کارگاه تحلیل فصل ۴

۱- دو غزل زیر را بخوانید و پرسشها را پاسخ دهید:

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست / هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست

چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم / که یاد می‌نکند عهد آشیان ای دوست

گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت /  به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست

مرا رضای تو باید، نه زندگانی خویش / اگر مراد تو قتل است، وارهان ای دوست

که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد / به دوستی که غلط می‌برد گمان ای دوست (سعدی)

***

ای دفتر حسن تو را فهرست، خط و خال‌ها / تفصیل‌ها پنهان شده در پرده اجمالها

آتش فروز قهر تو، آیینه دار لطف تو / هم مغرب ادبارها، هم مشرق اقبالها

پیشانی عفو تو را پرچین نسازد جرم ما / آیینه کی بر هم خورد از زشتی تمثالها

با عقل گشتم همسفر یک کوچه راه، از بی کسی / شد ریشه ریشه دامنم از خار استدلال‌ها

هر شب کواکب کم کنند از روزی ما پاره‌ای / هر روز گردد تنگ تر سوراخ این غربالها

هر چند صائب، می‌روم سامان نومیدی کنم / زلفش به دستم می‌دهد سررشتۀ آمالها (صائب)

الف) وزن هر دو غزل را بیابید.

وزن غزل سعدی: مَفاعِلُن فَعِلاتُن مَفاعِلُن فَعِلُن / وزن غزل صائب: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

ب) دو غزل را از نظر قلمرو زبانی و فکری مقایسه و تحلیل کنید.

غزل سعدی: قلمرو زبانی: «یاد می‌نکند»: کاربرد کهن / «گرم تو در نگشایی»؛ «هزار جان عزیزت فدای جان»: جابه جایی ضمیر / حذف به قرینۀ معنوی: (به راستان قسم می‌خورم)؛ به دوستان (قسم می‌خورم) / «باید» در بیت چهارم در معنای فعلی به کار رفته است (رضای تو برای من لازم است.) / «را» در «مرا رضای تو باید»: به معنای «برای» / غلط می‌برد: اشتباه می کند / قلمرو فکری: بر بنیاد غزل سبک عراقی فقط دلبر ارزشمند است، نه دلشده.

غزل صائب: قلمرو زبانی: «را»ی اضافه گسسته: ای دفتر حسن تو را فهرست…» / استفاده از اصطلاحات عامیانه: «یک کوچه راه»؛ «ریشه ریشه شدن دامن» / تعداد واژه‌های عربی صایب از سعدی بیشتر است. / قلمرو فکری: دلبر نسبت به غزل سعدی عرفانی تر و پیوستگی عمودی ابیات ضعیف تر است

پ) دو غزل را از دیدگاه زیبایی شناسی تحلیل نمایید.

غزل سعدی: اضافۀ تشبیهی (تشبیه فشرده): مرغ دل / جناس ناهمسان: جان و جهان؛ راستان و آستان / جناس همسان: که (ضمیر مبهم) که (حرف ربط) / حس‌آمیزی: جواب تلخ

غزل صائب: اضافۀ تشبیهی (تشبیه فشرده): دفتر حسن؛ پردۀ اجمال؛ خار استدلال / استعاره: پیشانی عفو؛ غربال / جان بخشی در بیت‌های ۲ و ۵ / اسلوب معادله: بیت سوم

سنجش

الف) قلمرو زبانی: غزل سعدی واژگان نسبتاً کهن تری دارد؛ مانند: غایب، مقصود، آستان، آشیان و در غزل صائب واژگان جدیدتری به چشم می‌خورد؛ مانند: همسفر؛ هر چند که در غزل صائب هم واژگان کهن دیده می‌شود مانند: تمثال، ادبار، اقبال. در غزل صائب واژگان و ترکیباتی از فرهنگ عامیانه هم به چشم می‌خورد؛ مانند: یک کوچه راه، روزی ما پارۀ سوراخ این غربال‌ها

ب) قلمرو فکری: غزل سعدی درونمایه عاشقانه دارد همراه با تقریباً یکپارچگی موضوع؛ اما غزل صائب نوعی گفت وگوی درونی سخن‌سرا با خداست که بی توجه به امور دنیوی خودش هم نیست.

پ) آرایه‌ها در غزل سعدی کمتر و زبان شعری روان تر و قابل فهم تر است و در غزل صائب بیشتر است و آرایه‌ها عمدتا تشبیه (دفتر حسن، مغرب ادبارها، خار استدلال و…) و تشخیص ( پیشانی عفو، با عقل همسفر شدن و…) است.

کالبدشکافی شعر سعدی

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست / هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست

قلمرو زبانی: «را» در «مرا»: اضافه گسسته / جهش ضمیر: جان عزیز فدای جان تو / قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / ای دوست: ردیف، واژه آرایی / واج آرایی: ت / هزار: مجاز از بسیار

بازگردانی: ای دوست، تو نهایت مقصود من از جهانی. ای دوست هزار جان ارجمند فدای جان تو باد.

پیام: جان فشانی برای دلبر

چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم / که یاد می‌نکند عهد آشیان ای دوست

قلمرو زبانی: الفت: انس / یاد می‌نکند: کاربرد تاریخی دستور / آشیان: آشیانه / عهد: روزگار / قلمرو ادبی: دام: استعاره از عشق / مرغ دل: اضافه تشبیهی/ واج آرایی: ن

بازگردانی: به اندازه ای مرغ دل من به دام عشق تو خو کرده است که روزگار در خانه بودن را به یاد نمی آورد.

پیام: افتادن در دام عشق

گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت /  به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست

قلمرو زبانی: گرم: اگر برای من؛ جهش ضمیر / توانم رفت: می توانم برم؛ کاربرد تاریخی دستور / راستان: راست گویان / آستان: کفش کن خانه / قلمرو ادبی: در گشودن: کنایه از اجازه بار دادن

بازگردانی: اگر تو به من اجازه حضور ندهی کجا می توانم بروم. سوگند به راستگویان که کنار خانه ات جان خواهم داد.

پیام: درخواست حضور

مرا رضای تو باید، نه زندگانی خویش / اگر مراد تو قتل است، وارهان ای دوست

قلمرو زبانی: «را» در «مرا»: به معنای «برای» / باید: می باید (بن ماضی: بایست؛ بن مضارع: بای) / وارهان: خلاص کن / قلمرو ادبی: واژه آرایی: تو/ واج آرایی: ر

بازگردانی: خرسندی تو برای من لازم است نه زندگی من. اگر می خواهی مرا بکشی خلاصم کن.

پیام: طلب خرسندی دلبر

که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد / به دوستی که غلط می‌برد گمان ای دوست (سعدی)

قلمرو زبانی: غلط می‌برد: اشتباه می کند؛ کاربرد تاریخی دستور / به دوستی: به دوستی سوگند؛ حذف به قرینه معنوی / قلمرو ادبی: دوستی، دوست: جناس و همریشگی / «که» نخست و «که» دوم: جناس همسان(۱- چه کسی ۲- حرف پیوند)

بازگردانی: چه کسی گفت که سعدی از آسیب عشق می گریزد. به دوستی مان سوگند می خورم که او بدگمانی نادرستی دارد.

پیام: استقبال از آسیب عشق

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری

کالبدشکافی شعر صائب

ای دفتر حسن تو را فهرست، خط و خال‌ها / تفصیل‌ها پنهان شده در پرده اجمالها

قلمرو زبانی: را: اضافه گسسته / حسن: زیبایی / خط: خد /  اجمال: فشرده و کوتاه / قلمرو ادبی: قالب: غزل / خط: مجاز از موی گونه که تازه رسته باشد / دفتر حسن: اضافه تشبیهی / ایهام تناسب: خط در معنای نوشته با دفتر و فهرست / پرده اجمالها: اضافه تشبیهی

بازگردانی: خط و خال تو مانند فهرست دفتر حسن تو است. زیبایی های معنوی بسیاری در این زیبایی های ظاهری پنهان شده است.

پیام: توصیف یار

آتش فروز قهر تو، آیینه دار لطف تو / هم مغرب ادبارها، هم مشرق اقبالها

قلمرو زبانی: قهر: خشم / ادبار: تیره بختی / اقبال: خوش بختی / قلمرو ادبی: واژه آرایی: هم؛ تو / آیینه دار: کنایه از تجلی دهنده / مغرب و مشرق؛ ادبار و اقبال: تضاد / مغرب ادبارها؛ مشرق اقبالها: اضافه تشبیهی / واج آرایی «ر»

بازگردانی: آتش فروز خشم تو مغرب ادبارها و آیینه دار لطف تو مشرق اقبالها ست. (خشم تو دیگران را بدبخت و لطف تو مردم را خوش بخت می کند.)

پیام: توصیف یار

پیشانی عفو تو را پرچین نسازد جرم ما / آیینه کی بر هم خورد از زشتی تمثالها

قلمرو زبانی: عفو: بخشایش / جرم: گناه / تمثال: نقش / قلمرو ادبی: پیشانی عفو: اضافه تشبیهی / پرچین نسازد: کنایه از اینکه کم نکند / اسلوب معادله / پرسش انکاری / آتش: استعاره از عشق

بازگردانی: گناهان ما چیزی از بخشایش تو کم نمی کند؛ همانگونه که آیینه از زشتی نقش ها به هم نمی خورد.

پیام: بخشایش یزدان

با عقل گشتم همسفر یک کوچه راه، از بی کسی / شد ریشه ریشه دامنم از خار استدلال‌ها

قلمرو زبانی: کوچه: ممیز / ریشه ریشه شد: ریش ریش شد / قلمرو ادبی: با عقل همسفر گشتم: جانبخشی / دامنم ریشه ریشه شد: کنایه از اینکه آسیب دیدم / خار استدلال‌ها: اضافه تشبیهی / واژه آرایی: ریشه

بازگردانی: مدتی از بی کسی به اندازه یک کوچه با خرد و عقل همراه شدم و عاقل گردیدم. استدلال ها مانند خاری بود که مرا به هم ریخت و به من آسیب زد.

پیام: ستیز با عقل

هر شب کواکب کم کنند از روزی ما پاره‌ای / هر روز گردد تنگ تر سوراخ این غربالها

قلمرو زبانی: کواکب: ستارگان / غربال: الک / قلمرو ادبی: روزی؛ روز: جناس و همریشگی / جانبخشی /

بازگردانی: هر شب روزی ما می کاهد و به مرگ نزدیک تر می شویم. گویی هر روز سوراخ غربال ها تنگ تر می شود.

پیام: گذر زمان و نزدیک شدن به مرگ

هر چند صائب، می‌روم سامان نومیدی کنم / زلفش به دستم می‌دهد سررشتۀ آمالها (صائب)

قلمرو زبانی: آمال: آرزو / سامان چیزی کردن: پی چیزی رفتن / قلمرو ادبی: زلف: مجاز از یار / به دست دادن: کنایه از حاصل کردن

بازگردانی: هر زمان صائب می خواهد نومید شود زلف یار او را امیدوار می کند.

پیام: رسیدن به آرزو

۲- در ابیات و عبارات زیر تشبیه را مشخص کنید و ارکان تشبیهات فشرده را بنویسید:

الف) کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق / بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی (قیصر امین پور)

بازگردانی: عشق با نام تو رقم می‌خورد. بیا که یاد تو هم آرامش می‌آورد و هم توفان در دل می‌انگیزد.

کشتی عشق: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده)؛ مشبه:‌ عشق ؛ مشبه به:‌ کشتی

ب) پس از ابر کرم، باران محبت بر خاک آدم بارید و خاک را گل کرد و به ید قدرت در گل از گل دل کرد. (مرصاد العباد)

بازگردانی: پس از کرمش که مانند ابر است عشق را مانند باران بر خاک آدم بارید و خاک آدم را با عشق درآمیخت. سپس با دست توانایش از گل آدم دل ساخت.

ابر کرم: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده)؛ مشبه:‌ کرم؛ مشبه به:‌ ابر / باران محبت: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده)؛ مشبه:‌ محبت؛ مشبه به:‌ باران

پ) پروردگارا روا مدار در ظلمات جهل و ضلال از چراغ هدایت به دور افتم. (صحیفه سجادیه)

بازگردانی: ای پروردگار، جایز مدان که در تاریکی نادانی و گمراهی باشیم و از راه تو دور افتیم.

ظلمات جهل: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده)؛ مشبه:‌ جهل؛ مشبه به:‌ ظلمات / ظلمات ضلال: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده)؛ مشبه:‌ ضلال؛ مشبه به:‌ ظلمات / چراغ هدایت: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده)؛ مشبه:‌ هدایت؛ مشبه به:‌ چراغ

ت) مه طاسک گردن سمندت / شب طرّه پرچم سیاهت / [طاسک: آویز پیاله مانند / سمند: اسب زردرنگ / طرّه: زلف؛ حاشیه و کناره]

بازگردانی: ماه آویزه گردن اسب توست. شب حاشیه پرچم سیاه توست.

مه طاسک گردن سمندت: تشبیه فشرده؛ مشبه:‌ ماه؛ مشبه به:‌ طاسک گردن سمندت / شب طره پرچم سیاهت: تشبیه فشرده؛ مشبه:‌ شب؛ مشبه به:‌ طره پرچم سیاهت

چرخ ار چه رفیع، خاک پایت / عقل ار چه بزرگ طفل راهت (جمال الدّین عبدالرزّاق اصفهانی)

بازگردانی: آسمان اگرچه بلند است ولی باز هم خاک پای توست. خرد اگرچه بزرگ است ولی باز هم در برابر تو کودک است.

چرخ خاک پایت: تشبیه فشرده؛ مشبه:‌ چرخ ؛ مشبه به:‌ خاک پایت / عقل طفل راهت: تشبیه فشرده؛ مشبه:‌ عقل ؛ مشبه به:‌ طفل راهت

ث) دریای شورانگیز چشمان تو زیباست / آنجا که باید دل به دریا زد، همین جاست (حسین منزوی)

بازگردانی: چشمان تو مانند دریای شورانگیز است و بسیار زیباست. همین جاست که باید دل را به دریا بزنیم و خطر کنیم.

دریای چشمان تو: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده)؛ مشبه:‌ چشمان تو؛ مشبه به:‌ دریا

۳- مجاز را در بیت‌های زیر مشخص کنید:

الف) عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت / فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود (حافظ)

بازگردانی: در جهان هیچ نشانه ای از شور و شعف عشق نبود. چشم زیبای تو همه را عاشق خود کرد.

عالم: )کلیّه(؛ مجاز از مردم عالم / نرگس: )شباهت(؛مجاز از چشم یار

ب) دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند (شفائی اصفهانی)

بازگردانی: دیدی که کشته شدن پروانه به دست شمع باعث شد که شمع فقط تا بامداد زنده بماند و بسیار زود بمیرد.

 خون: (سببیّه)؛ مجاز از کشتن

پ) از تو به که نالم که دگر داور نیست / وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست (سعدی)

بازگردانی: از تو به چه کسی شکوه کنم؛ زیرا داوری وجود ندارد و از قدرت تو هیچ قدرتی نیز بالاتر نیست.

دست: (آلیّه)؛ مجاز از نیرو

۴- در ابیات و عبارات زیر استعاره را بیابید و مشخص کنید که آن استعاره، کدام رکن باقی مانده از تشبیه است؟

الف) بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد / بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد (حافظ)

بازگردانی: یاری دارم که گرد چهره مانند گلش گیسوی زیبایی دارد. رخ مانند بهارش خطی مانند ارغوان دارد.

بت: (مشبّهٌ به): استعاره از یار / گل (مشبّه بٌه): استعاره از گونه یا چهره / سنبل(مشبّهٌ به): استعاره از زلف / خط (مشبّهٌ به): استعاره از موی بررسته بر رخ

ب) دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی / یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی (سنایی)

بازگردانی: ای دل تا کی در این جهان مانند زندان فریب دشمنان را می‌خوری. یک بار از این جهان مانند چاه تاریک بیرون بیا تا جهان معنوی و راستین را ببینی.

زندان (مشبّه بٌه): استعاره از این جهان مادی / چاه ظلمانی: (مشبه به) : استعاره از این جهان مادی / دلا (ای دل): مشبه؛ استعاره پنهان و جانبخشی

۵- در ابیات زیر عبارت کنایه را مشخص کنید و مفهوم کنایی آن را بنویسید.

الف) به تیغم گر کُشد، دستش نگیرم / و گر تیرم زند منت پذیرم (حافظ)

بازگردانی: اگر با تیغش من را بکشد مانعش نمی‌شوم. اگر به من تیر بزند با منّت می‌پذیرم.

کنایه: «دست گرفتن» کنایه از «مانع شدن»

ب) یکی نغزبازی کند روزگار / که بنشاندت پیش آموزگار (فردوسی)

بازگردانی: روزگار دوباره بازی زیبایش را از سر می‌گیرد و تو را نزد آموزگار می‌نشاند.

کنایه: «پیش آموزگار نشاندن» کنایه از «اقرار به نادانی»

۶- آرایه‌های تشبیه، مجاز، استعاره و کنایه را در ابیات و عبارات زیر مشخص کنید:

الف) داغ است دل لاله و نیلی است برِ سرو / کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند (محمد تقی بهار)

بازگردانی: لاله داغدار است و درخت سرو سوگوار؛ زیرا زیبارویان و خوبان جهان همه درگذشتند و مردند.

استعاره: دلِ لاله؛ برِ (پهلو) سرو / تشبیه: باغِ جهان؛ لاله عذار[گونه]  / داغ بودن بر لاله: کنایه از «نشان غم داشتن» / نیلی[رنگ آبی تیره] است بر سرو: کنایه از «رنج کشیده است و داغدار است» (در گذشته در سوگواری‌ها جامه کبود و نیلی رنگ می‌پوشیدند.)/ رفتند:‌ کنایه از «نابود شدند»

ب) با آسمان مفاخره کردیم تا سحر / او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم (حسین منزوی)

بازگردانی: به آسمان از شب تا بامداد فخرفروشی کردم. او به ستارگانش می‌نازید و من به تو می‌نازیدم.

استعاره: مفاخره با آسمان؛ / تشبیه پنهان: تو مانند ستاره‌ای / دم زدن: کنایه از «سخن گفتن»

پ) این نغمه محبت بعد از من و تو ماند / تا در زمانه باقی است آواز باد و باران (شفیعی کدکنی)

بازگردانی: این آهنگ عشق پس از من و تو تا زمانی که آواز باد و باران است می‌ماند.

استعاره (جانبخشی): آواز باد و باران / تشبیه فشرده: نغمه محبت / آواز باد و باران باقی است: کنایه از «تا هنگامی که جهان برپاست»

ت) الهی، عقل گوید: الحذر، الحذر؛ عشق گوید: العجل، العجل. (آیت الله حسن زاده آملی) [الحذر: بپرهیز / العجل: بشتاب]

بازگردانی: خدایا، خرد می‌گوید: بپرهیز، بپرهیز؛ عشق می‌گوید: بشتاب، بشتاب

استعاره(جانبخشی): عقل گوید؛ عشق گوید

ث) از دیده گر سرشک چو باران چکد، رواست / کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر (حافظ) [دیده: چشم / سرشک: اشک]

بازگردانی: اگر از چشم اشکی مانند باران می‌چکد جایز است؛ زیرا در غم تو روزگار من مانند برق گذشت.

استعاره: روزگار عمر / تشبیه گسترده: سرشک چو باران؛ عمر چو برق بشد

ج) روشنی روز تویی، شادی غم سوز تویی / ماه شب افروز تویی، ابر شکربار بیا (مولوی)

بازگردانی: تو مانند روشنی روزی. تو مانند شادی غم سوزی. تو مانند ماه شب افروزی. ای کسی که مانند ابر شکرباری، پیش من بیا.

استعاره: ابر شکربار(دلبر) / تشبیه: تو روشنی روزی؛ تو شادی غم سوزی؛ تو ماه شب افروزی

چ) چون در این آیات تأمّل کنند، بهار توحید از دلهای ایشان سر برزند. درخت معرفت به بار آید، چشمه حکمت گشاید، یاسمین شوق بر دهد. (کشف الاسرار میبدی)  [تأمل: درنگ؛ اندیشه کردن / معرفت: شناخت / بار: میوه / یاسمین: گل یاس / بر: میوه]

بازگردانی: هنگامی که در این آیه ها می اندیشند یکتاپرستی که مانند بهار است از دلهای ایشان برمی خیزد. شناخت که مانند درخت است میوه می آورد. دانش که مانند چشمه است می جوشد و عشق که مانند گل یاسمن است گل می دهد.

تشبیه: بهار توحید؛ درخت معرفت؛ چشمه حکمت؛ یاسمین شوق

ح) دلم شکستی و رفتی، خلاف شرط مودّت / به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی (سعدی) [مودّت: دوستی / آبگینه: شیشه]

بازگردانی: بر خلاف آیین جوانمردی دلم را شکستی و رفتی. با احتیاط برو؛ زیرا تو شیشه دل من را شکسته ای و ممکن است شیشه پایت را زخمی کند.

استعاره: دلم شکستی؛ آبگینه (دل) / کنایه: دلم شکستی (مرا آزردی)

خ) تو قامت بلند تمنّایی ای درخت / همواره خفته است در آغوشت آسمان / بالایی ای درخت (سیاوش کسرایی) [قامت: قد / تمنّا: آرزو]

بازگردانی: ای درخت، تو مانند قد بلند آرزو هستی. آسمان همیشه در آغوش تو خوابیده است. ای درخت تو بلندی.

استعاره: ای درخت؛ آسمان خفته است؛ قامت تمنّا / تشبیه: تو قامت بلند تمنّایی

د) جهان را سر به سر آیینه می‌دان / به هر یک ذرّه‌ای صد مهر تابان (شیخ محمودشبستری) [مهر: خورشید / تابان: تابنده؛ درخشان]

بازگردانی: این جهان مانند آینه است و جلوه خداوند. در هر ذره از این جهان خورشیدی درخشان نهفته است.

تشبیه: جهان را آیینه می‌دان / استعاره: مهر

ذ) همگنان خاموش / گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید. (اخوان ثالث) [به کردار: مانند / صدف: گوشماهی]

بازگردانی: همه ساکت بودند و پیرامون نقال را مانند صدفی که مروارید را در بر گرفته پر کرده بودند.

تشبیه: به کردار صدف بر گرد مروارید

ر) ای گل بوستان سرا، از پس پرده‌ها درآ / بوی تو می‌کشد مرا، وقت سحر به بوستان (صائب) [بوستان سرا: ویلا]

بازگردانی: ای زیبارو از خانه بیرون بیا. بامداد بوی خوش تو من را به باغ می‌کشد.

استعاره: ای گل (دلبر) / از پس پرده‌ها درآمدن: کنایه از «خودنمایی کردن»

ز) پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل / یک روز خنده کردم و عمری گریستم (شهریار) / [سرشک: اشک؛ قطره]

بازگردانی: از اشک مانند گلابم پیداست که من یک روز مانند گل خندیده ام و یک عمر گریه کرده ام.

استعاره: من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم / تشبیه: گلاب سرشکم؛ من چو گل / یک روز خندیدن: کنایه از «مدت اندکی شاد بودن» / عمری گریستن: کنایه از «مدت بسیاری غمناک بودن»

ژ) موی سفید را فلکم رایگان نداد / این رشته را به نقد جوانی خریده ام (رهی معیری)

بازگردانی: آسمان رایگان به من موی سپید نداده است. من موی سپید را با دادن جوانی ام از آسمان خریده ام.

استعاره(جانبخشی): فلکم رایگان نداد عمر/ رشته: استعاره و مجاز / موی سفید بودن: کنایه از پیری و آزمودگی

۷- با خوانش درست ابیات، مرز پایه‌های آوایی آنها را مشخّص کنید و هر پایه را در خانه خود قرار دهید:

الف) اگر تو ز آموختن سر بتابی، / نجوید سر تو همی سروری را (ناصر خسرو) [سرتابیدن: طفره رفتن/ سروری: بزرگی]

بازگردانی: اگر تو از دانش آموختن دست برداری، هیچ گاه به بزرگی و والایی نخواهی رسید.

خط عروضی: اَگَر تُ زِ آموختَن سَر بِتابی، / نَجویَد سَرِ تُ هَمی سَروَری را

اگر تو ز آموختن سربتابی

ب) در هوایت بی قرارم روز و شب / سر ز پایت بر ندارم روز و شب (مولوی)

بازگردانی: به خاطر عشقت روز و شب بی قرارم و هیچ گاه سرم را از روی پایت بر نمی‌دارم.

خط عروضی: دَر هَوایَت بی قَرارَم روزُ شَب / سَر زِ پایَت بَر ندَارَم روزُ شَب

در هوایت بی قرارم روز و شب

۸- با خوانش بیت‌ها، مرز پایه‌های آوایی را مشخّص کنید، سپس خانه‌هایی به تعداد آنها طرّاحی نموده، هر پایه را در خانه خود جای دهید و وزن آنها را بنویسید:

الف) ز چشم شوخ تو جان کی توان برد /  که دایم با کمان اندر کمین است (حافظ)  / شوخ: گستاخ

بازگردانی: از چشم گستاخ تو چگونه می‌توان نجات یافت؛ زیرا او همیشه با کمانش در کمین نشسته تا تیر بیندازد.

خط عروضی: زِ چَشمِ شوخِ تُ جان کِی تَوان بُرد /  کِ دایِم با کَمان اَندَر کَمینَست

ز چشم شوخ تو جان کی توان برد

ب) نمیرم از این پس که من زنده ام / که تخم سخن را پراکنده ام (فردوسی)

بازگردانی: من پس از این نخواهم مرد؛ زیرا بذر سخن را در جهان پخش کرده ام و سخنم به همه رسیده است.

خط عروضی: نَمیرَم اَزین پَس کِ مَن زِندِ اَم / کِ تُخمِ سُخَن را پَراکَندِ ام

۹- با توجّه به آهنگ بیت زیر، پایه‌های آوایی مناسب (غیر از واژه‌های بیت) را تولید کنید و آن را در جای خالی بنویسید:

نمی‌دانم بگو عشق تو از جانم چه می‌خواهد / چه می‌خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی‌دانم (قیصر امین پور)

بازگردانی: نمی‌دانم به من بگو که عشق تو از جان من چه چیزی می‌خواهد. به من بگو.

خط عروضی: نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می‌خواهد / چه می‌خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی‌دانم

نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد

۱۰- بیت‌های زیر را متناسب با پایه‌های آوایی تفکیک کنید، سپس وزن و نشانه‌های هجایی هر یک را در خانه‌ها قراردهید:

الف) بازآمدم بازآمدم، از پیش آن یار آمدم / در من نگر، در من نگر، بهر تو غمخوار آمدم (مولوی)

بازگردانی: برگشتم. برگشتم. از نزد آن یار برگشتم. به من نگاه کن. به من نگاه کن. برای غمخواری و یاری تو آمده ام.

خط عروضی: بازامَدم بازامَدم، از پیشِ آن یارامَدم / دَر مَن نِگَر، دَرمَن نِگَر، بَهرِ تُ غَمخارامَدم

بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم

 ب) ای همه هستی ز تو پیدا شده / خاک ضعیف از تو توانا شده (نظامی)

بازگردانی: ای کسی که همه هستی از تو پدید آمده است. خاک ضعیف با نیروی تو توانا شده است.

خط عروضی: اِی هَمِ هَستی زِ تُ پِیدا شُدِ / خاکِ ضَعیف اَز تُ توَانا شُدِ

 ۱۱- پایه‌های آوایی بیت‌های زیر را مشخّص کنید و با ذکر دلیل بنویسید که چرا ابیات زیر دارای وزن همسان دولختی هستند؟

الف) از نظرت کجا رود، ور برود تو همرهی / رفت و رها نمی‌کنی، آمد و ره نمی‌دهی (سعدی)

بازگردانی: از چشم تو کجا برود. اگر جایی برود تو همراه اویی. او رفت؛ ولی تو او را رها نمی‌کنی که برود. آمد؛ ولی تو او را راه به خانه ات نمی‌دهی.

خط عروضی: اَز نَظَرَت کُجا رَوَد، وَر بِرَوَد تُ هَمرَهی / رَفتُ رَها نِمی‌کُنی، آمَدُ رَه نِمی‌دَهی

از نظرت کجا رود ور برود تو هم رهی

ب) اشک سحر زداید، از لوح دل سیاهی / خرّم کند چمن را، باران صبحگاهی (رهی معیری)

بازگردانی: اشک بامدادی سیاهی را از دل می‌شوید. همانگونه که باران بامدادی چمن را شاداب می‌کند.

خط عروضی: اَشکِ سَحَر زُدایَد، اَز لُوْحِ دِل سِیاهی / خُررَم کُنَد چَمَن را، بارانِ صُبحگاهی

۱۲- بیت‌هایی را که نظم همسان دولختی (دوری) دارند، مشخّص کنید:

الف) در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است / امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است (سلمان هراتی)  [مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل]

بازگردانی: غم از نو به سراغم آمد. امشب به یاد شهیدان اندوهگینم.

خط عروضی: دَر سینِ ام دُبارِ غَمی جان گِرِفتِ اَست / اِمشَب دِلَم بِ یادِ شَهیدان گِرِفتِ اَست

در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است

ب) بسیار گنه کردیم، آن بود قضای تو / شاید که به ما بخشی، از روی کرم آنها (سنایی) [مستفعلُ مَفعولُن مُستفعِلُ مَفعولُن]

بازگردانی: ما بسیار گناه کردیم. سرنوشت ما این بود. شایسته است از روی جوانمردی گناهان ما را ببخشایی.

خط عروضی: بِسیار گُنَه کَردیم، آن بود قَضایِ تُ / شایَد کِ بِ ما بَخشی، از رویِ کَرَم آنها

بسیار گنه کردیم این بود

پ) هر دم از این باغ بری می‌رسد / تازه تر از تازه تری می‌رسد (نظامی)

بازگردانی: هر لحظه از این باغ میوه ای می‌رسد و هر روز میوه آن از میوه های پیشین تازه تر است.

خط عروضی: هَر دَمَزین باغ بَری می‌رَسَد / تازِ تَرَز تازِ تَری می‌رَسَد

هر دم ازین باغ بری می رسد

۱۳- بیت‌های زیر را تقطیع هجایی کنید و مطابق جدول زیر، پایه‌های آوایی، وزن و نشانه‌های هجایی آن را بنویسید:

الف) دایم گل این بستان، شاداب نمی‌ماند / دریاب ضعیفان را در وقت توانایی (سعدی) [مستفعلُ مَفعولُن مُستفعِلُ مَفعولُن]

بازگردانی: همیشه زیبایی تو نخواهد ماند. هنگامی که توان داری به حال ضعیفان رسیدگی کن.

خط عروضی: دایِم گُلِ این بُستان، شاداب نمی‌مانَد / دَریاب ضَعیفان را دَر وَقتِ تَوانایی

دایم گل این بستان شاداب نمی ماند

ب) هر نفس آواز عشق، می‌رسد از چپّ و راست / ما به فلک می‌رویم، عزم تماشا که راست (مولوی)

بازگردانی: هر لحظه آواز عشق از چپ و راست به گوش می‌رسد. ما به آسمان می‌رویم. چه کسی قصد دیدار آسمان را دارد.

خط عروضی: هَر نَفَساوازِ عِشق، می‌رَسَدَز چَپپُ راست / ما بِ فَلَک می‌رَویم، عَزمِ تَماشا کِ راست

هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست

پ) غمناک نباید بود، از طعن حسود ای دل / شاید که چو وابینی، خیر تو در این باشد (حافظ) [مستفعلُ مَفعولُن مُستفعِلُ مَفعولُن]

بازگردانی: ای دل، از سرزنش حسود نرنج. شاید اگر دقیق بنگری متوجه شوی خیر تو در سرزنش است.

خط عروضی: غَمناک نَبایَد بود، از طَعنِ حَسودِی دِل / شایَد کِ چُ وابینی، خِیرِ تُ دَرین باشَد

پی دی اف کارگاه تحلیل فصل۴