آموزه ششم: نوشته ذهنی۲: سنجش یا مقایسه

روش جانشین سازی را برای نوشتن متن‌های ذهنی، در درس گذشته آموختیم و با بهره گیری از آن شیوه، نوشتیم. یکی دیگر از روش‌هایی که در نگارش متن ذهنی مفید است، روش «سنجش و مقایسه» است.

مقصود از سنجش و مقایسه، برقراری پیوند بین پدیده‌ها و کشف روابط میان آنها برای درک تفاوت‌ها و شباهت‌های آنهاست. راه ارتباطی موضوع‌ها با یکدیگر، از طریق رابطه معنایی آنها ایجاد می‌شود. روابط معنایی موضوعات معمولاً بر پایه «قیاس» شکل می‌گیرد. مقایسه کردن یک موضوع با موضوع دیگر، در حقیقت، نوعی پیوند زدن به موضوعاتی است به ظاهر بی ربط امّا در واقع مرتبط با هم. همین بی ربطی اوّلیه و کشف روابط پس از درنگ و تأمّل است که فضای نوشته را ذهنی و جذّاب می‌سازد.

● مقصود از سنجش و مقایسه چیست؟ – مقصود برقراری پیوند بین پدیده‌ها و کشف روابط میان آنها برای درک تفاوت‌ها و شباهت‌های آنهاست.

در نوشته‌های عینی موضوع را با چیزی مقایسه می‌کنند که با هم در یک طبقه قرار می‌گیرند؛ مثلاً دو کتاب، دو خودرو، دو پرنده یا دو خانه. آنچه در نوشته عینی بیان می‌شود، مبتنی بر حواس است. به بیان دیگر، موضوع نوشته عینی درباره شکل ظاهری، رنگ، بو، صدا، مزه و زبری و نرمی پدیده‌هاست؛ اما در نوشته‌های ذهنی، وضع فرق می‌کند. در نگارش ذهنی از مرز حواس فراتر می‌رویم و آزادانه در فضای ذهن حرکت می‌کنیم. بنابراین می‌توانیم دو چیز را که به ظاهر هیچ سنخیتی با هم ندارند، با هم مقایسه کنیم.

هنگامی که می‌خواهیم درباره موضوعی با روش مقایسه، متن ذهنی بنویسیم، می‌توانیم از پیوند زدن آن موضوع به موضوع‌های دیگر بهره ببریم. وقتی موضوعی را به موضوع دیگری پیوند می‌زنیم، در واقع فضای جدیدی برای نوشتن ایجاد می‌کنیم. معمولا می‌توان موضوع‌ها را به کمک رابطه ذهنی به هم ربط داد؛ آنها را مقایسه کرد و کار خلق و آفرینش را برای ذهن آسان نمود؛ مثل نمونه‌های زیر: مقایسه قلم با خون شهید، با اسلحه، با درخت و… مقایسه کتاب با انسان، با برگ درختان، با آسمان و … مقایسه میز با درخت، با برده، با دیکتاتور و …

■ مقایسه رفتگر با آفتاب، با آب و …

■ مقایسه دیوار با تنهایی، با قفس، با موش و …

■ مقایسه خواب با روزهای تعطیل، با شب امتحان و …

■ مقایسه کفش با پا، با سنگریزه، با جاکفشی، با پای مصنوعی و …

■ مقایسه کتاب با دوست، با عالم بی عمل، با انسان، با دانای کل، با سرچشمه دانایی و …

■ مقایسه آیینه با چهره، با غبار، با آدم دروغگو، با آدم خودشیفته و …

در نوشته زیر، نویسنده «کتاب» را با «انسان» پیوند می‌زند و آنها را با هم مقایسه می‌کند.

بعضی از کتاب‌ها مانند انسان‌ها هستند:

بعضی از کتاب‌ها ساده می‌پوشند و بعضی لباس‌های عجیب و غریب و رنگارنگ دارند.

بعضی از کتاب‌ها برای ما قصّه می‌گویند تا بخوابیم و بعضی قصّه می‌گویند تا بیدار شویم.

بعضی از کتاب‌ها شاگرد اوّل می‌شوند و جایزه می‌گیرند. بعضی از کتاب‌ها مردود می‌شوند و بعضی تجدید.

بعضی از کتاب‌ها به پدر و مادرِ خود احترام می‌گذارند و بعضی حتی نامی هم از پدر و مادرِ خود نمی‌برند.

بعضی از کتاب‌ها هر چه دارند، از دیگران گرفته اند. بعضی از کتاب‌ها هر چه دارند به دیگران می‌بخشند.

بعضی از کتاب‌ها را باید به بیمارستان برد تا معالجه شوند و بعضی را باید به تیمارستان برد.

بعضی از کتاب‌ها دوقلو یا چندقلو هستند. بعضی از کتاب‌ها پیش از تولد می‌میرند و بعضی تا ابد زنده هستند.

بعضی از کتاب‌ها سیاه پوست اند، بعضی سفید پوست و بعضی زردپوست یا سرخ پوست.

بعضی از کتاب‌ها به رنگ پوست و پوتین خود افتخار می‌کنند و رنگ دیگران را مسخره می‌کنند…

بعضی از آدم‌ها مانند کتاب‌ها هستند:

بعضی جلدِ سخت و ضخیم دارند و بعضی نازک. بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می‌شوند و بعضی با کاغذ خارجی.

بعضی از آدم‌ها تجدیدِ چاپ می‌شوند و بعضی از آدم‌ها فتوکپی یا رونوشت آدم‌های دیگرند.

بعضی از آدمها با حروف سیاه چاپ می‌شوند و بعضی از آدم‌ها صفحاتِ رنگی دارند.

بعضی از آدم‌ها قیمتِ روی جِلد دارند؛ بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند، و بعضی از آدم‌ها بعد از فروش پس گرفته نمی‌شوند.

بعضی از آدمها جیبی هستند و می‌شود آنها را توی جیب گذاشت، بعضی از آدمها را می‌توان در کیف مدرسه گذاشت.

بعضی از آدم‌ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می‌شوند. بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی و معمّا دارند و بعضی از آدم‌ها فقط معلومات عمومی هستند!

بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند و بعضی از آدم‌ها غلطِ چاپی دارند.

از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت و از روی بعضی آدم‌ها باید جریمه نوشت و با بعضی از آدم‌ها هیچ وقت تکلیف ما روشن نیست. بعضی از آدم‌ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده دور انداخت…

بی بال پریدن، قیصر امین پور

کارگاهِ نوشتن

۱- نوشته‌های زیر را بخوانید و مشخّص کنید نویسنده برای نوشتن آنها چه چیزهایی را با هم مقایسه کرده است؟

متن یک

جنگ واژه ای سه حرفی است. صلح هم سه حرف دارد؛ امّا واژه جنگ خشک و خشن است. صلح نرم و ناز. رنگ جنگ سیاه است و بالاتر از سیاهی رنگی نیست. صلح، سپید جامه است. مثل کوه‌های بلند در زمستان که بهاری سبز را نوید می‌دهند.

زیرِ عَلمَ جنگ، دشمنان خیمه زده اند و زیر بیرق صلح، دوستان. بعید می‌دانم کسی، دشمنی را بر دوستی ترجیح دهد. سعدی هم بر همین باور است که می‌گوید:

پای در زنجیر، پیش دوستان / بِه که با بیگانگان در بوستان.

جنگ با خودش چه می‌آورد: ناشکیبی، نا آرامی، زلزله؛ اما صلح همراه با شکیبایی، آرامش و سادگی است. صدای آژیر آتش نشانی، نمودی از جنگ و اضطراب است. صدای رسای اذان، پیغامی برای صلح و دوستی با خلق و خداست.

اگر بخواهیم برای جنگ، هیبت جانوری را فرض کنیم، فکر می‌کنیم، دیو مناسب باشد. برای صلح هم سیمای رستم، برازنده است. گرگ و برّه هم می‌توانند نماینده خوبی برای جنگ و صلح باشند. ناز بودن برّه با چنگ و دندان گرگ چه نسبتی دارد؟ چوپان نی می‌نوازد، گوسفندان در دشت پراکنده م یشوند و علف به دهان، به نوای چوپان گوش می‌دهند؛ امّا ناگهان گرگ سر می‌رسد و گلّه وحشت می‌کند. چوپان از جا می‌خیزد و موسیقی زیبای نی به هی هی و وای ، وای بدل می‌شود.

اگر چه در تمامی جنگها انسان حاضر و ناظر است؛ امّا ذات انسان با جنگ همخو نیست. گاهی جنگ مانند مهمان ناخوانده به سراغ انسان می‌آید. مثل سیل و زلزله که یک دفعه، خانه آرامش آدمی را فرو می‌ریزد و آن را مثل سیل با خودش می‌برد. فرشته‌ها صلح دوست هستند و سکوت را دوست دارند. البتّه جنگ اگر در راه آرمان و اعتقاد باشد، مانند هر سختی و رنج، جنبه‌های سازنده هم دارد؛ انسان را آبدیده می‌کند و روح او را می‌پرورد و پالایش می‌کند.

متن دو

دیدن به هنر نیست، به دانش هم نیست.

مرغ‌ها هم می‌بینند. موش‌ها هم می‌بینند. گوسفندها وگرگ ها هم می‌بینند. آدم‌ها هم می‌بینند. آدم‌ها گاهی مثل مرغها می‌بینند، گاهی مثل موش‌ها، برخی همچون گوسفندان و برخی مانند گرگها. پس دیدن به هنر نیست، به دانش هم نیست. حتّی به آدم بودن هم نیست.

مرغ‌ها هستی را نقطه نقطه می بینند. هر نقطه ای یک دانه ارزن، یک دانه گندم، یک حشره مرده، یا هر چیز دیگری که با چینه دان سازگار باشد. نقطه‌ها به هم نمی چسبند. لحظه‌ها هم. زندگی یک نقطه بیشتر نیست. یا یک لحظه. هر لحظه ای یک نقطه است. درست مثل دانه ارزن، یا هرچیز دیگری که با چینه دان سازگار باشد. آن یک نقطه که تمام شد، نقطه دیگر درست مانند نقطه قبلی است.

برای دیدن، مرغ‌ها استعداد آدم شدن ندارند. امّا شاید آدم‌ها استعداد مرغ شدن را داشته باشند.

موش‌ها شاید هستی را به همان تونل‌های پر پیچ وخمی می‌شناسند که همه مثل هم هستند. یک سر به انبار خوراکی‌ها و طعمه‌ها، آن سر دیگر به حریم خانه. درازی راه با طولِ زمان یکی است. رفت و برگشت، یک زندگی کامل است. هر بار همان است که پیش از آن بوده است. وقتی همه رفت و برگشت‌ها مثل هم باشند، زندگی یک رفت و برگشت بیشتر نیست. موش‌ها زندگی را می‌بینند، برخی آدم‌ها استعداد این گونه دیدن را دارند؛ اما شاید موش‌ها، استعداد آدم شدن را نداشته باشند.

روزی که گوسفند جوانی را سر می بریدند، چندتا گوسفند دیگر هم آنجا بودند. دیدم که گوسفندها این واقعه را نمی‌بینند؛ امّا علف‌ها را می‌دیدند. گاهی آدم‌ها چقدر شبیه گوسفندها می‌بینند.

گرگ‌ها، بیشتر سگ‌ها را می‌بینند تا آدم‌ها را. گوسفندها هم در نگاه آنها شاید سگ‌هایی ترسو هستند که باید خفه شوند.

من نمی‌دانم که آدم چگونه باید ببیند؛ امّا این را می‌دانم که نمی‌توانم نگاهم را از تاریکی‌ها برگیرم. زندگی برایم نقطه‌های جدا از هم نیست. زندگی برای مرغ‌ها روشن و آشکار است، یک نقطه، خواه گندم یا هر چیز دیگر، زندگی برای موش‌ها روشن است، یک راه رفت و برگشت. زندگی برای گوسفندان هم روشن است، علف، علف، علف.

مرغ‌ها، موش‌ها، گرگ‌ها، سگ‌ها، همه انگار زندگی را می‌بینند. شاید از آن رو که تاریکی را نمی‌بینند.

گستره‌های روشنایی ام قایقِ کوچکی است در ظلمات بی کرانه. دیدن به هنر نیست. به دانش هم نیست.

دیدن برای من، شاید، تقلّا کردنی است در ظلمات به سمت روشنایی.

۲- موضوعی را انتخاب کنید و با استفاده از روش «سنجش و مقایسه»، یک متن ذهنی بنویسید.

موضوع: …………………………………………………………………………………………………………

متن نوشته:

………………………………………………………………………………………………….

…………………………………………………………………………………………………

………………………………………………………………………………………………..

……………………………………………………………………………………………………

……………………………………………………………………………………………………

……………………………………………………………………………………………………

……………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………….

…………………………………………………………………………………………………….

………………………………………………………………………………………………………

۳- به نوشته دوستانتان که خوانده می‌شود، با دقّت گوش دهید و آنها را بر بنیاد سنجه‌های زیر، ارزشیابی کنید.

هنجار نوشتار ۶

گروهی از ابزارهای زبانی انسجام متن، نشانه‌هایی هستند که معنا و مفهومی را به مفاهیم متن، اضافه می‌کنند؛ کلمه‌های «و»، «هم»، «نیز» و «به علاوه» از این قبیل اند. این نشانه‌ها دو جمله را به هم پیوند می‌دهند و نقش افزایشی دارند. نکتۀ مهم در کاربرد این نشانه‌ها توجه به بار معنایی و نقش آنها در تولید متن است.

مثال زیر را بخوانید و به این نشانه‌ها توجه کنید:

«هوا سرد بود و باد می‌وزید. صدای رعد و برق نیز حکایت از آن داشت که به زودی باران می‌بارد. از خانه بیرون آمدم. کسی داخل کوچه نبود. ماشین آقای پویان روشن بود و علی پشتِ فرمان نشسته بود؛ پارسا هم سرگرم پاک کردن شیشه ماشین بود…..»

در این متن، ابتدا درباره سرد بودن هوا اطّلاعاتی به خواننده داده شده؛ سپس با نشانه «و» وزیدن باد هم به آن افزوده شده است. همراه با سیر حرکت متن، نشان. «نیز» مطلبی را در مورد صدای رعد و برق به اطّلاعات قبلی می‌افزاید و به همین ترتیب، سیر بیان رخدادها منسجم و به هم پیوسته، ادامه پیدا می‌کند.

گروهی از ابزارهای زبانی انسجام متن، نشانه هایی هستند که معنا و مفهومی را به مفاهیم متن، اضافه می کنند؛ کلمه های «و» ،«هم» ،«نیز» و «به علاوه» از این قبیل اند. این نشانه ها دو جمله را به هم پیوند می دهند و نقش افزایشی دارند. نکتۀ مهم در کاربرد این نشانه ها توجه به بار معنایی و نقش آنها در تولید متن است.

شعرگردانی

شعر زیر را بخوانید ، درک و دریافت خود را بنویسید.

مگر دیده باشی که در باغ و راغ / بتابد به شب، کرمکی چون چراغ

قلمرو زبانی: مگر: البته / کرمک: کرم کوچک  / راغ: دامنه کوه، مرغزار / به در «به شب»: در / قلمرو ادبی: باغ، راغ: جناس ناهمسان / چراغ، راغ: جناس ناهمسان / تابیدن: تابش کردن / کرمکی چون چراغ: تشبیه

بازگردانی: البته در باغ و دامنه کوه ها دیده ای که در شب، کرمک کوچکی مانند چراغ می درخشد.

یکی گفتش، ای کرمک شب فروز/ چه بودت که بیرون نیایی به روز

قلمرو زبانی: شب فروز: شب تاب / چه بودت: برایت چه پیش آمد / «به» در «به روز»: در / قلمرو ادبی: شب، روز: تضاد

بازگردانی: فردی به او گفت، ای کرمک شب تاب، چه برایت روی داده که در روز بیرون نمی آیی.

ببین کاتشی کرمک خاکزاد / جواب از سرِ روشنایی چه داد

قلمرو زبانی: خاکزاد: زاده شده از خاک، صفت مفعولی کوتاه، خاکزاده / از سر:  از روی/ قلمرو ادبی: آتشی کرمک: تشبیه / روشنایی: استعاره از آگاهی

بازگردانی: ببین که کرم کوچک خاکزاده همانند آتش، از روی آگاهی اش چه پاسخی داد.

که من روز و شب جز به صحرا نیم / ولی پیش خورشید پیدا نیم.

قلمرو زبانی: نیم: نیستم / «به» در «به صحرا»: در /پیدا: هویدا / پیش: جلوی / قلمرو ادبی: شب، روز: تضاد / روز، خورشید: تناسب

بازگردانی: که من روز و شب جز در صحرا زندگی نمی کنم؛ ولی جلوی خورشید کسی نمی تواند من را ببیند.

بوستان، باب سوم