ساختمان واژه

از نظر ساخت، واژه ها را می توان به دو نوع زیر تقسیم کرد:

۱) ساده: آن است که فقط یک تکواژ داشته باشد: گوسفند، بیابان، خوش، هوا، گنجشک، ابریشم.

۲) غیر ساده: آن است که بیش از یک جزء دارد و بر سه نوع است:

الف) مرکّب: آن است که از دو تکواژ آزاد یا بیشتر تشکیل شود: چهارراه، یک رنگ،میان وند، دوپهلو، سه گوش،گلاب پاش، مدادپاک کن.

ب) وندی : واژه ای است که از یک تکواژ آزاد و یک یا چند «وند » تشکیل شود: دانشمند، رفتن، گفتار، آمیزه، دردمند، خوبی، کمانک، بهاره.

پ) وندی- مرکّب: واژه ای است که ویژگی مرکبّ و وندی را باهم داشته باشد: هیچ کاره، نوجوانی، دانشسرا، ناخودآگاه، کشت وکشتار، حلقه به گوش، سر تا پا، سه گوشه.

ساختمان واژه

در مورد انواع واژه، نکات زیر را باید در نظر گرفت:

۱) در واژه‌های غیرساده، هیچ تکواژی نمی تواند در میان اجزای تشکیل دهندهٔ واژه قرار گیرد؛ مثلاً در واژه‌های خوش نویس، کتابخانه، دانشسرا، دوپهلو، سه گوشه و امثال آن، آوردن گروه‌های اسمی وابسته دار، تنها به این شکل درست است:

خوش نویس‌ها، این خوش نویس، کدام خوش نویس؟ خوش نویس ممتاز

دانشسراها، این دانشسرا، کدام دانشسرا؟ دانشسرای هنر

کتابخانه‌ها، این کتابخانه‌ها، کدام کتابخانه‌ها؟ کتابخانهٔ عمومی

امّا به شکل‌های زیر یا مانند آن نمی تواند بیاید: خوش‌ها نویس، خوش این نویس، خوش کدام نویس؟ خوش ممتاز نویس

دانش این سرا، دانش هنر سرا، دانش کدام سرا؟ دانش بسیار سرا

اگر بتوان در میان دو تکواژ، تکواژِ دیگری قرار داد، این امر نشان می دهد که تکواژها از هم جدا هستند؛ مثل: گل سرخ ← گلی سرخ، گل‌های سرخ / گل بنفشه ← گل‌های بنفشه

این ملاک را می توان در تشخیص واژه‌های ساده از غیرساده به کار برد.

۲) اجزای واژه‌های غیرساده گاه آن چنان با هم ادغام می شوند که تشخیص ساده از غیرساده ممکن نیست؛ مثلا می دانیم که «دُشخوار» از دو جزءِ «دُش + خوار» ساخته شده است. امّا امروزه این نوع واژه‌ها از نظر اهل زبان ، ساده به شمار می آیند؛ چون اهل زبان پیشینهٔ باستانی زبان را در نظر نمی گیرند؛ بنابراین واژه‌هایی مثل تابستان، زمستان، دبستان، ساربان، خلبان، شبان، زنخدان، ناودان، سیاوش، سهراب، رستم، تهمینه، شیرین، دستگاه، استوار، بنگاه، پگاه، غنچه، پارچه، کلوچه، کوچه، مژه، دیوار و دیوانه را باید ساده به حساب آورد. در موارد مشابه نیز وضعیت امروزِ واژه‌ها مورد نظر است نه شکل تاریخی آنها.

۳) خواندیم که هر واژه، تنها یک تکیه دارد: گٰفت.

اگر به این واژه، یک «وند» بیفزاییم و از آن کلمهٔ وندی بسازیم، باز هم یک تکیه دارد: گفتٰار و اگر باز هم به آن کلمه یا «وند» دیگری بیفزاییم، به طوری که حاصلِ آن، یک واژه مرکبّ، وندی یا وندی- مرکبّ باشد، باز همان یک تکیه را دارد: گفتارهاٰ، گفتار درمانیٰ. بنابراین هر واژه، گرچه از اجزائی تشکیل شده باشد، چون در نهایت یک کلمه است، تکیهٔ آن هم فقط یکی است:

◙ هنگام ادا کردن یک کلمه، یکی از هجاهای آن را برجسته تر و مشخص تر از هجاهای دیگر تلفظ می کنیم. به این عمل یعنی بیان یک هجا با شدّ ت و فشار بیشتر «تکیه» گویند.

دانٰش +نٰامه ← دانش نامٰه  / گٰفت + و + گٰو ← گفت وگٰو

۴) مجموعِ مضاف و مضافٌ الیه یا موصوف و صفت یا ترکیب‌های عطفی، هنگامی که به هم بپیوندند و تشکیل یک کلمه بدهند، تنها یک تکیه می گیرند؛ مثلاً: پسِٰر عمٰو ← پسرعمٰو / کٰارِ دستٰی ← کاردستٰی / کت و شلوار ← کت شلوارٰ

«وند» میانی این واژه‌ها هم به تدریج حذف می شود ← پسرْعمو ، کارْدستی، کتْ شلوار

تکواژ میانی این واژه‌ها از نوع نقش نمای متمّم، نقش نمای اضافه و صفت و نقش نمای پیوند و در نتیجه، واژه بوده است؛ از قبیل: تخت ِ خواب، جست ُ جو امّا امروزه با توجّه به اینکه در ساختن واژهٔ جدید به کار می رود، «وند » است نه واژه.

در این درس، اجزای تشکیل دهندهٔ واژه‌ها را با هم بررسی می کنیم:

واژه‌های مرکّب

۱) اسم + اسم ← اسم: کتابخانه، گل خانه، کارخانه، صندوق خانه، خون بها، شب کلاه، کمربند، گردن بند، دست بند، خارپشت، سنگ پشت، شترمرغ، شاهکار،گاوصندوق، دست مایه، آلوبخارا، چوب لباس، نی شکر، جانماز، کاه گل، گلاب، صورت حساب.

۲) اسم + بن مضارع ← اسم: گوش مال، دست بوس، هواپیما، آشپز،

نامه رسان، کف گیر، نمک پاش، مدادتراش، دماسنج، خط کش.

۳) صفت + اسم ← اسم: سفید رود، سیاه چادر، هزارپا ، چهارپا، سه تار، سه گوش، نخست وزیر، چهل چراغ.

۴) ضمیر + بن مضارع ← اسم: خودنویس، خودرو، خودتراش، خودآموز.

۵ ) صفت + بن مضارع ← اسم: زیرنویس، بالاپوش، زیرگذر، روکش، زودپز، دوربین، دورنما، بالابر.

۶ ) صفت + اسم ← اسم: بالادست، بالاخانه، زیرجامه، زیرزمین، زیربنا، پس کوچه، پیش پرده، پیش خوان.

۷) صفت + بن مضارع ← صفت: نزدیک بین، دوربین، تندنویس، زودگذر،پرخور، خوش نویس، دیریاب، زودرس، نوآموز.

۸) اسم + صفت ← صفت: قد بلند، بالا بلند، گردن کلفت، ریش سفید، پابرهنه.

۹ ) صفت + اسم ← صفت: رادمرد، بلند قد، زیردست،خوش بخت، خوش حساب، خوش حال، سفیدپوست، تنگ چشم، خوش خط، بدگمان، پرزور، کم دوام، کوچک سال، بزرگ سال.

۱۰ ) اسم + بن مضارع ← صفت: خداشناس، وطن خواه، هیجان انگیز، نفرت بار، تعجّب آور، طالع بین، خداپسند، چادرنشین، بیابان گرد، رهگذر، محبتّ آمیز، دست نویس، راهنما.

۱۱ ) ضمیر + بن مضارع ← صفت: خودخواه، خودبین، خودروی، خودجوش، خویشتن دار، خویشتن شناس.

واژه‌های وندی- مرکّب

۱) وند + صفت مرکّب ← صفت: ناجوان مرد، ناخودآگاه، ناخوشایند

۲) صفت مرکّب / وندی- مرکّب + وند ← اسم: کارشناسی، کارآموزی، خودخواهی،کتاب فروشی، دانش پژوهی، دست بوسی.

۳) اسم + بن + وند ← اسم: اسم نویسی،دست بوسی، آشتی کنان، آینه بندان، سربازگیری.

۴) بن + وند + بن ← صفت: دانشجو، دانش آموز، دانش پژوه

۵ ) بن + وند + بن ← اسم: داد و ستد، خرید و فروش، زد و خورد، زد و بند، نشست و برخاست، گفت وگو، پخت وپز، دید وبازدید، گیر ودار، رفت وآمد، پرس وجو.

۶ ) صفت + اسم + وند ← اسم / صفت: هزارتومانی، دوبیتی، شش ماهه، یک شبه، هر روزه، یک طرفه، دوساله، هیچ کاره، سه پایه.

۷) اسم وندی + اسم ← اسم: دانشسرا، دانش نامه.

۸ ) اسم + وند + بن ← صفت: خدانشناس، زبان نفهم، حقوق بگیر.

۹) اسم + وند + اسم ← اسم / قید / صفت: سراسر، سرتاپا، دوشادوش، دست به دست، تختِ خواب، رختِ خواب، مالامال، قدم به قدم، گوش به زنگ، شانه به سر، دست به عصا، رنگ به رنگ، کشت وکشتار، آموزش و پرورش، روبه رو، قلم به دست.

واژه‌های وندی

واژهٔ وندی از یک تکواژ آزاد و یک یا چند تکواژ وابسته تشکیل می شود. تکواژ آزاد را «پایه» و تکواژ وابسته را «وند» می نامند.

«وند»ها را از نظر جای قرار گرفتن آنها در ساختمان واژه، به سه نوع پیشوند، میانوند و پسوند تقسیم می کنند.

◙ مهم ترین پیشوندها عبارت اند از:

۱) با: با + اسم ← صفت: باادب، بااستعداد، باایمان، باهنر، باسواد، با نشاط

۲) بی: بی + اسم ← صفت: بی سواد، بی درد، بی علاقه، بی استعداد

۳) نا: الف) نا + صفت ← صفت: نامعلوم، نادرست، نامناسب، نامنظّم

ب) نا + اسم ← صفت: ناباب، ناکام، ناشکر، ناسپاس، ناامید، نافرمان

پ) نا + بن فعل ← صفت: ناشناس، نادار، نارس، نایاب، ناگوار،ناتوان

۴) هم: هم + اسم ← صفت: هم درس، هم وطن، هم خانه، هم خانواده، هم عقیده

◙ مهم ترین پسوندها نیز از این قرارند:

۱) ی: الف) اسم + ی ← صفت: تهرانی، زمینی، کتابی، ماندنی، رفتنی، خوردنی، علمی، صنعتی، فنّی

«گی » گونه ای از «ی» است در واژه‌هایی که به «ه / ه» ختم می شوند: خانگی، هفتگی، همیشگی، خانوادگی

ب) صفت + ی ← اسم: زیبایی، سفیدی، درستی، خوبی، درشتی

 گی در این موارد نیز گونه ای از «ی»است: آلودگی، مردانگی، پیوستگی

پ) اسم + ی ← اسم: بقّالی، نجّاری، خیاطی، قصّابی (این واژه‌ها هم بر نام عمل و حرفه و شغل دلالت دارند و هم به مکان همان عمل حرفه و شغل اطلاق می شوند.)

۲) گر: اسم + گر ← اسم )صفت شغلی): آهنگر، مسگر، زرگر، کوزه گر، آرایشگر، کارگر

۳)  گری: صفت + گری ← اسم: وحشی گری،موذی گری،یاغی گری،لاابالی گری،

(تفاوت این نوع واژه‌ها با واژه ای مثل کوزه گری این است که کوزه گر به تنهایی کاربرد دارد. امّا یاغی گر و موذی گر به کار نمی روند. به همین دلیل در کوزه گری تنها ی پسوند مورد نظر است و در یاغی گری، گری)

۴) یت: اسم / صفت + یت ← اسم: وضعیت، شخصیت، جمعیت، کمّیت، موقعیت، مالکیت، انسانیت، مسئولیت، مأموریت، مرغوبیت (تکواژ پایهٔ این واژه‌ها، عربی است.)

۵) ار: بن ماضی + ار ← اسم: کردار، رفتار، کشتار، گفتار، نوشتار، دیدار، ساختار، شنیدار

استثنائاً این واژه‌ها صفت اند: خریدار، گرفتار، برخوردار، خواستار، مردار

۶) ـه/ ه: الف) بن ماضی + ـه / ه ← صفت مفعولی: افسرده، دیده، گرفته، نشانده

ب) بن مضارع + ـه/ ه ← اسم: خنده، ناله، گریه ، لرزه ، اندیشه ، ستیزه ، پوشه، ماله، گیره، پیرایه، آویزه

پ) اسم + ـه / ه ← اسم: زبانه،دهانه ،گردنه ، چشمه ، لبه ، دندانه ، پایه، دسته،تیغه

ت) صفت + ـه / ه ← اسم: سفیده، شوره، سبزه، سپیده، سیاهه، دهه، پنجه، هفته، هزاره، سده

۷) ﹻ ش: بن مضارع + ﹻ ش ← اسم: روش، گویش، بینش، نگرش، آسایش،کنش، خورش، پوشش

۸) ان: بن مضارع + ان ← صفت: گریان، دوان، خندان، روان

۹) انه: الف) اسم + انه ← اسم: صبحانه، شاگردانه، بیعانه، شکرانه

ب) اسم + انه ← صفت/قید: مردانه، زنانه، سالانه، کودکانه، روزانه، شبانه

پ) صفت+ انه ← صفت/قید: عاقلانه، محرمانه، متأسّفانه، مخفیانه

۱۰ ) گانه: صفت شمارشی + گانه ← صفت: دوگانه، پنج گانه، هفده گانه

۱۱ ) ﹷ نده: بن مضارع + َ نده ← صفت: رونده، خورنده، گوینده، چرنده، خزنده

۱۲ ) ا: بن مضارع + ا ← صفت: جویا، روا، کوشا، بینا، پذیرا، دانا

۱۳ ) گار: بن فعل + گار ← صفت: ماندگار، آفریدگار، سازگار، آموزگار، رستگار

۱۴ ) چی: اسم + چی ← اسم: قهوه چی، گاری چی، درشکه چی، معدن چی، پستچی، تلفنچی

۱۵ ) بان: اسم + بان ← اسم: باغبان، دربان، پاسبان، آسیابان، کشتی بان

۱۶ ) دان: اسم + دان ← اسم: نمکدان، گلدان، قلمدان، شمعدان، چینه دان

۱۷ ) ﹻ ستان: اسم + ِ ستان ← اسم: سروستان، قلمستان، گلستان، هنرستان،

۱۸ ) گاه: اسم + گاه ← اسم: خوابگاه، شامگاه، سحرگاه، دانشگاه، پالایشگاه

۱۹ ) زار: اسم + زار ← اسم: لاله زار، چمنزار، گندم زار، ریگزار، بنفشه زار، گلزار، نمکزار

۲۰ ) یه: اسم + یه ← اسم/صفت: مجیدیه،جوادیه،مدحیه،نقلیه،خیریه

۲۱ ) ﹷ ک: الف) اسم + َ ک ← اسم: طفلک، اتاقک، شهرک، مردک، عروسک، پشمک

ب) صفت + َ ک ← اسم: زردک، سفیدک، سرخک، سیاهک

۲۲ ) چه: اسم + چه ← اسم: قالیچه، صندوقچه، کتابچه، دریاچه، بازارچه

۲۳ ) مند / اومند: اسم + مند ← صفت : ثروتمند، بهره مند، هنرمند،ارجمند/ برومند، تنومند

۲۴ ) وَر: اسم + وَر ← صفت: هنرور، پهناور، بارور، سخنور، نامور

۲۵ ) ناک: اسم + ناک ← صفت: نمناک، غمناک، سوزناک، طربناک

۲۶ ) وار/ واره: اسم+ وار/ واره ← صفت/ قید/اسم: امیدوار، سوگوار، رودکی وار، علی وار،گوشواره (گوشوار)، جشنواره، ماهواره، غزلواره، نامواره

۲۷ ) گین: اسم + گین ← صفت: غمگین، اندوهگین، شرمگین

۲۸ ) ین / ینه: اسم/ صفت + ین ← صفت: آهنین، زرّین، زرّینه، رنگین، دروغین، نوین، چوبین، چوبینه

در مورد واژه‌های غیرساده توجّه به نکته‌های زیر بایسته است.

۱) بعضی از واژه‌های غیرساده که به عنوان صفت می آیند، گاهی نیز به عنوان قید در جمله به کار می روند؛ بنابراین، در شمار صفت‌های مشترک با قیدند: ناخواسته، بی ادبانه، شجاعانه.

۲) مرز میان اسم و صفت در واژه‌های غیرساده گاهی مبهم است. در واقع، برخی از واژه‌های حاصل را می توان اسم یا صفت دانست؛ مثل: زرگر، آموزگار، دانشجو.

این موضوع حتّی در مورد پاره ای از واژه‌های ساده نیز صدق می کند، واژه‌های سادهٔ «مسلمان و مرد» از این قبیل هستند. برای تشخیص دقیق نوع کلمه، باید به کاربرد آن در جمله توجّه کرد.

۳) واژه‌های غیرسادهٔ فارسی تنها به آنچه در این درس‌ها آمده محدود نمی شوند؛ امّادر اینجا از آوردن نمونه‌هایی از وندهای تاریخی و وندهای غیرفعّال و کم کاربرد خودداری شده است.

بخش دیگری از واژه‌های غیرساده، واژه‌های وندی  مرکّب اند که معمولاً به دو شکل کلّی زیر می آیند:

۱) اگر به واژه‌های مرکّب، وند افزوده شود، به واژهٔ وندی  مرکّب تبدیل خواهند شد: جوان مرد ← جوان مردی، ناجوان مرد

۲) اگر به واژهٔ وندی، یک تکواژ آزاد اضافه شود، آن نیز به واژهٔ وندی  مرکّب تبدیل خواهد شد: دانش + جو ← دانشجو

ساختمان برخی از واژه‌های وندی  مرکّب چنین است:

۱) وند + صفت مرکّب ← صفت: ناجوان مرد، ناخودآگاه، ناخوشایند

۲) صفت مرکّب/ وندی  مرکّب + وند ← اسم: کارشناسی، کارآموزی، خودخواهی، کتاب فروشی، دانش پژوهی، دانشجویی، زیاده خواهی

۳) اسم + بن + وند ← اسم: اسم نویسی، دست بوسی، آشتی کنان، آینه بندان، سربازگیری

۴) بن + وند + بن ← صفت: دانشجو، دانش آموز، دانش پژوه

۵ ) بن + وند + بن ← اسم: داد و ستد، خرید و فروش، زد و خورد،زد و بند، نشست و برخاست، گفت وگو، پخت و پز، گیر و دار، رفت و آمد، پرس و جو

۶ ) صفت + اسم + وند ← اسم/صفت /قید: هزار تومانی، دوبیتی، یک طرفه، شش ماهه، یک شبه،هرروزه، هرساله ، هیچ کاره،سه پایه

۷) اسم وندی + اسم ← اسم: دانشسرا، دانشنامه

۸ ) اسم + وند + بن ← صفت: خدانشناس، زبان نفهم، حقوق بگیر

۹) اسم + وند + اسم ← اسم/ قید/ صفت:

یادآوری: برخی از واژه‌های وندی بیش از یک وند دارند: ناهماهنگی، ناراحتی، بی نظمی، ناشکیبا، نایافتنی، نخواندنی، نسنجیده، بی ادبی، هماوازی، کشتارگاه، ناشکری، دانشگاه، بی مسئولیتی، همکاری، ناشنوایی، ستایشگری، توانگری، نابینایی، ناخوانا، همراهی