گزارش دشواری‌های دیوان کسایی

واژه مروزی از دو واژک «مرو» و «زی» ساخته شده است به معنای کسی که در شهر «مرو» زندگی می کند. این واژه، دوتلفظی است و می توان آن را مروزی به سکون «و» و به فتح آن به زبان آورد؛ مانند مهربان که با دو تلفظ ضبط شده است. مرویان را مرغزی نیز گفته اند.

دوازده سال از مرگ رودکی سخنور پرآوازه قرن چهارم هجری می‌گذشت که ابوالحسن کسایی به سال ۳۴۱ هـ.ق. در مرو دیده به جهان گشود.

دوران شاعری کسایی با اواخر عهد سامانی و اوایل کار غزنویان همزمان بوده است. کسایی در آغاز کار، برخی از شاهان را ستود؛ اما در میان‌سالی از این کار پشیمان شد و یکسره راه پارسایی و اندرزگویی در پیش گرفت. مذهب او شیعه دوازده امامی بوده؛ بنابراین همزمان با فردوسی به عنوان نخستین سراینده دلبسته اهل بیت درفش جانبداری و ستایش خاندان پیامبر را بر دوش کشیده است: 

قلمرو زبانی: مدحت: ستایش / ثنا: بزرگ داشتن / قلمرو ادبی: وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

قلمرو زبانی: حیدر: شیر / کرّار: تازنده / قلمرو ادبی: شیر خداوند: استعاره از حضرت علی /  حیدر: استعاره از حضرت علی

قلمرو زبانی: هدی: هدایت (هدایت کننده) / به مثل: مانند / قلمرو ادبی: سه تشبیه

قلمرو زبانی: عالم: جهان / قلمرو ادبی: واج آرایی / تشبیه: چون ابر بهاری … / اغراق

کسایی را باید پیرو رودکی و پیشرو ناصرخسرو، شاعر آزاده قرن پنجم هجری، دانست. در روزگار وی ویژگی شعر رودکی بسیار پرآوازه بوده و از همین رو کسایی از وی با نام «استاد شاعران جهان» یاد کرده و خود را کم از صد یک او دانسته است.

هم اشعار زهدآمیز و هم ارادت او به خاندان پیامبر، بعدها سرمشق ناصر خسرو قبادیانی قرار گرفته و آن شاعر پرآوازه را به پیروی شعر و راه کسایی کشانده است.

اشعار کسایی: دیوان کسایی ظاهرا تا سده ششم هجری موجود بوده و بعدها از میان رفته است. کسانی که دیوان او را دیده بودند آن را کتابی لبریز از ستایش پیامبر و خاندان و سرشار از زهد و پند و موعظه توصیف کرده‌اند. همین مقدار اندکی هم که از شعر او بر جای مانده است، این ادعا را تایید می‌کند. نخستین چامه‌های منقبت و سوگ‌سروده را باید در دیوان کسایی جست. از این جهت پیشگام شاعرانی چون قوامی رازی، (سراینده شیعی سده ششم) و محتشم کاشانی، (مرثیه‌سرای سده دهم) است. یکی از چامه‌های کسایی که با این بیت می‌آغازد، نخستین سوگ‌نامه مذهبی پارسی است که به موضوع فاجعه کربلا پرداخته است.

قلمرو زبانی: فردوس: بهشت / صبا: باد بهاری / درآمد: وارد شد / صحرا: دشت / نیسان: اردیبهشت (سریانی) / دیبا: حریر / قلمرو ادبی: فرش دیبا: استعاره از گل و گیاهان

کسایی را «نقاش چیره‌دست طبیعت» هم گفته‌اند؛ زیرا وصف‌های جاندار و روشن او از طبیعت و زیبایی‌های آن در زمره بهترین شعرهایی است که از گویندگان سده چهارم هجری در دست داریم.

قلمرو زبانی: کبود: آبی تیره، نیلگون (شاید به معنای مطلق رنگ آبی باشد)/ زدوده: پاک و صیقل داده شده / صندل: از ریشه «چندن»، چوب صندل دارای اثر قابض و مقوی قلب و در بیماری سوزاک مصرف می‌شده است. این چوب را ساییده و در باده می‌ریخته اند. / سودن: سائیدن و ریزه کردن / مطرا: ترو تازه /  قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مستفعل فعولن – مستفعلن فعولن / آب: برخی استعاره از باده دانسته اند / چون آینه زدوده: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی) / واج‌آرایی: صامت «د»

قلمرو زبانی: سوسن: نام نوعی گل زیبا، گیاهی پیازدار و تک لپه ای، با برگ های باریک و دراز که انواع وحشی و پرورشی دارد، گل این گیاه معمولاً درشت، خوشه ای، و به رنگ ها و اشکال مختلف است. / خوشه پروین: یا ثریا نام خوشه ای در صورت فلکی گاو که به «هفت خواهران» هم شناخته شده است. / شاخ: شاخه / ستاک: شاخه نورسته / نسرین: گل زرد یا سفید خوشه ای خوش بو که یکی از گونه های نرگس است. / برج ثور: دومین برج فلکی از دایرهالبروج است. ثور، دومین برج خورشید، ثور به معنای گاو یا به عبارت دقیق تر «ورزا» ست. / برج جوزا: یا دوپیکر سومین برج فلکی از دائرهالبروج است. / قلمرو ادبی: چون خوشه های پروین: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی) / چون برج ثور و جوزا: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی یا شکل)

گوشزد: اخترشماران با بررسی آسمان و پیکره‌های اخترین متوجه شدند که از دید بیننده زمینی، خورشید و دیگر سیاره‌های سامانه خورشیدی به همراه ماه هماره مسیر معینی را در آسمان در می‌نوردند. ایشان این مسیر معین را که از دوازده پیکره اخترین شکل گرفته است و این دوازده پیکره اخترین را بروج دوازده گانه نام نهاندند. به همین دلیل به صورت‌های فلکی [پیکره‌های اخترین]، برج هم گفته می‌شود. در واقع برج‌های دوازده گانه به مانند کمربندی به گرد کره زمین کشیده شده و هر روزه از سوی خاور می‌دمند و از سوی باختر غروب می‌کنند.

قلمرو زبانی: نرگس: گل زینتی با گلبرگ های سفید یا زرد معطّر و کاسه ای به رنگ سفید یا زرد در میان / مصوّر: نقاشی شده / لؤلؤ: درّ، مروارید / منوّر: درخشان / زر: طلا / اندر: در / ثریا: پروین /  قلمرو ادبی: زر: استعاره از کاسه زردرنگ میان گل / چون ماه بر ثریا: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی و شکل، ماه بسیار درخشان تر از خوشه پروین است.)

قلمرو زبانی: مقتل: کتاب یا هر گونه نظم و نثری درباره قتل امام حسین / برهان: دلیل، حجّت / پاییدن: ماندن و ادامه دادن / خار: سائیدن و ریزه کردن / مطرا: ترو تازه /  قلمرو ادبی: بی خار گشت خرما: برگ نخل به شکل بادبزنی بزرگ است که از قاعدۀ آن شمار بسیاری رگبرگ می‌روید. نوک تیز این رگبرگ‏ها در برگ‏های قدیمی به صورت خاری سخت درمی‏آید. وجود این خارها بالا رفتن از درخت و چیدن خرما را دشوار می‏کند؛ از این رو شیرینی خرما را در برابر زخم خار دانسته‏اند. (بی خار گشتن خرما: کنایه از آسان شدن کار دشوار است.) [استاد ریاحی این کنایه را در معنای «کار بسیار دشوار انجام داده ای» به کار برده اند که به نظر نگارنده درست نیست.] / خرما: مجاز از درخت خرما

قلمرو زبانی: مرد: انسان / چون: هنگامی که /  آل نبی: خاندان پیامبر، سیّد، شیعه (به نظر می‌رسد روی سخنش با اهل سنت است که شیعیان را رافضی می‌دانستند یا دگراندیشانی است که مسلمان نبوده اند.)/ خروشیدن: فریاد زدن / صواب: درست /  قلمرو ادبی: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

قلمرو زبانی: بی گمان: البته / بازنمودن: آشکار کردن / را: اضافه گسسته [در دلت] / به دل اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / غضب: خشم / آل عبا: حضرت رسول اکرم و امیرالمؤمنین علی و فاطمه زهرا و حسن و حسین /  قلمرو ادبی:

قلمرو زبانی: نانورد: نادرخور، ناپسند / خوار: فرومایه، پست / بر: کنار /  ورد: گل سرخ /  نورد: درخور، پسندیده / قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن

قلمرو زبانی: مردم: انسان ها / اندرخور: در خور، شایسته / زمانه: روزگار/  نرد: تنه درخت /  شاخ: شاخه / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن / تشبیه پنهان: مردم مانند تنه درخت اند و روزگار مانند تنه

قلمرو زبانی: کمند: ریسمانی که با آن جانوران را گرفتار کنند. / زلف: هر یک از دو دسته موی که بر دو طرف روی افتد / / کمند زلف: کمندی که از جنس زلف است / چو: هنگامی که / مانستن: مانند بود (بن ماضی: مانست؛ بن مضارع: مان) / تاختن: دویدن و حمله کردن/ قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن / بیت دارای عیب پساوند است؛ زیرا بافتن و تاختن نمی‌توانند با یکدیگر پساوند شوند

قلمرو زبانی: معقرب: خمیده / زلف: هر یک از دو دسته موی که بر دو طرف روی افتد / مشکین: مشک آمیز، یا به رنگ مشکی / معلق: آویزان / عنبرین: عنبرآلود، خوشبو / عقرب: کژدم / زهره: ستاره ناهید قلمرو ادبی: چنانچون عنبرین … در دهن گیرد: تشبیه

قلمرو زبانی: سلب: جامه / رقم: نشان / رسم: آیین / صنم: بت / طبع: سرشت / سمن: گل یاسمن، یاس قلمرو ادبی:

قلمرو زبانی: بانگ: صدا / چزد: جیرجیرک / نیمروز: ظهر / همچون: مانند / سفال: گل پخته / فروزدن: فروبردن /  قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / سفال: مجاز از ظرف سفالین / همچون سفال نو …: تشبیه

قلمرو زبانی: به کردار: مانند / ماه ده و چهار: ماه تمام، ماه شب چهارده / قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

قلمرو زبانی: میانه: وسط / بیخ زدن: ریشه دواندن / مُهر: نقش / کش: که او را / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / چو مُهر: تشبیه

قلمرو زبانی: یک ضربه: یکهو / ندب: مبلغ قمار / داو: نوبت، در این جا مبلغ قمار / داو گران: برد یکباره و سنگین /  قلمرو ادبی: وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن / دل و جان را بردن: کنایه از شیفته کردن

قلمرو زبانی: خواجه: سرور، آقا / مبارک: همایون / شفیق: دلسوز، مهربان، نرمخو / فریادرس: یاری رسان / رهی: بنده، برده / جاثلیق: مهتر ترسایان، در این جا پزشک رگزن /  قلمرو ادبی: قالب: رباعی / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

قلمرو زبانی: زیغال: پیاله / به: بهتر /  قلمرو ادبی: قالب: تک بیت / وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / لاله شکفتن: کنایه از فرارسیدن بهار/ زیغال شکوفاندن: استعاره پنهان؛ کنایه از آشکار کردن، آوردن / زیغال به کف برنهادن: کنایه از باده خواری

قلمرو زبانی: مؤمن: گرونده / فضل: هنر، برتری / امیرالمؤمنین: فرمانده گروندگان / حیدر: شیر / مرتضا: گزیده، پسندیده /  قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن / شیر یزدان: استعاره

قلمرو زبانی: فاضل: برتر، هنرمند / رکن: پایه / امام: پیشوا / متّقین: پرهیزگاران / قلمرو ادبی: رکن مسلمانی: استعاره

قلمرو زبانی: نبی: پیامبر / انبیا: پیامبران / نی: نیست / را: اضافه گسسته / نظیر: مانند / ولی: سرپرست، دوست / اولیا: ج ولی / قرین: همتا / قلمرو ادبی: همریشگی: نبی، انبیا؛ ولی، اولیا

قلمرو زبانی: بدیع: نوآیین / امت: مردم / گزین: برگزیده / قلمرو ادبی: آن چراغ عالم آمد: تشبیه / واژه آرایی: امت

قلمرو زبانی: سفینه: کشتی / شو: برو / رهی: بنده / بینوا: تهیدست / رهین: وامدار / دل رهین: کسی که دلش وامدار دیگران است / قلمرو ادبی: تلمیح / پرسش انکاری

قلمرو زبانی: اولاد: فرزندان / حیدر: شیر / فزع: ترس / نشاندن: خاموش کردن / اندر: در / پسین: عقبی، آخرت / قلمرو ادبی: دامن کسی گرفتن: کنایه از متوسل شدن / حیدر: استعاره از حضرت علی / توفان: استعاره از رخدادهای مرگ آفرین

قلمرو زبانی: همیدون: همچنین / ریش: زخمی / جبین: پیشانی / قلمرو ادبی: جناس: روزه، روز / تضاد: روز، شب / موقوف المعانی

قلمرو زبانی: تولّا: دوستی / آل: خاندان / خوار: پست / تسلیم: واگذاری / تسنیم: نام چشمه ای در بهشت / خلد: بهشت / برین: علوی / قلمرو ادبی: تضاد: دوزخ، خلد

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
سعید جعفری

قلمرو زبانی: نوآیین: زیبا، آراسته، رسم و رسوم تازه / آذین: زیور /  قلمرو ادبی: قالب: تک بیت / وزن: مفعول مفاعلن فعولن / چو بت نوآیین: تشبیه (وجه شبه: نوآیین بودن) / از لاله همه کوه بسته آذین: تشبیه پنهان / کوه آذین بسته: جانبخشی

بازگردانی: نوروز و جهان مانند بت زیبا، آراسته و با رسم و رسوم نو شده است. نوروز یا جهان با لاله ها کوه را زیور بسته است.

قلمرو زبانی: گویی که: پنداری / لؤلؤ: مروارید، درّ / ناسفته: سوراخ نشده / برچده: برچیده /  قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / لؤلؤ ناسفته: استعاره از قطره های باران

قلمرو زبانی: هزیمت: عقب نشینی / کبر: خودبزرگ بینی / نگریستن: نگاه کردن / کودره: گونه ای مرغابی کبود کوچک قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

قلمرو زبانی: یله: رها /  قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

قلمرو زبانی: جامه: تن پوش / فریفته: فریب خورده، دلباخته / وندر: و در / مشغله: هیاهو، هنگامه / را: به معنای دارندگی /  قلمرو ادبی:

۲۲۳- به جام اندر تو پنداری روان است / ولیکن گر روان دانی روانی

قلمرو زبانی: به جام اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / پنداری: ادات تشبیه / دانی: بدانی /  قلمرو ادبی: وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن / جناس همسان: روان (نخست: جان / دوم: مایع / سوم: جان) / به جام اندر تو پنداری روان است: تشبیه (ادات تشبیه: پنداری) / واج آرایی: «ر» «ن» / واژه آرایی

۲۲۴- به ماهی ماند آبستن به مریخ / بزاید چون فراز لب رسانی

قلمرو زبانی: فراز: بالا، این جا به معنای به / ماه: ماه آسمان /  قلمرو ادبی: مریخ: استعاره از باده / به ماهی ماند: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی / ادات تشبیه: ماند / مشبه: جام / مشبه به: ماه) / آبستن به مریخ: جانبخشی

قلمرو زبانی: جود: رادی و جوانمردی / کرد: ساخت / یزدان: خداوند / قلمرو ادبی: بودن کی توانی؟: پرسش انکاری / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *