روزگار پیش از رودکی

زبان و ادبیات در ایران بعد از اسلام

در گذشته، دوره‌های تاریخ ادبیات را اغلب بدون هیچ دلیلی بر پایه دودمان‌های پادشاهی دسته‌بندی می‌کردند؛ مثلا می‌گفتند شعر دوره غزنوی یا ادبیات دوره مغول و … به این ترتیب ادبیات پیرو جریان‌های سیاسی حاکم شناسانده می‌شد.

با توجه به مسائلی که در دیباچه این کتاب مطرح کردیم، بهتر آن دیدیم که سیر ادبیات فارسی را بر پایه شاخص‌ها و سنت‌های ادبی و با توجه به افراد شاخص و سنت‌گذار تقسیم بندی کنیم. منظور از شاخص‌ها و سنت‌گذاران، بزرگانی‌اند که مهمترین ویژگی‌های ادبی یک دوره را می‌توان در آثار آنها یافت. به دیگر سخن این افراد به چنان اهمیت و موقعیتی دست یافته‌اند که اولا ویژگی‌های آثار پیش از آنها به نحوی مستقل و رو به کمال در آثارشان پیدا است و می‌توان آنها را فرزندان واقعی زمان خودشان دانست. دودیگر اینکه به دلیل همین ویژگی و درک درستی که از مقتضیات اجتماعی، فرهنگی و ادبی خویش دارند، می‌توانند دست به آفرینش آثار و طرح اندیشه‌هایی بزنند که آثار بعدی به نحو آشکاری تحت تاثیر کار و اندیشه آنها قرار گیرد. شاخص‌های ادبی کسانی‌اند که در روزگار خود و تا مدتها بعد همچنان مورد احترام و تقلید یا به دلایلی- عموما سیاسی یا عقیدتی – مورد بغض و کینه قرار می‌گیرند؛ اما قضاوت کلی تاریخ ادبیات در مورد آنها مثبت و احترام‌آمیز است.

تقسیم دوره‌های ادبی بر این مبنا لزوما با تقسیمات سیاسی، تاریخی و جغرافیایی همخوانی و هماهنگی ندارد. گاهی شاعری که از نظر زمانی در دوره ای به سر می‌برد، از لحاظ ادبی و فکری در دوره پس و پیش از خود قرار می‌گیرد. سلسله‌های پادشاهی و رخدادهای سیاسی و اجتماعی فقط می‌توانند تحول و گذار یک دوره را به دوره دیگر کند یا تند کند، ولی هرگز در این دسته‌بندی اصل و پایه قرار نمی‌گیرند. با توجه به همین اصل کلی و صرف نظر از جریان‌های تاریخی، قلمرو بحث این کتاب را درباره ادبیات ایران بعد از اسلام به چند دوره دسته بندی می‌کنیم.

saeedjafari
jafarisaeed

سال ۲۱ هـ.ق. را از آن رو آغاز این دوره قرار دادیم که در این سال جهان‌شاهی سترگ ساسانی پس از آنکه به علت نابسامانی‌های اقتصادی – اجتماعی و فاصله گرفتن زمامداران از توده مردم از درون فروپاشید، در برابر سپاه تازه‌نفس و فداکار اسلام به زانو درآمد و در جنگ سرنوشت‌سازی که در حدود نهاوند، میان دو سوی رخ داد، یزدگرد سوم، واپسین جهان‌شاه ساسانی درشکست و به درون فلات ایران واپس نشست. عرب‌ها این نبرد را که سرنوشت‌ساز بود، فتح الفتوح نامیدند. از این تاریخ به بعد به رغم برخی جنگ‌وگریز‌ها و نبردهای پراکنده، پیروزی‌ای به دست نیامد و نزدیک به ۲۰۰ سال ایران از داشتن فرمانروای خودبسنده ملی بی‌بهره ماند. در این مدت، برخی از ایرانیان پرخاشگر مانند المقنّع، به‌آفرید و بابک خرمدین، جنگ و گریزها کردند و ایرانیان دانش‌دوست کوشیدند زبان تازی را فراگیرند و میراث فرهنگی گذشته ایران را از راه ترجمه متن‌های پهلوی به تازی پاس بدارند؛ نیز ابومسلم خراسانی کوشید حکومت بنی امیه را براندازد تا اینکه سرانجام فرمانروایان طاهری و بعد از آن سامانیان در خاور و شمال خاوری ایران فروانروایی‌های خودگردانی برپا کردند.

پیشگامی ایرانیان

تاریخ مردم ایران در درازنای این دو سده نشان می‌دهد که ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و چون فرهنگی نیرومند در پشت سر و بنیانی استوار در اندیشه خود داشتند با همه کارشکنی‌ها و خوارداشت‌هایی که بنی امیه نسبت به غیرعرب‌ها – به ویژه ایرانیان – روا می‌داشتند، بسیاری از همین مردم عادی توانستند به مدارج علمی بالا دست یابند و در شعر، واژه و دستورزبان عربی از خود تازیان نیز پیش بیفتند. برای اثبات این مدعا کافی است به نام سیبویه فارسی، بزرگترین نحوشناس و شاگرد او اخفش (اهل خوارزم) و خلیل بن احمد، استاد سیبویه – که واضع علم وزن‌شناسی و صاحب نخستین کتاب مهم در زمینه واژگان عربی بوده است و بسیاری از دانشمندان، او را ایرانی‌تبار دانسته اند- اشاره کنیم.

ایرانیان تنها در قلمرو علوم نقلی و ادبی پیشگام نبوده‌اند، بلکه در زمینه علوم عقلی هم به دلیل پیشینه درخشانی که پیش از اسلام در دانشگاه گندی‌شاپور به دست آورده بودند در رده نخست قرار داشتند.

علت‌های اصلی تاثیر ایرانیان را در نقل و تدوین و نشر علوم در تمدن اسلامی می‌توان چنین چکیده کرد:

۱- راه یافتن ایرانیان به دیوان‌ها و دربارها، به ویژه در روزگار عباسی و به دست گرفتن قدرت و امکانات دولتی.

۲- چون ایرانیان پیش از اسلام بر اثر رواج دین‌ها و آیین‌های گونه‌گون با بحث و پژوهش پیرامون مسائل دینی آشنا بودند، در دوره اسلامی نیز به مباحث دینی رو آوردند و همین برخورد دین‌ها و اندیشه‌ها با یکدیگر عامل عمده‌ای برای توجه کردن مسلمانان به برخی از دانش‌های آن روزگار شد.

۳- در فرهنگ ایران، علوم گونه‌گون از قبیل ریاضی، فلسفه و پزشکی وجود داشت که از فرهنگ یونانی و هندی ترجمه و برگرفته شده بود و مدت‌ها در گندی‌شاپور آموزش داده می‌شد. با ترجمه این دانش‌ها به زبان عربی روحیه علمی به فرهنگ اسلامی انتقال یافت و بسیار مورد توجه و استقبال قرار گرفت.

شعوبیه

سیاست بنی‌امیه در مورد اقوام غیرعرب و به ویژه ایرانیان، سخت‌گیرانه و از سر بی‌انصافی بود. آنان فرمانروایی را ویژه عرب‌ها می‌دانستند و دیگر تیره‌ها و ملل را بنده فرودست خود؛ ازین رو با آنان همچون بندگان و افراد پست رفتار می‌کردند. این سیاست بر ایرانیان که خود را از هر جهت از تازیان برتر می‌دیدند، بسیار گران آمد و آنان را به واکنش ستیزه‌آمیز واداشت. به این ترتیب که نخست با توجه به آیه شریفه «ما شما را گروه‌ها و قبایل گوناگون قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید به راستی که گرامی‌ترین شما در نزد پروردگار پرهیزگارترین شماست» موضوع برابری عرب و عجم را مطرح کردند و تنها عامل برتری را «پرهیزگاری» دانستند؛ اما چون اعراب به این امر خرسند نبودند و همچنان به رفتار تبعیض‌آمیز خود ادامه می‌دادند پرخاش‌جویانه موضوع برتری عجم بر عرب را پیش کشیدند و حتا در نوشته‌ها و آثار خود نیز درباره فرومایگی اعراب قلم زدند. این گروه که در دوره‌های بعد نیز فعالیت داشتند «شعوبیه» نام گرفتند.

در این موقع، خاندان علی که پیرو حقیقت بودند به واسطه ستم و فشاری که از امویان می‌دیدند، با امویان آشکارا به ستیز برخاستند. به همین دلیل، بسیاری از ایرانیان طرفداران خاندان علی شدند و هنگامی که مختار ثقفی در حدود سال ۶۵ هـ.ق. در کوفه به خونخواهی حسین پور علی ضد امویان خیزش کرد، او را یاری کردند و به این وسیله از تازیان کین ستاندند.

در سال ۱۲۰۹ هـ.ق. ابومسلم خراسانی ضد امویان برخاست و خلافت آنان را برانداخت و به جای آن، عباسیان را – که به خاندان پیامبر نزدیک‌تر بودند – به خلافت رسانید؛ اما عباسیان هم انتظار ایرانیان را برنیاوردند، آن‌ها ابومسلم را با نیرنگ کشتند و وزیران شایسته خود، برمکیان را کنار گذاشتند و بی‌درنگ برخی از آنها را از پای درآوردند. آنچه مسلم است این است که ایرانیان دادخواه و دانش‌دوست حساب تازیان و امویان خشک‌مغز را از اسلام واقعی جدا کردند تا آنجا که سخن‌سالاری همچون فردوسی – چنانکه خواهیم دید- بابت پایبندی به همین اصل از بسیاری امتیازات که شایسته آن‌ها بود، بی‌بهره ماند.

فارسی نو (دری) در ادامه پارسی میانه

واژه «دری» به معنای درباری منسوب به «در» (دربار، درگاه) است و در اصطلاح به زبان دولتی دستگاه ساسانی گفته می‌شود که دنباله پهلوی ساسانی است و در آن سازه‌هایی از زبان پهلوی اشکانی هم دیده می‌شود. این گویش نخست در بخش خاوری ایران رایج شد؛ اما در دوره بعد از اسلام پس از آنکه حکومت‌های خودبسنده یا خودگردان ایرانی در خراسان و فرارودان سربرآوردند، رسمیت یافت و در امور اداری و برای نوشتن آثار ادبی به کار گرفته شد.

پیش از آنکه خط عربی رسما جای‌گزین خط پهلوی شود، در کتاب‌های اسلامی شعرها، جمله‌ها، زبانزد‌هایی از زبان دری با خط عربی نوشته می‌شد که تا امروز هم به جا مانده و به حق باید آن‌ها را نخستین آثار برجای مانده از ادبیات در دوره اسلامی نامید.

خط عربی

به درستی روشن نیست که دبیره تازی از چه تاریخی برای نوشتن پارسی به کار رفت. کهن‌ترین کتابی که امروزه به دبیره پارسی در دست است و در تاریخ کتابت آن گمانی نیست، کتاب الابنیه عن حقایق الادویه است که در سال ۴۴۷ هـ.ق. به قلم اسدی طوسی و در زمینه پزشکی نگاشته شده است. البته پیش از این تاریخ هم خط عربی در نوشته‌های فارسی به کار می‌رفته است. در قرن‌های اولیه اسلامی، فارسی را همزمان با خط‌های عبری، مانوی و پهلوی نیز می‌نوشتند.

کاربرد خط عربی برای زبان فارسی، زبان و فرهنگ توده‌های مردم ایران را به دین اسلام نزدیک کرد. این پیوند خجسته، بنیان‌های اندیشه ایران اسلامی را استوار ساخت. نخستین آثار شعر و نثری هم که به زبان فارسی پدید آمد، در واقع همین ویژگی را بازمی‌تاباند.

نخستین سخن‌سرایان فارسی

نخستین کسی که بعد از اسلام به فارسی شعر گفت، که بود؟ این پرسش در همه سرگذشت‌نامه‌ها و کتاب‌های تاریخ ادبیات از دیرباز تا امروز مطرح شده است؛ بدون اینکه کسی بتواند برای آن پاسخ درستی بیابد. طرح چنین پرسشی دست کم به این صورت هیچ سودی ندارد. شعر در نزد تمام تیره‌ها، ناگزیر از زمانی آغاز می‌شود که انسان توانسته شور و هیجان درونی خود را با کلام خیال‌انگیز و اثرگذار بازگو کند و برای چنین امری نمی‌توان آغازی معین کرد.

به طور کلی در ایران پیش از اسلام چه بسا که به همین زبان پارسی هم شعر وجود داشته است؛ اما مبنای وزن شعر پیش از اسلام با آنچه ما به عنوان شعر عروضی می‌شناسیم، تفاوت داشته است. حتی از سده‌های اولیه اسلامی هم سروده‌هایی به لهجه‌های محلی و به فارسی دری هست که در آنها مبنای عروض فارسی رعایت نشده است.

ایرانیان شعر عروضی را در ظاهر از شعر عربی برگرفتند؛ هر چند در زبانهای ایرانی پیش از اسلام و حتی در اوستا شعر وزن‌دار از قرن‌ها قبل از آن وجود داشته است. بر این اساس فارسی‌زبانان بعد از اسلام به دلیل همین پیشینه دراز، در جزئیات خود را موظف به پیروی از عروض عربی ندانستند و در آن دست‌کاری‌هایی روا داشتند. رواج شعر به شیوه عروضی هم از نیمه نخست قرن سوم هجری پیش‌تر نمی‌رود و پیش از آن اگر شعری وجود داشته به شیوه عروضی نبوده است.  یادنامه‌نویسان از حکیم ابوحفص سُغدی و عباس مَروزی به عنوان نخستین سرایندگان پارسی‌گو نام برده و سروده‌هایی را هم به این دو بازخوانده‌اند؛ اما آگاهی ما از آن‌ها جنبه تاریخی ندارد.

نخستین نمونه‌های شعر عروضی به زبان دری به اواخر دوره طاهریان مربوط می‌شود. حنظله بادغیسی – که برخی سال‌مرگ او را ۲۱۹ یا ۲۲۰ هـ.ق. دانسته‌اند، از شاعران منسوب به طاهریان است و دیوان شعری هم بدو منسوب. بنابر نقل نظامی عروضی در چهار مقاله، احمد بن عبدالله خجستانی از فرمانروایان طاهری این دو بیت شعر را در دیوان او خوانده و چنان تحت تاثیر آن قرار گرفته که از خربندگی به فرمان‌روایی خراسان رسیده است:

مهتری گر به کام شیر در است / شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانت مرگ رویاروی(حنظله بادغیسی)

قلمرو زبانی: مهتری: ریاست؛ (واژه کهن)/ گر: اگر / کام: دهان / به کام شیر در: در دهان شیر؛ (دو نشانه برای یک متمّم) / شو: برو / عزّ: عزّت / جاه: مقام و منصب / کم بودن لغات عربی (عزّ و نعمت) / قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن / واج آرایی «و» / تشبیه: چو مردانت / واژه آرایی: کام

بازگردانی: اگر بزرگی در دهان شیر هم هست، برو خطر کن و آن را از دهان شیر بیرون بیاور. یا بزرگی و سربلندی و نعمت و مقام یا مانند مردان، مرگ سرافرازانه.

اما این دو بیت چنان پخته و شیوا است که پذیرفتن آن به عنوان نخستین سروادهای فارسی دری آسان نیست؛ بر همین اساس باید بیشتر به گفته مسلم تاریخ سیستان اعتماد کرد که با اطمینان، نخستین سراینده پارسی‌گو را محمد پور وصیف سیستانی می‌شناساند و می‌گوید چون یعقوب لیث صفاری بر دشمنان چیرگی یافت و در سال ۲۵۱ هـ.ق. خوارج را تار و مار کرد، سخنوران به رسم زمانه او را به شعر تازی ستودند. یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟»

محمد بن وصیف – که دبیر رسایل او بود و ادب نیکو می‌دانست شعر پارسی گفتن گرفت و پیش از او در عجم کسی شعر نگفته بود. آن گاه چند بیت از شعر محمد بن وصیف را نقل می‌کند که اول آن این است:

ای امیری که امیران جهان خاصه و عام / بنده و چاکر و مولای و سگ‌بند و غلام

قلمرو زبانی: امیر: فرمانده / خاصه: افراد خاص / عام: توده مردم / مولا: بنده / سگ‌بند: سگ‌بان / غلام: برده / قلمرو ادبی: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن / واج آرایی «و» / تضاد: خاصه و عام

بازگردانی: ای سپهسالاری که سپهسالاران جهان همگی بنده، چاکر، برده، سگ‌بان و نوکر تو اند.

پس از آن، دیگر سرایندگان نیز به پارسی شعر گفتند.

بنابراین روایت، باید پشتیبانی یعقوب لیث از شعر پارسی را که با دیگر ویژگی‌های او از جمله نداشتن آگاهی از زبان تازی نیز سازگاری دارد، نقطه سرنوشت‌ساز در ادبیات فارسی دری قلمداد گردد و مورد توجه و تاکید قرار داد و سال ۲۵۱ هـ.ق. را نقطه شروع شعر فارسی دری در دوره اسلامی به شمار آورد.

فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی را از شاعران همروزگار عمرو بن لیث صفاری (۲۸۷-۲۶۵ هـ.ق.) دانسته‌اند و به هر کدام بیت‌هایی را بازخوانده‌اند. این دو بیت منسوب به ابوسلیک از پیام و لطافت سرشاری برخوردار است.

خون خود را گر بریزی بر زمین / به که آب‌روی ریزی در کنار

بت پرستیدن به از مردم پرست / پند گیر و کاربند و گوش دار

قلمرو زبانی: به: بهتر / مردم: انسان / کاربند: به کار ببند / قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن / خون خود را گر بریزی: کنایه از اینکه خود را بکشی / مردم‌پرست: کنایه از پاچه خوار

بازگردانی: اگر خودت را بکشی بهتر است که آبرویت برود. بت پرستیدن بهتر از پاچه خواری است. از گفته من پند بگیر و به کارشان ببند و گوش کن.

روی هم رفته شعرهایی که در یادنامه‌ها با عنوان نخستین شعرهای فارسی دری آمده، غالباً یکدست نیستند. برخی از آنها نمونه سادگی فکر و بیان است. در ترکیب الفاظ بعضی- به ویژه بیت‌هایی که نگارنده تاریخ سیستان نقل کرده – درشتی و خشونت و ناپختگی در وزن و آهنگ آشکار است و بیش‌تر از همه می‌تواند نخستین شعر پارسی قلمداد شود.

برگفته از کتاب ادبیات ایران و جهان؛ سال دوم آموزش متوسطه