الدرس السادس: ذو القرنین

کانَ ذو الْقَرنَینِ مَلِکا عادِلا موَحِّدا؛

ذوالقرنین (کورش) پادشاهی دادگر و یکتاپرست بود؛

و کانَ یَحکُم مَناطِق واسِعَه. ذُکِرَ اسمُهُ فِی القُرآن.

و در سرزمین‌های گسترده‌ای فرمان می‌راند. نامش در قرآن یاد شده است.

لمَّا اسْتَقَرَّتِ الْإوضاعُ لِذی الْقَرنَینِ فی بِلادِهِ، سارَ بِجُیوشِهِ الْعَظیمَهِ نَحْوَ الْمَناطِقِ الْغَربیَّهِ؛

هنگامی که اوضاع برای ذوالقرنین در کشورش استقرار یافت، با ارتش‌های بزرگش به سوی مناطق باختری رفت؛  

یَدْعُو النّاسَ إِلَی التَّوْحیدِ وَ مُحارَبَهِ الظُّلْمِ وَ الْفَسادِ.

درحالی که مردم را به یکتاپرستی و جنگ با ستم و تباهی فرامی‌خواند.

فَکانَ النّاسُ یُرَحِّبونَ بِهِ فی مَسیرهِ بِسَبَبِ عَدالَتِهِ، وَ یَطْلُبونَ مِنْهُ أنْ یَحْکُمَ وَ یُدیرَ شُؤونَهُم،

و مردم به دلیل دادگری‌اش در راهش به او خوش‌آمد می‌گفتند و از وی می‌خواستند که بر ایشان فرمان براند و کارهایشان را اداره کند،

حَتَّی وَصَلَ إلَی مَناطِقَ فیها مُستَنقَعاتٌ میاهُها ذاتُ رائِحَهٍ کَریهَهٍ.

تا اینکه به سرزمین‌هایی رسید که در آن مرداب‌هایی بود که آب‌هایش بوی ناپسندی داشتند.

وَ وَجَدَ قُرْبَ هٰذِهِ الْمُستَنقَعاتِ قَوْماً مِنْهُم فاسِدونَ وَ مِنْهُم صالِحونَ،

و نزدیک این مرداب‌ها مردمانی را یافت که برخی از آنها تباه‌کار و برخی درست‌کار بودند،

فَحَکَمَهُم بِالْعَدالَهِ وَ أَصْلَحَ الْفاسِدینَ مِنهُم. ثُمَّ سارَ بِجُیوشِهِ نَحْوَ الشَّرقِ.

وی با دادگری بر آنان فرمان راند و تباهکارانشان را اصلاح کرد؛ سپس با ارتشش به سوی خاور رفت.

فَأَطاعَهُ کَثیرٌ مِنَ الْأمَمِ وَ اسْتَقبَلوهُ لِعَدالَتِهِ.

در نتیجه بسیاری از امّت‌ها از او پیروی کردند و به خاطر دادگری اش به پیشوازش رفتند.

وَ بَعدَ ذٰلکَ سارَ نَحوَ الشَّمالِ، حَتَّی وَصَلَ إلِیَ قَومٍ یَسکُنونَ قُرْبَ مَضیقٍ بَینَ جَبَلینِ مُرتفَعَینِ،

پس از آن به سوی شمال رفت تا اینکه به مردمانی رسید که نزدیک تنگه‌ای میان دو کوه زندگی می‌کردند،

فرَأیَ هٰؤلاءِ القْومُ عَظمَهَ جَیشِهِ وَ أعَمالهَ الصّالحِهَ فاَغْتنَمَوا الفرصَهَ مِنْ وُصولهِ؛

آن مردمان، ارتش بزرگ و کارهای شایسته‌اش را دیدند و فرصت رسیدن او را غنیمت شمردند؛

لٔأنَّهُم کانوا فی عَذابٍ شَدیدٍ مِنْ قَبیلَتینِ وَحشیَّتَینِ تَسکُنانِ وَراءَ تِلکَ الْجِبالِ.

زیرا آنها از دو قبیلۀ وحشی که پشت آن کوه‌ها زندگی می‌کردند در عذاب شدیدی بودند.

فَقالوا لَهُ: إنَّ رِجالَ هاتَینِ الْقَبیلَتَینِ مُفسِدونَ یَهجُمونَ عَلَینا مِنْ هٰذَا الْمَضیقِ؛

به او گفتند: مردان این دو قبیله تباه‌کارند و از این تنگه به ما حمله می‌کنند.

فَیُخَرِّبونَ بُیوتَنا وَ یَنهَبونَ أَموالَنا، وَ هاتانِ الْقَبیلَتانِ هُما یَأجوجُ وَ مَأجوجُ.

خانه‌هایمان را ویران و دارایی‌مان را به تاراج می‌برند. این دو قبیله یأجوج و مأجوج‌‍اند.

لِذا قالوا لَهُ: نَرْجو مِنکَ إغِلاقَ هٰذَا الْمَضیقِ بِسَدٍّ عَظیمٍ، حَتَّی لا یَستَطیعَ الْعَدوُّ أَن یَهْجُمَ عَلَینا مِنهُ؛

برای همین، به وی گفتند: از تو خواهش می‌کنیم این تنگه را با سدّی بزرگ ببندی تا دشمن نتواند از آن [سمت] به ما حمله کند.

وَ نَحنُ نُساعِدُکَ فی عَمَلِکَ هٰذا. بَعدَ ذٰلِکَ جاؤوا لَهُ بِهَدایا کَثیرَهٍ،

ما در این کار به تو یاری می‌رسانیم. پس از آن، هدیه‌های بسیاری برایش آوردند.

فَرَفَضَها ذوالقَرنینِ وَ قالَ: عَطاءُ اللّٰهِ خَیرٌ مِنْ عَطاءِ غَیرِهِ،

ذوالقرنین آنها را نپذیرفت و گفت: پیش‌کش خدا از پیش‌کش دیگران بهتر است.

وَ أَطلُبُ مِنکُم أَنْ تُساعِدونی فی بِناءِ هٰذَا السَّدِّ. فَرِحَ النّاسُ لِذٰلِکَ کَثیراً.

 [فقط] از شما درخواست می‌کنم که در ساخت این سد به من یاری رسانید. مردم از این کار شادمان شدند.

أَمَرَهُم ذوالْقَرنَینِ بِأَنْ یَأتوا بِالْحَدیدِ وَ النُّحاسِ، فَوَضَعَهُما فی ذٰلِکَ الْمَضیقِ

ذوالقرنین به آنها دستور داد تا آهن و مس بیاورند و آنها را در آن تنگه گذاشت.

وَ أشعَلُوا النّارَ حَتَّی ذابَ النُّحاسُ وَ دَخَلَ بَینَ الْحَدیدِ، فَأَصْبَحَ سَدّاً قَویّاً.

و آتش افروخت تا مس ذوب شد و میان آهن رخنه کرد[داخل شد] و سدّی نیرومند گشت.

فَشَکَرَ القْومُ المْلِکَ الصّالحِ عَلَی عَمَلِهِ، وَ تخَلصَّوا مِن قبَیلَتَی یأَجوجَ وَ مَأجوجَ

مردمان از پادشاه درستکار به خاطر کارش سپاسگزاری کردند و از دو قبیلۀ یأجوج و مأجوج رهایی یافتند.

وَ شَکَرَ ذوالْقَرنَینِ رَبَّهُ عَلَی نَجاحِهِ فی فُتوحاتِهِ.

و ذوالقرنین به خاطر پیروزی در کشورگشایی‌هایش از پروردگارش سپاسگزاری کرد.

عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (درست و نادرست را با توجه به متن درس شناسایی کن.)

۱- سارَ ذوالْقَرنَینِ مَعَ جُیوشِهِ نَحْوَ الشمال، حتّی وَصَلَ إلیٰ قوَمٍ یسَکنوُن قرُبَ مضَیقٍ. √

(ذوالقرنین با لشگریانش به سوی شمال رفت؛ تا به مردمی رسید که نزدیک تنگه ای زندگی می‌کردند.)

۲- سار ذوالقْرَنیَنِ معَ جیَشِهِ نحَوْ الجْنَوبِ، یَدْعُو النّاسَ إلِیَ التوَّحیدِ. ×

(ذوالقرنین با لشگریانش به سوی جنوب رفت؛ در حالی که مردم را به یکتاپرستی فرامی‌خواند.)

۳- قَبِلَ ذوالْقَرنَینِ الْهَدایَا الَّتی جاءَ النّاسُ بِها. × (ذوالقرنین پیشکش‌هایی را که مردم برایش آورده بودند پذیرفت.)

۴- بَنی ذوالْقَرنَینِ السَّدَّ بِالْحَدیدِ وَ الْأَخشابِ. × (ذوالقرنین سد را با آهن و چوب ساخت.)

۵- کانَتْ قَبیلَتا یَأجوجَ وَ مَأجوجَ مُتَمَدِّنَتَینِ. × (دو قبیله یأجوج و مأجوج متمدن[شهرمند] بودند.)

saeedjafari
jafarisaeed

اِعلَموا (بدانید.)

الفعلُ المَجهولُ

در زبان فارسی برای مجهول کردن فعل از مشتقات مصدر «شدن» استفاده می‌شود؛ مثال:

زد: زده شد / می‌زند: زده می‌شود / دید: دیده شد / می‌بیند: دیده می‌شود

در جمله دارای فعل معلوم، فاعل معلوم است؛ ولی در جمله دارای فعل مجهول، فاعل ناشناس می‌باشد؛ یعنی حذف شده است.

در جمله «نگهبان در را گشود.» می‌دانیم فاعل نگهبان است؛ ولی در جمله «در گشوده شد.» فاعل نامشخص است. ٔ

اکنون با فعل مجهول در دستور زبان عربی آشنا شویم.

(غَسَلَ: شست / غُسِل: شسته شد ) (خلَقَ: آفرید / خُلقَ: آفریده شد )

(یَغسُلُ: می‌شوید/ یُغسَلُ: شسته می‌شود) ( یَخلُقُ: می‌آفریند / یُخلَقُ: آفریده می‌شود )

در دستور زبان عربی هنگام مجهول شدن فعل حرکت‌های آن تغییر می‌کند.

کَتبَ: نوشتکُتِبَ: نوشته شدیَکتُبُ: می‌نویسدیُکتَبُ: نوشته می‌شود
ضرَبَ: زدضُرِبَ: زده شدیَضرِبُ: می‌زندیُضرَبُ: زده می‌شود
عَرَفَ: شناساندعُرِفَ: شناسانده شدیَعرِفُ: می‌شناساندیُعَرفُ: شناسانده می‌شود
أنزَلَ: فروفرستادأُنزِلَ: فروفرستاده شدیَنزِلُ: فرو می‌فرستدیُنزَلُ: فروفرستاده می‌شود
استَخدَمَ: به کار گرفتاُستُخدِمَ: به کار گرفته شدیَستَخدِمُ: به کار می‌گیردیُستخدَمُ: به کار گرفته می‌شود

فرق فعل معلوم و فعل مجهول را در مثال‌های بالا بیابید.

اختبر نفسَکَ: تَرجِم الآیاتِ المُبارکهَ، ثُمَّ عَیِّنِ الأفعالَ المجهولهَ. (آیه‌های خجسته را به فارسی برگردان؛ سپس فعل‌های مجهول را شناسایی کن.)

۱- ﴿وَ إذا قُرِئَ القُرآنُ فَاستَمِعوا لَهُ﴾ (هرگاه قرآن خوانده می‌شود[شد] پس به آن گوش فرادهید.) / الفعل المجهول: قُرِئَ

۲- ﴿یُعرَفُ المُجرِمونَ بِسیماهُم﴾ (بزه‌کاران با چهره‌شان شناخته می‌شوند.) / الفعل المجهول: یُعرَفُ

۳- ﴿خُلِقَ الإنسانُ ضَعیفاً﴾ (آدمی ناتوان آفریده شد.) / الفعل المجهول: خُلِقَ

۴- ما عُمِّرَتِ البُلدانُ بِمِثلِ العَدلِ. (شهرها با هیچ چیز مانند عدالت، آباد نگردیده است.) / الفعل المجهول: عُمِّرَتِ

۵- إنَّ أَوَّلُ مَا یُحَاسَبُ اَلْعَبْدُ اَلصَّلاَهُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا (نخستین چیزى که بنده به خاطرش محاسبه مى‌شود نماز است؛ اگر پذیرفته شود، جز آن پذیرفته مى‌شود.) / الفعل المجهول: یُحَاسَبُ، قُبِلَتْ

۱- ما عُمِّرَتْ: آباد نشد ۲- بُلْدان: شهرها، کشورها ۳- ماسِواها: جز آن «مفرد: بَلَد»

حوارٌ (گفتگو.)

(مَعَ مَسؤولِ استِقبالِ الفُندُقِ) (با مسئول پذیرش مهمانسرا.)

السّائحُ (گردشگر.)مَسؤولِ الِاستِقبالِ (مسئول پذیرش؛ پذیرشگر)
رَجاءً أعطِنی مِفتاحَ غُرفَتی. (لطفا کلید اتاقم را به من بده.)ما هُوَ رَقَمُ غُرفَتکَ؟ (شماره اتاقت چیست؟)
مِئَتانِ وَ عِشرینَ. (دویست و بیست.)تَفَضَّل. (بفرما.)
عَفواً، لَیسَ هذا مِفتاحَ غُرفَتی. (ببخشید؛ این کلید اتاق من نیست.)أعتذِرُ مِنکَ؛ أعطَیتُکَ ثَلاثَمئَهٍ وَ ثلاثینَ. (از تو پوزش می‌خواهم؛ سیصد و سی را به تو دادم.)
لا بَأسَ یا حَبیبی. ما هِیَ ساعَهُ دَوامِکَ؟ (دوستم! اشکالی ندارد. ساعت کار تو کی است؟)مِنَ السّادِسَهِ صَباحاً إلَی الثّانیهِ بَعدَ الظُّهرِ؛ ثُمَّ یَأتی زمیلی بَعدی. (از ساعت ۶ بامداد تا ۲ بعد از ظهر. سپس همکارم پس از من می‌آید.)
مَتَی مَواعِدُ الفَطورِ وَ الغَداءِ وَ العَشاءِ؟ (وقت ناشتایی، نهار و شام کی است؟)الفَطورُ مِنَ السّابِعَهِ وَ النِّصفِ حَتَّی التّاسِعَهِ إلاّ رُبعاً؛ الغَداءُ مِنَ الثّانیَهَ عَشرَهَ حَتَّی الثّانیَهِ وَ الرُّبعِ؛ العَشاءُ مِنَ السّابِعَهِ حَتَّی التّاسِعَهِ إلاّ رُبعاً. (ناشتایی پس از ساعت ۵/۷ تا ساعت۴۵/۸؛ نهار از ساعت ۱۲ تا ۱۵/۲ ؛ شام از ساعت ۷ تا ساعت ۴۵/۸٫)
ما هُوَ طَعامُ الفَطورِ؟ (برای ناشتایی چه داریم؟)شایٌ وَ خُبزٌ وَ جُبنَهٌ وَ زُبدَهٌ وَ حَلیبٌ وَ مُرَبَّی المِشمِشِ. (چای، نان، پنیر، کره شیر و مربای زردآلو.)
ما هُوَ طَعامُ الغَداءِ؟ (برای نهار چه داریم؟)رُزٌّ مَعَ دَجاجٍ. (چلومرغ.)
ما هُوَ طَعامُ العَشاءِ؟ (برای شام چه داریم؟)رُزٌّ مَعَ مَرَقِ باذِنجانٍ. (چلوخورشت بادمجان.)
أشکُرُکَ. (سپاسگزارم از شما.)لا شُکرَ عَلَی الواجِبِ. (وظیفه است.) [هیچ سپاسگزاری برای کار واجب نیاز نیست]

۱- مَسْؤولُ الِاسْتِقبالِ: مسئول پذیرش ۲– أَعْطِنی: به من بده ۳– دَوام: ساعت کار ۴- مَواعِد: وقت‌ها ۵- جُبْنَه: پنیر ۶- زُبْدَه: کَره ۷- دَجاج: مرغ ۸- مَرَق: خورشت

التَّمارین

اَلتَّمْرینُ الأوَّلُ: أیُّ کلمهٍ مِن کلماتِ المُعجَمِ، تُناسِبُ التَّوضیحاتِ التّالیَهَ؟ (چه واژه‌ای از واژگان لغتنامه با گزارش‌های زیر سازگار است.)

۱- بِمَعنَی الذَّهابِ نَحوَ الضَّیفِ وَ إظهارِ الفَرَحِ بِهِ. (به معنای رفتن به سوی مهمان و بازگفت شادی به او.) / استقبال

۲- مَجموعَهٌ کَبیرَهٌ مِنَ الجُنودِ للدِّفاعِ عَنِ الوَطَنِ. (گروه بزرگی از لشگریان برای پدافند از میهن.) / جَیش

۳- مَکانٌ یَجتَمِعُ فیهِ الماءُ زماناً طَویلاً. (جایگاهی که زمان درازی در آن آب گرد می‌آید.) / مُستنقَع

۴- فِلِزٌّ یُستَخدَمُ فی صِناعَهِ الْکَهرَباءِ. (فلزی که در صنعت برق استفاده می‌شود.) / نحاس

۵- مَکانٌ بَینَ الجَبَلَینِ. (جایگاهی میان دو کوه.) / مَضیق

اَلتَّمْرینُ الثّانی: ضَع فی الفَراغِ کَلِمَهً مُناسِبَهً مِنَ الکلماتِ التّالیَهِ. «ثلاثُ کلماتٍ زائدهٌ.» (در جای خالی واژه‌ای مناسب از واژگان زیر بگذار.)

ذابَ / تَخَلَّصَ / مُحارَبَهِ / أَصلَحَ / کَریهَهٍ / مُفسِدونَ / رَفَضَ / اُسکُن

۱- ﴿مَن عَمِلَ مِنکُم سوءً بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابَ مِن بَعدِهِ وَ أَصلَحَ فَأنَّهُ غَفورٌ رَحیمٌ﴾ (هر کس از شما کار زشتی به نادانی انجام داد و پس از آن توبه کرد و اصلاح کرد؛ همانا خدا بخشنده و مهربان است..)

۲- ﴿  إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ ﴾ (همانا یأجوج و مأجوج بر روی زمین تبهکار بودند.)

۳- ﴿ یا آدَمُ اُسکُن أنتَ وَ زَوجُکَ الجَنَّهَ﴾ (آدما! تو و جفتت در بهشت آرام گیرید.)

۴- ذَهَبَ جَیشُنَا الْقَویُّ لِـ مُحارَبَهِ أعدائِنا. (ارتش نیرومند ما برای جنگ با دشمنانمان رفتند.)

۵- وَصَلَ ذوالْقَرنَینِ إلی مُستَنقَعاتٍ میاهُها ذاتُ رائِحَهِ کَریهَهٍ. (کورش رسید به مرداب هایی که آب هایش بوی ناپسندی داشت.)

۱- تابَ: توبه کرد

اَلتَّمْرینُ الثّالِثُ: عَیِّنِ الجوابَ الصَّحیحَ. (پاسخ درست را شناسایی کن.)

۱- الماضی من «یَستَقبِلُ»:                         اِستَقبَلَ■                قَبِلَ۵                      أقبَلَ۵

۲- المضارع مِن «فَرَّقَ»:                          یَتَفَرَّقُ۵                یَفتَرِقُ۵                    یُفَرِّقُ■

۳- المصدر مِن «أغلَقَ»:                           اِنغِلاق۵              إغلاق■                     تَغلیق۵

۴- الأمر مِن «تُعَلِّمونَ»:                           عَلِّموا■                 أعلِموا۵                   اِعلَموا۵

۵- الفعلُ المجهول:                                  یُشَرِّفُ۵               یُضرَبُ■                    یُحاسِبُ۵

۶- المجهول مِن «یُخرِجُ»:                         أُخرِجَ۵                یَخرُجُ۵                    یُخرَجُ■

۷- الفعلُ المجهول:                                  رَفَضَ۵               قرُبَ۵                     ذُکِرَ■

اَلتَّمْرینُ الرّابِعُ: تَرجِم الآیاتِ التّالیَهَ ثُمَّ عَیِّن الأفعالَ المجهولهَ. (آیه‌های زیر را به فارسی برگردان؛ سپس فعلهای مجهول را شناسایی کن.)

۱- ﴿یا أیُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاستَمِعوا لَهُ إنَّ الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ اللهِ لَن یَخلُقوا ذُباباً (ای مردم مثالی زده شد؛ پس بدان گوش فرا دارید: همانا کسانی که به جای خدا [معبودی را] فرامی‌خوانند، هرگز مگسی را هم نمی‌توانند آفرید.) / الفعل المجهول: ضُرِبَ

۲- ﴿ قُل إنِّی أُمِرتُ أن أعبُدَ اللهَ مُخلِصاً لَهُ الدِّینَ﴾ (بگو: به من فرموده شده که خدا را بپرستم در حالی که دینم را برای او پیراسته ام [خالص کرده ام].) / الفعل المجهول: أُمِرتُ

۳- ﴿ شَهرُ رَمَضانَ الَّذی أُنزِلَ فیهِ القُرآنُ﴾ (ماه رمضان که در آن قرآن فروفرستاده شد.) / الفعل المجهول: أُنزِلَ

۴- تُغسَلُ مَلابِسُ الرِّیاضَهِ قَبلَ بِدایَهِ المُسابَقاتِ. (تن پوش‌های ورزشی پیش از آغاز مسابقه شسته می‌شود.) / الفعل المجهول: تُغسَلُ

۵- یُفتَحُ بابُ صالَهِ الاِمتحانِ لِلطّلّابِ. (در تالار آزمون برای دانش آموزان گشوده می‌شود.) / الفعل المجهول: یُفتَحُ

۱- لَنْ یَخْلُقوا ذُباباً: مگسی را نخواهند آفرید. ۲- مُخْلِصاً: در حالی که خالص گردانیده ام.

أنوارُ القُرآنِ (فروغ قرآن.)

عَیِّن التّرجَمهَ الصَّحیحهَ. (ترجمه درست را شناسایی کن.)

۱- ﴿ یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا یَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ عَسَی أن یَکونوا خَیراً مِنهُم﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید، نباید مردمانی، مردمانی (دیگر) را ریشخند کنند، شاید آنها خوب۵ بهتر از خودشان■ باشند.

۲- ﴿ وَ لا تَلمِزوا أنفُسَکُم وَ لا تَنابَزوا بِالألقابِ﴾

و از خودتان■ دیگران۵ عیب نگیرید، و به همدیگر لقب ۵ لقب‌های ■ زشت ندهید.

۳- ﴿ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اجتَنِبوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید، به بسیاری از گمان‌ها اعتماد نکنید. ۵ از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید. ■

۴- ﴿إنَّ بَعضَ الظَّنِّ إثمٌ وَ لا تَجَسَّسوا وَ لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً﴾

زیرا برخی گمان‌ها گناه■ زشت۵ است، و جاسوسی نکنید؛ و غیبتِ دیگران ۵ همدیگر■ نکنید.

۵- ﴿أَ یُحِبُّ أَحَدُکُم أن یَأکُلَ لَحمَ أَخیهِ مَیتاً فَکَرِهتُموهُ﴾

آیا کسی از شما می‌خواهد۵ دوست می‌دارد■ که گوشت برادر مرده اش را بخورد■ بکند۵ ؟(کاری که) آن را ناپسند می‌دارید.

اَلْبَحثُ الْعِلمیُّ (پژوهش علمی)

اِبحَثْ عَن آیَهٍ أوْ حَدیثٍ أو شِعرٍ أَو کَلامٍ جَمیلٍ مُرتَبِطٍ بِمَفهومِ الدَّرسِ.

(به دنبال آیه، حدیث، شعر یا سخن زیبایی در ارتباط با مفهوم درس بگرد.)

(اَلْإشارَهُ إلَی النِّعَمِ الإلهیَّهِ) (نمونش به نعمت‌های ایزدی.)

﴿وَ مَن شَکَرَ فَإنَّما یَشکُرُ لِنَفسِهِ﴾ (هر کس سپاس گزارد، همانا برای خودش سپاس می‌گزارد.)

صرف فعل «کان» در زبان عربی

پی دی اف درس ششم از کتاب عربی پایه دهم مشترک