الدرس السادس: ارحموا ثلاثه

أَسر الْمُسْلِمونَ فی غَزوَهِ طَیِّءَ «سَفّانَهَ» ابْنَهَ «حاتِمٍ الطّائیِّ» الَّذی یُضْربُ بِهِ الْمَثَلُ فِی الْکَرَمِ،

ترجمه: مسلمانان در جنگ طی سفانه دخت حاتم طایی را که در جوانمردی به او مثل زده می شد اسیر کردند.

وَ لمَّا ذَهَبَتْ مَعَ الْأسْرَی إلَی رَسولِ اللّهِ، قالَتْ لَهُ: إنَّ أَبی کانَ سَیِّدَ قَومِهِ،

ترجمه:هنگامی که با اسیران به سوی فرستاده خدا رفت، به پیامبر گفت: پدرم سرور قومش بود.

یفکُّ الْأسیرَ وَ یَحْفَظُ الْجارَ وَ یَحْمِی الْأهلَ وَ الْعِرْضَ وَ یُفَرِّجُ عَنِ الْمَکْروبِ،

ترجمه: اسیران را آزاد می کرد، همسایگان را نگاهبانی می کرد، از خانواده و آبرو پشتیبانی می کرد،  اندوه غمگین را می زدود.

وَ یُطْعِمُ الْمِسکینَ، وَ یَنْشُر السَّلامَ، وَ یُعینُ الضَّعیفَ عَلَی شَدائِدِ الدَّهرِ،

ترجمه: تنگدست را خوراک می داد، آشتی را می پراکند، ناتوان را در گرفتاری های روزگار یاری می رساند.

وَ ما أَتاهُ أَحَدٌ فی حاجَهٍ فَرَدَّهُ خائِباً، أَنا ابْنَهُ حاتِمٍ الطّائیِّ.

ترجمه: هیچ کس نزد او برای نیازی نمی آمد که ناامیدش بازگردانَد).

فَقالَ النَّبیُّ : «هٰذِهِ صِفاتُ الْمُؤمِنینَ حَقّاً؛ اُتْرُکوها فَإنَّ أَباها کانَ یُحِبُّ مَکارِمَ الْأخلاقِ؛ وَ اللّهُ یُحِبُّ مَکارِمَ الْأخلاقِ ».

ترجمه: پیامبر فرمود: این صفت های مؤمنان است. او را رها کنید؛ زیرا پدرش خوی نیک را دوست داشت. خداوند نیز خوی نیک را دوست دارد.

ثُمَّ قالَ: اِرْحَموا عَزیزاً ذَلَّ، وَ غَنیّاً افتْقَرَ، وَ عالِماً ضاعَ بَینَ جُهّالٍ.

ترجمه: سپس فرمود: به بزرگی که خوار شده، توانگری که تهیدست شده، دانشمندی که میان نادانان تباه شده، مهربانی کنید.

فَلمَّا أَطْلَقَهَا النَّبیُّ رَجَعَتْ إلَی أَخیها «عَدیّ» وَ هوَ رَئیسُ قَومِهِ بَعْدَ وَفاهِ أَبیهِ،

ترجمه: هنگامی که پیامبر او را آزاد کرد، نزد برادرش عدی بازگشت. برادرش پس از درگذشت پدرش رئیس قومش شده بود.

فَقالَتْ لَهُ: یا أَخی، إنّی رَأَیْتُ خِصالاً مِنْ هٰذَا الرَّجُلِ تُعْجِبُنی،

ترجمه: به او گفت: برادر، من ویژگی هایی در این مرد دیدم که به شگفتم می آورد.

رَأَیْتُهُ یُحِبُّ الْفَقیرَ، وَ یَفُکُّ الْأسَیرَ، وَ یَرْحَمُ الصَّغیرَ، وَ یَعْرِفُ قَدْرَ الْکَبیرِ،

ترجمه: دیدمش که مستمند را دوست داشت، اسیر را آزاد می کرد، به خردسال مهر می ورزید، ارزش بزرگسال را می شناخت.

وَ ما رَأَیْتُ أَجْوَدَ وَ لا أَکْرَمَ مِنْهُ، فَإذا یَکونُ نَبیّاً فَلِلسّابِقِ فَضْلُهُ،

ترجمه: بخشنده تر و بزرگوارتر از او ندیدم. اگر پیامبر باشد برای پیشتاز [به سوی او] برتری است.

وَ إذا یَکونُ مَلِکاً فَلا تَزالُ فی عِزِّ مُلْکِهِ. فَجاءَ عَدیٌّ إلَی رَسولِ اللّهِ فَأَسْلَمَ وَ أَسْلَمَتْ سَفّانَهُ.

ترجمه: اگر پادشاه باشد، پیوسته پادشاهی اش گرامی باد. عدی نزد فرستاده خدا آمد و اسلام آورد و سفانه نیز.

وَ أَسلَمَتْ قَبیلَهُ طَیِّءَ کُلُّها بَعدَما أَمَرَ النَّبیُّ بِإطلاقِ أَسراهُم.

ترجمه: قبیله طی پس از این که پیامبر فرمان به آزادی اسیرانشان را داد اسلام آوردند.

اَلدَّفتَرُ الْخامِسُ مِنْ الْمَثنَویِّ الْمَعنَویِّ لِـ «مَولانا جَلالِ الدّینِ الرّومیّ »

ترجمه: دفتر پنجم از مثنوی معنوی از آن مولانا:

گفت پیغمبر که رحم آرید بر / جان مَنْ کانَ غَنیّاً فَافْتَقَر

ترجمه: … هر کس توانگر بوده، سپس تهیدست شده است.

وَ الَّذی کانَ عَزیزاً فَاحْتُقِر / أوَ صَفیّاً عالِماً بَیْن الْمُضَر

ترجمه: کسی که گرامی بوده، سپس خوار شده است یا برگزیده دانشمندی که میان قوم مضر بوده است.

گفت پیغمبر که با این سه گروه / رحمْ آرید ار ز سنگید و زِ کوه

آنکه او بعد از رئیسی خوار شد / وان توانگر هم که بی دینار شد

وان سوم آن عالِمی کَاندر جهان / مبتلا گردد میان ابلهان

واژگان درس ۶

عَیِّن الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرْسِ. (درست و نادرست را با توجه به متن درس شناسایی کن.)

۱- قالَ عَدیٌّ یا أُختی، إنّی رَأَیْتُ خِصالاً مِنْ هذَا الرَّجُلِ تُعْجِبُنی. × (عدی گفت: دخترم، همانا من ویژگی هایی از این مرد دیدم که به شگفتم می آورد.)

۲- فَلَمّا أَطْلَقَ النَّبیُّ سَفّانَهَ، عادَتْ إلی أَخیها. √ (چون پیامبر سفانه را آزاد کرد نزد برادرش بازگشت.)

۳- کانَ حاتِمٌ یَرُدُّ مَنْ أَتاهُ فی حاجَهٍ خائِباً. × (حاتم کسی را که برای نیازی نزد او می آمد ناامید بازمی گرداند.)

۴- حاتِمٌ الطّائیُّ مَعروفٌ بِالْکَرَمِ. √ (حاتم طایی به بخشندگی معروف است.)

۵- أُسِرَتْ سَفّانَهُ فی غَزوَهِ أُحُدٍ. × (سفانه در جنگ احد در بند افتاد.)

اعلموا(بدانید)

ترجمه الفعل المضارِع (۲)

■ حروف «لم، لـ، لا» بر سر فعل های مضارع می آیند و معنای آن را تغییر می دهند.

■ حرف «لم» فعل مضارع را به «ماضی سادۀ منفی» یا «ماضی نقلی منفی» تبدیل می کند؛ مثال:

یَسمعُ: می شنود ← لم یَسمَعْ: نشنید، نشنیده است

تَذهبونَ: می روید ← لم تَذهبوا: نرفتید، نرفته اید

تَکتبنَ: می نویسید ← لم تَکتبنَ: ننوشتید، ننوشته اید

■ حرف «لـ امر» بر سر فعل مضارع به معنای «باید» می آید و چنین فعلی معادل «مضارع التزامی» در فارسی است؛ مثال:

نرجع: برمی گردیم ← لنَرجعْ: باید برگردیم

یَعلمونَ: می دانند ← لیَعلموا: باید بدانند

■ در کتاب عربی پایۀ نهم با حرف (لای نهی) بر سر فعل مضارع (دوم شخص) آشنا شدید؛ مثال:

تَیأس: ناامید می شوی ← لا تَیأسْ: ناامید نشو

تُرسلونَ: می فرستید ← لا تُرسلوا: نفرستید

همین حرف «لای نهی» اگر بر سر سایر ساخت های فعل مضارع بیاید، به معنای «نباید» و معادل «مضارع التزامی» در فارسی است؛ مثال: یُسافرون: سفر می کنند ← لا یُسافروا: نباید سفر کنند

■ حروف «لم ، لـ، لا» در انتهای فعل مضارع تغییراتی ایجاد می کنند. (به جز در ساخت هایی مانند یَفعلنَ و تَفعلنَ)

اختبِر نفسَک: تَرجم الآیتینِ و الحَدیث حسَب قواعِد الدّرس. (خودت را بیازما: دو آیه و حدیث را با توجه به قواعد ترجمه کن.)

۱- ﴿لا تحْزَنْ إنَّ اللهَ مَعَنا﴾ التوبه : ۴۰ (اندوهگین نباش؛ همانا خداوند با ماست.)

۲-﴿ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ (خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد، مگر آنکه ایشان خودشان را تغییر دهند.)

۳-… لا تَظْلِمْ کَما لا تُحِبُّ أن تُظلَم و أحسِن کما تُحبُّ أن یُحسَنَ إلیک.

(ستم مکن؛ همانگونه که دوست نداری به تو ستم شود و خوبی کن همانگونه که دوست داری به تو خوبی شود.)

چند نکته

نکتۀ (۱): فعل نهی همان فعل مضارع است.

نکتۀ (۲): ترجمۀ فعلی مانند (لِیَعلموا) فقط در جمله و در متن امکان پذیر است؛ مثال:

تَکَلَّمْتُ مَعَ أَصْدِقائی لِیَعْلَموا کَیْفَ یُمْکِنُ لَهُم أَنْ یَنْجَحوا فی بَرامِجِهِم.

با دوستانم سخن گفتم تا بدانند چگونه برایشان امکان دارد که در برنامه هایشان موفق شوند.

قالَ الْمُدیرُ: إنَّ الإِمْتِحاناتِ تُساعِدُ الطُّلّابَ لِتَعَلُّمِ دُروسِهِم فَلْیَعْلَموا ذلِکَ وَ عَلَیْهِم أَنْ لایَخافوا مِنْها.

مدیر گفت: آزمون ها دانش آموزان را برای یادگیری درس هایشان کمک می کند و باید این را بدانند و بر آنان لازم است که از آن نترسند. نکتۀ (۳) : نکتۀ (۳): حرف «لـِ» بر سر بیشتر ضمیرها به «لـَ» تبدیل می شود؛

مثال: لَهُ، لَها، لَهُم، لَهُنَّ، لَهُما، لَکَ، لَکِ، لَکُمْ، لَکُنَّ، لَکُما، لَنا. در «لی» این گونه نیست.

نکتۀ (۴): تاکنون با دو نوع حرف «لـِ» آشنا شده اید، یکی بر سر اسم (ضمیر نیز اسم محسوب می شود) و دیگری بر سر فعل مضارع می آید؛ تشخیص معنای هر یک فقط داخل متن امکان دارد:

۱- «لـِ» به معنای «مال ، از آن» مانند «لمَن تِلکَ الشَّریحَه؟»؛ یعنی «آن سیم کارت مال کیست؟»

«لـِ» به معنای «برای» مانند «اِشْتَرَیْتُ حَقیبَهً لِلسَّفَرِ»؛ یعنی «چمدانی برای سفر خریدم».

«لـِ» به معنای «داشتن» مانند «لی شَهادَهٌ فِی الْحاسوبِ»؛ یعنی «مدرک رایانه دارم».

۲- «لـِ» به معنای «باید» مانند «لنَتوکّل عَلَی الله»؛ یعنی «باید به خدا توکّل کنیم».

 «لـِ» به معنای «تا» مانند «ذَهَبْتُ إلَی الْمَتْجَرِ لِیشتَریَ بَطّاریَّهً لِجَوّالی»؛ یعنی «به بازار رفتم تا باتری تلفن همراه بخرم».

حرف «لـِ» پس از حرف هایی مانند «و، فـ» معمولا ساکن می شود؛ مثال: فـ + «لـِ» + یَعملُ = فَلْیَعمَلْ: پس باید انجام دهد.

اخْتبِرْ نَفْسَکَ: تَرجِمِ العِباراتِ التالیهَ حَسَبَ القَواعِدِ. (خودت را بیازما: عبارتهای زیر را با توجه به قواعد ترجمه کن.)

۱- ﴿الحمدُ الله رَبّ العالَمینَ﴾ الفاتحه: ۲ (ستایش از آن خداوند، پروردگار جهانها ست.)

۲ – بُعِثَ النَّبیُّ لِیَهْدیَ النّاسَ. (پیامبر برانگیخته شد تا مردم را راهنمایی کند.)

۳- لِنَسْتَمِعْ إلَی الْکَلامِ الْحَقِّ. (باید به سخن حق گوش فرادهیم.)

۴- لمَن هذه الْجَوازاتُ؟ (این گوشی های همراه از آن کیست؟)

التمارین

اَلتَّمرینُ الْأَوَّلُ: ضَعْ فی الْفَراغِ کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلتَّوضیحاتِ التّالیَهِ مِنْ کَلِماتِ مُعجَمِ الدَّرسِ. (از میان واژگان لغت نامه درس در جای خالی برای گزارش های زیر واژه مناسب بگذار.)

۱- اَلَّذی لا رَجاءَ لَهُ لِلنَّجاحِ فی هَدَفِهِ: (کسی که در [رسیدن به] هدفش امیدی برای پیروزی ندارد.) / خائِب

۲- أَصْبَحَ فَقیراً وَ لا ثَروَهَ لَهُ: (تنگدست شد و دارایی ندارد.) / إفتَقرَ

۳- اَلَّذی حُزنُهُ کَثیرٌ: (کسی که اندوهش است.) / مَکروب

۴- اَلْأُسرَهُ وَ الْأَقرِباءُ: (خانواده و نزدیکان.) / أَهل

۵- أَعْطاهُ الطَّعامَ: (به او خوراک داد.) / أَطعَمَ

اَلتَّمرینُ الثّالِثُ: اِقْرَأِ الْآیاتِ التّالیَهَ، ثُمَّ انْتَخِبِ التَّرجَمَهَ الصَّحیحَهَ. (آیه های زیر را بخوان؛ سپس ترجمه درست را بگزین.)

۱ـ  ﴿… عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ المُؤْمِنونَ﴾ آل عمران: ۱۲۲

الف) مؤمنان تنها باید بر خدا توکّل کنند.  ■                                ب) مؤمنان فقط به خدا توکّل می کنند. □

۲ ـ  ﴿ قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا…﴾ الحجرات: ۱۴

 بادیه نشینان گفتند: …

الف) … «ایمان می آوریم.» بگو: ایمان نمی آورید؛ بلکه بگویید: در سلامت می مانیم. □

ب) … «ایمان آوردیم.» بگو: ایمان نیاورده اید؛ بلکه بگویید: اسلام آوردیم. ■

۳ ـ ﴿ أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ…﴾ الزمر: ۵۲

الف) آیا ندانسته اند که خدا روزی را برای هرکس بخواهد، می گستراند؟ ■

ب) آیا نمی دانند که خدا روزی را برای هر کس بخواهد، فراوان می کند؟ □

۴- ﴿ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ *اللَّهُ الصَّمَدُ *لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ *وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ﴾

 بگو: او خداوند یکتاست، خدا بی نیاز است …

الف) … نمی زاید و زاده نمی شود و کسی همانندش نیست. □

ب) … نزاده و زاده نشده و کسی برایش همتا نبوده است. ■

۵ـ ﴿… فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ * الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ ﴾ [سوره قریش]

 پس پروردگار این خانه را…

الف) … می پرستند؛ زیرا در گرسنگی خوراکشان داد و از ترس [دشمن] در امان نهاد. □

ب) … باید بپرستند، همان که در گرسنگی خوراکشان داد و از بیم [دشمن] ایمنشان کرد. ■

۱ ـ أسلم: اسلام آورد ۲ـ الصمد: بی نیاز ۳ـ ولد: زایید (مضارع: یلد) ۴ـ الکفو: همتا  5ـ أطعم: خوراک داد ۶ـ الجوع: گرسنگی ۷ـ آمن: ایمن کرد، ایمان آورد

اَلتَّمرینُ الثّانی: أَکْمِلْ تَرجَمَهَ الْآیاتِ، ثُمَّ عَیِّنِ الْمَطلوبَ مِنکَ. (ترجمه آیات را کامل کن؛ سپس آنچه را از تو خواسته شده شناسایی کن.)

۱- لِیُنْفِقْ ذو سَعَهٍ مِنْ سَعَتِهِ. اَلطَّلاق: ۷

توانمند از توانمندیِ خودش باید انفاق کند. اَلْمَجرورَ بِحَرفِ جَرٍّ: مِنْ سَعَه

۲- وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُم إنَّ الْعِزَّهَ لِلهِ جَمیعاً. یونُس: ۶۵

سخنشان تو را نباید اندوهگین کند؛ زیرا ارجمندی، همه از آنِ خداست. اَلْفاعِلَ: قَوْلُ

۳- وَ لا تَأکُلوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ…. اَلْأَنعام: ۱۲۱

و از آنچه نامِ خدا بر آن یادنشده نخورید. نائِبَ الْفاعِلِ: اسْمُ / الْمُضافَ إلَیهِ: اللهِ

۴- أ فَلَمْ یَنظُروا إلَى السَّماءِ فَوْقَهُم کَیْفَ بَنَیْناها ۲…. ق: ۶

آیا مگر به آسمان بالای سرشان نگریسته اند که چگونه آن را ساخته ایم؟! اَلْفِعلَ الْمُضارِعَ وَ صیغَتَهُ: یَنظُروا؛ جمع مذکر غایب

۵- أ لَمْ یَعْلَموا أنَّ اللهَ هوَ یَقْبَلُ التَّوبَهَ عَنْ عِبادِهِ…. اَلتَّوبَه: ۱۰۴

آیا ندانسته اند که تنها خداست که از بندگانش توبه را می پذیرد؟ اَلْجارَّ وَ الْمَجرورَ: عَنْ عِبادِ

۶- الذینَ آمَنوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ لمْ یُفَرَّقوا بَیْنَ أحَدٍ مِنْهُم أولئِکَ سَوْفَ یُؤْتیهِم أُجورَهُم ۴…. اَلنِّساء: ۱۵۲

و کسانی که به خدا و فرستادگانش ایمان آوردند و میان هیچ یک از آنان جدایی ننهادند [خدا] مزدهایشان را به آنها خواهد داد. اَلْمَفعولَ: أُجور

۱- ذوسَعَه: توانمند  سَعَه: توانمندی ۲- بَنَیْنا: ساختیم ۳ – یُؤْتی: می دهد  4- أُجور: مزدها «مفرد: أَجْر»

اَلتَّمرینُ الرّابِعُ: تَرْجِمِ الْجُمَلَ حَسَبَ قَواعِدِ الدَّرسِ، ثُمَّ عَیِّنْ صیغَهَ الْأَفعالِ فیها. (جمله ها را با توجه به قواعد درس ترجمه کن؛ سپس صیغه فعلها را در آن شناسایی کن.)

۱- لا تَرْجِعْ إلی بَیتِکَ: (به خانه ات برنگرد.) / لا تَرْجِعْ: للمخاطب؛ مفرد مذکر مخاطب

۲- لَمْ یَرْجِعْ صَدیقی: (دوستم برنگشت.) / لَمْ یَرْجِعْ: للغائب؛ مفرد مذکر غایب

۳- أَخَواتی لَمْ یَرْجِعْنَ: (خواهرانم برنگشتند.) / لَمْ یَرْجِعْنَ: للغائبات؛ جمع مؤنث غایب

۴- لا یَرْجِعْ صَدیقی: (نباید دوستم برگردد.) / لا یَرْجِعْ: للغائب؛ مفرد مذکر غایب

۵- أُختی لا تَرْجِعُ: (خواهرم برنمی گردد.) / لا تَرْجِعُ: للغائبه؛ مفرد مؤنث غایب

اَلتَّمرینُ الْخامِسُ: اِنْتَخِبِ الْجَوابَ الصَّحیحَ. (پاسخ درست را برگزین.)

۱- علَیَکَ باِلمُحاوَلهِ، و ……….. فی حَیاتک.                أَن تَیأسَ ■                        کی تَیأسَ □                   لا تَیأسْ □

(باید کوشش کنی و در زندگانی ات ناامید نشوی.)

۲- أنا ……….. فِی السَّنَتَینِ الْماضیَتَینِ.                  لن أُسافرَ □                      لم أُسافرْ ■                      لکی أُسافرَ □

(من در دو سال گذشته مسافرت نکرده ام.)

۳- أرید ……….. إلی سوقِ الحَقائبِ.                     أن أذهَبَ ■                      لم أذهَبْ □                   إن أذهَبْ □

(می خواهم به بازار کیف[فروشی] بروم.)

۴- هو ……….. إلیَ المَلعَبِ غدا.              لَن یَرْجعَ ■                               ما رجِعَ □                         لم یَرجعْ □

(او فردا به ورزشگاه بازنخواهد گشت.)

۵- من ……….. یَنجَحْ فی أعَمالهِ.                      لایَجتَهِدُ □                   لایَجتَهِدْ □                        یَجتَهِدْ ■

(هر کس در کارهایش بکوشد موفق می شود.)

الَتمَّرینُ السّادِسُ: عَیِّنِ البْیَتَ الفْارِسیَّ الذَّی یَرتبطُ باِلحَدیثِ فِی المَعنیَ. (بیت فارسی ای را شناسایی کن که با حدیث از نظر معنا در ارتباط باشد.)

۱- المؤمنُ قلیلُ الکلامِ کثیرُ العملِ. (مؤمن کم سخن و پرکار است.) الف

۲- العالمُ بلا عمل کالشّجرِ بلا ثمَر. رسول الله (دانای بدون کردار مانند درخت بدون میوه است.) ب

۳- أمَرَنی ربّی بمُداراه الناسِ کما أمَرَنی بأداء الفرائِض. (پروردگارم مرا به نرمخویی با مردم فرموده همانگونه که به انجام دادن واجبات دینی فرموده است.) هـ

۴- عداوهُ العاقل خیرٌ مِن صَداقه الجاهِل. (دشمنی دانا بهتر از دوستی نادان است.) و

 5- الدهرُ یَومان؛ یومٌ لک و یومٌ علیک. (روزگار دو روز است؛ روزی به سود تو و روزی به زیانت.) د

 6- خیرُ الأمورِ أوسطها. [رسول الله]  (بهترین کارها میانه آنهاست.) ج

الف) کم گوی و گزیده گوی چون درّ / تا ز اندک تو جهان شود (نظامی گنجه ای)

ب) علم کز اعمال نشانش نیست / کالبدی دارد و جانش نیست. (امیر خسرو دهلوی)

ج) اندازه نگه دار که اندازه نکوست/ هم لایق دشمن است و هم لایق دوست (سعدی)

د) روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد / چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد. (قایم مقام فراهانی)

هـ) آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا. (حافظ)

و) دشمن دانا که غم جان بوَد / بهتر از آن دوست که نادان بود. (نظامی گنجه ای)

اَلتَّمرینُ السّابِعُ: اُکْتُبْ مُفرَدَ هذِهِ الْکَلِماتِ. (مفرد این واژگان را بنویس.)

فرَائضِ: فریضه (واجب دینی)          مُحاوَلات: مُحاوَله (کوشش)                                  أقرِباء: قَریب (نزدیک)                                           أجُور: أجر (سزا)

أنفُس: نفس (خود)                       أسْری: أسیر (بندی)                                           أصْفیاء: صَفیّ (برگزیده)                                           أعْراض: عِرْض (آبرو)

مَکارِم: مَکرُمه (بزرگواری)            جُهّال: جاهل (نادان)                                           أَنْظار: نظر (نگاه)                                           أصْحاب: صَحابَه (یار)

صَفَحات: صَفحه (صفحه)               خِصال: خَصله (ویژگی)                                           أخْلاق: خُلق (خوی)                                           تلِمْیذات: تلمیذه (فراگیر)

الَتمَّرینُ الثاّمِنُ: ضَعْ علَامهَ = بیَنَ المُرادِفیَنِ وَ علامهَ بیَنَ المُضادیَّنِ. (نشانه = میان دو مترادف و نشانه ≠ میان دو متضاد بگذار.)

أهْل (خانواده) = أُسرَه                                   سلام (آشتی)≠ حَرْب(جنگ)                                 یُعینُ (کمک می کند)= ینَصُرُ

مَکروب (اندوهگین)= مَحزون                        ضاع (تباه شد)≠ وُجِدَ (پیدا شد)                                    بُعِثَ (فرستاد شد)= أُرسِلَ

حُزْن (اندوه)≠ فرَح (شادی)                            بنَینا (ساختیم)=صَنعْنا                                       طَعام (خوراک)=غِذاء

آتی (داد)≠ أَخَذَ (گرفت)                                ضیاء (روشنایی)≠ ظلامَ (تاریکی)                           صدقْ (راستی)≠کذْب (دروغ)

اَلْبَحثُ الْعِلمیُّ

اِقْرَأْ هذِهِ الْمَقالَهَ جَیِّداً، ثُمَّ اکْتُبْ مِثْلَها حَوْلَ أَحَدِ الْعُلَماءِ الْإیرانیّینَ وَ الْعَرَبِ. (این جستار را خوب بخوان؛ سپس پیرامون یکی از دانشمندان ایرانی و عربی، مانند آن را بنویس)

اَلشّاعِرُ أَحمَد رامی شاعِرٌ مِصریٌّ مِن أَصلٍ تُرکیٍّ، وُلِدَ فی حَیِّ (کوی) السَّیِّدَهِ زَینَب بِالْقاهِرَهِ. تَخَرَّجَ مِنْ مَدرَسَهِ الْمُعَلِّمینَ. وَ حَصَلَ عَلی شَهادَهٍ فی فَرْعِ الْمَکتَباتِ وَ الْوَثائِقِ (رشته کتابداری و اسناد) مِن جامِعَهِ السّوربون. دَرَسَ اللّغَهَ الفْارِسیهَّ فی فرَنسا، ترْجَمَ «رُباعیّاتِ خَیّامٍ النَّیسابوریِّ.» (احمد رامی شاعر از سخنوران مصری است از تباری ترک؛ در  کوی سید زینب در قاهره زاده شد. از دانشسرای تربیت مدرس دانش آموخته شد. دانشنامه ای در رشته کتابداری و اسناد از دانشگاه سوربن به دست آورد. در فرانسه زبان پارسی آموخت و رباعیات خیام نیشابوری را به عربی برگرداند.)

حکیم عمر خیّام نیشابوری:

آمد سحری ندا ز میخانه ما / کِای رند خراباتیِ دیوانه ما

برخیز که پر کنیم پیمانه ز می / زان پیش که پر کنند پیمانه ما

تَرجَمَهُ أَحمَد رامی:

سَمِعْتُ صَوتاً هاتِفاً فِی السَّحَرْ / نادَی مِن الْحانِ: غُفاهَ الْبَشَرْ

هُبّوا امْلَؤوا کَأَسَ الْمُنی قَبْلَ أَنْ / تَملَأَ کَأْسَ الْعُمْرِ کَفُّ الْقَدَرْ

هاتِف: صدایی که شنیده می شود ولی صاحب صدا دیده نمی شود.

غُفاه: آنان که به خوابی سبک فرورفته اند

هُبوّا: بیدار شوید (در اینجا)؛ مُنی: آرزوها؛ کَفُّ الْقَدَرِ: دست سرنوشت

انواع لام

انواع لام
انواع لام
انواع لام
خیام
پی دی اف درس ششم عربی یازدهم انسانی