الدرس الأول: الداء و الدواء

قیمَهُ کُلِّ امْرِئٍ ما یُحْسِنُهُ.  (أَمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلی)

ارزش هر انسانی به آن چیزی است که آن را به خوبی انجام می دهد.

الدّرسُ الأوّل

مِنَ الأَشعارِ الْمَنسوبَهِ إلَی الْإمامِ عَلی. (از شعرهای منسوب به امام علی)

اَلدّاءُ وَ الدَّواءُ (بیماری و دارو)

دواؤک فیک و ما تُبصِرُ / و داؤُک مِنک و لا تَشْعُرُ

ترجمه: دارویت در خودت است و نمی بینی [نیز] بیماری ات از خودت است و احساس نمی کنی.

أَ تَزْعَمُ أَنَّک جِرْمٌ صَغیرٌ / و فیک انْطوى الْعالَمُ الأَکبَر

ترجمه: آیا گمان می کنی که تو پیکر کوچکی هستی؟ حال آنکه جهان بزرگتر در تو درهم پیچیده است.

اَلنّاسُ أَکْفاءٌ (مردم یکسان اند)

اَلنّاسُ مِن جههِ الْآباءِ أَکْفاءُ / أَبوهُمُ آدمٌ والْأمُّ حَوّاءُ

ترجمه: مردم از نظر پدر و مادر (پدران، نیاکان) یکسان اند. پدرشان آدم و مادر[شان] حوّاست.

و قَدْرُ کُلّ امْرِئٍ ما کان یحْسِنُهُ / و لِلرجالِ عَلَى الْأفعالِ أَسماءُ

ترجمه: و ارزش هر آدمی به کاری است که آن را به خوبی انجام می داده است (می دهد). و انسانها با کارهایشان نامهایی دارند. (هر انسانی با کارش شناخته شده و با آن نامیده می شود.)

فَفُزْ بِعِلْمٍ و لاتَطْلُبْ بِه بَدَلاً / فَالناسُ مَوتَى و أَهلُ الْعِلْمِ أَحیاءُ

ترجمه: پس به کمک دانش رستگار شو و برای آن جانشینی نخواه که مردم، مُرده و اهل دانش زنده اند.

اَلْفَخْرُ بِالْعَفافِ (سربلندی با پاکدامنی)

أَیهَا الْفاخِرُ جَهلاً بِالنَّسَبْ / إنَّمَا النّاسُ لِأُمٍّ و لِأبْ

ترجمه: ای که نابخردانه افتخار کننده به دودمان هستی، مردم، تنها از یک مادر و یک پدراند.

هَل تَراهُم خُلِقوا مِن فِضَّهٍ / أَمْ حَدیدٍ أَمْ نُحاسٍ أَمْ ذَهَبْ

ترجمه: آیا ایشان را می بینی (می پنداری) که از نقره، آهن، مس یا طلا آفریده شده اند؟

بَل تَراهُم خُلِقوا مِنْ طینَهٍ / هَل سِویٰ لَحْمٍ و عَظمٍ و عَصَبْ

ترجمه: بلکه ایشان را می بینی از [تکّه] گِلی آفریده شده اند. آیا به جز گوشت و استخوان و پی اند؟

إنَّمَا الْفَخْرُ لِعَقلٍ ثابِتٍ / وَ حَیاءٍ وَعَفافٍ وأَدَبْ

ترجمه: افتخار، تنها به خِردی استوار، شرم، پاکدامنی و ادب است.

المعجم

انِطْوَیٰ: به هم پیچیده شد         الَدّاء: بیماری                      الَعْظمْ: استخوان جمع: الَعْظام

(مضارع: ینَطْوی)                 = الَمْرَض ≠ الَشِّفاء، الَصِّحَّه    الَلحَّم : گوشت «جمع: اَللُّحوم»

أبَصْرَ: نگاه کرد                    زَعَمَ: گمان کرد                    اَلنُّحاس: مس

الَبْدَل: جانشین «جمع: اَلْأبدال»  سِویٰ: جُز                          اَلعْصَب: پی، عصب «جمع: الَأعَصاب»

الَجْرْم: پیکر «جمع: اَلْأجْرام»   اَلطّین، اَلطّینَه: گلِ، سرشت      الَحْدید: آهن

جمع مکسّر

أَکْفاء: ج کفو/ آباءِ: ج أب / رجالِ: ج رجل / أفعال: ج فعل / أَسماء: ج أسم / مَوتَى: ج میّت / أَحیاء: ج حیّ

مترادف و متضاد

زَعَمَ = حسِبَ                            الدّاء = المْرَض                                           أخَذَ ≠ أعْطَی

أبصَرَ = شاهَدَ                           البَعث = القیامَه                                           الرَیب = الشَکّ

عَیِّن الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرس. (با توجه به متن درس درست و نادرست را شناسایی کن.)

۱- دوَاؤُنا فینا وَ نحْنُ نَنظرُ إلیهِ، وَ داؤُنا مِنّا وَ نحْنُ نشْعُرُ بهِ. ꭓ  (داروی ما در خودمان است و ما آن را می بینیم و بیماری ما از ماست و آن را حس می کنیم.)

۲- الْفَخْرُ للِعَقلِ وَ الْحَیاءِ وَ الْعَفافِ وَ الأدَبِ. √ (سرافرازی، به خِرد، شرم، پاکدامنی و ادب است.)

۳- خُلِقَ الْإنسانُ مِن طینَهٍ وَ هوَ لَحمٌ وَ عَظمٌ وَ عَصَبٌ . √ (انسان از تکّه گِلی آفریده شده اند و آن گوشت و استخوان و پی است.)

۴- قیمَهُ کُلِّ امْرِئٍ بِأَعمالِهِ الْحَسَنَهِ. √ (ارزش هر کسی (انسانی) به کارهای خوبش است.)

۵- اَلتَّفاخُرُ بِالنَّسَبِ مَحْمودٌ. ꭓ (فخرورزی به اصل و نسب(دودمان) پسندیده است.)

۶- أَهلُ الْعِلمِ أَحیاءٌ وَ إنْ ماتوا. √ (دانشمندان زنده اند اگرچه مردند.)

معانی الحروف المُشَبَّهَه بالفعل و لا النّافیَه للجنس

۱- الحروف المُشَبَّهَه بالفعل

با معانی دقیق حروف پرکاربرد «إنَّ، أَنَّ، کَأَنَّ، لکِنَّ، لَیتَ، لَعَلَّ» آشنا شوید:

■ إنَّ: جمله پس از خود را تأکید می کند و به معنای «قطعاً، همانا، به درستی که، بی گمان» است؛ مثال:

۱)﴿إنَّ اللهَ لا یُضیعُ أجرَ المُحسِنینَ﴾  (ترجمه: بی گمان خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.)

■ أنَّ: به معنای «که» است و دو جمله را به هم پیوند می دهد؛ مثال:

۲)﴿… قالَ أعلَمُ أنَّ اللهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ﴾   (ترجمه: گفت می دانم که خدا بر هر چیزی تواناست.)

تفاوت إنّ و أنّ: «إنّ» همیشه در آغاز جمله می آید؛ ولی «أنّ» در میان دو جمله می آید و دو جمله را به یکدیگر پیوند می زند. «إنّ» در فارسی قید تأکید است و «أنّ» حرف پیوند وابسته ساز.

■ مفعول فعل «قال» همیشه جمله است؛ ازین رو پس از فعل «قال» فقط باید «إنّ» به کار رود.

معمولاً «لِأَنَّ» به معنای «زیرا، برای اینکه» است؛ مثال:

پرسش: لِماذا ماسافَرْتَ بِالطّائِرَهِ؟ (ترجمه: چرا با هواپیما سفر نکردی.) – پاسخ: لِأَنَّ بِطاقَهَ الطّائِرَهِ غالیهٌ. (ترجمه: زیرا بلیت هواپیما گران است.)

■ کَأَنَّ: به معنای «گویی» و «مانند» است؛ مثال:

۳)﴿ کَأنَّهُنَّ الیاقوتُ وَ المَرجانُ﴾    (ترجمه: آنان مانند یاقوت و مرجان اند.)

﴿کَأنَّ إرضاءَ جَمیعِ النّاسِ غایهٌ لا تُدرَک﴾ (ترجمه: گویی خشنود ساختن همه مردم، هدفی است که به دست آورده نمی شود.)

انواع «ان»

لکِنَّ: به معنای «ولی» و برای کامل کردن پیام و بر طرف کردن ابهام جمله قبل از خودش است؛ مثال:

۴) ﴿… إنَّ اللهَ لَذو فَضلٍ عَلَی النّاسِ وَ لکنَّ أکثَرَ النّاسِ لا یشکُرونَ﴾  (بی گمان خدا دارای بخشش بر مردم است، ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند.)

■ لَیتَ: به معنای «کاش» و بیانگر آرزوست و به صورت «یا لَیتَ» هم به کار می رود؛ مثال:

۵) ﴿وَ یقولُ الکافِرُ یا لَیتَنی کُنتُ تُراباً﴾   (و کافر می گوید: ای کاش من خاک بودم!)

■ لَعَلَّ: یعنی «شاید» و «امید است»؛ مثال:

۶) ﴿ إنّا جَعَلناهُ قُرآناً عَرَبیاً لَعَلَّکُم تَعقِلونَ﴾    (بی گمان ما قرآن را به زبان عربی قرار دادیم امید است شما خردورزی کنید.)

گوشزد: «إنّا» همان «إنّ»+«نا» است.

۱- الَقُرآن: خواندن ۲- عقَلَ: خردورزی کرد

تذکّر مهم: در ترجمه صحیح باید به سیاق (اسلوب و روش سخن) عبارت توجّه کرد.

ترجمه هنر و علم است و باید ذوق و سلیقه مترجم همراه توانمندی‌های زبانی مانند شناختِ ویژگی‌های زبان مبدأ و مقصد باشد.

حروف مشبَّهه بالفعل بر سر جمله اسمیه (مبتدا و خبر) می آیند و هنگامی که بر اسم ظاهر وارد می شوند، آن را به عنوان اسم خود، منصوب می کنند؛ ولی اِعراب خبر را تغییر نمی دهند.

مَهدی فائِزٌ فی مُسابَقَهِ کُرَهِ الْمِنضَدَهِ.  (مهدیٌ: مبتدا و مرفوع / فائزٌ: خبر و مرفوع) (مهدی در مسابقه تنیس روی میز برنده است.) 

لَیتَ مَهدیاً فائِزٌ فی مُسابَقَهِ کُرَهِ الْمِنضَدَهِ! (مهدیّاً: اسم لیت و منصوب / فائزٌ: خبر لیت و مرفوع) (کاش مهدی در مسابقه تنیس روی میز برنده شود.)

حروف مشبهه بالفعل

اِختَبِر نَفسَکَ (۱) تَرجِم ‌هاتَینِ الآیتَینِ الکَریمَتَینِ. (خودت را بیازما: این دو آیه کریمه را به فارسی برگردان.)

۱- ﴿فَهذا یومُ البَعثِ وَلکِنَّکُم کُنتُم لا تَعلَمونَ﴾ (ترجمه: این، روزِ رستاخیز است؛ ولی شما خودتان نمی دانستید.)

۲- ﴿إنَّ اللهَ یحِبُّ الَّذینَ یقاتِلونَ فی سبیلِهِ صَفّاً کَأنَّهُم بُنیانٌ مَرصوصٌ﴾

(بی‌گمان خدا کسانی را که صف در صف در راهِ او می جنگند دوست می دارد؛ گویی که ایشان ساختمانی استوارند.)

۱- الَبْعْث: رستاخیز ۲- اَلْبُنیانُ الْمَرصوصُ: ساختمان استوار

اِختَبِر نَفسَکَ (۲) عَینِ اسْمَ الحُروفِ المُشَبهَّهِ وَ خَبَرَها؛ ثمَ اذْکرْ إعرابَهُما.(خودت را بیازما: اسم حروف مشبهه و خبر آنها را شناسایی کن؛ سپس اعراب آنها را بازگو کن.)

۱- لَیتَ فَصْلَ الرَّبیعِ طَویلٌ فی بَلَدِنا لِأنَّ الرَّبیعَ قَصیرٌ هُنا.

(کاش فصل بهار در سرزمین ما طولانی باشد؛ زیرا بهار در اینجا کوتاه است.)

(اسم لیت: فَصْلَ، منصوب / خبر لیت: طَویلٌ، مرفوع // اسم أنّ: الرَّبیعَ، منصوب / خبر أنّ: قصیر، مرفوع.)

۲- کَأَنَّ الْمُشتَری مُتَرَدِّدٌ فی شِراءِ الْبِضاعَهِ؛ وَلٰکِنَّ الْبائِعَ عازِمٌ عَلیٰ بَیعِها.

(گویی خریدار در خرید کالا دودل است؛ ولی فروشنده تصمیم به فروش آن دارد.)

(اسم کَأَنَّ: الْمُشتَری، منصوب / خبر کَأَنَّ: مُتَرَدِّدٌ، مرفوع // اسم لٰکِنَّ: الْبائِعَ، منصوب / خبر لٰکِنَّ: عازِمٌ، مرفوع.)

۳- ابِحَثْ عنْ مَعنیَ»العَصّارَهِ «فِی الْمُعجَمِ؛ لَعَلَّ الْکَلِمَهَ مَکتوبَهٌ فیهِ!

(در واژه نامه به دنبال معنای «عصّاره» بگرد؛ زیرا شاید این کلمه در آن نوشته شده باشد.) (اسم لَعَلَّ: الْکَلِمَهَ، منصوب / خبر لَعَلَّ: مَکتوبَهٌ، مرفوع.)                              الَعَصّارَه: آبمیوه گیری

لا النافیه للجنس:

تاکنون با سه معنای حرف «لا» آشنا شده اید:

۱- لا به معنای «نه» در پاسخ به «هَلْ» و «أ»َ؛ مانند: أ أنتَ مِن بُجنورد؟ – لا، أنا مِن بیرجَند.

۲- لای نفی مضارع؛ مانند: لا یذهَبُ ← نمی رود.

۳- لای نهی؛ مانند: لا تَذهَبْ ← نرو  /  لا تَذهَبوا ← نروید

و به معنای «نباید» بر سر فعل مضارع اوّل و سوم شخص؛ مانند لا یذْهَبْ: نباید برود. / لا أَذْهَبْ: نباید بروم.

«لا» هنگامی که بر سر فعل غایب و متکلّم بیاید، معادل معنای فارسی «نباید» است؛ مانند: لا یذْهَبْ عارِفٌ ← عارف نباید برود.

تفاوت لای نفی و لای نهی: لای نفی غیرعامل است؛ یعنی کاری انجام نمی دهد؛ ولی لای نهی فعل مضارع را مجزوم می کند؛ به دیگر سخن ضمه را ساکن می گرداند یا «ن» پایان فعل را می اندازد، بجز صیغه ششم و دوازدهم.

در این درس با معنای دیگری برای «لا» آشنا می شوید.

معنای چهارم «هیچ … نیست» می باشد و لای نفی جنس نامیده می شود

۴- نفی جنس: «هیچ … نیست». بر سر «اسم» وارد می شود؛ مثال:

﴿لا عِلمَ لَنا إلّا ما عَلَّمتَنا﴾ (جز آنچه به ما آموخته ای، هیچ دانشی نداریم. (برای ما نیست)

لا کَنزَ أغنَی مِنَ القَناعَهِ. (هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت نیست.)

اسم پس از لای نفی جنس معمولاً بدون ال و دارای فتحه است.

خبر لای نفی جنس در صورتی که اسم ظاهر (آشکار) باشد، به همان شکل مرفوع می ماند؛ مثال: اَلْعَفْوُ عِندَ الْقُدرَهِ حَسَنٌ.

لا شَیءَ أَحْسَنُ مِنَ الْعَفْوِ عِندَ الْقُدرَهِ. (شَیءَ: اسم لا، نکره و مفتوح / أَحْسَنُ: خبر لا، مرفوع)

■ خوب است بدانید که خبرِ لای نفی جنس اغلب به صورت «جارّ و مجرور» می آید؛ مثال:

لا رَجُلَ فی الحفْلهِ. لا ماءَ فی البَیتِ. لا خائنَ فی فَریقِنا. لا شَکَّ فیهِ.

■ گاهی خبر لای نفی جنس حذف می شود؛ مانند: لا إله [مَوجود] إلّا اللهُّ. و لا شَکَّ. و لا بأسَ.

انواع لا در عربی

گونه های لا

حروف جار: «مِنْ(از)، فی(در)، إلَی(به سوی)، عَلَی(بر)، بِـ (با)، لِـ (برای)، عَنْ(از)، کَـ(مانندِ)»

اِختَبِر نَفسَکَ (۳) تَرجِم هذِهِ الْأحَادیثَ حَسَبَ قَواعِدِ الدَّرسِ. (خودت را بیازما؛ با توجه به قواعد درس این حدیثها را ترجمه کن.)

ثمَّ عَیِّنِ اسْمَ لا النّافیهِ للِجِنسِ وَ خَبرَها.

۱- لا خَیرَ فی قَولٍ إلّا مَعَ الفِعلِ. (هیچ خیری در گفتاری نیست، مگر اینکه همراه کردار (عمل) باشد.)

لا النّافیهِ للِجِنسِ: خَیرَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: فی قَولٍ

۲- لا جِهادَ کَجِهادِ النّفسِ. (هیچ جهادی مانند جهاد با نفس نیست.)

لا النّافیهِ للِجِنسِ: جِهادَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: کَجِهادِ

۳- لا لِباسَ أجمَلُ مِنَ العافِیهِ. (هیچ جامه ای زیباتر از تندرستی نیست.)

لا النّافیهِ للِجِنسِ: لِباسَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: أجمَلُ

۴- لا فَقرَ کَالجَهلِ وَ لا میراثَ کَالأدَبِ. (هیچ فقری مانند نادانی و هیچ میراثی مانند ادب نیست.)

لا النّافیهِ للِجِنسِ: فَقرَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: کَالجَهلِ // لا النّافیهِ للِجِنسِ: میراثَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: کَالأدَبِ

۵- لا سوءَ أسْوَأ مِن الکَذِب. (هیچ بدی ای بدتر از دروغ نیست.)

لا النّافیهِ للِجِنسِ: سوءَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: أسْوَأ

اِختَبِر نَفسَکَ (۴) اِملَأِ الفَراغَ فی ما یلی ثُمَّ عَین نَوعَ «لا» فیهِ. (خودت را بیازما؛ جای خالی را در آنچه می آید پر کن؛ سپس نوع «لا» را در آن شناسایی کن.)

۱- ﴿هَل یستَوِی الَّذینَ یعلَمونَ وَ الَّذینَ لا یعلَمونَ﴾  آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند برابرند؟ (لای نفی مضارع)

۲- ﴿وَ لا یحزُنْکَ قَولُهُم إنَّ العِزَّهَ لِلّهِ جَمیعاً…﴾ گفتارشان تو را نباید اندوهگین کند؛ [زیرا] ارجمندی، همه برای خداست. (لای نهی)

۳- ﴿ذلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾ آن کتاب هیچ شکی در آن نیست هدایتی برای پرهیزگاران است.  (لای نفی جنس)

۴- ﴿لا إکراهَ فی الدّینِ﴾ هیچ اجباری (واداشتنی) در دین نیست. (لای نفی جنس)

۵- لا تُطْعِمُوا الْمَساکینَ مِمّا لا تَأکُلونَ. رَسولُ اللهِّ  (تهیدستان را از آنچه نمی خورید خوراک ندهید.) (لای نهی/ لای نفی مضارع)

۱- ما یَلی: آنچه می آید ۲- الریب: شک

سعید جعفری
سعیدجعفری
جعفری سعید

التَّمارین

اَلتَّمرینُ الأوّل: ضَعْ فی الْفَراغِ کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلتَّوضیحاتِ التّالیهِ مِنْ مُعجَمِ الدَّرسِ. (در جای خالی برای گزارشهای زیر کلمه مناسب را از واژه‌نامه درس بگذار.)

۱- الـنُحاس عُنصُرٌ فِلِزّی کَالْحَدیدِ مُوصِّلٌ للِحَرارَهِ وَ الکَهرَباءِ.  (مس، عنصری فلزی مانند آهن است که رسانای گرما و برق می باشد.)

۲- اللَّحم مادهٌّ حَمراء مِن جِسمِ الحَیوانِ تُصنعُ مِنهُ أطعِمَهٌ. (گوشت، ماده ای سرخ رنگ از جسم جانور است که از آن غذا درست می شود.)

۳- الـعَصَب خَیطٌ أبیضُ فِی الجِسْمِ یجری فیهِ الحِسُّ. (عصب، رشته ای (نخی) سفید در بدن است که حس در آن جاری می شود.)

۴- العَظم قسْمٌ قوَی مِنَ الجِسْمِ عَلَیهِ لحْمٌ. (استخوان، بخش محکمی از بدن است که گوشت روی آن است.)

۵- الـطین تُرابٌ مُخْتَلِطٌ بِالماءِ. (گِل، خاک آمیخته با آب است.)

اَلمُوَصِّل: رسانا / الحَمراء: الْأحْمَر / اَلخَیطْ: نخ

اَلتَّمرینُ الثّانی: اِسْتَخْرِجْ مِمّا یلی الْمَطلوبَ مِنکَ.(از آنچه می آید موضوع خواسته شده از تو را بیرون آور.)

دَواؤُکَ فیکَ وَ ما تُبْصِرُ                وَ داؤُکَ مِنکَ وَ لا تَشْعُرُ              المُبتَدَأَ و إعرابَهُ

۱- دواء = مبتدأ و مرفوع / داء = مبتدأ و مرفوع

أَ تَزْعَمُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغیرٌ                وَ فیکَ انْطَوَى الْعالَمُ الأکبَرُ        اسمَ التَّفضیلِ وَ مَحَلَّهُ الإعرابی

۲- اَلْأکبَر؛ اسمَ التَّفضیلِ وَ صفهٌ لِـ‌‌‌ «الْعالَم»

اَلنّاسُ مِن جِههِ الآباءِ أَکْفاءُ            أَبوهُمُ آدَمٌ وَ الْأُمُّ حَوّاءُ              الخَبَرَ وَ إعرابَهُ

۳- أکْفاءُ = خبرٌ و مرفوعٌ / آدمُ = خبر و مرفوع / حواءُ = خبر و مرفوع

وَ قَدْرُ کُلِّ امْرِئٍ ما کانَ یُحْسِنُهُ                 وَ لِلرِّجالِ عَلَى الأفعالِ أَسماءُ          الجَمعَ المُکَسَّرَ

۴- اَلْجَمعَ الْمُکَسَّرَ: الرِّجال و الْأفعال و أسماء (م رجل، م فعل، م إسم)

فَفُزْ بِعِلْمٍ وَ لا تَطْلُبْ بِهِ بَدَلاً           فَالنّاسُ مَوتیٰ وَ أَهلُ الْعِلْمِ أَحیاءُ    فِعلَ النَّهی

۵- فِعلَ النَّهی: لا تَطلُبْ

أَیهَا الْفاخِرُ جَهلاً بِالنَّسَبْ              إنَّمَا النّاسُ لِأُمٍّ وَ لِأَبْ                        اسمَ الفاعِلِ

۶- اِسْمَ الْفاعِلِ: اَلْفاخِر

هَلْ تَراهُم خُلِقوا مِن فِضَّهٍ              أَمْ حَدیدٍ أَمْ نُحاسٍ أَمْ ذَهَبْ                   الفِعلَ المَجهولَ

۷- اَلْفِعلَ الْمَجهولَ: خُلِقوا

بَلْ تَراهُم خُلِقوا مِنْ طینَهٍ               هَل سِویٰ لَحمٍ وَ عَظْمٍ وَ عَصَبْ                 الفِعلَ المُضارِعَ

۸- اَلْفِعلَ الْمُضارِعَ: تَرَا (تَریٰ) / [ماضی: رأی]

إنَّمَا الْفَخْرُ لِعَقلٍ ثابِتٍ                  وَ حَیاءٍ وَ عَفافٍ وَ أَدَبْ                        الجارَّ وَ المَجرورَ

۹- اَلْجارَّ وَ الْمَجرورَ: لِعَقلٍ.

اَلتَّمرینُ الثّالِثُ: امْلَأِ الفَراغ فی ترَجَمَهِ ما یلَی؛ ثمَ عَینْ نوَعَ «لا« فیهِ.(جای خالی را در ترجمه آنچه می آید پر کن؛ سپس نوع «لا» را در آن شناسایی کن.)

۱- ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعونَ مِن دونِ اللهِ فَیسُبُّوا اللهَ…﴾  لای نهی

و کسانی که غیرِ خدا را فرا می خوانند دشنام ندهید که به خدا دشنام دهند. …   

۲- ﴿یا أیهَا الرَّسولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذینَ یسارِعونَ فی الکُفرِ﴾  لای نهی

ای پیامبر، کسانی که در کفر شتاب می ورزند تو را نباید اندوهگین کنند.

۳- ﴿رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ﴾ ]ای] پروردگارِ ما، آنچه را هیچ توانی نسبت به آن نداریم بر ما تحمیل نکن.  لای نهی / لای نفی جنس

۴- لا یرْحَمُ اللهُ مَن لا یرْحَمُ النّاسَ. خدا رحم نمی کند به کسی که به مردم رحم نمی کند.    لای نفی مضارع / لای نفی مضارع

۵- یا حَبیبی، لا شیء أجْمَلُ مِنَ الْعَفوِ عِندَ الْقُدرَهِ. ای دوستِ من، هیچ چیزی زیباتر از بخشش به هنگام توانایی نیست.   لای نفی جنس

۱- سارَعَ: شتافت ۲- حَمَّلَ : تحمیل کرد

اَلتَّمرینُ الرابع: تَرجِمِ الأحادیثَ ثُمَّ عَینِ المَطلوبَ مِنکَ.(احادیث را ترجمه کن؛ سپس آنچه را از تو خواسته شده شناسایی کن.)

۱- کُلُّ طَعامٍ لا یُذکَرُ اسمُ اللهِ عَلَیهِ لا بَرَکَهَ فیهِ.   (نائبَ الفاعِلِ و نوعَ لا)

(هر خوراکی که نام خدا بر آن یاد نشود هیچ برکتی در آن نیست.)

نائبَ الفاعِلِ: اسم / لا در «لایُذکَرُ»: نفی مضارع / لا در «لا بَرکَه»:‌ نفی جنس

۲- لا تَجْتَمِعُ خَصلَتانِ فی مُؤمِنٍ: الْبُخْلُ وَ الْکِذبِ.      (الجارَّ وَ المَجرورَ وَ الفاعِلَ وَ إعرابَهُ وَ نَوعَ الفِعلِ)

(دو ویژگی در مؤمن (در مؤمنی) گرد هم نمی آیند (جمع نمیشوند): خسیس بودن و دروغگویی.)

اَلْجارَّ و الْمَجرورَ= فی مُؤمِنٍ، الْفاعِل= خَصلَتانِ؛ إِعْرابَهُ = مرفوع به الف؛ نَوعَ الْفِعْل = مضارع منفی (لا تَجْتَمِعُ)

۳- لا تَغضَبْ فَإنَّ الغَضَبَ مَفسَدَهٌ.  (نوعَ الفعل وَ اسمَ الحَرفِ المُشَبَّهِ بِالفِعلِ وَ خَبَرَهَ وَ إعرابَهُما)

(خشمگین نشو؛ زیرا خشمگین شدن مایه تباهی است.)

نوعَ الفعل: نهی (لا تَغضَب)/ اسمَ الحَرفِ المُشَبَّهِ بِالفِعلِ: الغضب و منصوب به فتحه / خَبَر: مفسده و مرفوع به ضمه

۴- لا فَقرَ أشَدُّ مِنَ الجَهلِ وَ لا عِبادَهَ مِثلُ التَّفَکُّرِ. (المضاف إلیه و نوع لا)

(هیچ فقری سخت تر از نادانی و هیچ عبادتی مانند اندیشیدن نیست.)  / المضاف إلیه: التفکّر / لای نفی جنس در هر دو مورد

۵- لا تسُبُّوا النّاسَ فَتَکتَسِبُوا العَداوَهَ بَینَهُم. (نوَعَ لا، وَ مُضادَّ عَداوَه)

(ترجمه: مردم را دشنام ندهید؛ که با این کار میانشان دشمنی به دست می آورید.)   لای نهی: لا تسُبُّوا / مُضادَّ عَداوَه: صداقَه

۶- لا تُمیتُوا القْلُوبَ بکِثَره الطَّعامِ وَ الشَّرابِ فإنّ القَلبَ یموتُ کَالزَّرْعِ إذا کثُر علَیه الماءُ.  (نوَعَ لا، وَ إعرابَ الکْلَمِاتِ التَّی تحَتهَا خَطٌّ)

(ترجمه: دلها را با خوردن و آشامیدن زیاد نمیرانید؛ زیرا همان گونه که زراعت بر اثر آب زیاد از بین مى رود، دلها نیز [بر اثر پرخورى] مى میرند.)

لا تُمیتُوا: لای نهی / القْلُوبَ: مفعول، منصوب به فتحه / الطَّعامِ: مضاف الیه، مجرور به کسره / القَلبَ: اسم إنّ، منصوب به فتحه / الزَّرْعِ:‌ مجرور به حرف جارّ / المْاءُ: فاعل، مرفوع به ضمه

۷- خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أهْلِ البْاطِلِ و لاتأخُذُوا الباطِلَ مِن أهْلِ الْحَقّ کونوا نُقّاد الکَلام.  (نوَعَ لا، وَ إعرابَ الکْلَمِاتِ التَّی تحَتهَا خَطٌّ)

(ترجمه: حق را از اهل باطل بگیرید و باطل را از اهل حق نگیرید؛ سخن سنج باشید.)

لا تأخُذُوا: لای نهی / الْحَقَّ: مفعول، منصوب به فتحه / البْاطِلِ: مضاف الیه، مجرور به کسره / البْاطِلَ: مفعول، منصوب به فتحه / أهْلِ:‌ مجرور به حرف جارّ / الکَلام: مضاف الیه، مجرور به کسره

۱- المَفْسَدَه: مایه تباهی ۲-لا تُمیتوا: نمیرانید (أَماتَ: میرانْد) ۳-خُذوا: بگیرید؛ أَخَذَ: (گرفت) ۴- کونوا: باشید؛ کان: (بود)

اَلتَّمرینُ الخامس: تَرجِمْ أَنواعَ الْفِعلِ فِی الْجُمَلِ التّالیَهِ (فعل‌ها را در جمله های زیر به فارسی برگردانید.)

۱رَجاءً، اُکْتُبْنَ حَلَّ الْأسَئِلَهِ مَعَ زَمیلاتِکُنَّ.لطفاً حلّ پرسش‌ها را با هم کلاسی‌هایتان بنویسید.
۲إنْ تَکتُبْ بعَجَلهٍ، فسَیُصْبحُ خَطّک قبَیحا.ًاگر با عجله بنویسی، خطّت زشت خواهد شد.
۳أرُیدُ أَنْ أَکْتُبَ ذِکری فی دَفتَرِ الذِّکْرَیاتِ.می خواهم [که] خاطره‌ای در دفتر خاطرات بنویسم.
۴لَن یکَتْبَ العْاقلُ عَلَی الْآثارِ التّاریخیّهِ.[انسانِ] خردمند، روی آثارِ تاریخی نخواهد نوشت.
۵إنَّهُ سَوفَ یکَتْبُ أفَکارَهُ عَلیَ الوَرَقهِ.قطعاً او اندیشه‌هایش را روی کاغذ خواهد نوشت.
۶عِندَما شاهَدْتُهُ کانَ یَکتُبُ تَمرینَهُ.هنگامی که او را دیدم، تمرینش را می‌نوشت.
۷قَدْ یکَتْبُ الکَسولُ تَمارینَ الدَّرسِ.تنبل، تمرین‌های درس را شاید بنویسد/ گاهی می‌نویسد.
۸یا تَلامیذُ، لِمَ لاتکَتْبُونَ التَّرجَمَهَ؟ای دانش‌آموزان، چرا ترجمه را نمی‌نویسید؟
۹رَجاءً، لاتَکتُبوا عَلی جِلدِ الکِتابِ.لطفاً روی جلدِ کتاب ننویسید.
۱۰هیَ قَد کَتَبَتْ رِسالَهً لِصَدیقَتِها.او نامه‌ای به دوستش نوشته است.
۱۱لِنَکْتُبْ جُمَلاً جَمیلَهً فی دَفاتِرِنا.در دفترهایمان جمله‌هایی زیبا باید بنویسیم.
۱۲أَنَا لَم أَکْتُبْ واجِباتی أَمسِ.من دیروز تکلیف‌هایم را ننوشتم.
۱۳ما کَتَبْنا شَیئا عَلَی الجِدارِ.روی دیوار چیزی ننوشتیم.
۱۴کُتِبَ حَدیثٌ عَلَی اللوَّح.ِحدیثی روی تخته نوشته شد.
۱۵کانوا یَکْتُبونَ الْأَجوِبَهَ.جواب‌ها را می نوشتند.
۱۶کانوا قَد کَتَبوا درسَهمُ.درسشان را نوشته بودند.
۱۷یُکْتَبُ نَصٌّ قَصیرٌ.متنی کوتاه نوشته می شود.
انواع فعل در عربی

اَلتَّمرینُ السادس: عَینِ اسْمَ الفْاعِلِ، وَ اسْمَ المَفعولِ، وَ اسْمَ المُبالغَهِ، وَ اسْمَ المَکانِ وَ اسْمَ التفَّضیلِ فی هٰذِهِ العِباراتِ؛ ثم عینْ ترْجَمَهَ الکْلَمِاتِ الحَمْراءِ. (اسم فاعل و اسم مفعول و اسم مبالغه و اسم مکان و اسم تفضیل را در این عبارات شناسایی کن؛ سپس ترجمه کلمه‌های سرخ را معین نما.)  

۱- ﴿ سُبحْانَ الَّذی أسرَی بِعبدِه لَیلاً مِنَ المَسْجِدِ الْحَرامِ إلَی المَسْجِدِ الأقصَی﴾ المسجد: اسم مکان (هر چند «الأقصی» اسم تفضیل است؛ امّا به صورت «المسجد الأقصی» حالت «عَلَم بِالْغَلَبه» شده است.)

پاک است آن ]خدایی[ که بنده اش را شبانه از مسجد الحرام تا مسجد الاقصیٰ حرکت داد.

۲- ﴿وَ جادِلْهُم باِلَّتی هی أحسَنُ إنَّ رَبَّک هُوَ أعلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ﴾   أحسن، أعلم: اسم تفضیل

و با آنان با ]شیوه ای [که نکوتر است بحث کن. قطعاً پروردگارت به ] حال [کسی که از راهش گم شده، داناتر است.

۳- ﴿یقولونَ بِأفواهِهِم ما لَیسَ فی قُلوبِهِم وَ اللهُ أعلَمُ بِما یکتُمونَ﴾  أعلم: اسم تفضیل

با دهان‌هایشان)زبان‌هایشان( چیزی را می گویند که در دل‌هایشان نیست و خدا به آنچه پنهان می کنند داناتر است.

۴- ﴿وَما أُبَرِّئُ نَفْسی إنَّ النَّفْسَ لَأمّارَهٌ بِالسُّوءِ إلاّ ما رَحِمَ رَبّی﴾   أمّاره: اسم مبالغه

و نفْسم را بی گناه نمی شمارم؛ زیرا نفس، بسیار دستور دهنده به بدی است؛ مگر اینکه پروردگارم رحم کند.

۵- ﴿قد أفلَحَ المُؤمِنونَ الَّذینَ هُم فی صَلاتِهِم خاشِعونَ﴾   مُؤمِن: اسم فاعل ثلاثی مزید/ خاشعون: اسم فاعل ثلاثی مجرّد

به راستی که مؤمنان رستگار شده اند؛ همانان که در نمازشان فروتن اند.

۶- ﴿قالوا لا عِلْمَ لَنا إنَّکَ أنتَ عَلّامُ الْغُیوبِ﴾    عَلّام: اسم مبالغه

گفتند :هیچ دانشی نداریم؛ قطعاً تو بسیار دانای نهان‌هایی.

۷- ﴿وَ أحْسِنوا إنَّ اللهَ یحِبُّ المُحسِنینَ﴾ و نیکی کنید؛ زیرا خدا نیکوکاران را دوست می دارد.   الْمُحْسِنینَ: اسم فاعل ثلاثی مزید

۸- ﴿وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَقفاً مَحْفوظاً﴾ و آسمان را سقفی نگه داشته شده قرار دادیم.  مَحْفوظاً: اسم مفعول

اَلتَّمرینُ السّابِعُ: ضَعْ فی الفَراغ کلَمَهً مُناسِبهً. (در جای خالی واژه مناسب بگذار.)

۱- سُئلَ المُدیرُ: أ فی المَدرَسَهِ طالبٌ؟ فأَجَاب: «… طالبَ هُنا.»   (لِأنَّ □ لا ■ فَإنَّ □)

ترجمه: از مدیر پرسیده شد: آیا در مدرسه دانش آموزی هست؟ او پاسخ داد: هیچ دانش آموزی اینجا نیست.

۲- حَضَرَ السُّیاحُ فی قاعَهِ الْمَطارِ؛ … الدَّلیلَ لمَ یحْضُرْ.   (أنَّ لکنَّ لعَلَّ )

ترجمه: گردشگران در سالن فرودگاه حاضر شدند؛ ولی راهنما حاضر نشد.

۳- هذَا التَّمرینُ سَهلٌ وَ … أَکثَرُ الزُّمَلاءِ خائفونَ. (لیت إنَّ لکِنَّ )

ترجمه: این تمرین آسان است؛ ولی بیشتر هم کلاسی‌ها ترسانند.

۴- قالَ الْمُدیرُ: … طالبَ راسبٌ فِی الاِمْتِحاناتِ. (لا لن لم )

ترجمه: مدیر گفت: «هیچ دانش آموزی در آزمون‌ها مردود نیست.»

۵- تَمَنَّی المُزارِعُ: «… الْمَطَرَ ینزِلُ کَثیراً!»  (کَأَنَّ لِأنَّ لیتَ )

ترجمه: کشاورز آرزو داشت: کاش باران بسیار ببارد.

۶- ألا تعْلمُ …… الصَّبْرَ مِفتاحُ الْفَرَجِ؟ (لکِنَّ أنَّ لا )

ترجمه: آیا نمی دانی که بردباری کلید گشایش است؟

۷- لِماذا یبکِی الطِّفلُ؟ – … جائِعٌ.   (أنَّهُ لِأنَّهُ لیتَ )           

ترجمه: چرا کودک می گرید؟ – زیرا او گرسنه است.

التمرینُ الثّامِنُ: ضَعْ فی الفَراغ کلَمَهً مُناسِبهً. (در جای خالی واژه مناسب بگذار.)

۱- اِعلَموا أَنَّ …… النّاسِ إلَیکُم مِن نِعَمِ اللّٰهِ عَلَیکُم. الَإْمامُ الحُسَینُ.        حَوائِجُ □ حَوائِجَ ■ حَوائِجِ  □

بدانید که نیازهای مردم به شما از نعمتهای خدا بر شماست.

۲- إنَّ أَحسَنَ الْحَسَنِ …… الْحَسَنُ. اَلْإمامُ الْحَسَنُ.                             الْخُلُقُ ■ الْخُلُقَ □ الْخُلُقِ □

همانا بهترین نیکی خوی نیک است.

۳- ﴿فَاصْبِرْ إنَّ وَعْدَ اللّٰهِ …… وَ اسْتَغفِرْ لِذَنبِکَ﴾ غافِر: ۵۵٫                    حَقٌّ ■ حَقّاً □ حَقٍّ □ 

پس بردبار باش؛ همانا وعده خداوند حق است و برای گناهانت آمرزش بخواه.

۴- ﴿وَ أَوْفوا بِالْعَهدِ إنَّ …… کانَ مَسئولاً﴾ الَأْسراء: ۳۴٫                    العَهدُ □ العَهدَ ■ العَهدِ □ 

به پیمان [خود] وفا کنید؛ همانا [در رستاخیز] از پیمان پرسش می شود.

۵- ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّٰهِ …… مِنَ الْمُحْسِنینَ﴾ الَأْعراف: ۵۶٫                     قرَیبٌ ■ قَریباً □ قَریبٍ  □

همانا رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است.

۶- ﴿وَ اسْتَغفِرُوا اللّٰهَ إنَّ اللّٰهَ …… رَحیمٌ﴾ الَبْقَرَه: ۱۹۹                        غَفورٌ ■ غَفوراً □ غَفورٍ  □

از خداوند آمرزش بخواهید؛ همانا خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

۷- لا تدْری لعَلَّ …… یُحْدِثُ بعدَ ذلکَ أمَراً!                                               اللهُ □ اللهَ ■ اللهِ □

نمی دانی شاید خدا پس از آن، پیشامدی نو پدید آورَد.

سعیدجعفری
جعفری سعید
جعفری سعید
ادات پرسش

پی دی اف درس ۱ عربی ۳ انسانی؛ الداء و الدواء

کلمه «أخ» در عربی

صرف فعل «کان» در عربی

صرف فعل «کان» در عربی
صرف فعل «رأی»
صرف فعل «رأی»

جدول زمان بندی سالانه درس عربی ۳ انسانی

آموزش و ترجمه درس یکم؛ الداء و الدواء (آپارات)
قواعد عربی؛ حروف مشبهه بالفعل و لای نفی جنس (آپارات)
حل تمارین درس یکم؛ الداء و الدواء (آپارات)
آموزش و ترجمه درس یکم؛ الداء و الدواء (یوتیوپ)
قواعد عربی؛ حروف مشبهه بالفعل و لای نفی جنس (یوتیوپ)
حل تمارین درس یکم؛ الداء و الدواء (حل تمارین)

برای شرکت در آزمون خودسنجی اینجا را کلیک کنید.

برای شرکت در آزمون خودسنجی اینجا را کلیک کنید.