بایگانی برچسب: s

بدیع

در میان سه دانش یا فن زیباشناسی سخن دانش است، بدیع برونیترین فن یا دانش است. آرایه های بدیعی در سنجش با ترفند های شاعرانه در بیان یا شگردها و شیوه های هنری که در معانی از آن سخن می رود، کمترین نهادین و درونی و سرشته اند. اگر به یاری آن ترفندها و شگردهای هنری، نهان و نهاد و اندرونه سروده را می آرایند و به نغزی و نازکی و پندار خیزی کارا و دلارا می گردانند، با آرایه های بدیعی بیشتر برون و پیکره سخن را بزیور و آراسته می توان گردانید. هنرورزی های شاعرانه هرچه از بدی دورتر می‌شوند بیشتر با نهان سخن در می‌آمیزد و با نهاد آن سرشته می‌آیند. روند درونی و نهادین شدن در زیباشناسی سخن، همچنان می پاید تا سرانجام از بدیع به معانی برسد. نهفته ترین و نغزترین کاربردهای هنری در ادب آنهاست که در دانش معانی بررسی می‌شود.راهی دراز را که این کاربرد های هنری می پیمایند تا از بدیع به معانی برسند می‌توان گذاری گزیده دانست که در آن «آرایه» به «آن» دگرگون می‌شود: شگردها و شیوه های زیبایی در ادب از بدیع آغاز می گیرند در میانه به بیان می رسند سرانجام راه به معانی می جویند.

آرایه برونی ترین، آشکارترین، پیکرینه ترین گونه هنرورزی است؛ «آن» درونی ترین، نهان ترین، نهادینه ترین گونه آن. «آن» آن زیبایی فسونکار است که دریافته می‌شود، اما به درستی و روشنی بازگفت و بازنموده نمی‌تواند آمد. آری! همه زیباشناسی سخن را، همه آن شگفتی ها و شگفتی ها، همه آن شادابی ها به شکفتگی ها، همه آن شور و شیدایی را که در شیوه های رازآلود و جادوانه زبان را به ادب می رسانند و دگرگون می سازند کوتاه و فشرده می توان در این سخن فرو فشرده و بازنمود: آنچه آن را زیباشناسی سخنی می نامیم گذاری شورآفرین و تب آلود را نشان می‌دهد از آرایه به آن.

زیور و زیبایی

بر پایه آنچه نوشته آمد، آرایه های بدیعی از آن روی که زیورهای برونی و پیکرینه سخن اند، با سرشت و ساختار درونی آن درنمی آمیزند و فرو نمی تنند، بایسته و ناگزیر در هنرورزی و زیبایی زیبایی شمرده نمی آیند. سخن تپنده و پرشور نیازی بنیادین و نهادین بدانها نمی‌تواند داشت؛ به زیر هایی مانند که دلارامی دلارا بدانها پیکر خویش را می آراید. زیبایی زیورها بر زیبایی آن ماهروی افزوده می‌شود. به سخنی دیگر زیورها هرچند شاهوار و گرانمایه و درخشان باشند، زیبایی نمی‌توانند آفرید. کارایی و هنر آنها تنها در آن است که زیبایی سرشتین در آن سمن بر سیمین پیکر را آشکارتر می گردانند و فزون تر می رسانند و به نمود می آورند. آن فریبای دلربای که بی هیچ زیور و زیب جان آویز و دلفریب است، هر زمان بخواهد بی کمترین درنگ و دریغ می تواند زیورها را به کناری بنهد؛ و همچنان زیبا و فریبا بماند. اگر زالی زمان فرسود، فرتوتی بی فر و فروغ، یا چرکینی چروکیده و ژنده ای ژولیده، درشتترین و درخشان ترین گوهرها زیباترین و گران ترین زیور ها را از پیکر خود درآمیزد، تنها زشتی و پلشتی فرسودگی و پژمردگی خویش را بیش در پیش نهاده است و آشکار گردانیده است. آری! آرایه دلدار دلارا را، تنها افزاینده زیبایی  است نه زاینده دلارایی.

از آنجاست که آرایه های بدیعی در سخن نه تنها زمانی می تواند کارایی داشته باشند و مایه دلارایی شوند که بر سخن سخته ستوار افزود آیند. اگر سخن خام و بی اندام، سست و نا تندرست، ناهموار و دلازار باشد، آرایه های بدیعیش نه تنها نمی آرایند، نازیبایی و نارسایی اش را هر چه بیشتر آشکار می دارند و می نماید. تنها آن سخن را می‌توان به آرایه ها آراست که از پیش شیوا و رسا، شیرین و دلنشین، پخته و سخته، شورآور و جان پرور باشد. اگر سوزوگداز، شور و شرر، تاب و آب، نیاز و رازی در سخن نگفته نباشد، به گفته ای دیگر، اگر سخن به ترفندهای بیانی که در معانی کاویده و بررسی می‌شود آراسته نشده باشد، هرگز نمی توان آن را با آرایه های بدیعی طرازید و زیور بخشید.

زیباشناسی سخن پارسی؛ میرجلال الدین کزازی

بدیع آرایه‌های زیر را دربرمی‌گیرد:

تضاد

هر گاه دو واژه با معنای ناساز در یک بیت یا عبارت به کار روند، آرایه تضاد یا طباق پدید می‌آید.

در نومیدی بسی امید است  /   پایان شب سیه سپید است.

☼  واژه‌های «نومیدی» با «امید» و همچنین واژگان «سیه» با «سپید» متضاد و ناسازند.

تضاد
تضاد
تضاد
  1. در کدام گزینه « تضاد » دیده نمی‌شود؟

الف) من به هـــر جمعیتی نالان شــدم                             جفت بد حالان و خوش حالان شدم

ب) درنــــــیابد حال پخــته هـیچ خــام                             پــــس ســــخن کــوتاه باید والسلام

پ) همچو نی زهری و تریاقی که دید                            همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

ت) سینه خواهم شرحه شرحه از فراق                           تـــــا بگویم شــــرح درد اشـــتیاق

  • در همه بیتها به جز بیت … آرایه « تضاد » به کار رفته است.

الف) آن نشنیدید که یک قطره اشک                              صـــبحدم از چشم یتیمی چکید

ب) دوســـت نگـردند فقیر و غنـــی                                یــــار نـباشند شقی و ســــــعید

پ) گاه درخشید و گهی تیره مــــاند                               گاه نهان گشت و گهی شد پدید

ت) من گهر ناب و تو یک قطره آب                              من ز ازل پاک و تو پست پلید

  • در همه بیتها به جز بیت … آرایه « طباق » به کار رفته است.

الف) از همه عالم نهان و بر همه پیدا                             ب) در بن چاهی به زیر صــــخرۀ صما

پ) صورت خوب آفرید و سیرت زیبا                           ت) قسمت خود می‌خورند منعم و درویش

  • در کدام گزینه « تضاد » دیده می‌شود؟  

الف) کاش سپهرم چون تو برمی‌گزید                             ب) من به نظر قطره به معنی یمم

پ) مـن سفـــــر دیده، ز دل کــرده‌ام                              ت) من گـــــهر روشن گــــنج دلم

  • در کدام گزینه « تضاد » دیده نمی‌شود؟

الف) بر خسک و خار همچو بر گل و سوسن                   ب) بیگانه شد ز خود که شود آشنای غیر

پ) جان‌ها فــدای آن که به جان شد فدای غیر                  ت) نو شـــده‌ای، نو شده کـــهنه شود آخر

  • در کدام گزینه « تضاد » دیده نمی‌شود؟                                                                                              (سراسری تجربی)

الف) به طاعت خوی کن و ز معصیت دور                     ب) که خود در سوختن مانی شب و روز

پ) که ندهــــــد طـــــاعتت با معصیت نور                     ت) مکن از کـــینۀ کـــس سینه پرســــوز

  • در کدام گزینه « تضاد » نیست؟                                                                                                       (سراسری انسانی)

الف) دیو چو بیرون رود فرشته درآید                            ب) سخن کم گوی و چون گویی نکو گوی

پ) صالح و طالح متاع خویش نمودند        ت) گــــــمان بد مـــــــبر بر کس، نکو بر