الدرس الخامس:‌ هذا خلق الله (انسانی)

اَلْغَوّاصونَ الَّذینَ ذَهَبوا إلَی أَعماقِ الْمُحیطِ لَیلاً، شاهَدوا مِئاتِ الْمَصابیحِ الملونه الَّتی یَنبَعِثُ ضَوؤُها مِنَ الْأسَماکِ الْمُضیئَهِ،

ترجمه: غوّاصانی که شبانه به ژرفای اقیانوس رفته اند، صدها چراغ رنگارنگ را دیده اند که نورشان از ماهی‌های درخشنده فرستاده می‌شود.

وَ تُحَوِّلُ ظَلامَ الْبَحرِ إلَی نَهارٍ مُضیءٍ یستَطیعُ فیهِ الْغَوّاصونَ الْتِقاطَ صُوَرٍ فی أَضواءِ هذِهِ الْأسَماکِ.

و تاریکی دریا را به روز روشن تبدیل می‌کنند که غوّاصان در آن [تاریکی] می‌توانند زیر نور[ها] این ماهی‌ها عکس بگیرند.

اِکْتَشَفَ الْعُلَماءُ أَنَّ هذِهِ الْأضواءَ تَنبَعِثُ مِن نَوعٍ مِنَ الْبَکتیریا الْمُضیئَهِ الَّتی تَعیشُ تَحتَ عُیونِ تِلْکَ الْأسَماکِ.

دانشمندان کشف کرده اند که این روشنایی‌ها از گونه‌ای باکتری درخشانی فرستاده می‌شود که زیر چشمان آن ماهی‌ها زندگی می‌کند.

هَل یمکِنُ أَن یستَفیدَ الْبَشَر یوماً مِنْ تِلْکَ الْمُعجِزَهِ الْبَحریهِ، وَ یستَعینَ بِالْبَکتیریا الْمُضیئَهِ لِإنارَهِ الْمُدُنِ؟

آیا ممکن است که روزی بشر از آن معجزۀ دریایی بهره ببرد و بتواند برای افروختن شهرها از باکتری درخشان یاری بجوید؟

رُبَّما یستَطیعُ ذٰلِکَ، لِأنَّهُ «مَنْ طَلَبَ شَیئاً وَ جَدَّ وَجَدَ».

شاید بتواند آن کار را انجام دهد؛ زیرا هر کس چیزی را بخواهد و بکوشد می‌یابد.

إنَّ لِسانَ الْقِطِّ سِلاحٌ طِبّی دائِمٌ، لِأنَّهُ مَملوءٌ بِغُدَدٍ تُفْرِزُ سائِلاً مُطَهِّراً، فَیلْعَقُ الْقِطُّ جُرْحَهُ عِدَّهَ مَرّاتٍ حَتّی یَلتئمَ.

بی گمان زبان گربه ابزار پزشکی همیشگی است؛ زیرا پر از غدّه‌هایی است که مایعی پاک کننده می‌تراود، برای همین گربه زخمش را چند بار می‌لیسد تا بهبود یابد.

إنَّ بَعضَ الطُّیورِ وَ الْحَیواناتِ تَعْرِفُ بِغَریزَتِها الْأعشابَ الطِّبّیهَ وَ تَعلَمُ کَیفَ تَستَعمِلُ الْعُشبَ الْمُناسِبَ لِلْوِقایهِ مِنَ الْأمراضِ الْمُختَلِفَهِ؛

بی گمان برخی پرندگان و جانوران با غریزۀ خود گیاهان دارویی را می‌شناسند و می‌دانند چگونه گیاه مناسب را برای پیشگیری از بیماری‌های گوناگون به کار برند؛

وَ قَد دَلَّتْ هٰذِهِ الْحَیواناتُ الْإنسانَ عَلَی الْخَواصِّ الطِّبّیهِ لِکَثیرٍ مِنَ النَّباتاتِ الْبَرّیهِ وَ غَیرِها.

این جانوران، انسان را به خاصیت‌های درمانی بسیاری از گیاهان صحرایی و غیره راهنمایی کرده‌اند.

إنَّ أَغلَبَ الْحَیواناتِ إضافَهً إلَی امْتِلاکِها لِلُغَهٍ خاصَّهٍ بِها، تَمْلِکُ لُغَهً عامَّهً تَستَطیعُ مِنْ خِلالِها أَن تَتَفاهَمَ مَعَ بَعضِها،

بی‌گمان بیشتر جانوران افزون بر داشتن زبان ویژۀ خود زبانی همگانی دارند که با آن می‌توانند [سخن] یکدیگر را بفهمند،

فَلِلْغُرابِ صَوتٌ یحَذِّرُ بِهِ بَقیهَ الْحَیواناتِ حَتَّی تَبتَعِدَ سَریعاً عَنْ مِنطَقَهِ الْخَطَرِ،

کلاغ صدایی دارد که با آن به دیگر جانوران هشدار می‌دهد تا زود از منطقۀ خطر دور شوند،

فَهوَ بِمَنزَلَهِ جاسوسٍ مِنْ جَواسیسِ الْغابَهِ.

او به مانند خبرچینی از خبرچینان جنگل است.

لِلْبَطِّ غُدّه بِالْقُربِ مِنْ ذَنَبِها تَحتَوی زَیتاً خاصّاً ینشِرُهُ عَلَی جِسمِها فَلا تَتَأَثَّرُ جِسمُها بِالْماءِ.

اردک نزدیک دمش غده‌ای دارد که دارای روغنی ویژه است که روی تنش پخش می‌کند؛ در نتیجه تنش تحت تأثیر آب قرار نمی‌گیرند.

تَستَطیعُ الْحِرباءُ أَنْ تُدیرَ عَینَیها فی اتِّجاهاتٍ مُختَلِفَهٍ دونَ أَنْ تُحَرِّکَ رَأْسَها وَ هِی تَستَطیعُ أَنْ تَرَی فِی اتِّجاهَینِ فی وَقتٍ واحِدٍ.

آفتاب‌پرست می‌تواند بی آنکه سرش را تکان بدهد دو چشمش را در جهت‌های مختلف بچرخاند و می‌تواند در یک لحظه در دو جهت ببیند.

لا تَتَحَرَّکُ عَینُ الْبومَهِ، فَإِنَّها ثابِتَهٌ، وَلٰکِنَّها تُعَوِّضُ هٰذَا النَّقصَ بِتَحریکِ رَأسِها فی کُلِّ جهه

چشم جغد حرکت نمی‌کند، چشم‌ها ثابت‌اند، ولی این کمبود را با حرکت دادن سرش در هر جهتی جبران می‌کند.

وَ تَستَطیعُ أَنْ تُدیرَ رَأسَها مئتَین و سَبعینَ دَرَجه دونَ أَنْ تُحَرِّکَ جِسمَها.

و می‌تواند بی آنکه بدنش را حرکت دهد سرش را دویست و هفتاد درجه بچرخاند.

واژگان درس پنجم عربی پایه دهم

عَیِّن الجملهَ الصّحیحهَ و غیرَ الصَّحیحهِ حَسَبَ الحقیقهِ و الواقِعِ. (جمله درست و نادرست را بر حسب حقیقت و واقعیت مشخص کن.)

۱-  لِلزَّرّافَهِ صَوتٌ یحَذِّرُ الحَیواناتِ حَتَّی تَبتَعِدَ عَن الخَطَرِ. (زرافه صدایی دارد که با آن به دیگر جانوران هشدار می‌دهد.) ×

۲- تُحَوِّل الأسماکُ المُضیئَهُ ظَلامَ البَحرِ إلَی نَهارٍ مُضیءٍ. (ماهی‌های درخشان تاریکی دریا را به روز روشن تبدیل می‌کنند.)  √

۳- تَستَطیعُ الحِرباءُ أن تُدیرَ عَینَیها فِی اتِّجاهٍ واحِدٍ فَقط. (آفتاب‌پرست می‌تواند که دو چشمش را فقط در یک جهت بچرخاند.) ×

۴- لِسانُ القِطِّ مَملوءٌ بِغُدَدٍ تُفرِزُ سائلاً مُطَهِّراً. (زبان گربه پر از غدّه‌هایی است که مایعی پاک کننده می‌تراود.) √

۵- لا تَعیشُ أحیاءٌ مائیهٌ فی أعماقِ المُحیطِ. (آبزیان در ژرفای اقیانوس [ها] زندگی نمی‌کنند.) ×

۶- یتَحَرَّکُ رَأسُ البومَهِ فِی اتِّجاهٍ واحِدٍ. (سر جغد فقط در یک جهت حرکت می‌کند.) ×

سعیدجعفری
جعفری سعید

إعلموا

به جملۀ «یغفِرُ اللهُ الذّنوبَ». «جمله فعلیه» گفته می‌شود؛ زیرا با فعل شروع شده است.

الگوی جمله فعلیه این است: یغفرُ (فعل)+ اللهُ (فاعل)+ الذنوبَ (مفعول).

دو جملۀ «اللهُ یغفرُ الذّنوبَ». و «اللهُ غافِرُ الذّنوبِ». با اسم شروع شده اند. به چنین جمله‌هایی «جملۀ اسمیه» گفته می‌شود.

الگوی جمله اسمیه این است: الله (مبتدا) + یغفِرُ (خبر) + الذنوب            اللهُ (مبتدا) + غافِرُ (خبر) + الذّنوبِ (مضاف الیه)

به جمله «اللهُ عالِمٌ.» جمله اسمیه گفته می‌شود؛ زیرا با اسم شروع شده است.

مبتدا و خبر تقریبا همان نهاد و گزاره در دستور زبان فارسی اند.

مبتدا، اسمی است که معمولا در ابتدای جمله می‌آید و درباره آن خبری گفته می‌شود.

خبر، بخش دوم جمله اسمیه است و درباره مبتدا گزارشی می‌دهد.

شناخت اجزای جمله در ترجمه به ما کمک می‌کند.

اختَبر نَفسَک (خودت را بیازما)

عیّن الجمله الفعلیه و الجمله الإسمیه ، ثم اذکر المحل الإعرابی للکلمات الملونه. (جمله فعلیه و اسمیه را مشخص کن سپس نقش واژگان رنگی را معین کن.)

۱- ﴿ یضرِبُ اللهُ الأمثالَ لِلنّاسِ﴾ = خدا برای مردم مثال‌ها می‌زند. الجملهَ الفعلیهَ / اللهُ: فاعل / الأمثالَ: مفعول

۲- إضاعَهُ الفُرصَهِ غُصَّهٌ. = از دست دادن فرصت اندوه است. الجملهَ الإسمیهَ / إضاعَهُ: مبتدا / غُصَّهٌ: خبر

گاهی مبتدا و خبر (نهاد و گزاره) و نیز فاعل و مفعول، صفت یا مضاف الیه می‌گیرند و خودشان موصوف و مضاف می‌شوند؛ مثال:  

صُدورُ      الأحرارِ    قُبورُ     الأسرارِ. = سینه‌های آزادگان گورهای رازهاست.

 مبتدا  مضاف الیه    خبر   مضاف الیه

صدور: ج صدر / احرار: ج حرّ / قبور: ج قبر / أسرار: سرّ

یزرَعُ  الفَلّاحُ  المُجِدُّ   أشجارَ    التُّفّاحِ. = کشاورز کوشا درختان سیب می‌کارد.

فعل   فاعل   صفت   مفعول   مضاف الیه

إختَبر نفسَک(خودت را بیازما)

تَرجِم الأحادیثَ ثُمَّ عَیِّن المُبتَدَأَ و الخبرَ و الفاعِلَ و المَفعولَ فی الجُمَلِ التّالیَهَ. (حدیث ها را ترجمه کن؛ سپس مبتدا و خبر و فاعل و مفعول را در جمله های زیر مشخص کن.)

۱- الحَسَدُ یأکُلُ الحَسَناتِ کَما تَأکُلُ النّارُ الحَطَبَ. (حسد نیکی‌ها را می‌خورد همانگونه که آتش هیزم را می‌خورد.)

الحَسَدُ: مبتدا / النّارُ: فاعل / الحَطَبَ: مفعول

۲- ما قَسَمَ اللهُ لِلعِبادِ شَیئاً أفضَلَ مِنَ العَقلِ. (خداوند چیزی را بهتر از خرد برای بندگانش تقسیم نکرده است.)

اللهُ: فاعل / شَیئاً: مفعول

۳- ثَمَرَهُ العِلمِ إخلاصُ العَمَلِ. (میوه دانش اخلاص در کار است.) / ثَمَرَهُ: مبتدا / إخلاصُ: خبر

حوارٌ (گفتگو)

(مَعَ سائقِ سَیّارهِ الأُجرهِ) (با راننده خودروی مسافرکش)

السّائحُ = گردشگرسائقُ سَیارهِ الأُجرهِ = راننده خودروی مسافرکش
أیهَا السّائقُ، نُریدُ أن نَذهَبَ إلَی المَدائنِ. = ای راننده، می‌خواهیم به تیسفون برویمأنا فی خِدمَتِکُم. تَفَضَّلوا = من در خدمتتان‌ام. بفرمایید.
کَمِ المَسافَهُ مِن بَغدادَ إلَی هُناکَ؟ = از بغداد تا آنجا چقدر مسافت است؟أَظُنُّ المَسافَهَ سَبعَهً و ثلاثینَ کیلومتراً. عَجیبٌ؛ لِمَ تَذهَبونَ إلَی المَدائنِ؟ = گمان می‌کنم سی و هفت کیلومتر باشد. شگفتا؛ چرا به تیسفون می‌روید؟
لِزیارهِ مَرقَدِ سَلمانَ الفارسی وَ مُشاهَدَهِ طاقِ کِسرَی؛ لِماذا تَتَعَجَّبُ؟! = برای دیدار از بارگاه سلمان فارسی و دیدن طاق کسری؛ چرا شگفت‌زده می‌شوی؟لِأنَّهُ لا یذهَبُ إلَی المَدائنِ إلّا قَلیلٌ مِنَ الزُّوّارِ. = زیرا فقط تعداد کمی از دیدارگران به تیسفون می‌روند.
فی البِدایهِ تَشَرَّفنا بِزیارهِ العَتَباتِ المُقَدَّسَهِ فی المُدُنِ الأربَعَهِ کَربَلاءَ و النَّجَفِ و سامِرّاءَ و الکاظمیهِ. = در آغاز به دیدار آستانه‌های مقدس در شهرهای چهارگانه: کربلا، نجف، سامرا و کاظمیه بار یافتیم.زیارهٌ مَقبولهٌ للجمیعِ! أَ تَعرِفُ مَن هوَ سَلمانُ الفارسی أم لا؟ = زیارت همگی پذیرفته باشد. آیا می‌دانی سلمان فارسی کیست یا نه؟
نَعَم؛ أعرِفُهُ، إنَّهُ مِن أصحابِ النَّبی (ص) و أصلُهُ مِن إصفَهان. = آری؛ من می‌شناسمش؛ او یکی از یاران پیامبر است و اصلش از اصفهان.أحسَنتَ! وَ هَل لَکَ معلوماتٌ عَن طاقِ کِسرَی؟ = آفرین؛ آیا اطلاعاتی از طاق کسری داری؟
بالتَّأکیدِ؛ إنَّهُ أحَدُ قَصورِ المُلوکِ السّاسانیینَ قَبلَ الإسلامِ. قَد أنشَدَ شاعِرانِ کبیرانِ قَصیدَتَینِ عِندَ مُشاهَدَتِهِما إیوانِ کِسرَی؛ البُحتُری مِن أکبَرِ شُعَراءِ العَرَبِ، و خاقانی، الشّاعِرُ الإیرانی. = البته؛ آن، یکی از کاخ‌های پادشاهان ساسانی پیش از اسلام است. دو سخنور بزرگ هنگام دیدار از کاخ کسری دو قصیده سروده‌اند: بحتری از بزرگترین شاعران عرب و خاقانی شاعر ایرانی.ما شاءَ اللهُ! بارَکَ اللهُ فیکَ! مَعلوماتُکَ کثیرَهٌ! = ماشاء الله ، آفرین بر تو. اطلاعات تو بسیار است.

التَّمارین

اَلتَّمْرینُ الْأوَّلُ: أیُّ کلمهٍ مِن کلماتِ المُعجَمِ، تُناسِبُ التَّوضیحاتِ التّالیَهَ؟ (چه کلمه ای از کلمه های واژه نامه مناسب توضیحات زیر است.)

۱- طائرٌ یسکُنُ فی الأماکِنِ المَتروکَهِ ینامُ فی النَّهارِ وَ یخرُجُ فی اللّیلِ. (پرنده‌ای که در مکانهای متروکه ساکن می‌شود. روزها می‌خوابد و شبها بیرون می‌آید.)  بوم

۲- عُضوٌ خَلفَ جِسمِ الحَیوانِ یحَرِّکَهُ غالباً لِطَردِ الحَشَراتِ. (اندامی پشت بدن جانور که غالبا برای راندن حشره‌ها آن را تکان می‌دهد.) ذَنَب

۳- نباتاتٌ مُفیدَهٌ للمُعالَجَهِ نَستَفیدُ مِنها کَدواءٍ. (گیاهانی سودمند برای درمان ما از آنها به عنوان دارو استفاده می‌کنیم.) أعشاب طبّیّه

۴- طائرٌ یعیشُ فی البَرِّ و الماءِ. (پرنده‌ای که در خشکی و آب زندگی می‌کند.) بَطّ

۵- عَدَمُ وجودِ الضَّوءِ. (نبود روشنایی.) ظَلام

۶-  نَشرُ النّورِ. (پراکنش نور.) إناره

اَلتَّمْرینُ الثّانی: عَیِّن الکلماتِ المُتَرادفَهَ و المُتَضادَّهَ. = (واژگان مترادف و متضاد را مشخص کن.)

اِستَطاعَ (توانست) = قَدِرَسِلم(آشتی) حَرب(جنگ)غَیم (ابر) = سَحابحُجرَه (اتاق) =غُرفَه
اِقتَرَبَ (نزدیک شد) اِبتَعَدَ (دور شد)إحسان(نیکی کردن) إساءه (بدی کردن)قذف (انداختن) = رمیقُرب (نزدیکی) بعُد(دوری)
فارغ (خالی)  مملوء (پر)ظَلام (تاریکی) ضیاء (روشنایی)فَرِحٌ (شاد) حَزینٌ(اندوهگین)مِن فَضلِکَ (لطفاً) = رَجاءً
أغلق (بست) فتح (گشود)نُفایَه(زباله) = زُبالَهغصّه (اندوه) = حُزنجاهِز(آماده) = حاضِر

البَطُّ / الکِلابِ / الغُرابُ / الطّاووسِ / الحِرباءُ / البَقرهُ

تُعطی  البَقرهُ الحلیبَ. (گاو ماده شیر می دهد.)  یُرسِلُ الغُرابُ أخبارَ الغابهِ. (کلاغ خبرهای جنگل را می رساند.) ذَنَبُ الطّاووسِ جمیلٌ.

   ۱- الفاعل: البقره                                      ۲- المفعول: أخبار               ۳- المضاف إلیه: الطاووس (دم طاووس زیبا ست.)

الحِرباءُ ذاتُ عیونٍ مُتَحَرِّکَهٍ.       الشُّرطیُّ یَحفَظُ الأمنَ بِـ الکِلابِ. (پلیس با سگها امنیت را حفظ می کند.) البَطُّ طائرٌ مائیٌّ. (مرغابی پرنده آبزی است.)

   ۴- الصّفه: متحرّکه (آفتاب پرست دارای چشمهای متحرک است.)  ۵- المبتدأ: الشرطیّ                       ۶- الخبر: طائرٌ

اَلتَّمْرینُ الرّابِعُ: عَیِّن الفعل و الفاعِلَ و المَفعولَ فی الکلماتِ الّتی أُشیرَ إلیه بِخطٍّ. «نورُ السَّماءِ» (فعل، فاعل و مفعول را در واژگانی که با خط به آنها اشاره شده مشخص کن.)

۱- ﴿ فَأنزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلَی رَسولِهِ وَ عَلَی المُؤمِنینَ﴾ (خداوند آرامشش را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد.) / اللهُ: فاعل / سَکینَه: مفعول

۲-﴿ لا أملِکُ لِنَفسی نَفعاً وَ لا ضَرّاً إلّا ما شاءَ اللهُ﴾ (من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه خدا خواسته باشد.) / نَفعاً:  مفعول

۳- ﴿ وَهُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ (برای ما مَثَلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد.) / التَّوْبَهَ: مفعول

۴- ﴿ وَ لا یظلِمُ رَبُّکَ أحَداً﴾ (و اوست کسى که توبه را از بندگان خود مى‌پذیرد.) / رَبُّ: فاعل

۵- ﴿ یریدُ اللهُ بِکُمُ الیسرَ﴾ (خداوند آسانی شما را مى‏خواهد.) / اللهُ: خداوند / الیسرَ: مفعول

۱- النَّدَمُ عَلَی السُّکوتِ خَیرٌ مِنَ النَّدَمِ عَلَی الکَلامِ. (پشیمانی به خاطر خاموشی بهتر از پشیمانی به خاطر سخن است.) / المُبتَدَأَ: الندم / الخبرَ: خیرٌ

۲- أکبَرُ الحُمقِ الإغراقُ فی المَدحِ وَ الذَّمِّ. (زیاده روى در ستایش و نکوهش، بزرگترین نادانی است.) / المُبتَدَأَ: أکبَرُ / الخبرَ: الإغراقُ

۳- سَیدُ القَومِ خادِمُهُم فی السَّفَرِ. (سرور مردم کسى است که در سفر خدمتگزار ایشان باشد.) / المُبتَدَأَ: سَیدُ / الخبرَ: خادِمُ

۴- العِلمُ صَیدٌ وَ الکِتابَهُ قَیدٌ. (ﺩﺍﻧﺵ ﺷﮑﺎﺭ ﺍﺳﺕ ﻭ ﻧﻭﺷﺗﻥ ﺑﻧﺩ.) // المُبتَدَأَ: العِلمُ / الخبرَ: صَیدٌ // المُبتَدَأَ: الکِتابَهُ / الخبرَ: قَیدٌ

۵- الصَّلاهُ مِفتاحُ کُلِّ خَیرٍ. (نماز کلید هر خوبی است.) / المُبتَدَأَ: الصَّلاهُ / الخبرَ: مِفتاحُ

۱- ﴿ أتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ أنفُسَکُم﴾ (آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خودتان را فراموش می‌کنید؟) / النّاسَ:‌ مفعول / أنفُسَ: مفعول

۲- ﴿لا یکَلِّفُ اللهُ نَفساً إلّا وُسعَها﴾( خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند.) / اللهُ:‌ فاعل / نَفساً: مفعول

۳- خَیرُکُم، خَیرُکُم لأهلِه وَ أنا خَیرُکُم لِأهلی. (بهترین شما بهترین‌تان برای خانواده‌اش است و من بهترین شمایم برای خانواده‌ام.) / خیر: مبتدا / خیر: خبر

۴- حُسنُ الأدَبِ یستُرُ قُبحَ النَّسَبِ. (ادب نیک زشتی خاندان را می‌پوشاند.) / الأدَبِ: مضاف الیه / قُبحَ: مفعول

۵- صدرُ العاقِلِ صُندوقُ سِرَّهِ. (سینه خردمند صندوق رازش است.)

صَدر: مبتدا / العاقل: مضاف الیه / سرّ: مضاف الیه

ابِحَثْ عَن نَصٍ عِلمی قصَیرِ حَولَ عَظمَهِ خَلقِ اللهِّٰ فِی البْرِّ أوِ البْحَرِ أوِ السَّماءِ.

به دنبال متنی علمی کوتاهی درباره شکوه آفرینش خداوند در خشکی و دریا یا آسمان بگرد؛

پی دی اف درس پنجم عربی دهم انسانی