آموزه هفدهم: خنده تو


نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی،

هوا را از من بگیر، امّا / خنده ات را نه.

قلمرو ادبی: نان، هوا: مجاز از نیازهای مادی و ضروری / از من بگیر: واژه‌آرایی، اغراق

نرودا

گل سرخ را از من مگیر

سوسنی را که می‌کاری،

قلمرو ادبی: گل سرخ، سوسن: نماد خنده ، عشق و شادی/ تناسب

از پس نبردی سخت بازمی‌گردم

با چشمانی خسته / که دنیا را دیده است

بی هیچ دگرگونی،

قلمرو زبانی: سخت: دشوار / قلمرو ادبی: چشمان: مجاز از وجود / با چشمانی خسته: کنایه از رنج کشیده / که دنیا را دیده است: کنایه از باتجربه بودن

امّا خنده ات که رها می‌شود

و پرواز کنان در آسمان مرا می‌جوید

تمامی درهای زندگی را / به رویم می‌گشاید.

قلمرو ادبی: خنده ات پرواز کنان: استعاره پنهان / خنده ات می‌جوید: جانبخشی / درهای زندگی: استعاره پنهان؛ کنایه از اینکه برایم گشایش است.

عشق من، خندۀ تو

در تاریک ترین لحظه‌ها می‌شکفد

و اگر دیدی به ناگاه / خون من بر سنگفرش خیابان جاری است / بخند زیرا خنده تو

برای دستان من شمشیری است آخته 

قلمرو زبانی: آخته: بیرون کشیده، برکشیده (آختن؛ بن ماضی: آخت؛ بن مضارع: آز)/ قلمرو ادبی: تاریک ترین لحظه‌ها: نماد فضای ناامیدی و خستگی / خون من بر سنگفرش خیابان جاری است: کنایه از اینکه زخمی شدن یا جان سپردن / شمشیر: نماد مبارزه / خنده تو شمشیری است آخته: تشبیه / شمشیر آخته: کنایه از شمشیر آماده برای جنگ

خندۀ تو، در پاییز

در کنارۀ دریا

موج کف آلوده اش را

باید برفرازد

قلمرو زبانی: برفراختن: بلند کردن ( بن ماضی: برفراخت؛ بن مضارع: برفراز)/ قلمرو ادبی: موج کف آلوده: استعاره از گلخنده / خندۀ تو… باید برفرازد: جانبخشی / تناسب: کناره، دریا، موج، کف

و در بهاران، عشق من، / خنده ات را می‌خواهم

چون گلی که در انتظارش بودم،

قلمرو زبانی: «ان» در بهاران:‌ به معنای هنگام / قلمرو ادبی: چون گلی … بودم: تشبیه

گل آبی، گل سرخ کشورم که مرا می‌خواند.

قلمرو زبانی: می‌خواند: صدا می‌زند / قلمرو ادبی: گل آبی، گل سرخ کشورم که مرا می‌خواند: جانبخشی ، تشبیه

بازگردانی: خنده تو مانند گل آبی و گل سرخ کشورم است که مرا صدا می‌زند.

بخند بر شب / بر روز، بر ماه، / بخند بر پیچاپیچ

خیابان‌های جزیره،

قلمرو زبانی: پیچاپیچ: راه پیچ در پیچ / قلمرو ادبی: بر شب؛ بر روز، بر ماه: مجاز به معنای همیشه و بر همه کس / شب، روز: تضاد / واج آرایی: «ب»، «ر»

امّا آن گاه که چشم می‌گشایم و می‌بندم،

آن گاه که پاهایم می‌روند و بازمی‌گردند،

قلمرو ادبی: می‌گشایم و می‌بندم؛ می‌روند و بازمی‌گردند: تضاد / واژه‌آرایی: آن گاه

نان را، هوا را، / روشنی را، بهار را،

از من بگیر / امّا خنده ات را هرگز

تا چشم از دنیا نبندم.

قلمرو ادبی: نان، هوا: مجاز از نیازهای مادی و ضروری / از من بگیر: واژه‌آرایی، اغراق

چشم از دنیا بستن: کنایه از مردن

پابلو نرودا

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
سعید جعفری

◄قلمرو زبانی:

۱- برای واژۀ آخته دو معادل معنایی بنویسید.

– از نیام بیرون ‌کشیده ‌شده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ بیرون آمده

۲- در زبان فارسی «ان» یکی از نشانه‌های جمع است؛ مانند کاربرد «ان» در کلمه «یاران»؛ اما کلماتی که با «ان» همراه اند گاه بر مفهوم جمع دلالت نمی‌کند.

به نمونه‌های زیر توجّه کنید:

سحرگاهان (هنگام سحر) / دیلمان (مکان دیلم‌ها مکان، زندگی مردم دیلم)

کوهان (مانند کوه در ترکیب کوهان شتر) / کاویان (منسوب به «کاوه»)

خواهان ( صفت فاعلی)

◙ مفهوم نشانۀ «ان» را در واژه‌های زیر بنویسید.

بهاران (هنگام بهار)   خاوران (مکان و سرزمین خاور)                             بابکان (منسوب به «بابک»)                             خندان (صفت فاعلی)

گیلان (مکان گیل‌ها)   سپاهان (مکان سپاه)       گریان (صفت فاعلی)      جوانان (نشانه جمع)

انواع «ان»
پسوند «ان»

◄قلمرو ادبی:

۱- این بخش از سروده «پابلو نرودا» را از نظر کاربرد «نماد» بررسی کنید.

نان را از من بگیر اگر می‌خواهی،/  هوا را از من بگیر، امّا/  خنده ات را نه /  گل سرخ را از من مگیر.

گل سرخ: نماد عشق /

۲- در این قسمت از متن درس، شاعر از کدام آرایه‌های ادبی بهره گرفته است؟

«امّا خنده ات که رها می‌شود/ و پروازکنان در آسمان مرا می‌جوید/ تمامی درهای زندگی را/ به رویم می‌گشاید.»

خنده: استعاره پنهان؛ خنده مانند پرنده پرواز می‌کند؛ جانبخشی؛ خنده مرا می‌جوید / درهای زندگی: استعاره پنهان؛ زندگی مانند خانه‌ای است که دارای در است. / تناسب: پرواز و آسمان؛ در و می‌گشاید / در گشودن: کنایه از گره گشایی

◄قلمرو فکری:

۱- درک و دریافت خود را از متن زیر بنویسید.

و اگر دیدی، به ناگاه/ خون من بر سنگفرش خیابان جاری است/ بخند، زیرا خندۀ تو/ برای دستان من،/ شمشیری است آخته.

دریافت:‌ ای دلبر من، اگر دیدی در راه مبارزه، من زخمی شده ام یا جان باخته ام، اندوهگین نباش و بخند؛ زیرا خنده تو به من جان دوباره می‌دهد و زخم‌هایم را بهبود می‌بخشد.

۲- متن درس را با مفهوم سرودۀ زیر تطبیق دهید.

۱- چه خوش فرمود آن پیر خردمند / وزین خوشتر نباشد در جهان پند

قلمرو زبانی: خردمند: دانا و عاقل / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفاعیل مفاعیل فعول (رشته انسانی)/ واج آرایی: «د»

بازگردانی: آن پیر دانا چه خوب گفت و پندی در جهان از این سخن زیباتر و بجاتر نباشد.

پیام: اندرز

۲- اگر خونین دلی از جور ایّام / لب خندان بیاور چون لب جام

قلمرو زبانی: جور: ستم/  ایام: روزگاران /قلمرو ادبی: خونین دلی: کنایه از بسیار اندوهگین / لب خندان بیاور: کنایه از همیشه خندیدن / جور ایّام: جانبخشی / چون لب جام: تشبیه / لب جام: استعاره / خونین دل، خندان: تضاد / تضمین شعر حافظ با کمی تغییر

بازگردانی: اگر از ستم روزگار اندوهگین هستی، مانند لب جام لب خندان داشته باش و همیشه بخند.

پیام: هنگام غم لب خندان داشته باش.

۳- به پیش اهل دل گنجی است شادی / که دستاورد بی رنجی است شادی

قلمرو زبانی: پیش: نزد /دستاورد: نتیجه، پیامد، حاصل آن چه با تلاش به دست می‌آید / قلمرو ادبی: اهل دل: کنایه از صاحب دل و عارف / شادی، گنجی است: تشبیه فشرده / گنج، رنج: جناس

بازگردانی: نزد صاحب دلان شادی گنج است و شادی نتیجه بی رنجی است.

پیام: شاد بودن

۴- به آن کس می‌رسد زین گنج بسیار / که باشد شادمانی را سزاوار

قلمرو زبانی: سزاوار: شایسته /قلمرو ادبی: گنج: استعاره از شادی / واج آرایی: «س»

بازگردانی: گنج شادی بسیار به آن کسی می‌رسد که شایسته شادمانی باشد.

پیام: شادی شایستگی می‌خواهد.

۵- چو گل هر جا که لبخند آفرینی / به هر سو رو کنی لبخند بینی

قلمرو ادبی: چو گل: تشبیه / لبخند آفریدن: استعاره / سو، رو: جناس / واژه‌آرایی: لبخند؛ هر / رو: ایهام تناسب (۱- سو ۲- چهره) / بینی: ایهام تناسب (۱- می‌بینی ۲- دماغ)

بازگردانی: مانند گل هرجا که لبخند بزنی و شاد باشی به هر طرف که روی کنی از مردم لبخند می‌بینی.

پیام: لبخند بزن تا جهان به تو لبخند زند

۶- مشو در پیچ و تاب رنج و غم، گم / به هر حالت تبسّم کن، تبسّم

قلمرو زبانی: تبسم دوم: نقش تبعی (تکرار) /  حذف به قرینه لفظی /قلمرو ادبی: پیچ و تاب رنج و غم: استعاره (رنج و غم مانند راه دشوار و پرپیچ است) / گم شدن در پیچ غم: کنایه از اندوه فراوان و همیشگی / واژه‌آرایی: تبسم

بازگردانی: در پیچ و تاب رنج و غم، گم مشو و همیشه اندهگین نباش و در هر حالتی لبخند بزن.

پیام: کنار گذاشتن غم

فریدون مشیری

گنج حکمت: «مسافر»

دلم می‌خواهد بر بالهای باد بنشینم و آنچه را که پروردگار جهان پدید آورده، زیر پا گذارم تا مگر روزی به پایان این دریای بی کران رسم و بدان سرزمین که خداوند سرحد جهان خلقتش قرار داده است، فرود آیم.

قلمرو زبانی: پدید آورده: ماضی نقلی(حذف «است» به قرینۀ معنوی) / مگر: قید استثناء / کران: کناره، ساحل / سرحد: مرز، کرانه / خلقت: آفرینش/

دستور: نشینم: مضارع التزامی / روزی: قید / سر حد جهان خلقت: سرحد: هسته؛ جهان: مضاف الیه؛ خلقت: مضاف الیه مضاف الیه

قلمرو ادبی: بالهای باد: اضافۀ استعاری؛ باد همانند پرنده‌ای است که بال دارد. / زیر پا گذاردن: کنایه از دیدن و عبور کردن / دریا: استعاره از جهان آفرینش / بی کران: کنایه از پهناور / به پایان دریای بی کران رسیدن: متناقض نِما

پیام: به هدف نهایی زندگی دست یافتن.

از هم اکنون، در این سفر دور و دراز، ستارگان را با درخشندگی جاودانی خود می‌بینم که راه هزاران ساله را در دل افلاک می‌پیمایند تا به سرمنزل غایی سفر خود برسند؛ اما بدین حد اکتفا نمی‌کنم و همچنان بالاتر می‌روم. بدانجا می‌روم که دیگر ستارگان افلاک را در آن راهی نیست.

قلمرو زبانی: افلاک: آسمان‌ها / پیمودن: طی کردن(بن ماضی: پیمود، بن مضارع: پیما) / سرمنزل: منزلگاه، مقصد / غایی: منسوب به غایت، پایانی / حد: اندازه / اکتفا کردن: بسنده کردن، کافی دانستن /

دستور: جاودانی: دو تلفظی.

قلمرو ادبی: راه هزاران ساله: مجاز از راه درازآهنگ / دل افلاک: اضافۀ استعاری، تشخیص

پیام: به هدف نهایی زندگی دست یافتن.

◙ در یک جادۀ خلوت، رهگذری به من نزدیک می‌شود؛ می‌پرسد مسافر، بایست. با چنین شتاب به کجا می‌روی می‌گویم دارم به سوی آخر دنیا سفر می‌کنم. می‌خواهم بدانجا روم که خداوند آن را سرحد دنیای خلقت قرار داده است و دیگر در آن ذی حیاتی نفس نمی‌کشد.

قلمرو زبانی: سرحد: مرز، کرانه / ذی حیات: دارای حیات، جاندار، زنده، زیستمند

دستور: مسافر: منادا / بایست: فعل امر / جاده خلوت: متمم قیدی / رهگذری: نهاد / نزدیک: مسند / می‌شود: فعل / رهگذری می‌پرسد: سه جزئی با مفعول / به کجا می‌روی: دو جزئی ناگذر / خداوند آن را سر حد دنیای خلقت قرار داده است: چهار جزئی با مفعول و مسند / دیگر: قید / ذی حیاتی: جاندار،‌ زیستمند / ذی حیاتی نفس نمی‌کشد: سه جزئی با مفعول / ترکیب وصفی: یک جادۀ خلوت / ترکیبات اضافی: آخر دنیا، سر حد دنیای خلقت.

قلمرو ادبی: نفس کشیدن: کنایه  از زنده بودن

پیام: اندیشه و خیال دور پرواز شاعربرای کشف حقیقت

◙ می‌گوید اوه، بایست؛ بیهوده رنج سفر بر خویش هموار مکن. مگر نمی‌دانی که داری به عالمی بی پایان و بی حد و کران قدم می‌گذاری.

قلمرو زبانی: مگر: آیا

دستور: می‌گوید: مضارع اخباری / اوه: شبه جمله یا صوت بیانگر تعجب / بایست: فعل امر / هموار(مسند) / مکن: فعل امر/ مگر: قید استثناء / نمی‌دانی: مضارع اخباری / داری … می‌گذاری: مضارع مستمر/ بیهوده رنج سفر را بر خویش هموار مکن: چهار جزئی با مفعول و مسند / داری به عالمی بی پایان و بی حد و کران قدم می‌گذاری: سه جزئی مفعولی.

قلمرو ادبی: رنج سفر را بر خود هموار کردن: کنایه از تحمل کردن سختی‌های سفر. / قدم گذاشتن: کنایه از وارد شدن

ای فکر دورپرواز من؛ بالهای عقاب آسایت را از پرواز بازدار و تو ای کشتی تندرو خیال من، همین جا لنگر انداز؛ زیرا برای تو بیش از این اجازه سفر نیست.

قلمرو زبانی: آسا: مانند

دستور: فکر دور پرواز من: منادا، دارای وابستۀ وابسته / بالهای عقاب آسا: ترکیب وصفی / کشتی تند روی خیال من: منادا، دارای وابستۀ وابسته قلمرو ادبی: ای فکر دور پرواز: تشخیص / دورپرواز: کنایه از ژرف و عمیق / تشبیه: ای فکر دور پرواز: مشبه؛ عقاب: مشبه به؛ آسا: ادات شبه / ای کشتی: تشخیص / اضافۀ تشبیهی: کشتی تندروی خیال من؛ خیال: مشبه؛ کشتی: مشبه به؛ تند رفتن: وجه شبه / کشتی، تندرو، لنگرانداز: تناسب / تناسب: بال، عقاب، پرواز / لنگر انداختن: کنایه از توقف.

یوهان کریستف فریدریش شیللر

پی دی اف درس هفدهم فارسی پایه دوازدهم

انواع «تا»