نقش در یک نگاه

نقش‌های دستوری

نوع جمله و نقش‌های دستوری

  اجزای اصلی جمله: نهاد، مفعول، مسند، متمّم فعل، فعل

%   شناسایی نوع فعل، اجزای اصلی جمله را گزارش می‌کند.

%   راه‌ شناسایی فعل: ۱- شناسه ۲- انجام کار در زمان

شناسه: ﹷ م، ی،ø ﹷ د // یم، ید، ﹷ ند

%   راه‌ شناسایی نهاد: ۱– در پاسخ «چه چیزی و چه کسی» می‌آید ۲- همخوانی نهاد جدا با شناسه فعلی.

%  نهاد جدا، چه در جمله باشد چه نباشد، یک جزء جمله به شمار می‌رود.

%   راه‌ شناسایی مفعول: ۱- در پاسخ «چه چیزی را و چه کسی را» می‌آید.

%   راه‌ شناسایی مسند: ۱- در پاسخ «چگونه است؟» می‌آید ۲- شناسایی فعل اسنادی.

%   فعل اسنادی: است، بود، شد، گشت، گردید، …  .

گوشزد: فعل های « بود، شد، گشت، گردید» می توانند فعل تام (غیراسنادی) و فعل کمکی باشند. در این صورت دیگر نباید اسنادی به شمار روند.

%   گونه‌های مسند: ۱- مسند نهادی ۲- مسند مفعولی

 $همه او را استاد می‌نامند/ صدا می‌زنند/ می‌شمارند/ می‌دانند.

 $ژرف ساخت جمله: او استاد است. همه این را می‌دانند.

%   گاهی به جای مسند یک گروه متمّمی می‌آید: او از دوستان من است. فرهاد در خانه است.

تفاوت فعل هست و است

متمم: گروه اسمی است که پس از حروف اضافه می‌آید.

حرف اضافه: از، به، با، بر، برای، در، درباره، تا …

گونه‌های متمم

متمّم فعل: دوستم از من رنجید.

متمّم قیدی: شایان به تهران آمد.

متمّم اسم: مادرم به ادب پارسی علاقه‌مند است.

راه‌ شناسایی متمّم فعل: ۱- نیاز فعل به آن ۲- هر فعل حرف اضافه یگانه‌ای دارد. ۳- متمّم فعلی بر معنای فعل اثر می‌نهد.

%   یک فعل می‌تواند معناهای گوناگونی داشته باشد و با هر معنا، اجزای فعل متفاوت گردد؛ مانند: گشتن، گرفتن، آمدن

$  بهمن تهران را گشت. ( گذرا به مفعول)                گل زیبا گشت. ( گذرا به مسند)

%  گروه فعلی با داشتن حرفه اضافه، متمم ندارد؛ مانند: تعزیه نوعی نمایش به شمار می‌رود.

%   اگر اجزای جمله اصلی بیفتند، هنگام شمارش، می‌باید اجزای افتاده در نظر گرفته شوند.

% رسیدن: دو جزئی، رساندن: سه جزئی،

برخی از فعلهایی که به متمّم نیاز دارند.
رنجیدن از / خریدن از / ترسیدن از / آموختن از/ پرسیدن از / باختن به / آموختن به / دادن به / آلودن به / چسباندن به / تاختن به ( حمله کردن)/ فروختن به گنجیدن در / گنجاندن در شوریدن بر/  اندودن با / آمیختن با / سنجیدن با

قید

جمله را مقید می کند و اگر آن را بیندازیم جمله ناقص نمی شود؛ مانند: دیروز بهرام به دانشگاه رفتم.

%   راه‌ شناسایی قید: ۱- جمله یا یکی از اجزای جمله را مقید می کند ۲- جزء اجزای اصلی جمله به شمار نمی رود

%   راه‌ شناسایی قید: ۱– اگر آن را بزداییم جمله ناقص نمی شود.

منادا

 در زبان فارسی، نشانه‌هایی هست که با آنها کسی یا چیـزی را صدا می‌زنیم؛ مانند«آی، ای، یـا، ا»؛ بـه این واژه‌ها «نشانۀ ندا» می‌گوییم. اسـمی که همراه آنها می‌آید، «منادا» نام دارد؛ مانند «ای خدا».

گاهی منادا بدون نشانه به کار می‌رود؛ در این گونه موارد، به آهنگ خواندن جمله باید توجّه کنیم؛ نمونه: «ناتانائیل، هر آفریده‌ای نشانۀ خداوند است.»

گاه نیز نشانۀ ندا می‌آید؛ امّا منادا محذوف است؛ نمونه: ‌ای عقلِ مرا کفایت از تو / جُستن ز من و هدایت از تو (نظامی)

saeedjafari
jafarisaeed

گروه اسمی و گونه‌های صفت

گروه اسمی و وابسته های آن

%   نخستین کسره همیشه به هسته می‌چسبد. اگر گروه وابسته پسین نداشت، واپسین واژه، هسته است.

%   عنوانها و لقبها، در صورتی شاخص‌اند که پس از آنها هسته بیاید و نقش‌نمای اضافه نداشته باشند.

$   صفت مبهم «همه» اگر با کسره بیاید باز هم صفت مبهم است. «چند» هم می‌تواند صفت مبهم باشد و هم صفت پرسشی باشد

%   دو صفت «دیگر و چند» می‌توانند پس از هسته بیایند؛ مانند: مرد دیگر.

$  «ی» ناشناس، معنای اسم را تغییر نمی دهد، «تکیه‌بر» نیست و به جای آن می توان «یک» نهاد؛ مانند: مردی= یک مرد

$   برای نگاشتن نمودار، پیکانها را از وابسته به هسته می‌نگاریم.

%   اگر پیکانی به میان پیکان دیگر برسد، گویی به پایان آن پیکان برخورد کرده است.

$   معطوف به وابسته‌ها، وابسته‌اند؛ مانند: دوست خوب و مهربان. (دوست خوب، دوست مهربان)

%   نقش گروه، نقش هسته گروه است. / وابسته های پیشین همیشه بدون کسره (نقش نمای اضافه) و وابسته های پسین همیشه با کسره می آیند.

%  نوع واژه (ویژگی‌های فردی یا مقوله دستوری): اسم، صفت، ضمیر، قید، صوت، فعل، حرف.

صفت بیانی
راه ‌شناسایی صفت از مضاف‌الیه

۱- صفت،«تر و ترین» می‌پذیرد؛ امّا اسم نمی‌پذیرد. ۲- صفت و موصوف یک پدیده‌اند؛ امّا مضاف‌ و مضاف‌الیه دو پدیده ۳- موصوف «ی» نکره می‌پذیرد؛ امّا مضاف‌ نمی‌پذیرد.  4- اگر به ترکیب، صفت دیگری را بیفزاییم، در ترکیب اضافی، صفت مضاف‌الیه را وصف می‌کند و در ترکیب وصفی موصوف را؛ مانند: در چوبی بزرگ ، در خانۀ بزرگ.  5- مضاف الیه همیشه اسم است، پس «نشانۀ جمع» می‌پذیرد؛ اما صفت نمی‌پذیرد. ۶- با افزودن «است» به ترکیب اضافی، جملۀ نامعنایی ساخته می‌شود. ۷- صفت نقش مسندی می‌پذیرد؛ امّا اسم نمی‌پذیرد.

تفاوت گروه و واژۀ غیرساده:

۱- گسترش پذیری: چهل چراغ = چهل تا چراغ ، تخت‌خواب ≠ تخت‌های خواب 2- تکیه: هر واژه تنها یک تکیه دارد؛ اما هر گروه به تعداد واژه‌هایش تکیه دارد. مانند: چهارگوشه. ۳- تک معناپذیری: هزارپا: نام یک جانور، هزار تا

وابسته‌های وابسته

همان طور که می‌دانید برخی از گروه­های اسمی از «هسته» و «وابسته» تشکیل می‌شود. بعضی از وابسته‌ها نیز می‌توانند وابسته‌ای داشته باشند.

– اکنون به معرّفی پنج نوع از وابسته‌های وابسته می‌پردازیم:

ممیّز

الف) ممیّز: معمولاً برای شمارش تعداد با اندازه و وزن موصوف، میان صفت شمارشی و موصوف آن، اسمی می‌آید که وابسته عدد است و «ممیّز» نام دارد.

توجّه: ممیّز با عدد همراه خود، یک جا وابسته هسته می‌شود؛ نمونه: دو (صفت شمارشی) تخته (ممیز) فرش (هسته)

ممیزها عبارت‌اند از: «تن، کیلوگرم، گرم، من، سیر، و … » برای وزن؛

«فرسخ (فرسنگ)، کیلومتر، متر، سانتی­متر، میلی­متر، و …» برای طول؛

«دست» برای تعداد معیّنی از لباس، میز و صندلی، ظرف؛

«توپ و طاقه» برای پارچه؛ / «تخته» برای فرش؛

«دستگاه» برای وسایل و لوازم الکتریکی و همانند آنها؛

«تا» برای بسیاری از اشیا؛ و … .

نمونه: هفت (صفت شمارشی) فرسخ (ممیز) راه(هسته)

کلمه «فرسخ»، وابسته وابسته از نوع «ممیّز» است.

ممیز علاوه بر عدد می تواند وابسته صفت پرسشی و صفت مبهم نیز باشد. نمونه: چند (صفت مبهم) تخته (ممیز) قالی(هسته).

مضافٌ الیهِ مضافٌ الیه

ب) مضافٌ الیهِ مضافٌ الیه: اسم + ــِـ + اسم +ــِـ + اسم

در برخی از گروه‌های اسمی، «مضافٌ الیه»، در جایگاه «وابستهٔ» هسته قرار می‌گیرد؛ آنگاه این مضافٌ‌الیه، خود، وابسته‌ای از نوع «اسم»، در نقش مضافٌ‌الیه می‌پذیرد؛ نمونه: محوّطه (هسته) میدانِ (مضافٌ‌الیه) شهر (مضافٌ‌الیه مضافٌ‌الیه)

– وسعت استان کرمان

واژه‌های «شهر» و «کرمان» وابسته وابسته از نوع «مضافٌ‌الیهِ مضافٌ‌الیه» هستند.

توجّه: اسم یا هر کاری که در حکم اسم (ضمیر، صفت جانشین اسم) باشد، در جایگاه مضافٌ‌الیهِ مضافٌ‌الیه، قرار می‌گیرد؛ مثال:

– گیرایی (هسته) سخن (مضافٌ‌الیه) او (مضافٌ‌الیه مضافٌ‌الیه)

– قدرت (هسته) قلم (مضافٌ‌الیه) نویسنده (مضافٌ‌الیه مضافٌ‌الیه)

«او» و«نویسنده»، وابسته وابسته، از نوع «مضافٌ‌الیهِ مضافٌ‌الیه» هستند.

صفتِ مضافٌ الیه

پ) صفتِ مضافٌ الیه: اسم + ــِـ + اسم +ــِـ + صفت / اسم + ــِـ + صفت پیشین + اسم

در این نوع گروه اسمی، «مضافٌ‌الیه» که وابسته «هسته» است، به کمک «صفت» (پسین یا پیشین) توضیح داده می‌شود؛ نمونه:

– دانش‌آموز (هسته) پایه (مضافٌ‌الیه) دوازدهم (صفت مضافٌ‌الیه)

– اسیر (هسته) این (صفت مضافٌ‌الیه) جهان (مضافٌ‌الیه)

– یادآوری (هسته) <== خاطره (مضافٌ‌الیه) <== دلپذیر (صفت مضافٌ‌الیه)

– برنامه (هسته) کدام (صفت مضافٌ‌الیه) سفر(مضافٌ‌الیه)؟

در مثال‌های بالا، واژه‌های «دوازدهم»، «این»، «دلپذیر» و «کدام» وابسته وابسته از نوع «صفتِ مضافٌ‌الیه»ند.

– از متن درس، برای هر یک از انواع «وابسته وابسته» نمونه‌ای مناسب بیابید.
ممیّز: ده (صفت) فرسخ (ممیّز) راه (هسته) / سی ‌و پنج (صفت) فرسنگ (ممیّز) راه (هسته) / سیصد (صفت) تومان (ممیز) پول (هسته)

مضاف‌الیه، مضاف‌الیه: بانکِ اعتباراتِ ایران (مضاف‌الیه، مضاف‌الیه) / داخل کازیه میز (مضاف‌الیه مضاف‌الیه) – خاطرات سفر ماه (مضاف‌الیه مضاف‌الیه)

صفت مضاف‌الیه: غرق تصوّرات تاریخی (صفت م الیه) – فراز همین (صفت م الیه) برج‌ها –  اعتصابِ کارگران فقیر (صفت م الیه)

صفتِ صفت

ت) صفتِ صفت: اسم + ــِـ + صفت + ـِـ + صفت صفت

برخی از صفت‌ها، صفت‌های همراه خود را بیشتر معرّفی می‌کنند و درباره ویژگی‌های آنها توضیح می‌دهند؛ این صفت با صفت همراه خود، یک جا وابسته هسته می‌شود. مانند:

– پیراهنِ (هسته) آبیِ (صفت) روشن (صفت صفت)

رنگِ  <== سبزِ (صفت)<==  چمنی (صفت صفت)

در نمونه‌های بالا، واژه‌های «روشن» و «چمنی» وابسته وابسته از نوع «صفتِ صفت»ند.

قید صفت

ث) قید صفت: کلمه‌ای است که درباره اندازه و درجه صفت پس از خود توضیح می‌دهد؛ مانند:

– دوستِ (هسته) بسیار (قید صفت) مهربان (صفت)

– شرایطِ (هسته) <== تقریباً (قید صفت) ==> پایدار (صفت)

واژه‌های «بسیار» و «تقریباً» وابسته وابسته، از نوع «قیدِ صفت» ند.

– در کدام گروه‌‌های اسمی زیر، «وابسته وابسته» به کار رفته است؟ نوع هریک را مشخّص کنید.

– تموز سوزان کویر ==> وابسته وابسته ندارد. (تموز: هسته / سوزان: صفت / کویر: مضاف الیه)

– سه دست (ممیّز) لباس ایرانی (سه: صفت شمارشی / دست: ممیز / لباس: هسته / ایرانی: صفت بیانی)

– قلب آن (صفت مضاف‌الیه) کویر (قلب: هسته / آن: صفت مضاف الیه/ کویر: مضاف الیه)

– این معمار خوش­ذوق ==> وابسته وابسته ندارد. (این: صفت اشاره / معمار: هسته / خوش­ذوق: صفت)

– هوای نسبتاً (قید صفت) پاک (هوا: هسته / نسبتاً: قید صفت / پاک: صفت)

– شاگرد حوزه ادبی (صفت مضاف‌الیه) (شاگرد: هسته / حوزه: مضاف الیه / ادبی: صفت)

◙ عبارت زیر را با توجّه به نمودار «الف» و «ب» بررسی کنید.

– آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم.

الف) نوع جمله‌ها: دو جمله ساده

ب) نقش دستوری واژه‌های مشخّص شده:

آن (صفت اشاره) شب (هسته)          نظاره (هسته) آسمان (مضاف‌الیه)

آن شب: گروه نهادی                 نظاره آسمان: گروه متمّمی

سعید جعفری
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
وابسته وابسته در گروه اسمی
نقش‌های تبعی

گاه، واژه از نظر نقش دستوری، پیروِ گروه اسمی پیش از خود است؛ به این گونه نقش‌ها در اصطلاح نقش‌های تَبَعی می‌گوییم: