آموزه دهم: دریادلان صف شکن

مقصود از «ادبیات انقلاب اسلامی»، سروده‌ها و نوشته‌هایی هستند که از سال ۱۳۵۷ تاکنون آفریده شده اند و درونمایۀ آنها از فرهنگ اسلامی، قیام امام حسین (ع)، اندیشه‌های امام خمینی(ره) و فضای فرهنگی، معنوی و شور و نشاط انقلابی جامعه، تأثیر پذیرفته است.

این گونه آثار، تصویری از تحوّلات فکری – فرهنگی جامعه معاصر را به دست می‌دهند. نمونه‌های شعر و نثری که در این فصل می‌خوانیم، فضای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و منشِ انقلابی جامعه ایرانِ پس از انقلاب اسلامی را وصف می‌کنند.

قلمرو زبانی: درونمایۀ: محتوا / منش: خوی، شخصیت

● مقصود از «ادبیات انقلاب اسلامی» چیست؟ – مقصود، سروده‌ها و نوشته‌هایی هستند که از سال ۱۳۵۷ تاکنون آفریده شده اند و درونمایۀ آنها از فرهنگ اسلامی، قیام امام حسین (ع)، اندیشه‌های امام خمینی(ره) و فضای فرهنگی، معنوی و شور و نشاط انقلابی جامعه، تأثیر پذیرفته است.

قلمرو زبانی: گویی: پنداری / تقدیر: سرنوشت / مگر: آیا / مگر به راستی جز این است؟: پرسش انکاری / مشیت: اراده، خواست خدای تعالی / باری: آفریدگار / تعالی: والا؛ بزرگ / باری تعالی: خداوند بزرگ / حاشیه: کناره؛ ساحل / گرد آمدن: جمع شدن/ تاختن: حمله کردن(بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز) / قلمرو ادبی: تقدیر جاری می‌گردد: استعاره پنهان (تقدیر مانند آب جاری می‌گردد)/ فردا: مجاز از آینده / قلب دشمن: اضافه استعاری

قلمرو زبانی: زائر: زیارت کننده / وسواس: دودلی / کاویدن: کندن و جستن (بن ماضی: کاوید؛ بن مضارع: کاو) / حق الله: حقوق خداوند / حق الناس: حقوق مردم / قلمرو ادبی: گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی می‌کاوند: تشبیه / سراپا: مجاز از همه وجود / دلت می‌لرزد: کنایه از ترسیدن

قلمرو زبانی: راست و ریس کردن: آماده و مهیا کردن / سکّان: ابزاری در دنباله کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر/ سکّان دار: راننده کشتی، کشتی ران / وارسی کردن: گشتن / ماسک: روبند؛ پنام / خطوط: ج خط؛ مرز / خطّ مقدّم: جلوترین منطقه درگیری با دشمن / تکلف: رنج بر خود نهادن، خودنمایی و تجمّل / بی تکلّف: بی ریا، صمیمی / متواضع: فروتن/ گویی: پنداری / اشیا: ج شیء، چیزها / خلقت: آفرینش / قلمرو ادبی: اشیا گنجینه‌هایی از رازهای شگفت خلقت هستند: تشبیه

قلمرو زبانی: ولی امر: ولی فقیه /  طلبه: دانشجوی دینی؛ در عربی جمع است؛ ولی در فارسی معنای مفرد می‌دهد. / لبنیات: فرآورده‌های شیری / قلمرو ادبی:

قلمرو زبانی: سوله: ساختمان فلزی با سقف بلند که بیشتر به عنوان انبار و کارگاه از آن استفاده می‌شود./ گُردان: یگان نظامی که شامل سه گروهان است / عملیات: فعالیت‌های نظامی / صف شکن: بر هم زننده صف دشمن / رُعب: ترس، دلهره، هراس / قوه الهی: نیروی الهی / یارا: جرأت / ایستایی: مقاومت / تجلّی: جلوه گری، پدیدار شدن چیزی درخشان مانند نور، روشنی / بدر: یکی از جنگهای پیامبر / حُنین: نام نبردی است در منطقه حنین (بین مکّه و طائف) که میان مسلمانان و کافران پس از فتح مکّه روی داد. / قلمرو ادبی: دریادل: تشبیه؛ دلی که مانند دریاست / دل شیطان را می‌لرزانند: کنایه از اینکه او را می‌ترساند / اینجا آیینه تجلّی: تشبیه / بدر و حُنین و عاشورا: تلمیح

قلمرو زبانی: آکنده: پر / خطوط فروریخت: خطوط دفاعی دشمن شکست / مرضیه: کسی که خدا از او خرسند است / خط را گشودند: خط دشمن را شکستند / خیل: گروه/ تازه نفس: کسی که خسته نیست و تازه کاری را آغاز کرده است./ فتوحات: پیروزی‌ها / خط شکن‌: صف شکن/ تواضع: فروتنی / غرور: خودبینی / سردمداران: سردسته، رئیس / نِسیان: فراموشی / غفلت: بی خبری / قلمرو ادبی: آفتاب فتح: اضافه تشبیهی / آسمانِ سینه مؤمنین: اضافه تشبیهی / به آب زدند: «آب» مجاز از رود / به آب زدند: کنایه از اینکه در رود رفتن

قلمرو زبانی: جزر: آبکاست / مَدّ: آبخاست / خور: زمین پست، شاخه‌ای از دریا مانند خورموسی و خورمیناب. / نفوس: جِ نفْس، خود / جنود: ج جُند، سربازان، لشکریان، سپاهیان / متّکی: تکیه کننده / اسوه: پیشوا، سرمشق، نمونه پیروی / تمثیل: نماد/ باک: ترس / مبادا: نباشد [فعل دعایی؛ بود← بواد← باد← مباد← مبادا] / قلمرو ادبی: جزر، مَدّ: تضاد / همچون وجدان جمع: تشبیه / نفوس: مجازا انسان‌ها، موجودات زنده / فضای نفوس را با یاد خدا معطرّ می‌کند: استعاره پنهان / ماشین: استعاره از جنگ افزارهای پیچیده / معرکه قلوب مجاهدان: اضافه تشبیهی/ آرامشی حکومت دارد: استعاره پنهان / در معرکه قلوب … است: تلمیح به «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» [هان، دل ها با یاد خدا آرامش می‌گیرد.]/ عبّاس بن علی: تلمیح

قلمرو زبانی: بولدوزرچی: راننده بولدوزر / خاکریز: پشته خاک / مظهر: نماد / فقر مخلوق: تهیدستی آفریده / غَنا: توانگری، بی نیازی (غِنا: آواز خوش) / خالق: آفریدگار / مراتب: ج مرتبه / قُرب: نزدیکی / عَلمَ: پرچم / قلمرو ادبی: دشمن، برده ماشین است: تشبیه؛ استعاره پنهان / کوهی از آهن: استعاره از بولدوزر؛ اغراق / کوهی از خاک: اغراق / چه انُسی با خاک گرفته اند: استعاره پنهان؛ کنایه از اینکه ایشان خاکسار و فروتن اند. / بر شانه پهنشان بوسه بزن: کنایه از اینکه ایشان را آزرم بدار / تا با خاک انُس نگیری، راهی به مراتبِ قُرب نداری: کنایه از اینکه تا فروتن نشوی و خود را نشکنی نمی توانی به خداوند نزدیک شوی. / عَلمَ دار: کنایه از پیشرو

سعیدجعفری
جعفری سعید

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

شعر و نثر/ زائران کربلا / خطوط مقدّم / بی تکلّف و متواضع / رُعب و وحشت / دعای فَرَج و توسّل / زهرای مرضیه / نِسیان و غفلت / مظهر فقرِ مخلوق / غَنای خالق

۲- مترادف واژه‌های زیر را از متن درس بیابید.

فراموشی: نسیان ■ بی ریا و صمیمی: بی تکلف

الف) خطوط دفاعی دشمن یکسره فروریخت. (جمله ساده)

ب) آنها تاریخ آینده بشریت را می‌سازند و آینده بشریت، آینده الهی است.

پ) اینها دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رُعب و وحشت می‌لرزانند. (جمله مرکب)

به جمله «الف» که یک فعل دارد «ساده» می‌گویند.

در نمونه دوم، دو جمله به کمک حرف پیوند «و» در کنار هم قرار گرفته اند؛ مهمترین و پرکاربردترین پیوند هم پایه ساز در زبان فارسی است؛ بدین معنا که اگر میان دو جمله بیاید، آنها را در یک ویژگی هم پایه می‌سازد؛ مثل کارکرد آن در نمونه «ب» همان طور که می‌بینید «و» دو جمله ساده را به هم پیوند داده و آنها را از نظر مستقل بودن هم پایه قرار داده است.

پیوندهای هم پایه ساز عبارت اند از: «و، امّا، ولی، یا»

جمله «پ» شامل دو جمله است که از نظر معنایی به یکدیگر وابسته اند؛ به طوری که یکی  از جمله‌ها بدون دیگری ناقص است؛ به همین دلیل جمله «پ» را جمله مرکب می‌نامیم.

حرف «که» پیوند وابسته ساز است و جمله دوم را به جمله وابسته تبدیل کرده است.

جمله مرکّب، معمولاً از یک جمله پایه (هسته) و یک یا چند جمله پیرو (وابسته) تشکیل می‌شود. بخشی که پیوند وابسته ساز ندارد «پایه» است.

پیوندهای وابسته ساز عبارت اند از: «که، تا، چون، اگر، زیرا، به طوری که، هنگامی که و …»

جمله «پ» را از این دید بررسی می‌کنیم:

 جمله پایه یا هسته: اینها دریادلان صف شکنی هستند

جمله پیرو یا وابسته: که [پیوند وابسته ساز] دل شیطان را از رعب یا وحشت می‌لرزانند.

■ حال از متن درس برای هر یک از انواع جمله، نمونه‌ای بیابید و بنویسید.

تاریخ، مشیت باری تعالی است که از طریق انسان‌ها به انجام می‌رسد. (جمله مرکب)

بعضی  دیگر از بچه‌ها گوشۀ خلوتی یافته اند و گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی می‌کاوند. (جمله ساده)

جمله مرکب
جمله مرکب و ساده
قلمرو ادبی

خواب مرداب: جانبخشی؛ اضافه استعاری / مرداب: نماد انسان های مرده دل و ناآگاه / مرداب خفته: جانبخشی / دشت شب: اضافه تشبیهی / شب: نماد نادانی و ستم

آفتاب فتح فتح: مشبه؛ آفتاب: مشبه به / آسمان سینه مؤمنین سینه مؤمنین: مشبه؛ آسمان: مشبه به

قلمرو فکری

– [هان، دل ها با یاد خدا آرامش می‌گیرد.] در معرکه قلوب مجاهدان خدا، آرامشی که حاصل ایمان است حکومت دارد.

قلمرو زبانی: مرداب: باتلاق، منجلاب / خفتن: خوابیدن (بن ماضی: خفت، بن مضارع: خسب)  / قلمرو ادبی: مرداب: نماد انسان های مرده دل و ناآگاه / خواب مرداب: جانبخشی؛ اضافه استعاری / مرداب خفته: جانبخشی / دشت شب: اضافه تشبیهی / شب: نماد نادانی و ستم

بازگردانی: من به خواب آن مردابی که آرام درون دشت شب خوابیده است غبطه نمی‌خورم.

پیام: بیزاری از رکود و دلمردگی

قلمرو زبانی: باک: ترس / آشفته: پریشان / جابجایی ضمیر: باکم نیست (مرا باکی نیست) / قلمرو ادبی: دریایم: تشبیه / طوفان: استعاره از گرفتاری‌ها / دریا خوابش آشفته است: جانبخشی / تناسب: دریا؛ طوفان / واژه آرایی: دریا

بازگردانی: من همانند دریایم و ترسی از طوفان و سختی‌های زندگی ندارم؛ زیرا دریا هیچ گاه خواب آرام و بی تلاطمی ندارد.

پیام: نهراسیدن از دشواری‌ها و مرگ

– رزمندگان دریادل اند؛ از دلمردگی و دلخفتگی بیزارند و به پذیره مرگ و شهادت می‌روند.

– زیرا رزمندگان ایرانی به درست همان کاری را انجام می‌دهند که جهادگران صدر اسلام انجام می‌دادند.

۴- …………………………………………………………

شیخ یک بار به طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. اجابت کرد.

بامداد در خانقاه، تخت بنهادند. مردم می‌آمدند و می‌نشستند. چون شیخ بیرون آمد، مُقریان، قرآن برخواندند و مردم بسیار درآمدند؛ چنانکه هیچ جای نبود.

قلمرو زبانی: شیخ: پیر / طوس: شهری در استان خراسان / استدعا: درخواست کردن، خواهش کردن / مجلس: انجمن، نشست / اجابت کرد: پذیرفتن، قبول کردن، پاسخ دادن / خانقاه: محلّی که درویشان و مرشدان در آن گرد می‌آیند.؛ درویش خانه / تخت: منبر / نهادن: گذاشتن (بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه) / مقری: قرآن خوان / برخواندن: قرائت کردن / درآمدند: درون آمدند/ قلمرو ادبی: مجلس: مجاز از مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان می‌شود

معرّف بر پای خاست و گفت: «خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست، یک گام، فراتر آید.»

شیخ گفت: «و صَلَّی الله علَی مُحمَدّ و آلهِ أجمَعین»؛ و دست به روی فرو آورد و گفت: «هرچه ما خواستیم گفت، و همه پیغمبران بگفته اند، او بگفت که از آنچه هستید، یک قدم فراتر آیید.» کلمه‌ای نگفت و از تخت فرو آمد و بر این ختم کرد مجلس را.

قلمرو زبانی: معرّف: کسی که در مجمع بزرگان افرادی را که به مجلس وارد می‌شوند، معرّفی می‌کند. شناساننده / بیامرزاد: فعل دعایی / گام: قدم / فراتر: جلوتر / دست به روی فرو آورد: دست بر روی چهره کشید / ختم کرد: پایان داد

پیام: کوشش برای بهتر شدن                                                                      

پی دی اف دریادلان صف شک و یک گام فراتر

13 دیدگاه در “آموزه دهم: دریادلان صف شکن

  1. سلام میخواستم ازتون تشکر کنم بابت این سخاوتمندی که دارید و مطالب رو بصورت رایگان در اختیار همگان قرار دادید. ان شاالله خداوند به خودتون و خانواده تون سلامتی بده

  2. سلام ممنونم از مطالب تون.بسیار مفید.لطف تون پایدار و دنیا و اخرت خودتون و عزیزانتون اباد انشاالله

  3. آقای جعفری خیلی ممنون از زحماتتون امیدوارم همیشه لبخند بر روی لب هاتون باشه و سلامت باشید سپاس از تدریس شما و زحماتی که می‌کشید

  4. سلام ببخشید آفتاب فتح ،آسمان سینه مؤمنین اضافه تشبیهی هس خب پس کحاس ترکیب اضافیه دبیر ما گفته

    1. عزیزم ترکیب وصفی اضافی یه مقوله دستور زبانی هست و تشبیه و اضافه تشبیهی مربوط به آرایه

      یعنی یک ترکیب اضافی مثل آفتاب فتح می تواند اضافه تشبیهی باشد یعنی فتح به آفتاب تشبیه شده است.
      خوب از کجا بفهمیم ترکیب اضافی است:
      ۱- هرجا کسره (-ِ) دیدیم می فهمیم ترکیب داریم. سینه یِ مومنین . (-ِ) دارد بین دو کلمه پس می فهمیم ترکیب است
      ۲-( تر) به آخر ترکیب اضافه می کنیم اگر معنی داد ترکیب وصفی است و اگر معنی نداد ترکیب اضافی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *