Terence, this is stupid stuff(ترنس، این چه یاوه‌سرایی است؟)

A. E. Housman
هاوسمن: سراینده انگلیسی
آلفرد ادوارد هاوسمن
زادسال
زادگاه
۲۶ مارس ۱۸۵۹
برومزگرو، ووسترشایر، انگلستان
سالمرگ۳۰ آوریل ۱۹۳۶ (۷۷ سال)
کمبریج، انگلستان، بریتانیا
نام دیگرای. ایی. هاوسمن
پیشهکلاسیسیست و سراینده
ملیت بریتانیایی
دانشگاهکالج سینت جان، آکسفورد
سبکشعر غنایی

۱     “Terence, this is stupid stuff:

۲     You eat your victuals fast enough;

۳     There can’t be much amiss, ’tis clear,

۴     To see the rate you drink your beer.

۵     But oh, good Lord, the verse you make,

۶     It gives a chap the belly-ache.

۷     The cow, the old cow, she is dead;

۸     It sleeps well, the horned head:

۹     We poor lads, ’tis our turn now

۱۰   To hear such tunes as killed the cow.

۱۱   Pretty friendship ’tis to rhyme

۱۲   Your friends to death before their time

۱۳   Moping melancholy mad:

۱۴   Come, pipe a tune to dance to, lad.”

۱۵   Why, if ’tis dancing you would be,

۱۶   There’s brisker pipes than poetry.

۱۷   Say, for what were hop-yards meant,

۱۸   Or why was Burton built on Trent?

۱۹   Oh many a peer of England brews

۲۰   Livelier liquor than the Muse,

۲۱   And malt does more than Milton can

۲۲   To justify God’s ways to man.

۲۳   Ale, man, ale’s the stuff to drink

۲۴   For fellows whom it hurts to think:

۲۵   Look into the pewter pot

۲۶   To see the world as the world’s not.

۲۷   And faith, ’tis pleasant till ’tis past:

۲۸   The mischief is that ’twill not last.

۲۹   Oh I have been to Ludlow fair

۳۰   And left my necktie God knows where,

۳۱   And carried half-way home, or near,

۳۲   Pints and quarts of Ludlow beer:

۳۳   Then the world seemed none so bad,

۳۴   And I myself a sterling lad;

۳۵   And down in lovely muck I’ve lain,

۳۶   Happy till I woke again.

۳۷   Then I saw the morning sky:

۳۸   Heigho, the tale was all a lie;

۳۹   The world, it was the old world yet,

۴۰   I was I, my things were wet,

۴۱   And nothing now remained to do

۴۲   But begin the game anew.

۴۳   Therefore, since the world has still

۴۴   Much good, but much less good than ill,

۴۵   And while the sun and moon endure

۴۶   Luck’s a chance, but trouble’s sure,

۴۷   I’d face it as a wise man would,

۴۸   And train for ill and not for good.

۴۹   ‘Tis true, the stuff I bring for sale

۵۰   Is not so brisk a brew as ale:

۵۱   Out of a stem that scored the hand

۵۲   I wrung it in a weary land.

۵۳   But take it: if the smack is sour,

۵۴   The better for the embittered hour;

۵۵   It should do good to heart and head

۵۶   When your soul is in my soul’s stead;

۵۷   And I will friend you, if I may,

۵۸   In the dark and cloudy day.

۵۹   There was a king reigned in the East:

۶۰   There, when kings will sit to feast,

۶۱   They get their fill before they think

۶۲   With poisoned meat and poisoned drink.

۶۳   He gathered all that springs to birth

۶۴   From the many-venomed earth;

۶۵   First a little, thence to more,

۶۶   He sampled all her killing store;

۶۷   And easy, smiling, seasoned sound,

۶۸   Sate the king when healths went round.

۶۹   They put arsenic in his meat

۷۰   And stared aghast to watch him eat;

۷۱   They poured strychnine in his cup

۷۲   And shook to see him drink it up:

۷۳   They shook, they stared as white’s their shirt:

۷۴   Them it was their poison hurt.

۷۵   –I tell the tale that I heard told.

۷۶   Mithridates, he died old.

آلفرد ادوارد هاوسمن

Nationality: English

ملیت: انگلیسی

هاوسمن یکی از بزرگ‌ترین سرایندگان سده ۱۹ و ۲۰ است. او را بیشتر به خاطر سبک ساده و تصویرهای به یادماندنی و گیرایش که شعرش را در درازنای زندگانی اش مردم‌پسند کرده است، می‌شناسند.

Poetic Form: Quatrain

قالب شعر: چهارلختی پیوسته.

درباره آلفرد ادوارد هاوسمن

آلفرد ادوارد هاوسمن (١٨۵٩ – ١٩٣۶) در سال ۱۸۵۹ در فوکبری ورسستر شایر نزدیک به مرز شراپ شایر دیده به جهان گشود. این سال هرگز از یاد ادب‌دانان انگلیسی زدوده نخواهد شد؛ زیرا در این سال ادوارد فیتر جرالد (۱۸۰۹- ۱۸۸۳) نخستین ترجمه از رباعیات عمر خیام را انتشار داد و نام خود را بلند آوازه ساخت. دو دیگر اینکه چارلز داروین (۱۸۰۹ -۱۸۸۲) کتاب تاریخ‌ساز و جنجال‌آفرین خود، «خاستگاه گونه‌ها» را روانه بازار کرد.

سرچشمه‌های بدبینی و حزن‌انگیزی هاوسمن را افزون بر روح زمانه باید در زندگانی خصوصی او یافت. او از آغاز خردسالی عشق و علاقه بسیاری به مادرش داشت. در دوازده سالگی هنگامی که آفتاب عمر مادرش فروخفت، کوبه جانگدازی بر پیکره احساسات و عواطف او زده شد؛ همچنین وی در روزگار دانشجویی یکی از همکلاسی‌های خود، موزز جکسن را با مرگی نابهنگام از دست داد و هاوسمن را غرق اندوه ساخت تا آنجا که از شرکت در آزمون‌های پایانی سر باززد و دست آخر دانشگاه را وانهاد.

چندی بعد هاوسمن در اداره ثبت اختراعات لندن به کار گرفته شد. او اوقات فراغت خود را مانند برنارد شاو در خوانشگاه موزه بریتانیا می‌گذراند و در آنجا پیوسته متن‌های لاتین را برمی‌رسید و از این رهگذر با ادب لاتین آشنایی ژرفی یافت و وقت خود را صرف ویرایش و گزارش متن‌های لاتین کرد. در این میان هر گاه آسایش و آرامشی به دست می‌آورد، از سر سرگرمی، شعری هم می‌سرود؛ شعرهایی سخته و پخته که بارها آنها را از صافی ذهن خویش گذرانده بود.

در آغاز هاوسمن، آثاری از آوید جونال و پروپرتیوس را ویراست. او همزمان جستارهای نغزی در این زمینه نوشت و در گاهنامه های معتبر آن روزگار به چاپ رسانید که توجه سخندانان و پژوهشگران را به خود درکشید. در سال ۱۸۹۲ برای آموزگاری زبان و ادب لاتین به دانشگاه لندن فراخوانده شد. در ۱۹۱۱ دانشگاه کمبریج کرسی استادی زبان و ادب لاتین را به او واگذار کرد. او بار گران این مسئولیت را که سبب رشک دیگران نیز بود تا واپسین روزهای زندگانی به دوش کشید. نزدیک به سه دهه از ۱۹۰۳ تا ۱۹۳۰ به ویراست آثار مانیلیوس همت گماشت. سرانجام دستاوردهایش در این زمینه در پنج مجلد منتشر شد. این ویراست بهترین ویراست انتقادی بود که تا آن زمان از آثار مانیلیوس انجام شده بود؛ نیز بزرگترین اثر هاوسمن درباره مانیلیوس.

دفتر «نوباوه شراپ شایری»

هاوسمن، سخنور پرکاری نیست و آثار منظومش چندان پربرگ نه. در کارنامه سرایندگی او مجموعاً چهار جُنگ شعری کوتاه هست که دو از چهار آن، پس از مرگش زیر چاپ رفت. نخستین دفتر شعری هاوسمن «نوباوه شراپ شایری» در برگیرنده بهترین شعرها و قله شاعرانگی اوست و از زمان انتشار آن در سال ١٨٩۶ چاپ‌های فراوانی خورده است. این جُنگ که شصت و سه قطعه کوتاه غنایی دارد، شعرهای نغزی را به گنجینه شعری انگلستان افزود. بخش عمده سروده های این دفتر غنایی و قالب آنها چهارلختی پیوسته است. لحنی بدبینانه، یأس‌آلود و حزن انگیز او را می‌توان در این جُنگ دید. موضوع آنها غالباً عشق، طبیعت و جنگ است. ساختار استادانه، کوته سخنی هنرمندانه، شیوایی و رسایی زبان از ارزنده ترین ویژگی این سروده هاست. گفتنی است هاوسمن در شعر «ترنس، این چه یاوه‌سُرایی است؟» خستو است که شعرش بدبینانه و اندوه‌آفرین است. شگفت‌آور اینکه در آغاز، ناشران دست رد بر سینه این دفتر شعری ارزشمند زدند؛ بنابراین سخن‌سرا بر آن شد که این جُنگ را به هزینه خود به چاپ برساند. «نوباوه شراپ شایری» پس از انتشار نیز با استقبال چندانی روبرو نشد؛ اما کم کم هواداران خود را یافت و جزو کتاب‌های پرفروش گردید. این جُنگ در جنگ جهانی نخست (١٩١۴ – ١٩١٨) مقبول طبع خوانندگان افتاد و نام سراینده را بر سر زبان‌ها انداخت و در دوره های پسین نیز خوانندگانی یافت و هنوز هم خواهان و طرفدارانی دارد.

دومین دفتر شعر هاوسمن سرانجام پس از سالها انتظار در زمان زیست شاعر در سال ۱۹۲۲ با عنوان «واپسین سروادها» منتشر شد. این دفتر که با رویکرد توده مردم روبه رو شد، دارنده چهل و سه قطعه است که سخنور آنها را در فاصله بیست و اندی سال به طور قلم انداز سروده است. او درباره این دفتر چنین می‌نویسد: «در دهه بیست (۱۹۲۰) وقتی همکلاسی ام واپسین روزهای عمرش را سپری می‌کرد، چهل و سه قطعه از شعرهای منتشر نشده خود را برگزیدم و در دفتری به نام «واپسین شعرها» چاپ کردم. باشد که او آنها را از نظر بگذراند. دفترهای بعدی شعر او به همت لارنس هاوسمن، برادر سخنور که خود نیز دستی در ادب داشت، پس از مرگ سخنور، حد فاصل سالهای ۱۹۳۶- ۱۹۳۷ منتشر شد؛ این دو مجموعه از نظر قالب و درونه به سختگی و استواری دفترهای پیشین نیست. شایان یادآوری است که هاوسمن هم از نظر قالب و هم از نظر  پیام از خیام تأثیر پذیرفته است و نگاه خیامی را می‌توان در شعرهای وی یافت.

۱     “Terence, this is stupid stuff:

stupid: having or showing a great lack of intelligence or common sense. / نابخردانه، سبک سرانه

Terence:

نام خاص است. گویا منظور خود سراینده است، برخی می‌گویند: ترنس، نام بازی است که سراینده و دوستانش در دوران دانشگاهی با هم انجام می‌داده اند.

برگردان پارسی: ترنس، این چه یاوه‌سرایی است؟

۲     You eat your victuals fast enough;

victuals: food or provisions. / خوراکی، غذا

برگردان پارسی: تو خوراکی‌هایت را بسیار تند می‌گساری.

۳     There can’t be much amiss, ’tis clear,

amiss: not quite right; inappropriate or out of place. / نه کاملا درست، نامناسب، نابجا

tis: it is. /

۴     To see the rate you drink your beer.

rate: a measure, quantity. / نرخ، سرعت

beer: an alcoholic drink made from yeast-fermented malt flavored with hops. / آبجو

برگردان پارسی: هنگامی که می‌بینیم، چقدر تند آبجو را می‌آشامی، درمی‌یابم که نباید زیاد دردسر داشته باشی.

۵     But oh, good Lord, the verse you make,

Lord: someone or something having power, authority, or influence; a master or ruler. / پروردگار، خداوندگار

برگردان پارسی: اما سروَرم، بیتی که تو ساختی،

۶     It gives a chap the belly-ache.

chap: man, guy. / مرد، جوان

belly-ache: stomach ache. / دل درد، شکم درد

برگردان پارسی: سردرد (شکم درد) می‌آورد. (به مرد، شکم درد می‌دهد.)

۷     The cow, the old cow, she is dead;

برگردان پارسی: گاو، آن گاو پیر، [با شنیدن شعرهای تو] مرده است.

۸     It sleeps well, the horned head:

horned: having a horn or horns. / شاخ دار

برگردان پارسی: سر شاخدار[ش] خوب خوابیده است،

۹     We poor lads, ’tis our turn now

poor: lacking sufficient money to live at a standard considered comfortable or normal in a society. / بی چاره

lad: a boy or young man. / پسر، جوانک، پسربچه

برگردان پارسی: بچه های بیچاره، اکنون نوبت ماست.

۱۰   To hear such tunes as killed the cow.

tune: a melody, especially one that characterizes a particular piece of music. / لحن، آهنگ

برگردان پارسی: که آهنگ هایی را که حتا گاو را کشته است، بشنویم.

۱۱   Pretty friendship ’tis to rhyme

tis: it is.

rhyme: correspondence of sound between words or the endings of words, especially when these are used at the ends of lines of poetry. / قافیه، قافیه کردن (در اینجا کنایه از شعر گفتن)

برگردان پارسی: چه دوستی خوبی؛ این که شعر بسُرایی. [و سُرایشت باعث شود]

۱۲   Your friends to death before their time

برگردان پارسی: دوستانت پیش از اجلشان بمیرند. (جوانمرگ شوند)

۱۳   Moping melancholy mad:

Moping: be dejected and apathetic. / افسرده و بی تفاوت بودن

melancholy: a feeling of pensive sadness, typically with no obvious cause. / مالیخولیایی

برگردان پارسی: ای افسرده و مالیخولیایی و دیوانه.

۱۴   Come, pipe a tune to dance to, lad.”

۱۵   Why, if ’tis dancing you would be,

pipe: a long, hollow cylinder of metal, plastic, glass, etc. for holding or transporting something, chiefly liquids or gases. / نی نواختن

برگردان پارسی: خُب، ای پسر، اگر واقعاً قصدت رقصیدن است، بیا، آهنگی را برای رقصیدن بنواز. (اگر قصد شادی و سرزندگی بیشتری داری به جای شعر غمگین به رقص بپرداز.)

۱۶   There’s brisker pipes than poetry.

brisk: active, fast, and energetic. / تند، شادی بخش

برگردان پارسی: آهنگ‌های تندتر و شادی‌بخش‌تر به جای شعر غم‌انگیز هم وجود دارد.

۱۷   Say, for what were hop-yards meant,

hop-yards: beer. / رازک (گیاهی تلخ، خودرو، و پایا از خانوادۀ شاهدانه که در آبجوسازی نیز به کار می‌رود.)

mean: intend to convey, indicate, or refer to (a particular thing or notion); signify. / قصد داشتن

برگردان پارسی: بگو ببینم، چرا کشتزارهای رازک را درست می‌کنند؟ (به کنایه منظور این است که این کشتزارها را برای ساخت آبجو و برای خوشگذرانی می‌سازند.)

۱۸   Or why was Burton built on Trent?

Trent: The Trent is the third longest river in the United Kingdom. / سومین رودخانه دراز در انگلستان

Burton: نام شهری

برگردان پارسی: یا چرا شهر برتون کنار رودخانه ترنت ساخته شده است؟ (به کنایه، برای ساخت و تولید آبجو ساخته شده است.)

۱۹   Oh many a peer of England brews

peer: look keenly or with difficulty at someone or something. / اشراف زاده

brew: make (beer) by soaking, boiling, and fermentation. / دم کردن

برگردان پارسی: اوه، نه یکی، بلکه بسیاری از بزرگ‌زادگان انگلستان آبجو می‌اندازند.

۲۰   Livelier liquor than the Muse,

Livelier: Lively. / سرزنده‌کننده‌تر، شادی‌بخش‌تر

liquor: alcoholic drink, especially distilled spirits. / نوشابه الکلی

Muse: In ancient Greek religion and mythology, the are the inspirational goddesses of literature, science, and the arts. / از نیمه خدایان اساطیری یونان که وظیفۀ الهام بخشیدن ذوق و قریحهٔ شاعرانه را به سرایندگان و هنرمندان روی زمین دارد.

برگردان پارسی: می و باده، شادی‌بخش‌تر از [الهامات] ایزدبانوی شعر، موز است.

۲۱   And malt does more than Milton can

malt: barley or other grain that has been steeped, germinated, and dried, used for brewing or distilling and vinegar-making. / جوانه جو، خوید

Milton: (9 December 1608 – ۸ November 1674) was an English poet, polemicist, and civil servant.

 جان میلتون:‏ (زادهٔ ۹ دسامبر ۱۶۰۸ – درگذشته ۸ نوامبر ۱۶۷۴) سراینده و نویسنده ای انگلیسی است. ارزنده ترین اثر وی «بهشت گمشده» نام دارد. او جستارهای بحث‌برانگیزی درباره آزادی چاپ، آموزش و حذف سانسور نگاشته است.

برگردان پارسی: و جوانه جو بیش از آنچه میلتون سخنور گفت، سودمند و ارزنده است.

۲۲   To justify God’s ways to man.

برگردان پارسی: تا راه‌های خدا را برای انسان توجیه کند

۲۳   Ale, man, ale’s the stuff to drink

Ale: beer. / آبجو

۲۴   For fellows whom it hurts to think:

fellow: a man or boy. / همکار

stupid: having or showing a great lack of intelligence or common sense. / نابخردانه، سبک سرانه

برگردان پارسی: ای مرد! آبجو برای مردمی است که اندیشیدن می‌رنجاندشان، ، آبجو همان چیزی است که باید بنوشند.

۲۵   Look into the pewter pot

pewter: مفرغ

برگردان پارسی: به گلدان مفرغی [آبجو] نگاه کن،

۲۶   To see the world as the world’s not.

برگردان پارسی: تا جهان را آن گونه که نیست، ببینی.

۲۷   And faith, ’tis pleasant till ’tis past:

till: تا

برگردان پارسی: ایمان، تا بوده، [برای آدمی عجب] دلپذیر بوده است! (به مسخره می‌گوید. برو خوش باش.)

۲۸   The mischief is that ’twill not last.

mischief: playful misbehavior or troublemaking, especially in children. / exhibition / شیطنت، بازیگوشی

برگردان پارسی: شیطنت و بازیگوشی چیزی است که دوام نمی‌آورد! (به مسخره می‌گوید. برو خوش باش.)

۲۹   Oh I have been to Ludlow fair

fair: having or showing a great lack of intelligence or common sense. / جشنواره

Ludlow: is a market town and civil parish in Shropshire, England.

 لودلاو: شهرکی تجاری در بریتانیا است که در شروپ‌شر جای گرفته ‌است و به خاطر جشنواره هایش بنام است.

برگردان پارسی: اوه، من به جشنواره لودلاو رفته ام.

۳۰   And left my necktie God knows where,

necktie: tie / گردن آویز

برگردان پارسی: خدا می‌داند گردن‌آویزم را کجا جا گذاشتم؟ (مست بودم و نمی‌دانم وسایلم را کجا گذاشتم.)

۳۱   And carried half-way home, or near,

stupid: having or showing a great lack of intelligence or common sense. / نابخردانه، سبک سرانه

برگردان پارسی: و تا نیمه راه یا تا نزدیکی خانه برده شدم. (مست بودم و نمی‌دانم تا کجا رفتم)

۳۲   Pints and quarts of Ludlow beer:

Pint: a unit of liquid or dry capacity equal to one half of a quart. /

quart: a unit of liquid capacity equal to a quarter of a gallon or two pints. /

Ludlow: is a market town and civil parish in Shropshire, England.

 لودلاو: شهرکی تجاری در بریتانیا است که در شروپ‌شر جای گرفته ‌است و به خاطر جشنواره هایش بنام است.

برگردان پارسی: یک لیتر و یک پیمانه آبجوی لودلو

۳۳   Then the world seemed none so bad,

برگردان پارسی: حالا به نظر می‌رسید که جهان آن قدرها هم بد نباشد.

۳۴   And I myself a sterling lad;

sterling: excellent or valuable. / واقعی، تمام عیار

lad: a boy or young man (often as a form of address). / پسر

برگردان پارسی: و من خودم، پسری عالی و تحسین برانگیزم.

۳۵   And down in lovely muck I’ve lain,

muck: dirt, rubbish, or waste matter. /

lain: past tense of lie. / دراز کشیدن

برگردان پارسی: و در جایی به هم ریخته و دوست داشتنی دراز کشیده ام.

۳۶   Happy till I woke again.

برگردان پارسی: خوشحالم تا اینکه دوباره [در خیابان] بیدار شدم.

۳۷   Then I saw the morning sky:

برگردان پارسی: و آسمان بامداد را دیدم.

۳۸   Heigho, the tale was all a lie;

Heigho: یک عبارت قدیمی و شاعرانه است که به عنوان نوعی احساس افسوس، خستگی، یا حیرت

برگردان پارسی: آه، داستان سراسرش دروغ بود. (لذتی که از نوشیدن آبجو احساس می‌کردم پس از اینکه مستی از سرم پرید ناپیدا شد.)

۳۹   The world, it was the old world yet,

برگردان پارسی: جهان، هنوز جهانی دیرینه است.

۴۰   I was I, my things were wet,

برگردان پارسی: من بودم و وسایل خیس شده ام.

۴۱   And nothing now remained to do

برگردان پارسی: و اکنون کاری برای انجام دادن باقی نمانده است.

۴۲   But begin the game anew.

anew: in a new or different and typically more positive way. / از نو

برگردان پارسی: اما بازی را از نو آغاز کنید.

۴۳   Therefore, since the world has still

۴۴   Much good, but much less good than ill,

برگردان پارسی: گرچه جهان هنوز خیلی خوبی است، اما خوشی‌ها خیلی کمتر از ناخوشی ها جهان است. (مشکلات و بدی های جهان بیش از خوبی های جهان است.)

۴۵   And while the sun and moon endure

endure: remain in existence; last. /

برگردان پارسی: تا زمانی که خورشید و ماه نورافشانی می‌کنند،

۴۶   Luck’s a chance, but trouble’s sure,

برگردان پارسی: خوشبختی و کامیابی از سر تصادف، بهره ما می‌شود، اما دردسر و مشکلات همیشه در جهان هست. (ناخوشی ها بیشتر از خوشی هاست.)

۴۷   I’d face it as a wise man would,

برگردان پارسی: همانطور که مرد دانا با جهان روبرو می‌شود، با جهان روبرو خواهم شد.

۴۸   And train for ill and not for good.

برگردان پارسی: [فرزندانتان را] برای مشکلات و ناخوشی بپرورید، نه برای خوشی.

۴۹   ‘Tis true, the stuff I bring for sale

Tis: this is.

۵۰   Is not so brisk a brew as ale:

brisk: active, fast, and energetic. / پرانرژی

brew: a kind of beer. / نوعی آبجو

Ale: beer. / آبجو

برگردان پارسی: درست است که چیزهایی را که برای فروش آورده ام، به اندازه آبجو تند و پرانرژی نیست.

۵۱   Out of a stem that scored the hand

stem: the main body or stalk of a plant or shrub, typically rising above ground but occasionally subterranean. / ساقه

scored: cut or scratch a notch or line on (a surface).

برگردان پارسی: اما ساقه‌ای ندارد که دست را خراش دهد. (شعر من بی زیان و بی ضرر است.)

۵۲   I wrung it in a weary land.

wrung: squeeze and twist (something) to force liquid from it. / واپیچیدن، چلاندن

weary: feeling or showing tiredness, especially as a result of excessive exertion or lack of sleep. / کسالت آور

برگردان پارسی: من آن را در سرزمینی کسالت آور کوبیده‌ام؛

۵۳   But take it: if the smack is sour,

smack: smell. / طعم و مزه و بو

sour: having an acid taste like lemon or vinegar. / ترش

برگردان پارسی: اما آن را بگیرید: حتا اگر طعمش ترش باشد.

۵۴   The better for the embittered hour;

embitter: cause (someone) to feel bitter or resentful. / ناگوار و تلخ کردن

برگردان پارسی: برای ساعت‌های تلخ و ناگوار مناسب است.

۵۵   It should do good to heart and head

برگردان پارسی: باید برای سر و دل خوب باشد

۵۶   When your soul is in my soul’s stead;

stead: the place or role that someone or something should have or fill (used in referring to a substitute). / به جای

برگردان پارسی: هنگامی که روح تو به جای روح من است

۵۷   And I will friend you, if I may,

برگردان پارسی: و اگر بگذارید با شما دوست خواهم شد

۵۸   In the dark and cloudy day.

برگردان پارسی: در روزگاری تاریک و ابری

۵۹   There was a king reigned in the East:

reign: hold royal office; rule as king or queen. / پادشاهی کردن

برگردان پارسی: پادشاهی در خاورزمین فرمان می‌راند.

۶۰   There, when kings will sit to feast,

feast: eat and drink sumptuously. / جشن

برگردان پارسی: آنجا، زمانی که پادشاهان به مهمانی و ضیافت خواهند نشست

۶۱   They get their fill before they think

۶۲   With poisoned meat and poisoned drink.

برگردان پارسی: آنها پیش از اینکه فکرش را کنند با گوشت زهرآگین و نوشیدنی زهرآگین سیر می‌شوند

۶۳   He gathered all that springs to birth

spring: the season after winter and before summer.

birth: the start of life as a physically separate being.

برگردان پارسی: او هر چیزی را که از زمین می‌رویید گرد‌آوری کرد (همه چیزی را در این جهان به چنگ آورد.)

۶۴   From the many-venomed earth;

venom: poison. /

برگردان پارسی: از زمین پرزهر

۶۵   First a little, thence to more,

برگردان پارسی: نخست کمی، سپس بیشتر

۶۶   He sampled all her killing store;

برگردان پارسی: او از همه کشتارگاه هایش نمونه گرفت.

۶۷   And easy, smiling, seasoned sound,

seasoned: (of food) having had salt, pepper, herbs, or spices added. / چاشنی زده

برگردان پارسی: و صدای آسان، خندان و چاشنی زده اش

۶۸   Sate the king when healths went round.

Sate: satisfy (a desire or an appetite) to the full. / سیر کردن

برگردان پارسی: هنگامی که سلامتی دور شد، پادشاه را سیر کنید

۶۹   They put arsenic in his meat

برگردان پارسی: در گوشتش زهر (آرسنیک) ریختند

۷۰   And stared aghast to watch him eat;

aghast: filled with horror or shock. horrified / وحشت

برگردان پارسی: و با وحشت به تماشای خوردن او خیره شدند.

۷۱   They poured strychnine in his cup

برگردان پارسی: زهر (استریکنین) را در فنجانش ریختند

۷۲   And shook to see him drink it up:

shook: past of shake. /

برگردان پارسی: و [از ترس] می‌لرزیدند تا ببیند که پادشاه آن را سرمی‌کشد یا نه.

۷۳   They shook, they stared as white’s their shirt:

برگردان پارسی: آن‌ها لرزیدند و مانند سفیدی پیراهن‌شان بهت‌زده نگاه کردند، (چهره شان مانند پیراهنشان رنگ پریده شده بود.)

۷۴   Them it was their poison hurt.

برگردان پارسی: آنها با زهر خودشان به خودشان آسیب رساندند.

۷۵   I tell the tale that I heard told.

برگردان پارسی: من داستانی را که شنیدم می‌گویم

۷۶   Mithridates, he died old.

Mithridates:

مهرداد بزرگ (وی پادشاه پونتوس، سرزمینی در شمال ترکیه امروزی است که می‌کوشید زهرهای گوناگون را آزمایش کند تا کم کم بدنش به زهر مقاوم شود و دیگر کسی نتواند با زهر او را بکوشد.)

برگردان پارسی: مهرداد ششم در کهنسالی/ بالاخره مرد. (سرنوشت کار خودش را کرد.)

پیمایش به بالا