اعراب و تحلیل صرفی

التحلیل الصرفی

منظور از تحلیل صرفی بررسی ویژگی‌های فردی کلمه، جدای از نقشی است که در عبارت می‌پذیرد . برای این منظور نخست باید نوع کلمه (اسم ، فعل و حرف) شناسایی را کنید .

اسم

کلمه ای است که معنی مستقلی دارد؛ ولی زمان ندارد، مانند :طالب، رجل، انت، هذا، الّذین ، ذهاب

فعل

کلمه ای است که معنی مستقل و زمان معین  (گذشت ، حال ، آینده) دارد، مانند : کَتَبَ ، کاتَبَ، اُکتبْ ، کاتِبْ. . .

حرف

کلمه ای است که معنی مستقلی ندارد، مانند : الـ ، فی ، مِن ، الی، اِنَّ ، لم ، لا ، و ، یا ، الاّ

برای تحلیل صرفی اسم موارد زیر به ترتیب نوشته می‌شود.

۱- عدد اسم (مفرد ، مثنی ، جمع)

اسم مفرد بر یک شخص یا یک چیز دلالت می‌کند و علامت خاصی ندارد.  کتاب ، معلم ، طالبه….

اسم مثنی بر دو شخص یا دو چیز دلالت می‌کند و علامت آن«   ین» و« ان» است، مانند: معلمانِ و معلمینِ.

جمع : اسمی است که بر بیش از دو شخص یا دو چیز دلالت می‌کند و اقسامی دارد:

الف) جمع مذکر سالم   ← «   ﹻ ینَ »« ونَ « مانند: معلمون

ب) جمع مؤنث سالم ←  » ات» مانند : معلمات

ج) جمع مکسّر: این جمع علامت خاصی ندارد و با تغییر شکل مفرد آن به دست می‌آید، مانند: مدارِس، أقلام

اسم مفرد مثنی جمع
اسم در عربی از نظر تعداد

۲- جنس (مذکر، مؤنث)

اسم مذکر علامت خاصی ندارد؛ ولی اسم مؤنث معمولاً علامت دارد.

علامت تأنیث:

■ تاء گرد: مؤمنه ، شجره…-

■ الف مقصوره ) الف تنها) دنیا، عُظمی… –

■ الف ممدوده) الف و همزه( زهراء – حمراء …

بعضی از اسم‌های مؤنث نشانه ندارند که به آن‌ها مؤنث معنوی می‌گویند.

مانند: أُمّ ، بِنت، أُخت، مریم ، زینب…..

□ بعض از اعضای زوج بدن: یَد ، رِجل )پا(، عَین، أُذُن

□ اسامی شیرها و کشورها:  ایران ، اصفهان ….

□ بعضی از اسمها، مانند: نَفس، ارض، شمس، نار، حرب، دار، ریح

الف ) مذکر حقیقی: به انسان یا حیوان نر اشاره دارد .  اسد ( شیر نر ) ،   رَجُل ( مَرد )

ب ) مذکر مجازی: انسان یا حیوان نر نیست اما قواعد مذکر در مورد آن اجرا می‌شود.  قلم  ، کتاب

ج ) مؤنث حقیقی: انسان یا حیوان ماده را نشان می‌دهد .  زینب  ، فاطمـﺔ  ، بقرﺓ

د ) مؤنث مجازی: انسان یا حیوان ماده نیست ولی مانند اسم مؤنث با آن برخورد می‌کنیم . مدرسـﺔ ، مزرعـﺔ

مونث لفظی : معاویـﺔ ،

علامت مؤنث :

۱ –  ( ﺓ  –  ﺔ :  سعیدﺓ ،  تلمیذﺓ ، فاطمـﺔ  و

۲ –  (  اء : اگر بعد از سه حرف باشد ؛ جزء ریشه کلمه نباشد: زهراء  ،  صحراء

ماء  و دواء  مؤنث نیستند .

۳ – (ی ، ا )اگر بعد ازسه حرف باشد؛جزء ریشه کلمه نباشد: کبری،عظمی،دنیا و …( فتی و مانند آن مؤنث نیست .)

نکته: جمع‌های غیرعاقل) غیر انسان(  مفرد مؤنث به شمار می‌روند.

أیّام الدراسه من الأیّام الجمیله. ←   الایّام مذکر جمع تکسیر مفرده » یوم  «

نکته: برای مشخص کردن مذکر و مؤنث اسمهای جمع و همچنین جامد و مشتق بودن آنها به شکل مفردشان توجه می کنید؛ مثال: ورثه  جمع وارث مذکر و اسم فاعل. 

۳- جامد و مشتق

اسم جامد از فعل ساخته نشده است. تمام مصدر‌ها جامد اند.

اسم مشتق از فعل گرفته می‌شود.

مشتقات عبارتند از:

■ اسم فاعل از فعل ثلاثی مجرد بر وزن فَـاعِل: کاتِب ، ناصر.

■ اسم مفعول از فعل ثلاثی مجرد بر وزن  مفعول: مَکتوب، مَنصور، مَشاهیر.

اسم فاعل و مفعول از فعل ثلاثی مزید به روش زیر ساخته می‌شود .

ازصیغه اوّل مضارع فعل های مزید ساخته می‌شود. حرف مضارع را حذف و به جای آن حرف( مُـ ) اضافه می‌کنیم. اگر یک حرف به آخر مانده را کسره –ِ  بدهیم اسم فاعل ساخته می‌شود و اگر فتحه ـَ  بدهیم اسم مفعول ساخته می‌شود :

مُرسِل . مُعلِّم . مُجاهِد . مُنفجِر و …  اسم فاعل هستند .        مُرسَل. مُستضعَف. مُقدَّم و …   اسم مفعول هستند .

■ اسم زمان و اسم مکان: (مفعل) مَغرِب، مَنزِل ، مَسجِد ، مَعبَد ، مَطلَع ، مدرَسَه، مَشاهد

■ اسم مبالغه دلالت بر زیادی صفت می‌کند. غفّار ، عَلّام، علّامَه، أمّاره.

فعّال : وهّاب . غفّار …                       فعّالـﺔ : علّامـﺔ. أمّارﺓ                  فَعول: صَبور

■ اسم تفضیل(بر برتری صفت دلالت می‌کند)مذکر بر وزن أَفعَل:  أَکبَر، أَحسَن، أَعظَم، آخَر / مؤنث، بر وزن فعلی:  کُبری، حُسنی، عُظمی، عُمیا، دُنیا، أُخری…

۴- معرب و مبنی

اسم معرب اسمی است که اعراب (علامت حرف آخر) آن با توجه به تغییر نقش آن در عبارت تغییر می‌کند.

اسم مبنی اسمی است که علامت حرف آخر آن با توجه به تغییر نقش آن در عبارت تغییر نمی کند.

اسم‌های مبنی عبارتند از:

■ ضمیر: هو ، هی ، أنتَ ، نحنُ ،‌ ها ، هما ، کَ.

ضمایر متّصل: فاعلی (مرفوعی) به فعل ماضی    ا . و. نَ . تَ  . تُما  . تُم . تِ . تُنَّ . تُ . نا

                                        به فعل مضارع و امر : ا . و . ی . ن

                 منصوبی –  مجروری: هُ (ـه) ، ها ، هُما ، هُم ، هُنَّ /  کَ ، کِ ، کُما ، کُم ، کُنَّ ، ﻯ ، نا

ضمایر منفصل: مرفوعی (جانشین مبتدا) هُو. هیَ . هُما. هُم . هُنَّ    أنتَ . أنتِ . أنتُما . أنتُم . أنتُنَّ  / أنا . نحنُ

                    منصوبی (جانشین مفعول )

                    إیّاه . إیّاها .  إیّاهما .  إیّاهم . إیّاهُنَّ    إیّاکَ .  إیّاکِ . إیّاکما . إیّاکم . إیّاکنَّ    إیّایَ . إیّانا

ضمیر در عربی

یرای آشنایی بیشتر با ضمیر در عربی به این تاربرگ بروید.

  اسم اشاره :

            به نزدیک : هذا.  هذه. هذانِ. هذینِ. هاتانِ. هاتینِ . هولاء

            به دور : ذلک . تلک . اولئک

اسم اشاره
انواع اسم اشاره

■ اسم موصول: مَن ، ما، الّذی ، الّذین

مشترک/عام:  مَن (کسی که . کسانی که )   ما ( چیزی که ، چیزهایی که )

خاص: الّذی، الّتی، اللّذانِ، اللّذینِ، اللّتانِ، اللّتینِ، الّذینَ، الّلاتی.

■ اسم استفهام (پرسشی) مَن ، ما ، کیفَ ، أینَ ، متی…

نکته: مثنای اسم‌های اشاره و موصول معرب هستند.  هذان ، هذین ،‌هاتان ،‌هاتین ، الّلذانِ ، األّلذینِ.

۵- معرفه و نکره

اسم علم (خاص): علی، محمد، بهرام                               ضمیر: هو، انت، ایاک، هما

اسم اشاره: هذا، اولئک                                                اسم موصول: الذی، التی،

اسم دارای «الـ»: الکتاب                                              معرّف بالاضافه: کتاب علی

نکته: مضاف هنگامی معرفه می‌شود که مضاف الیه آن معرفه باشد.

خلاصه :        معارف شش  بُود ، مضمر ، إضافه                علم ، ذواللام ، موصول واشاره

برای تحلیل صرفی فعل به موارد زیر اشاره می‌کنیم

۱- زمان فعل [ ماضی ، مضارع ، امر] –

۲- صیغه فعل  [غایب ، مخاطب ، متکلم]

۳- ثلاثی مجرد و ثلاثی مزید

۴- معرب و مبنی

۵- لازم ومتعدّی  [فعل لازم به« مفعول به» نیاز ندارد ولی فعل متعدی نیاز دارد]

 فعل ماضی: درعربی ۱۴ صیغه دارد و دارای یک ریشه‌ سه حرفی است = ذَهَبَ

 (ا، ت، ی، ن) نشانه‌های فعل مضارع است: یَذْهَبُ، یَذْهَبانِ.

امر حاضر از ۶ صیغه‌ی مخاطب مضارع ساخته می‌شود.

صیغه: غائب، مخاطب، متکلم وحده و …. را صیغه‌ فعل گوییم.

ثلاثی: فعل ثلاثی بر دو نوع است. ۱) مجرد ۲) مزید

ثلاثی مجرد: فعلی که در باب نرفته است واز ۳ حرف تشکیل شده: ذَهَبَ، نصروا.

ثلاثی مزید: فعلی که در باب‌های اِفْعال، تفعیل، مُفاعله و …. برود و از ۳ حرف بیشتر باشد: کَلَّمَ، یُنْزِلُ، اِسْتَخْرَجَ و ….

بابهای عربی
بابهای عربی

متعدی: فعلی که علاوه بر فاعل، «مفعول به» نیز دارد. کَتَبَ عَلیٌّ الدرسَ. کَتَبَ : متعدی

معرب: افعال مضارع به جز صیغه (۶ و ۱۲) معرب هستند.

مبنی: فعل‌های ماضی، فعل‌های امر و صیغه‌ی ۶ و ۱۲ مضارع، مبنی هستند.

معلوم: فعلی است که فاعل دارد. مانند: کَتَبَ عَلیٌّ الدرسَ.

مجهول: فعلی است که به جای فاعل، نایب فاعل دارد.

ماضی مجهول: کَتَبَ = کُتِبَ / ماضی مجهول: یَکْتُبُ = یُکْتَبُ

فعل مجهول در ماضی: عین الفعل آن کسره می‌گیرد و حروف متحرّک قبل از آن ضمه .

کَتَبَ ← کُتِبَ /   یَکْتُبُ ← یُکْتَبُ

فعل مجهول در مضارع: عین الفعل آن فتحه می‌گیرد و حرف مضارع ضمه.

کتُبُ ← یُکتَبُ    /   یَستَغفِرُ ← یُستَغفَرُ

سعید جعفری
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

فعل عربی در یک نگاه

انواع فعل در عربی

برای تحلیل صرفی حرف باید به موارد زیر اشاره کنیم

حروف دو دسته می‌شوند: غیرعامل و عامل

۱- حروف غیر عامل

نکته: برخی از حروف مبنی بر ضمه و برخی مبنی بر فتحه و برخی مبنی بر کسره و برخی دیگر مبنی بر سکون هستند مانند:

حیثُ: مبنی بر ضمه.          ثمَّ: مبنی بر فتحه.             لـِ: مبنی بر کسره.             مِنْ: مبنی بر سکون .

ج) حروف استقبال: سین (برای آینده نزدیک) و سوف (برای آینده دور) مانند: وسیعلمُ الذین ظلموا أیّ منقلبٍ ینقلِبونَ / سوفَ یعلمونَ.

د) حروف استفهام: (أ) «هل» که بر دو جمله فعلیه و اسمیه وارد می‌شود چه در نفی و چه در اثبات مانند: ألمَ تعلَمْ؟ / أصلاتُکَ تأمرُکَ أنْ نترُکَ ما یعبُدُ آباؤنا؟

هـ) حروف نفی: لا: أکثرُهم لا یعقِلون. ما: و ما قَتلوهُ یقیناً.

نکته: برخی از حروف مبنی بر ضمه و برخی مبنی بر فتحه و برخی مبنی بر کسره و برخی دیگر مبنی بر سکون هستند

مانند:    حیثُ: مبنی بر ضمه.          ثمَّ: مبنی بر فتحه.             لـِ: مبنی بر کسره.             مِنْ: مبنی بر سکون .

۲ حروف عامل

حروفی هستند که عمل و تغییری را از حیث اعراب (رفع و نصب و جر و جزم) در کلمه یا جمله پس از خود ایجاد می‌کنند. حروف عامل دارای انواع مختلفی به قرار زیراند:

الف) حروف جار: حروفی هستند که پیش از اسم آمده و باعث جر آنها می‌گردند مانند: واللهُ علی کل ِّشیءٍ قدیرٌ.

حروف جر عبارتند از: مِنْ، باء، لام، واو، مُذْ، مُنْذُ، رُبَّ، حتّی، الی، فی، عنْ، علی.

ب) حروف ناصب: حروفی هستند که قبل از فعل مضارع درآمده و باعث نصب آن می‌شوند.

حروف ناصب عبارتند از: أنْ، لَنْ، کَی، إذَن، (لـِ) و (حتّی).

مانند: لَنْ تنالوا البرَّ حتّی تنفِقوا مما تحبون.

ج) حروف جازم: حروفی هستند که پیش از فعل آمده و باعث جزم آنها می‌شوند.

حروف جازم عبارتند از: لَمْ، لَمّا، لام امر، لای نهی، إنْ شرطی(اگر).، مَنْ(هرکس)، ما(هرچه)،

مثال: مَنْ یجتَهِدْ یصِلْ الی مایرید. [ان، من، ما: دو فعل را جزم می دهند]

د) حروف مشبهه بالفعل: حروفی هستند که در ابتدای جملات اسمیه درآمده؛ اسم خود را منصوب و خبر خود را مرفوع می نماید، مانند: إنّ اللهَ سمیعٌ علیمٌ.

حروف مشبهه بالفعل عبارتند از: إنَّ، أنَّ، کأنَّ، لکنَّ، لَیْتَ، لَعَلّ.

سعید جعفری

الإعراب  (ترکیب)

انواع جمله

منظور از اعراب مشخص کردن نقش کلمه در جمله است. برای شناسایی اعراب باید نقش کلمه را مشخص نمود.

۱- جمله فعلیه: ارکان جمله فعلیه: فعل + فاعل + مفعول + دیگر اجزای جمله

فاعل: انجام دهندهٔ کار یا دارندهٔ حالت است. معمولا در پاسخ «چه کسی و چه چیزی» می‌آید.

مفعول: اسمی است که در زبان عربی معمولاً پس از فاعل می‌آید و کار بر آن انجام می‌شود. معمولا در پاسخ «چه کسی را و چه چیزی را» می‌آید. نشانه آن در فارسی «را» است.

۲- جمله اسمیه: جمله ای است که دارای مبتدا و خبر باشد.

مبتدا

اسمی است که غالباً در ابتدای جمله اسمیه قرار می‌گیرد و در باره آن خبری داده می‌شود. مبتدا مرفوع است.

خبر

قسمتی از جمله اسمیه است که معمولاً بعد از مبتدا می‌آید و در باره مبتدا گزارشی می‌دهد.  خبر نیز مرفوع است.

مضاف الیه

هر گاه دو اسم در کنار هم قرار بگیرند به طوری که اسم اول به اسم دوم اضافه شده باشد به اسم اول مضاف و به اسم دوم مضاف الیه گفته می شود. مضاف هیچ گاه «الـ «و «تنوین» نمی پذیرد. مانند: افضل الناس مَن یساعدُ الناسَ.

صفت 

اسمی که حالت و چگونگی اسم پیش از خود را توصیف می کند، صفت  و به اسمی که پیش از صفت آمده موصوف می گویند.

مثال: رَأَیْتُ تِلْمِیذاً نَظِیفاً.

صفت در چهار چیز پیرو موصوف است:

الف) جنس( مذکّر و مؤنّث بودن)                                  ب) معرفه و نکره بودن

ج) عدد ( مفرد و مثنّی و جمع بودن )                           د) اعراب ( رفع و نصب و جرّ)

حال

این نقش نشان دهنده حالت و چگونگی اسم­های جمله (فاعل، مفعول …) است. این اسمها همیشه معرفه‌اند. اسم معرفه معمولا دارای «الـ» یا اسم خاص(علم) است.

قید در فارسی:‌ جمله را مقید می‌کند و اگر آن را بیندازیم جمله ناقص نمی‌شود.

انواع حال

۱- حال مفرد: هر گاه حال اسم باشد به آن «حال مفرد» می‌گوییم. حال مفرد ویژگی‌های زیر را دارد: الف) نکره (ناشناس) است؛ پس هیچ گاه «الـ» نمی‌پذیرد. ب) مشتق است (اسم فاعل، اسم مفعول …)؛ پس معمولا با «مُـ» می‌آغازد. پ) همیشه منصوب ( ﹷ ، ﹱ ، ین) است. ت) در جنس و تعداد پیرو مرجع خود(صاحب حال) است. ث) هنگام ترجمه حال، آن را با قید حالت ترجمه می‌کنیم. قید حالت در فارسی معمولا دارای «با» یا «ان» است؛ مانند: با سرعت، خندان؛ مانند: رأیتُ الولدَ مُبتَسماً = پسر را خندان دیدم.

تفاوت حال مفرد و صفت

صفت و حال مفرد در مواردی همانندند؛ از این رو به نکته‌های زیر توجه کنید تا دچار لغزش نگردید.

الف) صفت در اعراب، جنس(مذکر و مؤنث) تعداد (مفرد، مثنی، جمع) یا داشتن یا نداشتن «الـ»(معرفه و نکره بودن) همیشه همانند موصوف خود است؛ مانند: رأیتُ ولداَ مَسرواً = پسر خوشحالی را دیدم.

ب) حال هیچ گاه «الـ» نمی‌پذیرد و همیشه منصوب است؛ (مانند: رأیتُ الولدَ مسروراً = پسر را خوشحال دیدم.) در صورتی که صفت می‌تواند هر اعرابی را بپذیرد.

فن ترجمه (۱)

حال درعربی به قید حالت در فارسی ترجمه می‌شود؛ ولی صفت در عربی همان صفت در فارسی است؛ مانند:

حال ← رأیتُ الولدَ مسروراً = پسر را خوشحال دیدم.

صفت ← رأیتُ ولداً مسروراً = پسر خوشحالی را دیدم.

۲- حال جمله: گاهی حال به صورت جمله می‌آید که به آن «جمله حالیه» می‌گویند. جمله حالیه می‌تواند به دو نوع بیاید:

الف) جمله اسمیّه: حال جمله اسمیه دارای ویژگی‌های زیر است: همیشه همراه با «واو» می‌آید که به آن «واو حالیه» می‌گویند.

«واو حالیه» را «در حالی که» ترجمه می‌کنیم.

مانند: رَأیتُ الفَلّاحَ وَ هُوَ یجمَعُ المَحصولَ. = دیدم کشاورز را در حالی که محصول را جمع می‌کرد.

       أُشاهِدُ قاسِماً وَ هُوَ جالِسٌ بَینَ الشَّجَرَتَینِ. = قاسم را می‌بینم در حالی که میان دو درخت نشسته است.

ب) جمله فعلیّه: حال جمله فعلیه دارای ویژگی‌های زیر است: ۱- فعل در این نوع حال می‌تواند مضارع یا ماضی باشد. ۲- اگر جمله فعلیّه دارای فعل ماضی بود، این فعل معمولا با عبارت «و قَدْ» همراه خواهد بود؛ مانند: جَلسَتْ الطالبهُ تَکتبُ درسَها = دانش آموز نشست در حالی که درسش را می‌نوشت. / جَلسَتْ الطالبهُ و قَد کتبَ دَرسَها = دانش آموز نشست در حالی که درسش را نوشته بود.

گوشزد:

الف) اگر پس از اسم معرفه جمله‌ای بیاید که در رابطه با آن باشد و هنگام ترجمه «درحالی که» به ترجمه افزوده شود، جمله ما «حالیه» خواهد بود. مانند: رأیتُ الولدَ یَضْحکُ = پسر را دیدم در حالی که می‌خندید.

ب) اگر پس از اسم نکره جمله‌ای بیاید که در رابطه با آن باشد و هنگام ترجمه «که» به ترجمه افزوده شود، جمله ما «وصفیه» خواهد بود. مانند: رأیتُ ولداً یَضْحکُ = پسری را دیدم که می‌خندید.

گونه های واو

فن ترجمه (۲)

اگر فعل اصلی پیش از جمله حالیه، ماضی باشد فعل جمله حالیه یک زمان به عقب بازخواهد گشت؛ پس اگر فعل جمله حالیه مضارع باشد، ماضی استمراری و اگر ماضی باشد، به صورت ماضی بعید ترجمه خواهد شد.

الف) ماضی (فعل اصلی)+ مضارع (فعل جمله حالیه) ← ماضی استمراری (فعل جمله حالیه)؛ مانند: جاءتْ المعلمهُ و هی تتَکلّمُ بالغَه العَربیّه = معلم آمد در حالی که به زبان عربی سخن می‌گفت.

ب) ماضی (فعل اصلی)+ ماضی (فعل جمله حالیه) ← ماضی بعید (فعل جمله حالیه)؛ مانند: خَرجَ المعلم و قَدْ علّمَنا أشیاءَ کثیرهً = معلم بیرون رفت در حالی که مطالب بسیاری به ما آموخته بود.

ماضی استمراری: می + ماضی ساده (می‌رفتم، می‌رفتی، می‌رفت، می‌رفتیم، می‌رفتید، می‌رفتند)

ماضی بعید: صفت مفعولی + صرف فعل بودن (رفته بودم، رفته بودی، رفته بود، رفته بودیم، رفته بودید، رفته بودند)

اسلوبُ الاِستثناء

به این جمله دقت کنید.

حَضَرَ الزُّمَلاءُ فی صالَهِ الاِمتِحانِ إلّا حامداً. (همشاگردی‌ها به جز حامد در سالن امتحان حاضر شدند.)

■ کلمه «حامِداً» در جمله بالا مُستَثنی، «الزُّمَلاءُ» مستثنی مِنْهُ و «إلّا» ادات استثناء نامیده می‌شوند.

■ مستثنی یعنی «جدا شده از حکم ماقبل».

■ به کلمه‌ای که مستثنی از آن جدا شده است، مستثنی مِنه گفته می‌شود.

حَضَرَالزُّمَلاءُفی صالَهِ الاِمتِحانِإلّاحامداً
 مستثنی مِنْهُ ادات استثناءمستثنی
الزُّمَلاءُحَضَرَوافی صالَهِ الاِمتِحانِإلّاحامداً
مستثنی مِنْهُ  ادات استثناءمستثنی

مثال دیگر:‌ کُلُّ شَیءٍ ینقُصُ بِالإنفاقِ إلّا   العِلمَ. (هر چیزی با انفاق می‌کاهد به جز دانش.)

               مستثنی مِنْهُ         ادات استثناء   مستثنی

گوشزد: مستثنی منه نقش نیست؛ ولی مستثنی نقش است.

اَلْمَفعولُ الْمُطلَقُ

به ترجمه چهار جمله زیر دقّت کنید.

۱- اِستَغفَرتُ اللهَ. ( از خدا آمرزش خواستم.)

۲- اِستَغفَرتُ اللهَ استِغفاراً. ( از خدا بی گمان آمرزش خواستم.)

۳- اِستَغفَرتُ اللهَ استِغفاراً صادِقاً. ( از خدا صادقانه آمرزش خواستم.)

۴- اِستَغفَرتُ اللهَ استِغفارَ الصّالِحینَ. ( از خدا مانندِ درستکاران آمرزش خواستم.)

■ چه رابطه‌ای میان دو کلمه «اِسْتَغْفَرْتُ» و «اِسْتِغْفار» در جملات بالا وجود دارد؟

■ مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم، سوم و چهارم چه مفهومی را به جمله‌ها افزوده است؟

■ نقش کلمه «اِسْتِغْفار» در جملات دوم، سوم و چهارم «مفعول مطلق» است.

■ این مصدر در جمله دوم بر انجام فعلِ «اِسْتَغْفَرْتُ» تأکید کرده است.

■ به مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم «مفعول مطلق تأکیدی» گفته می‌شود و در ترجمه فارسی آن از قیدهای تأکیدی مانند «بی گمان»، «حتماً» و «قطعاً» استفاده می‌کنیم.

اسْتغفرتُ الله اسْتِغْفاراً (مفعول مطلق تأکیدی).

■ دو کلمه «صادِقاً» و «الصّالِحینَ» در جملات سوم و چهارم چه نقشی دارند؟

■ گاهی «مفعول مطلق» به کمک کلمه بعد از خودش که صفت یا مضافٌ الیه است، نوعِ انجام گرفتنِ فعل را بیان می‌کند؛ مانند «اِسْتِغْفار » در جمله سوم و چهارم، که به آن «مفعول مطلق نوعی» گفته می‌شود.

اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتِغْفارَ الصّالِحینَ. اِسْتَغْفَرْتُ اللّهَ اسْتِغْفاراً صادِقاً.

    مفعول مطلق نوعی   مضاف الیه        مفعول مطلق نوعی   صفت

■ در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که مضاف واقع شده است) از قید «مانندِ» استفاده می‌کنیم؛ مثال:

اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتغْفارَ الصّالِحینَ. = مانندِ درستکاران از خدا آمرزش خواستم.

■ در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که موصوف واقع شده است) می‌توانیم صفت را به صورت قید ترجمه کنیم و نیازی به ترجمه مفعول مطلق نیست؛ مثال:

تجْتهِدُ الْأمُّ لِترَبیهِ أوْلادِها اجْتهِادا بالغِا.ً = مادر برای تربیت فرزندانش بسیار تلاش می‌کند.

اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتغْفارا صادِقا.ً = از خدا صادقانه آمرزش خواستم.

مفعول مطلق

اَلْجارُّ وَ الْمَجرورُ

به حروف «مِنْ (از)، فی(در)، إلیَ(به، به سوی، تا)، عَلیَ(بر، رویِ)، بِ (به وسیلۀ، در)، لِـ (برای، از آنِ (مالِ)، داشتن)، عَنْ(از، دربارۀ)، کَـ (مانندِ)» در دستور زبان عربی «حروف جر» می‌گویند.

به حرف جر، جارّ و به اسم بعد از آن مجرور و به هر دو اینها «جار و مجرور» می‌گویند؛ مانند: منِ قرَیه  / [مِمّا = مِنْ + ما]

التشکیل (حرکت گذاری)

منظور از تشکیل ، حرکت گذاری کامل کلمه است.  برای این منظور ابتدا باید جمله را به شکل صحیح ترجمه کرد سپس با توجه به نقش هر کلمه اعراب یا حرکت مناسب آن را  به دست آورد.

انواع اعراب

اعراب

بابهای ثلاثی مزید

ماضی مضارع مصدر امر حروف زائد
اَفْعَلَ یُفْعِلُ اِفْعال اَفْعِلْ همزه
فَعَّلَ یُفَعِّلُ تَفْعِیل فَعِّلْ تکرار عین الفعل
اِفتَعَلَ یَفْتَعِلُ اِفْتِعال اِفتَعِلْ همزه – تاء
اِنفَعَلَ یَنْفَعِلُ اِنْفِعال اِنْفَعِلْ همزه –  نون
فاعَلَ یُفاعِلُ مُفاعَله فاعِلْ الف
تَفاعَلَ یَتَفاعَلُ تَفاعُل تَفاعَلْ تاء –  الف
تَفَعَّلَ یَتَفَعَّلُ تَفَعُّل تَفَعَّلْ تاء – تکرار عین الفعل
اِسْتَفعَلَ یَسْتَفعِلُ اِسْتِفْعال اِسْتَفْعِلْ همزه –  سین   – تاء

جدول تحلیل صرفی

   
اسم     ■ مفرد    □ مذکر    □ مبنی    □ معرفه  □ جامد    □ منصرف          □ صحیح الآخر               □  
فعل     □ مثنی    □ مؤنث   □ معرب   □ نکره    □ مشتق  □ غیرمنصرف          □ منقوص               □  
حرف   □ جمع    □           مقصور               □  
 
اسم     □ ماضی  □ ثلاثی   □ مجرد   □ صیغه   □ مبنی    □ معلوم   □ لازم            □ صحیح            □
فعل     ■ مضارع □ رباعی  □ مزید    □   معرب   □ مجهول □ متعدی            □ معتل            □
حرف   □ امر      □              
         
اسم     □ نوع حرف    □ عامل       □ مبنی    ■ مبنی بر چیست؟        
فعل     □   غیرعامل   □ معرب   □        
حرف   ■              

اعراب، تحلیل صرفی و تشکیل