گروه‌های سره‌گرا

یکی از کاستی‌ها و کمبودهای جهان سوم، نبود سازمانها و نهادهای اجتماعی است. در کشورهای جهان سومی دگرگونی و پیشرفت وابسته و بازبسته به تک‌‌چهره‌ها ست و نه به سازمان‌ها. اگر بزرگ‌مردی بمیرد، راه او بی‌دنباله و سترون می‌ماند و دستاوردهای وی به سادگی از میان می‌رود و دیگر فرهیختگان، راه و آیین وی را پی نمی‌گیرند؛ امّا در کشورهای پیشرفته، شکوفایی و پیشرفت وابسته به تک‌‌چهره‌ها نیست؛ به بنیادها و نهادهای بزرگ بازبسته است. ما جهان سومی‌ها، همیشه به تنهایی و یک‌تنه کارها را به پیش می‌بریم و با کار گروهی و همگروهی بیگانه‌ایم. به نظر پایان‌نامه‌نویس بهتر است که ما در اندیشه پی افکندن نهادهای نیرومند باشیم تا اینکه یکسره تک‌افتاده و تنها کار کنیم. اگر نهادی را پی افکنیم با مرگمان یا برکناری‌مان راه‌مان بی‌پشت و پناه نخواهد ماند.

       شوربختانه سره‌نویسی نیز در ایران بیشتر وابسته به تک‌‌چهره‌ها بوده است و نه به بنیادها. با مرگ سره‌نگار، راه‌وسان‌اش نیز چه بسا فراموش شود و پشت و دنباله‌ای نداشته باشد. پژوهشگر پیشنهاد می‌کند که دانشگاهی به نام دانشگاه سره‌ پی‌افکنده شود تا سره‌پژوهان در کنار هم و بانبوه کارها را دنبال کنند. در این دانشگاه همه رشته‌های دانشگاهی به پارسی سره آموزش داده

می‌شود و از آغاز، دانشجو با واژه‌های سره آشنا می‌شود. این کار می‌تواند بیش از جویش و پویش به تنهایی و تک‌تک به این جنبش یاری و کمک رساند. بگذریم! در این بخش برآنیم تا گروه‌ها و انجمنهای سره‌جو را به دوستاران بشناسانیم. گروه‌ها و انجمنهایی که کوشیدند به این جنبش یاری رسانند و نهاد و ستادی را پی‌افکنند تا جوانان و نوخاستگان را با راه خود آشنا گردانند. این نهاد‌ها و گروه‌ها را می‌توان در زیر پنچ نام بررسید: گروه آذرکیوان، انجمنهای واژه‌سازی، فرهنگستانها، مهنامه‌ها و وبگاه‌ها.

گروه آذرکیوان و دساتیر

در روزگار صفویان، یکی از دین‌سازان به نام آذرکیوان که خود را زرتشتی می‌دانست؛ امّا نه به درستی از دین بهی آگاهی داشت و نه از زبانهای باستانی ایران در زمان اکبرشاه با گروهی از شاگردانش راه هند سپرد و دین ساختگی خود را در آن سرزمین رواج داد. دین وی بیشتر اثرپذیرفته از آیین زرتشتی بود و نشانه‌هایی از آیین‌های هندی و مانوی نیز در آن به چشم می‌خورد. وی کتابی نگاشت به نام دساتیر که کتاب آسمانی این کیش نیز به شمار می‌رفت.

       آذرکیوان در دساتیر واژه‌های بسیاری را ساخت که هیچ کدام ریشه درستی ندارند و همه برساخته خود وی‌اند؛ همچنین او سخنان پوچی را برساخت و به وخشوران ساختگی خود بازخواند. بدبختانه بسیاری از فرهیختگان و سخن‌پردازان کشور در دام وی افتادند و واژه‌های ساختگی و بی‌بنیاد وی را در دیوان شعر و کتابهای خود به کار بردند. استاد پورداوود به ساختگی بودن نوواژه‌ها و دین آذرکیوان پی برد و با نوشتن جستارهایی پژوهشگران را از این واژه‌های بی‌بنیاد و کیش ساختگی آگاهاند. آذرکیوان و هم‌شیوگانش به پیروی وی، کتابهایی نگاشته‌اند که در زیر نامشان می‌آید:

◊ دساتیر آسمانی و جام کیخسرو از آذرکیوان

◊ شارستان دانش و گلستان بینش از فرزانه بهرام پور فرهاد

◊ زردشت افشار از موبد سروش پور کیوان پور کامکار

◊ ارژنگ مانی از فرزانه بهرام پور فرشاد

◊ تیره موبدی از موبد پور پرستار پور خورشید

◊ بزم‌گاه از شیدوش پور انوش

◊ دبستان مذاهب از موبدشاه یا ملاموبد.

◊ شارستان چهار چمن و آیین هوشنگ از بهرام پور فرهاد پور اسفندیارکوه

(مسأله درست و غلط…، صص ۱۵۶-۱۵۷)

       در سال ۱۷۷۸ میلادی برابر سال ۱۱۹۲ ﮬ.ق. ملاکاووس از پارسیان هند به دلیل ناسازی و آشفتگی‌ای که در گاه‌نمای پارسیان هند روی داده بود و این آشفتگی سبب پس و پیش شدن جشنها و آیین های زرتشتیان می‌گردید، با پسرش ملافیروز به ایران آمد تا با زرتشتیان ایران در این باره گفتگو کند. در آن زمان وی برای نخستین بار در اصفهان دستنویس تک‌افتاده دساتیر را به دست آورد و با خود به هند برد. با آنکه ملافیروز هنوز جوانی بیش نبود با رنج بسیار آن را در بمبئی به چاپ رسانید و در دیباچه آن، درباره سالمه نشر کتاب چنین گفت:

        بُد صد و پنجاه و هشت و یکهزار            سـال کین گنج نهان شد آشکار

منظور از سالمه ۱۱۵۸، سال یزدگردی است برابر با ۱۸۱۸م./۱۲۳۴ق.. این دستنویس به خط فارسی نوشته شده و هنوز در کتابخانه‌ای به نام ملافیروز در بمبئی نگهداری می‌شود. دساتیر جُنگی است از پیامهای ایزدی که به گفته نویسنده یا نویسندگان آن، از سوی یزدان به شانزده پیامبر (وخشور) که یکی پس از دیگری و در روزگاران گونه‌گون به پیامبری ‌رسیده‌اند، به زبان ساختگی که هیچ پایه و اساسی ندارد ـ ولی به نام زبان آسمانی شناخته شده ـ برای راهنمایی مردم و رهنمون کردن ایشان به رستگاری فروفرستاده شد.

نام این شانزده پیغمبر (وخشور) که به دریافتِ سخنان آسمانی کامیاب شدند، اینچنین است: مهاباد- جی افرام – شای کلیو- یاسان- گلشاه- سیامک- هوشنگ- طهمورس- جمشید فریدون- منوچهر- کیخسرو- زرتشت- سکندر- ساسان نخست- ساسان پنجم.

          با چشم‌پوشی از درونمایه دینی کتاب دساتیر و یادگارهای گروه آذرکیوان، می‌توان واژه‌سازی این گروه را جوش و خروشی برای سره‌نگاری دانست. در زمانی که چیرگی زبان تازی به اوج خود رسیده و در ایران از پارسی پشتیبانی نمی‌شد، کندوکاوهای این گروه تکاپو و تلاشی بود، برای پاسداری از زبان دری؛ دریغا که ایشان از زبان‌شناسی علمی آگاهی نداشتند و درباره زبان‌های هندواروپایی و باستان‌شناسی هیچ نمی‌دانستند؛ ازین رو واژه‌سازی‌های‌شان چندان به بار ننشست و کوشش و پویش‌شان راه به جایی نبرد. واژه‌ «دساتیر» می‌باید جمع شکسته‌ واژه «دستور» باشد؛ امّا از آنجا که آذرکیوانیان کوشیدند به پارسی سره بنویسد، روشن و نمایان نیست که به راستی دساتیر، جمع عربی دستور بوده باشد یا نه؛ زیرا این کار با آماج این گروه ناسازگار است. نمونه‌هایی از واژه‌های دساتیری در زیر می‌آید:

اهمه: پاره شده و ناقص. از ترکیب «ا» (پیشوند منفی‌ساز) و «همه» (تمام، کامل)

بازگیر: سرزنش . ملامت (برابر «مواخذه» در عربی) (دانشنامه ویکی پدیا، تارنما)

          واژگان دساتیری در دیوان بسیاری از سره‌مردان قاجار راه یافته؛ حتا روان‌شاد بهار در دیوانش از این واژگان بهره جسته است. نمونه‌ای از این واژه‌ها در سروده‌های سپهری نیز دیده شد. استاد رواقی برخی از این واژه‌ها را درست می‌شمارد؛ برای نمونه واژه «تیمسار» واژه دساتیری است؛ امّا می‌توان انگاشت که این واژه از «تیم» و «سار» ساخته شده باشد. تیم در معنای کاروان و کاروان‌سرا ست و «تیمچه» در معنای کاروان‌سرای کوچک و خرد. تیمسار کسی است که کاروان را راه می‌نماید و فرماندهی می‌کند. می‌تواند بود که این واژه که به معنای کاروان‌سالار آمده؛ کم‌کم با دگرگونی معنایی، در معنای فرمانده سپاه به کار رفته باشد.

استاد پورداود درباره واژه‌های دساتیری و چگونگی ساخت این واژه‌ها می‌نویسد:

          زبان متن دساتیر نه به زبان‌های کهن ایران چون فُرس هخامنشی و اوستایی و پهلوی و پازند می‌ماند، و نه به لهجه‌های دیگر باستانی مانند تُخاری و سَکزی و سُغدی و جز اینها؛ با زبان سانسکریت هم سر و کاری ندارد و نه با هیچ یک از لهجه‌های سرزمین هند؛ از شعبات زبان‌های یونانی و لاتینی هم نیست؛ با زبان‌های سامی چون بابلی و عبری و سریانی نیز پیوندی ندارد؛ با زبان‌های چینی نیز خویشی ندارد؛ همچنین با زبان‌های اقوام سومر و ایلام و قبطی که در حدود چهار یا سه هزار سال پیش از مسیح در سرزمین‌های عراق و خوزستان و مصر می‌زیستند، شباهتی ندارد و نباید هم با هیچ یک از زبان‌های کهنه و نو، خواه هندواروپایی، خواه سامی و مغولی پیوستگی داشته باشد. این زبان را خود ِ سازنده‌اش زبان آسمانی نامیده است. (دیباچه برهان قاطع)

       نویسنده دساتیر برای لغت‌سازی چندین شیوه را به کار برده است: به برخی از واژه‌های فارسی معنی دیگر داده، «آمیغ» که به معنی آمیزش است در دساتیر یعنی حقیقت؛ و آمیغی یعنی حقیقی، «یوزه» به معنی توله شکاری درست است؛ امّا در دساتیر به معنی تفتیش است و جز اینها. برای برخی لغتهای عربی، فارسی ساخته است، چون خانه آباد به جای بیت المعمور (کعبه) و «هر سویه پادشاهان» به جای «ملوک الطوایف» و «کُنوَر» به جای فاعل و «چشمیده» به جای منظور و «برش دید» به جای «قطع نظر از»… و جز اینها یک رشته از لغاتش مفهوم لغات تازی است: چون اویش: هویت، راست‌پوش: کافر، افرازستان: عالم علوی، فسرده شهر: عالم سفلی، نخستین انداز: بدیهه.

      برخی از لغتها را از روی قیاس ساخته؛ از روی «خورشید» کلمات هورشید و ماهشید درست کرده است. در بسیاری از واژه‌های فارسی حرفی از اوّل و آخر آنها انداخته یا حرفی به اوّل و آخر آنها افزوده لغت‌های دیگری ساخته است: «نیواره» چوبی است که بدان خمیر پهن کنند درست مانند وردنه، نظر به ریشه و بنیاد آنها هر دو درست است؛ امّا در دساتیر به نیور یا نیوار معنی جوّ داده شده، «باستان» در دساتیر باس شده به معنی کهنه و قدیم در مقابل حادث، به انجام واژه «چم» (= معنی) یک راء افزوده شده «چمر» یعنی آشکار و پیدا و در سر لغت «همه» حرف نفی «اَ» افزوده شده «اهمه» یعنی ناقص و ناتمام و جز آن، با این شیوه‌ها نویسنده دساتیر یاوه‌های خود را به قالب الفاظ و عباراتی به آسانی در آورده زبان عهد ساسانیان به قلم داده است. از برای هیچ لغتی در تنگنا نبوده، بسا از برای یک لغت عربی چندین لغت تراشیده است: هر آینه بود، هر آینه هستی، ناچار باش، ناگزیر باش، ناچار هست، گرورفرتاش همه اینها به معنی واجب الوجود است. شایسته هستی، شایسته بود، ناور فرتاش یعنی ممکن الوجود». (تارنما)

نمونه‌ای از نثر گروه آذرکیوان

و نزد ایشان نکوهش هیچ دین و آیین روا نیست. به هر کیشی توان به ایزد رسید و هیچ دینی از ادیان منسوخ نشود. گویند بسیاریِ پیغمبران از آن است که راه به خدا بنمایند و پویندگان دانند که راه به سوی خدا بسیار است، افزون‌تر از آنکه به شمار درآید. چه معلوم است که نزد پادشاه مملکتی، به دستگیری بسی از سران به او توان رسید. اگرچه یکی از سپهبدان با دیگری از مقرّبان بد بُوَد، یا همه سالاران با هم سازگاری نداشته باشند؛ امّا کار فروتر از خود توانند ساخت؛ پس نسزد گفتن خدای هستی را جز در یک راه نتوان یافت. امّا سد راه رسیدن به خدا کشتن زندبار است- یعنی جانورانی که آزار به کس نرسانند و جانور نکشند چون گاو و گوسفند و شتر و اسب- که آزارنده اینها رستگار نباشد و با گوناگون ریاضت و پرهیزگاری رهایی نیابد و گویند اگر از زندبارکُش بسا خوارق عادت دیده شود، او را رستگار نباید دانست که آن آثار که از او مشاهده افتد، فرّه سلوک است و اثر پویه کیش ریاضت است در این سرا؛ و چون مؤذی است، در سلوک کامل نباشد و او را در نشاء دیگر جز رنج نرسد. (دبستان مذاهب، صص۲۲و۲۳)

گزارشی از دبستان مذاهب

پایان‌نامه‌نویس دو رویه از متن کتاب را از سر بخت برگزید و وامواژه‌هایش را برشمرد. به نظر می‌رسد که وامواژه‌های کتاب از بیست درصد بیشتر نباشد. در بخشی که درباره آموزه‌های ایرانیان است، وامواژه‌ها کمتر و در بخشهایی که درباره متنهای دینی و اسلامیان است، وامواژه‌ها بیشتر است. در بخشهای دینی فراوان سازه‌های تازی به کار رفته است. نویسنده کتاب، ترجمه این سازه‌ها را نیز فراپیش نمی‌دارد. به دیگر سخن در نثر وی عبارت و جمله‌های فراوانی به تازی است. شایان یادآوری است که اگر سره‌نگار را کسی بشماریم که هیچ وامواژه‌ای در نوشتارش نباشد، گروه آذرکیوان نیز از جرگه سره‌آفرینان بیرون خواهند رفت. سخن دیگر اینکه گروه آذرکیوان واژه‌های بسیاری را برساخته که ریشه‌ای ندارد و ساختگی است؛ امّا در دبستان مذاهب، آمیغهای خوش‌آهنگ فراوانی دیده می‌شود که می‌توان آنها را پذیرفت و این نوواژه‌ها را در نوشتار به کار گرفت. می‌توان فهرستی از این نوواژه‌ها فراهم آورد. در زیر برخی از آنها می‌آید:

آذرکده- اندوه‌سرا- دندان‌کاو- اورنگ‌آرای- نورستان- شیدستان- چابکدست- ایزدشناسی-نمازگاه- والامنش- پیکرکده- اخترستان- ستایش‌جای- مرده‌خسب- تارستان- بزم‌پیرا.

با آنکه پژوهشگر نیز بر این باور است که واژه‌های دساتیری ساختگی و بی‌ریشه است؛ امّا از درون کتابهای این گروه می‌توان دریافت که نویسندگان آن تا اندازه‌ای از فرهنگ ایرانی آگاهی داشتند و شیوه نوواژه‌‌سازی در پارسی را تا اندازه‌ای می‌شناختند. بسیاری از نوواژه‌های ایشان پذیرفتنی است و نغز. درون‌مایه کتابهای‌شان نیز می‌تواند آمیزه‌ای از راستی و کاستی باشد.

انجمن‌های واژه‌سازی

استادان ارجمند و گرانمایه بر پژوهشگر خرده و نکته نگیرند که واژه‌سازی با سره‌سازی پیوند و بستگی ندارد و این دو نهشته، دو پرسمان جدا از هم‌اند و  این دانشجویک نباید در این پایان‌نامه به بررسی انجمن‌های واژه‌سازی بپردازد یا اینکه چرا وی سخن دیگران را نمی‌نیوشد و پند دیگران را به کار نمی‌بندد و خودسرانه به پژوهش می‌پردازد. به گمان پایان‌نامه‌نگار مرزی رخشا و پیدا میان هیچ یک از رشته‌های انسانی نیست و کناره‌ها و کرانه‌ها همیشه در تیرگی و تاریکی فرورفته است. نمی‌توان به درست میان روان‌شناسی و جامع‌شناسی مرزی کشید و این دو را از هم جدا داشت. در رشته‌های انسانی گسستن رشته‌ها از یکدیگر دشوار است و بغرنج. آدمی، شمارشناسی نیست که بتوان گفت: یک با یک دو می‌شود و هیچ کم‌ وکاستی نیز نمی‌پذیرد. در رشته‌های انسانی رسیدن به یک مرز آیینه‌سان و آشکار دشوار و گاه ناشدنی است. در این رشته‌ها نمی‌توان همچون علوم پایه خشک‌اندیش و بُرّا نظر داد.

         به گمان من واژه‌سازی و سره‌خواهی پیوندی استوار با یکدیگر دارد. هر جا سره‌نویسی را دیده‌ام، واژه‌سازی و واژه‌گزینی نیز یکی از کاوشها و پویشهای وی بوده است. من هیچ سره‌آفرینی را نمی‌شناسم که به واژه‌سازی یا واژه‌گزینی نپرداخته باشد. هر سره‌جویی در پی آن است که برای وامواژه‌ها برابر پارسی بیاید. اگر نیافت، بی‌درنگ دست به واژه‌سازی می‌یازد و نوواژه‌ای را از دیگران یا از خود می‌آفریند. کسروی، کزازی و گروه‌آذرکیوان و دیگر گروه‌های سره‌نویس همه به گستردگی به واژه‌سازی پرداخته‌اند. نغز است که بیشتر این سره‌نگاران فرهنگ و واژه‌نامه‌ای نیز از نوساخته‌های خود فراهم آورده‌اند. کسروی فرهنگ زبان پاک را نگاشت و جُنگی از واژه‌های خود فراهم کرد. واژه‌نامه کزازی نیز به تازگی در قم چاپ شده ‌است.

       برایند اینکه به گمان من پرداختن به واژه‌سازی دور از نهشته پایان‌نامه نیست و تاریخچه واژه‌سازی، نیاز به واکاوی و وانگری دارد. از سوی دیگر برخی از واژه‌سازان فرهنگستان ایران، سره‌گرا بوده‌اند و سره‌گرایی و سره‌جویی، ایشان را به واژه‌سازی کشانده است. دکتر حسابی در فرهنگستان نخست کار ‌می‌کرد و سره‌گرا است. صادق کیا، فرنشین فرهنگستان دوم نیز سره‌نویس است. همه واژه‌هایی که در فرهنگستان نخست ساخته شد، به پارسی سره است. من به یاد ندارم که در نوساخته‌های فرهنگستان نخست، واژه بیگانه‌ای برنهاده شده باشد. فرهنگستان دوم نیز در سره‌جویی از فرهنگستان نخست پیش افتاد.

        آنچه گفته شد مرا بر آن داشت که گسترده و پردامنه درباره تاریخچه واژه‌سازی در یکصد سال گذشته بپژوهم و در این پایان‌نامه از واژه‌سازان و واژه‌آفرینان یاد کنم. بی‌گمان این دسته‌ها اگر سره‌نویس نبوده‌اند، تا اندازه‌ای سره‌گرا به شمار می‌روند. یادکردی از این گروه‌ها می‌تواند این پژوهش‌نامه را رساتر و گویا‌تر سازد.

انجمن‌های واژه‌سازی پیش از فرهنگستان

بسا گمان برود که فرهنگستان ایران در سال ۱۳۱۴ گشوده شد و پیش از آن هیچ انجمنی در ایران به واژه‌سازی نپرداخته است؛ ایدون، هیچ دانش‌پژوه یا دانشوری به گزایش وامواژه‌ها پی نبرده است؛ امّا اینگونه نیست. پیش از ۱۳۱۴ نیز گروهی از فرهیختگان کشور به این جویش و پژوهش همت گمارده و نیاز به واژه‌سازی را دریافته بودند. به گونه رسمی در سال یاد شده فرهنگستان ایران پی افکنده شد و کار واژه‌سازی را آغازید؛ ولی پیش از آن نیز انجمنهایی در کشور بر پا شده و واژه‌هایی را ساخته‌اند؛ همچنین سالها پیش از گشایش فرهنگستان، دانش‌پژوهان کشور به بایستگی واژه‌سازی و واژه‌گزینی پی برده‌اند. صادق کیا در این باره می‌گوید:

دانش و فن در چند سده گذشته در اروپا روی به پیشرفت گذاشت؛ و پیشرفت آن رفته رفته سرعت گرفت و زندگی جهانیان در اثر آن دگرگون گردید و نزدیکی و بستگی تازه‌ای میان آنان پدید آمد. این دانش و فن نوین، نیاز به واژه‌های فراوانی داشت که در واژه‌نامه هیچ ملّتی یافت نمی‌شد. پیشروان باختری آن، ناچار با شتاب، امّا به هنگام واژه‌گزینی می‌کردند. گاهی به واژه‌های کهن معنی تازه می‌دادند و گاهی واژه‌های تازه می‌ساختند؛ ولی ملّتهای دیگر تا خواستند به خود آیند و از آن آگاه و بهره‌مند گردند و دامنه و شگرفی آن و بایستگی همگام داشتن زبان خود را با آن دریابند، خویشتن را با انبوه واژه‌های بیگانه رویارو یافتند.

ایرانیان نیز در آغاز، آسیبی را که از این برخورد به زبان فارسی می‌رسید درنمی‌یافتند. برای برخی از واژه‌های بیگانه برابرهایی گزیدند و برخی دیگر را به زبان خود راه دادند؛ امّا چون شمار[۱] این گروه دوم فزونی گرفت و ناهماهنگی آنها با واژه‌های فارسی آشکار گردید، بیم فروافتادن این زبان از پایگاه والای فرهنگی دیرین و از دست رفتن همآهنگی و رسایی آن و همچنین پدید آمدن سستی در بنیاد فرهنگ گسترده ملّی در دل آنان راه یافت. چند تنی از دانشمندان به چاره‌جویی برخاستند و به یافتن یا ساختن واژه‌ای فارسی در برابر واژه‌های بیگانه پرداختند؛ امّا کار به این صورت نه درست بود، نه انجام گرفتنی؛ زیرا که نیاز، به اندازه‌ای نبود که چند تن، آن هم تک‌تک بتوانند آن را برآورند و اگر واژه‌گزینی با ذوق و سلیقه فردی دوام می‌یافت، زبان دستخوش آشفتگی و نابسامانی دیگری می‌گردید. چنین بود که در سال ۱۳۱۴ خورشیدی … فرهنگستان ایران بنیاد نهاده شد و در چند سالی که به کار پرداخت، بیش از هزار و پانصد واژه را از تصویب … گذرانید که بیشتر آنها هم‌اکنون در نوشته‌های علمی و فنّی و فرهنگی و آموزشی و سازمانهای اداری کشور به کار می‌رود. افسوس که آن سازمان در سال ۱۳۲۰ خورشیدی از کوشش بازایستاد؛ در حالی که تازش واژه‌های بیگانه ادامه داشت و بلکه فزونی می‌گرفت. زیان این بازایستادن را می‌توان از شمار[۲] واژه‌های بیگانه‌ای که از سال ۱۳۲۰ تا امروز به فارسی راه یافته است دریافت. کوشش برخی از دانشمندان که از آن پس تک تک یا گروه گروه به واژه‌گزینی پرداختند برآورنده نیازهای روزافزون زبان فارسی نگردید و بیشتر واژه‌هایی که از این راه پدید آمد از پذیرش همگانی بهره‌مندی نیافت.

اینک بر همگان روشن است که اگر راه بر این تاخت و تاز بسته نشود، کار به جایی خواهد رسید که همچنان که امروز برای فهمیدن بیشتر نوشته‌ها و سروده‌های فارسی به آموختن عربی نیاز داریم در آینده‌ای نه بسیار دور به آموختن آن زبانهای باختری نیز نیازمند خواهیم بود و آموزش زبان فارسی که خود به تنهایی بسیار ساده و آسان است دشوار و پرهزینه خواهد گردید و به زمان بیشتری نیاز خواهد داشت. (پیشنهاد شما…ش۱،ص هشت و نه) چندین سده پیش از گشایش فرهنگستان، برخی از دانش‌پژوهان ما به گزایش وامواژه‌ها پی‌برده و نیاز به مایه‌ور کردن زبان را دریافته بودند. آذرکیوانیان در هند نمونه‌ای از گروه‌های واژه‌ساز در روزگار صفوی‌اند؛ آری برخی از سخنوران و انجمن‌ها از چند سده پیش به این کار پرداخته‌اند و در حد توان کوشیده‌اند واژه‌های تازه‌ای بسازند و آنها را رواج دهند. ما در این بخش تنها به نام برخی از انجمنها که در چند دهه پیش از گشایش فرهنگستان بایستگی واژه‌سازی و واژه‌گزینی را دریافته‌اند نمونشی می‌کنیم.

انجمنهای واژه‌گزینی پیش از مشروطه

نخستین فرهنگستان و انجمن واژه‌گزینی ایران در روزگار مظفری، آن هم به طور رسمی و دولتی به سرپرستی ندیم السطان گشایش یافت؛ امّا پس از چندی از کار بازماند. این انجمن در سال ۱۳۲۱ﮬ.ق. آغاز به کار کرد و برای وامواژه‌ها برابر پارسی برگزید. واژه راه آهن و قطار که امروزه نیز به کار می‌رود از برنهاده‌های این انجمن است. با بررسی نوواژه‌های این انجمن روشن و آشکار می‌شود که واژه‌گزینان، آگاهی چندانی از واژه‌سازی نداشته‌اند و بیشتر نوواژه‌های‌شان، بلندآهنگ است و درازدامان. نوساخته‌هایی بخت آن را می‌یابند که ‌پسند مردم افتند که کوتاه‌تر و کم‌هجاتر از وامواژه‌ها باشند. مردم واژه‌های درازآهنگ را نمی‌پذیرند. راه‌آهن و قطار واژه‌هایی کم‌هجایی‌اند؛ ازین رو به سادگی رواج یافتند؛ امّا بیشتر برنهاده‌های این انجمن درازآهنگ‌اند و چندین هجایی؛ به همین دلیل این واژه‌ها از سوی مردم پذیرفته نشدند، مانند: «گردونه بزرگ» به جای کالسکه، «گردونه کوچک» به جای درشکه و «گردونه آتش» به جای اتومبیل.

(ت‍اری‍خ‌ ن‍خس‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌، صص۷۶-۷۸)

مجمع ادبیات شرقیّه

در روزگار مشروطه، انجمنهای فراوانی در ایران پا گرفت. بیشتر این انجمنها به کارهای سیاسی می‌پرداختند و کمتر رنگ و بوی ادبی داشتند؛ یکی از این انجمنها که هدف ادبی داشت مجمع ادبیات شرقیه است که به دست ادیب الملک کرمانی و شیخ الملک آراسته شد. این انجمن ادبی نشست‌های خود را ماهی یک‌بار برگزار می‌کرد و هدف و آرمان آن گسترش زبان فارسی بود. با بررسی سخنرانی‌ها و جستارهای این انجمن بر ما هویدا می‌شود که نگرانی از وامواژه‌ها و کمبود واژگان علمی خارخار اندیشمندان و ادبدانان آن روزگار بوده است. سخن‌پژوهان دریافته بودند که زبان نیرومند هم توانایی آن را دارد که دانشهای گوناگون را به خوبی و نیکوی بازگو کند، هم می‌تواند فرهنگ و دانش ملّتی را به دیگر زبانها و ملّتها گسیل دارد. یک زبان نیرومند گنجایش آن را دارد که دانش کشورهای پیشرفته را از آن خود کند و مایه پیشرفت دانش در میان ملّتش را فراهم کند. ادیب الحکما در یکی از نشست‌های این انجمن می‌نویسد:

«کمّیّت لغات هر قوم بسته به درجات تمدّن است؛ به علت اینکه هر قوم به اندازه‌ جزئیات صور و معانی معلومات و به قدر اصطلاحات علوم و معارف معموله و اسباب و ادوات فنون و صنایع متداوله خود لفظ و لغت دارند که افهام و تفهّم مراد و خط کتابت مقصود به عمل می‌آید… پس اگر قومی بخواهند نواقص کم و کیفیّت لغات خود را تکمیل نمایند یا آنکه تازه پا به دایره تمدّن گذاشته، می‌خواهد که علوم و صنایع امم متمدّنه را اخذ وتحصیل کرده داخل لغات خود نمایند، ناچار باید به وسیله یکی از تدابیر چهارگانه ذیل عمل نموده به مقصود نایل گردند.

اولا ًاینکه موافق اسلوب و لهجه و لغات خودشان الفاظ جدیده در مقابل اسما و اصطلاحات علوم و صنایع مطلوبه وضع و تأسیس نمایند.

ثانیا ًاینکه از کلمات موضوعه لغویه و الفاظ مصطلحه داخله به مناسبت معانی اصیله در مواقع مخصوصه و مواد مناسبه استعمال نمایند و علی ای نحوٍ کان باید اهالی را از معانی الفاظ موضوعه جدیده مسبوق و به واسطه تألیف کتب از مناسبت و استعمال الفاظ منقوله و مشتقه مطلع نمایند.

ثالثا ًاینکه عین اسما و اصطلاحات لغوی و عرفی مخترعین علوم و صنایع را استعمال نمایند..

رابعا ًاینکه الفاظ و کلمات متروکه و منحرفه خودشان را معمول و دائر نمایند و هرچه کم و کسر دارند به یکی از وسائل فوق الذکر تهیه و تدارک نمایند.» ( آینده، ج۶،«مجمع ادبیات شرقیه»، ص۷۶۶)

همانگونه که از این چند بند برمی‌آید، اگر ملّتی برآن باشد که دانش و صنعت ملّتهای پیشرفته را به دست آورد و پا به گستره کشورهای پیشرفته و شارمند نهد، می‌باید به یکی از راه‌های چهارگانه کمبود واژگانی زبان ملّی خود را بر طرف کند: یا واژه‌های نو بسازد یا واژه‌های کهن را در معناهای تازه به کار ببرد یا واژه‌های مرده و فراموش شده را زنده کند یا اینکه واژه‌های بیگانه را به زبان خود راه دهد. ادیب الحکما در پایان سخنرانی خود می‌افزاید که دانش در کشوری می‌گسترد و نهادینه می‌شود که زبان کتابها و پژوهش‌نامه‌هایش به زبان میهنی باشد. این نکته ارزنده‌ای است که ادیب الحکما گوشزد می‌کند: برای نهادینه کردن دانش ناچاریم زبان میهنی خود را توانمند کنیم و آموزش زبان بیگانه، به تنهایی نمی‌تواند سبب گسترش دانش در کشور شود.

انجمن واژه‌سازی وزارت جنگ

در سال ۱۳۰۳ سپاه نوین ایران پی افکنده شد. آرایش ارتش نوین با آرایش قشون‌کشی سنتی یکسان و همسان نبود. یگانهای رزمی در سپاه‌ها و قشونهای سنتی، دهدهی است. هر یگان بزرگ از یگانهای کوچکتری ساخته شده‌ که مضربی از ده است. برای نمونه مین باشی فرمانده هزار تن و یوزباشی فرمانده صد تن سرباز است. ناپلئون یگانهای دهدهی را به یگانهای سه‌سه‌ای بدل کرد. در ارتش نوین هر یگان بزرگ از سه یگان کوچکتر ساخته می‌شود. در این ارتش، کوچکترین یگان تا بزرگ‌ترین یگان، اینچنین آرایشی دارند: سه جوخه یک دسته را می‌سازد؛ سه دسته یک گروهان را می‌سازد؛ سه گروهان یک گردان؛ سه گردان یک هنگ؛ سه هنگ یک تیپ؛ سه تیپ یک لشگر؛ سه لشگر یک سپاه و سه سپاه یک ارتش را می‌سازند. ارتش‌بد فرمانده یک ارتش است. با فروپاشی آرایش کهن و پی‌ریزی یک ارتش نوین با آرایش تازه، واژه‌های ارتش نیز می‌بایست دیگرگون می‌شد؛ زیرا دیگر نه هزاره‌ای بود و نه سده‌ای. دیگر ارتش آرایش دهدهی نداشت. آرایش ارتش سه‌سه‌ای شده بود؛ ازین رو بایسته بود که واژه‌ها دگرگون شوند و واژه‌های تازه‌ای به جای واژه‌های سنتی به کار روند. به فرموده، انجمنی بر پا شد و ساخت واژه‌های تازه آغازید.

وزارت جنگ برای برپایی چنین انجمنی با وزارت معارف به گفتگو پرداخت. انجمن واژه‌سازی از نمایندگان دو وزارتخانه: معارف و وزارت جنگ برپا شد تا برای آرایش نوین ارتش واژه‌های تازه‌ای ساخته شود. نام هموندان و کارگزارانی که دست‌اندرکار واژه‌سازی برای این ارتش بودند در زیر می‌آید: یحیی دولت آبادی، غلامحسین رهنما، عیسی صدیق، سرلشگر جلایر، سرلشگر غفاری، سرهنگ مهندس رضا شیبانی، سرهنگ کریم معاون نظام، رشید یاسمی، سرهنگ محمد رزم‌آرا و سرهنگ علی قرانلو.

نخستین نشست انجمن در آبان ۱۳۰۳ در وزارت جنگ بر پا شد و تا پایان سال، هفته‌ای یک بار برگزار ‌می‌گشت. در این مدت نزدیک ۳۰۰ تا ۴۰۰ واژه ساخته شد که اکنون همه این واژه‌ها در ارتش به کار می‌روند و به خوبی در زبان مردم روان گشته‌‌اند.

روش کار اینگونه بود که انجمنیان وامواژه‌ها را به زبان فرانسه می‌نوشتند و برای هموندان و کارگزاران می‌فرستادند. هموندان نوواژه‌هایی را بسته به ذوق و پسند خود پیشنهاد می‌کردند. در هر نشست، نوواژه‌ها با دیگر همکاران در میان نهاده می‌شد. پس از گفتگو و رایزنی سرانجام این واژه‌ها به تصویب می‌رسید و به جای وامواژه‌ها به کار می‌رفت. واژه‌های زیر نمونه‌ای از برنهاده‌های این انجمن‌ است: هواپیما، هوانورد، فرودگاه، هواسنج، بادسنج، خلبان و آتشبار.

بنابر یادداشتهای گل گلاب در سال ۱۳۰۴ وزارت جنگ برآن شد تا آیین‌نامه‌های رزمی را به زبان فارسی برگرداند. انجمنیان گمارده شدند تا واژه‌ها و دانشواژه‌های این آیین‌نامه‌ها را به فارسی برگردانند. کارگزاران این گمارش پنج تن بودند: عبدالعظیم قریب، رشید یاسمی، ذبیح بهروز، لوایی و قهرمانی. این انجمن پس از گشایش فرهنگستان نیز کار واژه‌سازی را فروننهاد و هموندان تازه‌ای نیز یافت که برخی، هم هموند فرهنگستان بودند هم هموند این انجمن؛ البته بومواژه‌های انجمن وزارت جنگ به فرهنگستان فرستاده می‌شد؛ سپس به تصویب می‌رسید؛ پس از آن، این واژه‌ها را بخشنامه می‌کردند تا در نوشته‌ها و نامه‌ها به کار روند. نمونه‌ای از این بومواژه‌ها در زیر می‌آید:

هنگ به جای فوج، جوخه به جای جوقه، ارتش‌بد به جای فرمانده کل قوا، ستاد به جای ارکان حرب، گروهبان یکم به جای وکیل اوّل، سرباز به جای نظامی. این واژه‌ها به اندازه‌ای خوش‌آهنگ و بزیب بودند که بی‌درنگ از سوی مردم پذیرفته شدند و به سادگی جای وامواژه‌ها را گرفتند.

انجمن دارالمعلمین عالی

تنها در سازمان ارتش نبود که انجمن واژه‌گزینی بر پا می‌شد و واژه‌هایی به تصویب می‌رسید. در سازمانهای آموزشی و فرهنگی نیز انجمنهای واژه‌گزینی بر پا می‌شد. برای نمونه در سال ۱۳۰۷ پس از گشایش دارالمعلمین عالی، انجمنی برای دانشواژه‌های فرهنگی آراسته شد. این انجمن در اتاق روانشاد بدیع الزمان فروزانفر برگزار می‌شد که سعید نفیسی، هرمز سالور، شیخ الرئیس افسر و حسین گل گلاب نیز با آن همکاری داشتند. در این نشستها هر یک از هموندان وامواژه‌هایی را که در رشته خود به کار می‌بردند فراپیش می‌نهادند و انجمن برای آن برابرهایی پیشنهاد می‌کرد. (گزارشی درباره …، صص۱۳-۱۴)

انجمن واژه‌سازی دانشسرای عالی

در سال ۱۳۱۱ که دکتر عیسی صدیق به سرپرستی دانشسرای عالی رسید، انجمنهایی در آنجا آراسته شد. یکی از این انجمنها انجمن دانشواژه‌های علمی بود که تا مهر ۱۳۱۹ نیز سر پا بود و هفته‌ای یک بار نشست برگزار می‌کرد. در این انجمن ۲۵ تا ۵۰ دانشجو گرد هم می‌آمدند و به راهنمایی یکی از استادان به واژه‌گزینی و واژه‌سازی می‌پرداختند. رضازاده شفق، محمود حسابی، بیژن، حسین گل گلاب و دکتر محمد باقر هوشیار استادانی‌اند که این انجمن را راه می‌نمودند.

  انجمن، گروه‌های گوناگونی داشت. روش کار آن بود که نخست هر گروه وامواژه‌هایی را شناسایی می‌کردند و آنها را برمی‌رسیدند؛ سپس نتیجه را به انجمن گزارش می‌کردند. انجمن در نشستهای رسمی‌اش پیشنهادهای گروه‌ها را برمی‌رسد و می‌پژوهید. پس از تصویب واژه، آن را در تخته آگهی‌ها می‌آویختند تا همه دانشجویان مصوبه‌ها را ارزیابی کنند و نظر خود را به انجمن بدهند؛ همچنین مصوبه‌های انجمن برای دانشوران و سخن‌شناسان نام‌بردار فرستاده و از ایشان درخواست می‌شد تا نوواژه‌ها را ارزیابی کنند؛ سپس نظر خود را به انجمن بفرستند تا ارزیابی‌های رسیده از نو بررسی و رای فرجامین درباره نوواژه گرفته ‌شود.

این انجمن نزدیک به ۳۰۰۰ واژه را به برنهاد که نزدیک به ۴۰۰ واژه آن در کتابها و نوشته‌های درسی راه یافت؛ مانند: گره‌سنج، تراوش، تپش و گشت‌آور. از کارهای سودمند دیگر این انجمن هنگامی که دکتر حسابی سرپرستی آن را در دست داشت، فراهم کردن فرهنگی از فرانسه به فارسی بود. (ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌، ص۹۶)

فرهنگستان پزشکی

افزایش وامواژه‌ها چیزی نبود که تنها دانشوران و فرهیختگان را نگران کند، سازمانهای دولتی نیز کم‌کم خطر افزایش وامواژه‌ها را حس کردند و در پی چاره‌جویی برآمدند. در سال ۱۳۱۳ وزارت معارف برآن شد که انجمنی بر پا کند و به واژه‌گزینی روی آورد. در همان سال وزارت معارف، فرهنگستان پزشکی را آراست. در همین نشستها بود که واژه «فرهنگستان» به جای «آکادمی» به تصویب رسید. فرهنگستان پزشکی برای خود آیین‌نامه‌ای نوشت و ترجمه کتابهای علمی، نگاشتن فرهنگ پزشکی، واژه‌سازی، پژوهش، گرامیداشت پژوهشگران، گردآوری دست‌نوشتهای کهن از وظیفه‌های فرهنگستان شمرده شد.

پیشنهاد گشایش انجمن واژه‌سازی

هنگامی که رضاشاه به پادشاهی رسید، تب باستان‌گرایی داغ شده بود و نهادها و بنیادهای ایرانی، هر یک به گونه‌ای به ایران باستان نظر داشتند و رسیدن به خودبسندگی سیاسی و زبانی را چشم می‌داشتند. در سال ۱۳۰۵ حسین کاظم زاده مدیر مهنامه ایرانشهر جستاری نوشت و خواستار گشایش انجمن واژه‌سازی شد. وی در این باره می‌نویسد:

« امروز… نظر دقت وزارت معارف ایران را به لزوم تأسیس “انجمن اصطلاحات” جلب می‌کنیم. از آنجا که نفوذ تمدّن غرب در ایران روز به روز بیشتر می‌شود و احتیاج ایران به اصطلاحات علمی و فنّی و به اجناس و امتعه خارجی زیادتر می‌گردد، ناچار این احتیاجات استعمال لغات جدید و اصطلاحات تازه را ضروری می‌سازد. چنانکه می‌بینیم؛ اوّلاً در صفحات مطبوعات ایران در حین ترجمه مطالب، بسیاری از لغات خارجی را به کار می‌برند و ثانیاً بسیاری از اجناس تازه وارد از قبیل: ماشین آلات و ادوات طبّی و امتعه تجارتی و غیره، لغاتی چند با خود همراه می‌آورند و چون در مقابل آنها لغاتی فارسی نداریم، بالمجبوریه مردم آنها را با همان اسم معمولی خارجی آنها می‌نامند و بدین ترتیب زبان فارسی میدان تاخت و تاز لغات بیگانه می‌گردد.

گرچه دخول و قبول لغات خارجی به یک زبان به خودی خود مضر نیست و بلکه مایه توسیع زبان و ازدیاد ثروت و سرمایه آن است و اگر استعمال کلمات خارجی موافق قواعد فن «زبان‌شناسی» (= فیلولوژی) جریان پیدا کند به هیچ وجه رخنه بر ارکان زبان وارد نمی‌آورد؛ ولی بدبختی در اینجاست که در موضوع زبان ما، اوّلاً مردمانی که این کلمات و لغات را وارد می‌کنند از مبادی قواعد لسانی بی‌اطلاع هستند و ثانیاً این کلمات و لغات فقط از یک زبان مشخص معیّن وارد نمی‌شود؛ بلکه به مناسبت ورود اجناس و امتعه مختلف از ممالک مختلف لغات و کلمات زبانهای مختلف وارد می‌شود و حتی غالباً اتفاق می‌افتد که برای یک متاع و جنس که نوعاً یک جور است، کلمات مختلف از زبانهای مختلف استفاده و استعمال می‌کنند. چنانکه آنچه را در تهران، تراموا می‌گویند در تبریز گونگا و در جنوب ایران ترام می‌نامند؛ بدین قرار در جنوب و شرق ایران اصطلاحات هندی و انگلیسی و در شمال و غرب ایران لغات ترکی و روسی و در شرق جنوب ایران هم اصطلاحات عربی و در مرکز نیز مخلوطی از همه اینها استعمال می‌شود و این حالت در تمام مطبوعات ایران مشهود است و ما یقین داریم که مثلاً : مدرسه صنعتی آلمان که به تازگی در تهران دایر و مشغول تدریس شده چند صد اصطلاحات آلمانی را به شکل اصلی خود قبول و متداول خواهد کرد که آنها برای غیر محصلین آن مدرسه یک معمّا خواهد ماند و همچنین محصلین ایرانی در خارجه از زبانها و رشته‌های تحصیلی خود مقداری لغات را که معادل آنها را در فارسی نمی‌دانند، برای وطن و زبان خودشان سوغات خواهند آورد!

سختی این مسئله فقط منحصر بدین ترتیب و ورود این لغات بیگانه نیست که بدون تذکره مرور وارد حدود زبان ما شده و در تمام قلمرو آن آزادانه سیاحت می‌کنند و مسکن می‌گزینند؛ بلکه بیشتر سختی کار در ترجمه لغات و اصطلاحات علمی و فنّی است از کتب اروپا. چنانکه می‌بینیم بسیاری از جوانان و ترجمه کنندگان در ترجمه مطالب کتب و جراید اروپا سختی می‌کشند و غالباً مجبور می‌شوند یا مطلب را ناقص ترجمه کنند و یا لغاتی را به معانی جدید وضع نمایند و گاهی هم ناچارند برای فهماندن غرض خود از این لغت شرحی مبسوط بنویسند و در این باب نیز چون معلومات و فهم مترجمین متفاوت است، برای یک اصطلاح علمی و فنّی اروپایی چند لغت مختلف رواج پیدا می‌کند!

در اغلب ممالک شرقی مانند: ترکیه و هندوستان و مصر بدین نکته پی برده و انجمنهایی تأسیس کرده به وضع و قبول لغات و اصطلاحات علمی و فنّی کوشیده‌اند و امروزه در ترجمه هیچ یک از کتب علمی و فنّی اروپا به یکی از این زبانها، مشکلاتی برای مترجم حاصل نیست؛ در صورتی که برای زبان فارسی بسیار سخت و بلکه تا یک درجه محال است. چنانکه جناب میرزا مهدی خان کوکب مترجم کتاب فلسفه تعلیم و تربیت از سپنسر که مقاله‌های فاضلانه ایشان در سال سیم مجلّه مندرج است، از حیدرآباد دکن نوشته‌اند که انجمن اصطلاحات برای زبان اردو تمام اصطلاحات و لغات فنّی و علمی را وضع کرده و از لغات فارسی نیز بسیار استفاده نموده است؛ ولی برای زبان فارسی چنین لغاتی نیست و در ترجمه کتب اروپایی مشکلات بزرگ پیش می‌آید.

خوب است وزارت معارف هیئتی از فضلا و ادبای تهران و آشنایان به زبانهای خارجه و به خصوص اعضای انجمن ادب را که گاه گاهی اسمی از آن در جراید برده می‌شود، ولی هنوز اثراتی از وجود آن ظاهر نشده، دعوت کرده انجمنی به نام ” انجمن اصطلاحات” تأسیس نماید تا مهمترین و لازم‌ترین لغات لازمه فنّی و علمی و فلسفی را از زبانهای اروپایی ترجمه کرده لغات مناسبی برای آنها پیدا و یا وضع کنند و این احتیاج مبرم معارف تا یک درجه رفع شده، سهولت برای مترجمین و محصّلین و اطراد در جامعه زبان به عمل آید و این اقدام مهم‌ترین خطوه است در راه تأسیس یک معارف صحیح که آینده ایران بسته به وجود آن است»(مجله ایرانشهر،س۴،ش۱،فروردین ۱۳۰۵،صص۱۶-۱۹،گفت آورد از «ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران»‌، صص۹۳-۹۵).

از گفته‌های نغز و بجای حسین کاظم‌زاده آشکارا برمی‌آید که ترجمه‌گران ما هنگام ترجمه کتابها با دشواری و تنگنا روبارو شده‌اند و نمی‌توانستند به آسانی این کتابها را به فارسی برگردانند. گروهی از ایشان به واژه‌سازی دست می‌یازیدند و می‌کوشیدند برابرهایی فارسی برای دانشواژه‌ها بگزینند. دسته‌ای دیگر همان دانشواژه‌های زبان آغازین را می‌پذیرفتند و بدین صورت زبان فارسی با آشفتگی و پریشانی رویارو می‌شد. از سوی دیگر سیل کالاهای فرنگی، واژه‌های تازه‌ای را به کشور گسیل می‌داشت. گاه یک کالا یا یک دستگاه صنعتی در جنوب کشور، نامی و در شمال کشور نام دیگری می‌یافت و این امر سبب می‌شد که کم‌کم زبان استانهای کشور از یکدیگر جدا شود و مردم، سخن هم‌میهنان خود را نفهمند؛ همانگونه که به قطار در تهران تراموا در تبریز گونگا و در جنوب ایران ترام می‌گفتند. فرهیختگان کشور دریافته بودند که بیشتر کشورهای پیشرفته جهان، فرهنگستان داشته و از صدها سال پیش به بایستگی این نهاد پی برده بودند؛ ازین رو خروش فرهیختگان و روشن‌اندیشان کشور در این روزگار برمی‌آید و از کشورداران درخواست می‌شود تا فرهنگستان و انجمن واژه‌گزینی برپا شود.

تاریخچه فرهنگستان

به مناسبت هزارمین سالزاد فردوسی، آرامگاه آن سخن‌سالار در توس پی افکنده شد و در مهرماه ۱۳۱۳ همایشی در تهران برگزار گردید. نام‌آوران و ایران‌شناسان بزرگی از سراسر جهان به این همایش فراخوانده شدند: نام‌آورانی همچون کریستن سن از دانمارک و هانری ماسه از فرانسه. برگزاری این هزاره سبب شد حس میهن‌دوستی و ایران‌جویی در مردم زنده شود. مردم خواستار آن شدند که زبان دری بیش از پیش ارج نهاده شود و نثر فارسی از وامواژه‌ها بپیراید. ایشان می‌خواستند که زبان خود را به زبان استاد توس نزدیک‌تر کنند؛ همانند شاهنامه به پارسی پاک سخن بگویند و وامواژه‌ها را در نثر پارسی به کمترین اندازه برسانند؛ ازین رو زمینه برپایی فرهنگستان و انجمن واژه‌گزینی فراهم شد.

در سال ۱۳۱۴ به محمد علی فروغی نخست وزیر وقت فرموده شد تا انجمنی برای پیراستن زبان پارسی از وامواژه‌ها برپا سازد. پاسداری از زبان فارسی، واژه‌سازی، پیراستن زبان فارسی و نگاشتن واژه‌نامه و فرهنگ از وظیفه‌های این فرهنگستان شمرده می‌شد. فرهنگستان ایران دارای دو گونه هموند بود؛ هموندان پیوسته و هموندان وابسته. محمود حسابی، بدیع الزمان فروزانفر، محمدعلی فروغی، سعید نفیسی، رشید یاسمی، علی اصغر حکمت، نصرالله تقوی، عبدالعظیم قریب، از هموندان پیوسته فرهنگستان به شمار می‌رفتند. هزینه فرهنگستان از بودجه وزارت معارف تأمین می‌شد و مبلغ آن در سال ۱۳۱۴، ۲۴ هزار تومان بود. شایان یادآوری است که اساسنامه فرهنگستان نیز در همان سال نوشته شد.

برخی گمان می‌کنند فرهنگستانها تنها به واژه‌سازی و واژه‌گزینی می‌پردازند و کاوش و جویش دیگری نمی‌گزارند؛ البته یکی از وظیفه‌های فرهنگستانها واژه‌گزینی است؛ امّا این، تنها وظیفه ایشان نیست. فرهنگستان‌ها‌ وظیفه‌های دیگری نیز دارند که کم‌ارج‌تر از واژه‌سازی نمی‌باشد، مانند: نوشتن واژه‌نامه، چاپ کتابها و نسخه‌های خطی … در اساسنامه فرهنگستان نیز وظیفه‌های دیگری پیش بینی شده بود که کم از واژه‌سازی نبود، برای نمونه نوشتن واژه‌نامه یکی از پرارج‌ترین کارهای فرهنگستان به شمار می‌رفت. زبانی که هنوز واژه‌نامه‌ای ندارد چگونه می‌تواند به درستی دست به واژه‌سازی بزند. پیش از واژه‌سازی نیاز به آن هست که واژه‌های کهن را بشناسیم و بکوشیم واژه‌های فراموش شده و کهن را از نو رواج دهیم و آنها را به کار بگیریم. فرهنگستان نیز به این نیاز پی برده بود و بر آن بود تا واژه‌نامه‌ای فرازآورد. به ویژه نوشتن واژه‌نامه‌های تخصصی بسیار بایسته می‌نمود. جستجو و یافتن کتابهای کهن پارسی یکی دیگر از نیازهای زبان پارسی بود. هنوز بسیاری از کتابهای فارسی چاپ نشده‌ بودند و دانش‌پژوهان از این کتابها آگاهی نداشتند. چه بسا در کتابخانه‌های گوناگون جهان، کتابهای کهنی یافت می‌شد که از چشم دانشوران به دور مانده بود.

برای نوشتن یک واژه‌نامه کامل و بونده، نخست نیاز به چاپ کتابها و دیوانهای پارسی است. در اساسنامه فرهنگستان نیز این وظیفه‌ها پیش‌بینی شده بود. پشتیبانی از نویسندگان و دل گرم کردن ایشان به پژوهش و کاوش از دیگر وظیفه‌های فرهنگستان در نظر گرفته شد. از سوی دیگر خط فارسی نیز نیاز به بازنگری و بازبینی داشت. خط و دبیره فارسی، کاستیهایی داشت و دستورمند نبود. فرهنگستان بر آن شد که دبیره فارسی را بسامان آورد و آن را دستورمند گرداند؛ همچنین بکوشد تا ناهنجاریهای این خط را کمتر کند. نوشتن دستور خط پارسی و یکدست کردن و نظام‌مند کردن خط از دیگر وظیفه‌های فرهنگستان در نظر گرفته شد. (ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌، ص۱۰۵)

محمد علی فروغی

اساسنامه فرهنگستان در اردیبهشت ۱۳۱۴ برنهاده شد و نخستین نشست فرهنگستان در همان سال برگزار گردید. از آنجا که برای فرهنگستان رئیسی گزیده نشده بود، محمد علی فروغی نخست‌وزیر وقت سرپرستی این انجمن را به دست گرفت. در زمان سرپرستی فروغی روند و روال کارها به گونه‌ای نبود که رضاشاه می‌پسندید. واژه‌سازی به کندی پیش می‌رفت و کندی کارها رضاپهلوی را آزرده بود؛ ازین رو به فرمان وی، فروغی کنار نشست و حسن وثوق به ریاست فرهنگستان گمارده شد.

حسن وثوق

وثوق کارها را پرشتاب‌تر به پیش برد و در فروردین ۱۳۱۵ نامه‌ای به رئیس‌دفتر مخصوص نوشت و برای شتاب بخشیدن به کارها بودجه بیشتری را درخواست. وثوق در این نامه هفتاد هزار ریال درخواست کرد. بخشی از نامه وثوق در زیر می‌آید:

«به طوری که حضوراًبه عرض رسانیده، فرهنگستان ایران در حال حاضر فقط قسمتی از خدمات مقرّره در اساسنامه تصویب شده را به انجام می‌رساند و آن عبارت است از پیدا کردن لغت فارسی به جای لغات عربی که تاکنون در ادارات دولتی معمول بوده و معادل آن را به فارسی تقاضا کرده‌اند یا لغات و اصطلاحات جدید در مقابل لغتهای اروپایی که به واسطه ترقّی و توسعه کار ادارات و مؤسسات دولتی مورد حاجت و ضرورت واقع شده؛ این قسمت به اندازه‌ای که ممکن بوده تاکنون پیشرفت کرده و لغتهایی که با نهایت دقت و تحقیق در فرهنگستان تصویب شده، … به ادارات ابلاغ و در روزنامه‌ها منتشر گردیده و فعلاً مورد استعمال است… بعلاوه وظایف دیگری نیز در اساسنامه پیش بینی شده که با صرف وقت اعضای فرهنگستان مستلزم مخارجی خواهد بود… (گزارشی درباره فرهنگستان ایران، ص۳۸و۳۹)

همانگونه که از این نامه برمی‌آید یکی از وظیفه‌های فرهنگستان از همان آغاز، پیدا کردن واژه‌های پارسی به جای وامواژه‌های تازی در نظر گرفته شد؛ در صورتی که در فرهنگستان سوم این سیاست زبانی پذیرفته نیست و هیچ کوششی در این راستا انجام نگرفته است. با اینکه بودجه فرهنگستان افزایش یافت، روند کارها آنگونه نبود که رضاشاه می‌خواست؛ زیرا در پایان سال ۱۳۱۶ نزدیک به ۶۰۰ واژه و نام جغرافیایی به تصویب رسید و این چیزی نبود که شاه را خرسند کند. وی می‌خواست یکسره وامواژه‌ها را از زبان بزداید و آن را بپیراید؛ بدان‌سان که آتاتورک در ترکیه، زبان ترکی را از وامواژه‌های پارسی و تازی پیراست؛ ازین رو در سال ۱۳۱۷ فرمان بستن فرهنگستان را داد و هفته دیگر فرمود که فرهنگستان دیگری به ریاست وزیر معارف از نو بازگشایی شود.

علی اصغر حکمت

نخستین نشست فرهنگستان تازه در روز چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت برگزار شد. حکمت از همکاران و هموندان فرهنگستان خواست تا به کارها، شتاب بیشتری دهند. نام برخی از هموندان فرهنگستان تازه در زیر می‌آید:

محمدعلی فروغی، رضازاده شفق، عبدالعظیم قریب، بدیع الزمان فروزانفر، محمود حسابی، دکتر غنی، ابراهیم پورداوود، سعید نفیسی، رشید یاسمی، ملک الشعرای بهار.

در سال ۱۳۱۷ روابط سیاسی میان فرانسه و ایران سست شد. در همین گیر و دار جشنواره بزرگی از شاهکارهای ایران در فرانسه برگزار شد. حکمت که وزیر معارف و رئیس دانشگاه ایران بود با دورنگار(= تلگراف) خجسته بادی برای دست‌اندرکاران و کارگزاران جشن فرستاد. این کار پسند نیفتاد و گروهی وی را نکوهیدند که چرا باید در این اوضاع که پیوستگی و رابطه میان ایران و فرانسه سست شده، برای فرانسویان خجسته باد بفرستد؛ ازین رو حکمت ناچار به کناره‌گیری شد و کارها را به اسماعیل مرآت سپرد.

اسماعیل مرآت

مرآت در دانشگاه‌های اروپا فرهیخته و در دارالفنون به کار آموزش پرداخته بود. وی، مردی پخته و ورزیده بود و با پشتکاری استوار کارها را پیش می‌راند. او خدمت در فرهنگستان را بخشی از وظیفه‌ رسمی- اداری هموندان قرارداد تا هیچ یک از هموندان نتواند به بهانه گرفتاری‌هایشان در دیگر سازمانها و وزاتخانه‌ها در نشستهای فرهنگستان حاضر نشوند. مرآت در مدت سه سال که ریاست فرهنگستان را در دست داشت، توانست بسیاری از واژه‌های علمی کشور را تصویب کند، چنانکه در پایان سال ۱۳۱۹ شمار نوواژه‌های فرهنگستان به پیرامون ۱۷۰۰  و در شهریور ۱۳۲۰ به حدود ۲۰۰۰ واژه رسید. او نمی‌گذاشت که بحثهای بیهوده و بگومگوهای بی‌ارزش کار واژه‌گزینی را کـُند کند. وارون آنچه نوشته‌اند یا گفته‌اند شتابی هم در کار نبود. در برخی از نشستها تنها یک واژه به تصویب می‌رسید و در برخی از نشستها شماره واژه‌های مصوب به بیست و سی نیز می‌رسید. شمار دانشورانی که در زمان او در کارگروه‌ها همکاری می‌کردند به بالاترین اندازه خود رسید. در زیر نام برخی از این دانشوران می‌آید: حبیب الله آموزگار، یدالله سحابی، مهدی بازرگان، احمد بهمنیار، همایون فرخ، جلال الدین همایی، ذبیح الله بهروز، روح الله خالقی، پرویز ناتل خانلری و هشترودی.

نابسامانی‌های سیاسی در سال ۱۳۲۰

جنگ جهانی دوم سبب شد که اوضاع کشور نابسامان شود. مردم گمان می‌بردند نازیها در اروپا و شمال افریقا به پیروزی خواهند رسید و انگلیس در جنگ درخواهد شکست. از سوی دیگر صنعت ایران امید به کمکهای فنّی آلمان داشت؛ ازین رو گروهی از آلمانیها هواداری و پشتیبانی می‌کردند. آموزگاران و کارشناسان فنّی آلمان در ایران فراوان بودند؛ به این گروه پرشمار جهانگردان آلمانی نیز افزوده شدند. در تابستان ۱۳۱۹ نگرانی همپیمانان از بُوش شمار فراوان آلمانی در ایران بیشتر شد. دو کشور روسیه و انگلستان نامه گله‌مندانه‌ای نوشتند و به کارگزاران ایران فرستادند تا آلمانیها را از ایران بیرون برانند. دولتمردان ایران در پی سازش و کشتن وقت بودند؛ زیرا امید می‌بردند که آلمانیها در جنگ پیروز شوند. رضاشاه نیز دست دست می‌کرد تا سرنوشت جنگ روشن شود؛ انگلیسیان و شوروی‌ها از رضاشاه به تنگ آمدند و در سال ۱۳۲۰ انگلیس از جنوب و شوروی از شمال به ایران تاختند. نیروهای شوروی آذربایجان، گیلان و شمال خراسان را فروگرفتند و در همین زمان محمدعلی فروغی به نخست وزیری رسید. فروگرفتن ایران و فشار انگلستان و شوروی سبب شد که رضاشاه از تخت کناره‌گیری کند و فرزند خود را به جانشینی برگزیند. از سوی دیگر آشوب آذربایجان و بخشهای کردنشین بر نابسامانیهای آن روزگار افزود. نزدیک به یک دهه اوضاع سیاسی ایران آشفته و پریشان بود. در این مدت بیش از ده کابینه بر سر کار آمد و سپس کنار نشستند (تاریخ معاصر …، آوری، صص۱۴۷-۱۵۲).

آشفتگی و نابسامانی، فرصت آن را نمی‌داد که فرهنگستان به کار بپردازد و نشستهای خود را برگزار کند. یکی از علتهای ناکارامدی‌ فرهنگستان یکم را می‌توان به سبب آشفتگی سیاسی دانست و نمی‌باید یکسره هموندان و کارگزاران فرهنگستان را گنه‌کار شمرد. در چنین اوضاعی چگونه می‌توان امید داشت که نشستهای فرهنگستان برگزار شود و کارها به خوبی رانده آید. پر آشکار است که کشمکشهای سیاسی و آشفتگی اقتصادی توان دست‌اندرکاران را کاسته بود و ایشان نمی‌توانستند آنگونه که باید و شاید به فرهنگستان ایران درنگرند و در پی بهبود وضع واژه‌سازی باشند.

از سوی دیگر بی توجهی کشورداران به جایی انجامید که ساختمان فرهنگستان را مرکز جیره بندی و پخش کالابرگ کردند و گاه از این ساختمان برای برگزاری گزیدمان(=انتخابات) بهره جستند. همه اینها سبب شد که در این روزگار کارها به خوبی پیش نرود و کارایی و پایایی فرهنگستان بکاهد و کم‌جان شود.

ریاست دوباره محمد علی فروغی

هنگامی که تدیّن به وزارت معارف رسید، پیشنهاد کرد که رئیسی برای فرهنگستان برگزیده شود. هموندان برآن شدند که رئیس فرهنگستان را از میان خود برگزینند؛ ازین رو محمد علی فروغی را با یازده رای از هجده رای به ریاست رساندند. در همین نشست تدیّن نیز به فرهنگستان پیوست و بنیادها و شالوده‌های زیر به تصویب رسید:

◙ به کار بردن واژه‌های تازی که در پارسی رواج یافته و سخنوران و زبان‌آوران آنها را به کار برده‌اند مانعی ندارد.

◙ واژه‌ها و آمیغهای ناآشنا و کمیاب بهتر است در نگارشها به کار نرود؛ اگرچه نویسندگان آنها را به کار برده‌اند.

◙ فرهنگستان واژه‌سازی نمی‌کند؛ امّا برای مفهومهایی که زبان پارسی برابری برای آنها ندارد نوواژه‌ها را رد یا قبول می‌کند.

◙ واژه‌های به تصویب رسیده می‌باید شرایط زیر را دارا باشند:

الف. با شالوده دستور زبان فارسی سازگار باشند.

ب. آواهای ناخوش آهنگ و ناهمخوان نداشته باشند.

پ. مورد نیاز باشند و واژه شناخته‌تری معمول نباشد.

از این بندها به خوبی برمی‌آید که دست‌اندرکاران از واژه‌سازی‌های گذشته کمابیش دل خوشی ندارند و زمینه و بستر برای نواژه‌سازی از میان رفته است. رویدادهای آینده نیز نشان می‌دهد که روش و منش فرهنگستان دگر شده و کار واژه‌سازی و واژه‌گزینی افت خواه کرد.

حسین سمیعی

پس از درگذشت فروغی حسین سمیعی با بیست و دو رای از بیست و سه رای به ریاست فرهنگستان برگزیده شد. در دوران ریاست سمیعی که از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۲ به درازا کشید، فرهنگستان یکسره در راه تازه‌ای گام نهاد و واژه‌سازی و واژه‌گزینی را فرونهاد. از بد زمانه، در این روزگار کارگروه‌های واژه‌گزینی و واژه‌سازی بازایستادند و کارگروه‌های دیگر نیز به همین سرنوشت دچار شد. در روزگار سرپرستی سمیعی بازدهی و کارایی فرهنگستان به کمترین اندازه خود رسید. با این همه در زمان سمیعی کارهای سودمندی به انجام رسید؛ مانند تصویب آیین‌نامه «نامه فرهنگستان»، همچنین آراستن آیین‌نامه‌ای برای پدید آوردن روابط فرهنگی میان فرهنگستان ایران با فرهنگستانهای کشورهای دیگر.

       در این زمان دو انجمن گشایش یافت، انجمن ادبی و انجمن علمی فرهنگستان ایران. درباره این دو انجمن در بخشهای آینده گفتگو خواهیم کرد.

کارگروه‌های فرهنگستان

بر پایه اساسنامه فرهنگستان دوازده وظیفه به دوش فرهنگستان نهاده شده بود. برای گزاردن این وظیفه‌ها فرهنگستان هفت کارگروه را پیکر بخشید تا به وظیفه‌های گمارده شده بپردازد: کارگروه واژه‌های اداری، کارگروه واژه‌های دادگستری، کارگروه‌ واژه‌های علمی، کارگروه دستور زبان پارسی، کارگروه فرهنگ، کارگروه راهنمایی، کارگروه گیتاشناسی و کارگروه پزشکی.

چهره‌ها و کارکنان برجسته‌ای در این کارگروه‌ها به کار می‌پرداختند. بسیاری از این هموندان سرشناس و بنام و در رشته خود دانشوری برجسته بودند. در زیر نام برخی از این فرهنگستانیان می‌آید: عبدالعظیم قریب، پورداوود، محمد علی فروغی، بدیع الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، محمد تقی بهار، عباس اقبال آشتییانی، روح الله خالقی، پرویز خانلری، رضازاده شفق، حسین گل گلاب و دکتر قاسم غنی.

کارگروه جغرافی

بی‌گمان کارگروه جغرافیا یکی از کامیاب‌ترین کارگروه‌های فرهنگستان به شمار می‌رود. این کارگروه توانست بسیاری از واژه‌های زیبا و دل‌انگیز پارسی را بگستراند و نامهای بسیار زیبایی را برای شهرها و روستاها بگزیند. از آنجا که این نامها در دفتر واژه‌های نو در میان دیگر واژه‌های فنّی و علمی پراکنده است، ارزش آنها به خوبی دانسته نیست؛ امّا هرگاه جداگانه در یکجا فهرست شود، هر خواننده هوشمندی به ارزش این کار پی خواهد برد. نمونه‌ای از این نوواژه‌ها در زیر می‌آید: پرندک به جای رحیم آباد، سوسن‌گرد به جای خفاجیه، دستجرد به جای قاضی، زابل به جای نصرت آباد و خرمشهر به جای محمره.

کتابهای چاپ شده در فرهنگستان

فرهنگستان ایران توانست کتابهای سودمندی را چاپ کند. ارزنده‌ترین این کتابها در پنج سال نخست (۱۳۱۴-۱۳۱۹) نگاشته شدند. نام برخی از این کتابها در زیر می‌اید:

◙ دفتر واژه‌های نو

فرهنگستان ایران از آغاز گشایش تا سال ۱۳۱۹ هر سال دفتری از واژه‌های مصوب چاپ می‌کرد. از این دفترها چهار دفتر در دست است که واژه‌های ۱۳۱۶ تا ۱۳۱۹ را در بر دارد. کمابیش نزدیک ۲۰۰۰ واژه در این مدت به تصویب رسید.

روش واژه‌گزینی و چاپ «دفتر واژه‌های نو» بدین گونه بود که نخست کارگروه‌هایی در رشته‌های گوناگون دانش و هنر و فن برگزار می‌شد. این کارگروه‌ها، واژه‌های بیگانه را که بیشتر به آنها نیاز بود، شناسایی می‌کردند؛ سپس در این زمینه بررسی‌های بایسته‌ای را انجام می‌دادند و چند برابر پارسی پیشنهاد می‌کردند. واژه‌های پیشنهادی رده‌بندی شده و در دفتری جداگانه به نام «پیشنهاد شما چیست» چاپ می‌گشت و برای پژوهشگران و دانشوران فرستاده می‌شد. پس از گذشت زمان نظرخواهی، نظرهای فرستاده شده گردآوری می‌شد و در نشستهای فرهنگستان از نو بررسی می‌گشت. از میان برابرهای پیشنهادی بهترین‌ها برگزیده شده و با نام «دفتر واژه‌های نو» چاپ و در دسترس همگان نهاده می‌شد تا برابرهای مصوب در نوشته‌ها و درسنامه‌ها به کار روند. (پیشنهاد شما … ، ش۷ ، صص بیست و سه تا بیست و هفت)

◙ فرهنگ تازی به پارسی؛ بخش نخست از «الف» تا «ر» ( فروزانفر، بدیع الزمان)

این کتاب را به تازگی در نشر اساطیر به چاپ رسیده است. در پیشگفتار کتاب، گردآورنده درباره پیرایش زبان پارسی اینچنین می‌گوید:

نیک درخور و بسیار شایسته بود که فرهنگستان ایران کمر خدمت بر میان بندد و چست و چالاک در کار آید و زبان را که پایه ملّیت است از واژه‌های بیگانه بپیراید و مردم را در نوشتن و گفتن به روشهای راست و درست راهنمایی کند و سخن پردازی و شیواسخنی آموزد و از آنجا که مردم به لغتهای تازی آشنایی بهم‌ رسانیده و واژه‌های پارسی را خوش‌خوش فراموش کرده‌اند و اگر هم برخی از دانشمندان از آنها آگاه باشند تواند بود که هنگام گفتن و نوشتن از بسیاری انس، لغت بیگانه را به کار برند و پارسی آن را به یاد نیاورند، پیش از هر چیز فرهنگستان ایران می‌بایست فرهنگی از واژه‌های تازی و برابرهای آنها به پارسی آماده کند تا یادآور دانشمندان و راهبر دیگران باشد.

◙ فرهنگنامه پارسی (نفیسی، سعید)

این کتاب به شیوه فرهنگنامه‌های فرنگی نگاشته شده است. استاد در پیشگفتاری که بر این کتاب سودمند نوشته با نثری سراسر پارسی چنین می‌گوید: در این روزگار فرخنده این اندیشه پیدا شد که این زبانی که شاهکارهای جهانگیر در پیرامون خود جای داده و سخنوران بزرگی در بر خود پرورده است نیازمند فرهنگی است که مانند فرهنگهای زبانهای زنده امروزی، همه واژه‌ها در آن گرد آمده باشد و از هر رهگذر، مردم این روزگار را چه آنان که خود بدین زبان زاده شده‌اند و چه آنان که بیگانه‌اند و باید زبان را از مردم همان زبان فرابگیرند به کار آید. سالها بود کسانی که با زبان فارسی سر و کار داشتند همه همداستان و هم‌آهنگ بودند که یکی از کارهای دربایست که بسیار هم دیر شده و می‌بایست صد سال پیش بنیاد آن را ریخته باشند، نوشتن این چنین فرهنگ است. سرانجام به خواست یزدان می‌بایست این اندیشه درین روزگار پخته شود و در این روزگار بار آورد.»

◙ نامه فرهنگستان

در همان آغاز گشایش فرهنگستان کارگزاران در پی نشر ماهنامه‌ای برای فرهنگستان بودند؛ امّا بودجه این کار فراهم نبود؛ ازین رو در نشست سال ۱۳۱۴ علی اصغر حکمت وزیر معارف گزارش کرد که دولت در بودجه وزارت معارف، مبلغی را به عنوان کمک به فرهنگستان در نظر گرفته است. نخستین چیزی که به ذهن همگان رسید پی افکندن مهنانه بود. در همان نشست سعید نفیسی گمارده شد تا درباره مهنامه فرهنگستان طرحی آماده کند و در نشست پسین فراپیش بدارد.

نفیسی در نشست سیزدهم سال ۱۳۱۴ طرح خود را فراپیش داشت؛ امّا تا سال ۱۳۲۱ این اندیشه به فراموشی سپرده شد تا اینکه در همان سال نشر مهنامه به سرپرستی محمد حجازی به تصویب رسید. نخستین شماره «نامه فرهنگستان» در بهار ۱۳۲۲ در ۶۸ صفحه نشر یافت. نامه فرهنگستان با آنکه قرار بود به سرپرستی محمد حجازی انتشار یابد به سرپرستی رشید یاسمی و سردبیری حبیب یغمایی به چاپ رسید.

سازمانهای وابسته به فرهنگستان

فرهنگستان ایران در سالهای پایانی زندگانی خود برآن شد که دو انجمن برپا کند: یکی انجمن ادبی و دیگری انجمن علمی. انجمن ادبی فرهنگستان در سال ۱۳۲۵ برپا شد و گروهی از دانشمندان، ادبدانان و سخن‌پردازان به این انجمن فراخوانده شدند. نخستین نشست به ریاست حسین سمیعی، رئیس فرهنگستان برگزار شد. در این نشست بهار، همایی، فروزانفر، پورداوود، خانلری… همکاری داشتند. ملک الشعرای بهار نیز به ریاست انجمن ادبی برگزیده آمد. بهار در سخنرانی به مناسبت برگزیده شدنش، تاریخچه‌ای از انجمهای ادبی و خدماتشان بازگو کرد و گفت:

«انجمن ادبی فرهنگستان می‌خواهد به معنی حقیقی خود انجمنی باشد که نه تنها در مورد شعر فارسی، بلکه در موارد کلی و به طور اعم در زبان و ادبیات فارسی قدمهای مفیدی بردارد و در نظر است که بعد از تجمع افراد لایق این انجمن به شعب یا کمیسیونهای متعدد منقسم گردیده و هر شعبه وظیفه‌ای از وظایف فنّی و ادبی را عهده‌دار شود، مانند: کمیسیون نظم، کمیسیون نثر، کمیسیون خطابه و مناظره، کمیسیون تآتر و نمایش، کمیسیون باستان شناسی، کمیسیون لغات و لهجه‌های محلی، کمیسیون سرود و تصنیف، کمیسیون تاریخ و جغرافیا، کمیسیون علوم و غیره. این انجمن پس از تشکیل باید جوایزی را برای بهترین کتاب و بهترین آثار نظم و نثر تهیه نماید و دولت و دولتمندان را به حمایت از ادبیات و زبان تشویق کند و اوقات انجمن باید به سخنرانی‌های فنّی و علمی و تاریخی و بحث و انتقاد و قرائت آثار نظم و نثر و تربیت مکتبهای مختلف ادبی مصروف گردد.» (گزارشی درباره فرهنگستان ایران، ص۹۷)

انجمن ادبی برای پیش‌برد کارها، دو کارگروه پدید آورد: کارگروه نظم و کارگروه نثر؛ البته کارگروه نثر نیز به دسته‌های کوچکتری بخش می‌شد.

◙ انجمن علمی

این انجمن که چهل تن از دانشوران و استادان هموند آن بودند در سال ۱۳۲۵ آراسته شد. نخستین نشست در همان سال و به سرپرستی حسین سمیعی برگزار شد. در این نشست دو سخنرانی به توسط حسین سمیعی و حسین گل گلاب انجام شد. پنج تن از هموندان گماشته شدند تا اساسنامه‌ای برای انجمن بنویسند.

نظر برخی از ناهمداستانان

درباره کارکرد فرهنگستان نظرهای گوناگونی داده شده است. برخی یکسره این انجمن را نکوهیده‌اند و برخی به هواداری از آن برخاسته‌اند. به گمان پژوهشگر همیشه و هماره هر کس و هر انجمن که روش نوآیین و تازه‌ای را به کار آورد و راهی نو را فراپیش بگیرد، گروهی خام‌اندیش و سنت‌پرست با او می‌ستیزند و نوآوری‌های وی را به ریشخند می‌گیرند. گواژه و سرزنش ویژگی کسانی است که کاری از دستشان برنمی‌آید و چشم ندارند دیگران را برتر از خود ببینند. این گروه فردوسی را رافضی، خیام را گیتی‌پرست، نیما را لاف‌زن شمرده‌اند. به گمان پژوهشگر ستیز با فرهنگستان ایران و نوواژه‌های آن، پدیده تازه و نابیوسانی نیست. همه سخن‌سالاران نامدار ایران در روزگار زندگانی‌شان با بی‌مهری و بدسگالی روبارو شده‌اند. چگونه می‌توان واژه‌های دل‌انگیزی همچون دانشکده، دانشگاه، استادیار و آموزشگاه را به ریشخند گرفت. این آمیغهای زیبا و برازا چه زشتی و ناخوش‌آهنگی دارند؟ چه کسی می‌تواند استوار بدارد که واژه‌ دادگستری نازیباست و عدلیه از آن بهتر است؟ آیا بهار، رشید یاسمی، دهخدا و دیگر سخندانان ایران هیچ یک زبان پارسی را نمی‌شناختند و هر چه به جا می‌آوردند ناساز با هنجارهای فارسی بود؟

       چگونه می‌توان انگاشت که نثر پارسی یکسره واژه‌های فارسی‌اش را از دست بدهد و هیچ آسیبی به فارسی نرسد؛ امّا رواج یک واژه پارسی یا ساخت یک نوواژه به نابودی زبان بینجامد؟ چرا خرده‌سنجان خاشاک و تراشه‌ای را می‌بینند و ما را از آن بر حذر می‌دارند؛ امّا داری برافراشته از ناسازی و نابرازندگی را نمی‌نگرند؟ چرا هیچ وامواژه‌ای نازیبا و ناخوش‌آهنگ نیست؛ امّا همه نوواژه‌های پارسی دلخراش‌اند و زشت؟ آیا این داوری بداد است؟ اگر سراپای دفتری وامواژه باشد، هیچ نیست؛ امّا یک واژه نو، کژی‌آفرین است و ناساز با سنت ادبی؟ چگونه می‌شود پنداشت، تاخت و تاز وامواژه‌ها، هیچ آسیبی به فارسی نرساند؛ امّا کوشش و پویش در راه نوآفرینی و نوجویی پارسی را به نیستی بکشاند؟!

به گمان پژوهشگر فرهنگستان ایران بازده خوب و پسندیده‌ای داشته و امروزه بیش از هشتاد درصد واژه‌های این انجمن در زبان پارسی رواج یافته است. هیچ نوآفرینی‌ای، بی‌لغزش نیست. نمی‌توانیم یک واژه را از میان دو هزار واژه بیرون بکشیم و کارکرد این انجمن را به ریشخند بگیریم. بیشینه نوواژه‌های فرهنگستان، امروزه به خوبی در زبان ما راه یافته است و همگان این واژه‌ها را درپذیرفته‌اند. هر کاوش و پژوهشی می‌تواند کاستی‌ها و کمبودهایی داشته باشد؛ امّا با یکی دو لغزش نمی‌توان یکباره و یکسره کوشش فرهیختگان کشور را بی‌ارزش شمرد.

خرده‌سنجان و ناهمداستانان، خرده‌هایی از فرهنگستان گرفته‌اند. بیشینه این خرده‌سنجی‌ها ناروا و نابجاست؛ امّا گه‌گاه برخی از ارزیابی‌ها درست به نظر می‌رسد. در زیر چکیده‌ای از نظر ناهمداستانان آورده و سپس برآیندی از آن به دست داده می‌شود.

عباس اقبال: «علت این عصبانیّت و ملالت یکی آن بوده است که ما هیچ وقت ندیده و نشنیده بودیم که جمعیّتی آن هم غیر متجانس و مرکّب از هر نوع مردم، دور هم بنشینند و برای دیگران لغت وضع کنند یا لغاتی را که قرنها ست معمول به اهل زبان بوده و امرای کلام فارسی آنها را به کار برده و به آنها حیات جاوید بخشیده‌اند، با سلیقه‌های کج خود عوض کنند… و با قیام و قعود یا تحصیل اکثریت آرا حرف نامعقول خود را به کرسی قبول بنشانند (کتب درسی و لغت‌سازی، مجله یادگار، گفت‌آورد از «ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌»، ص۲۴).

وقتی که از حدود سال ۱۳۱۲ ما می‌دیدیم که از کارخانه لغت‌سازی اتاق وزیر معارف وقت، اصطلاحاتی نظیر دانشگاه و دانشکده و دانشیار و دبیر و دبیرخانه و فرهنگ و غیره بیرون می‌آید و ما با تمام قوا از پیشرفت این جنایت ادبی جلوگیری می‌کردیم، عاقبت سوء این بدعت را می‌دانستیم. بدبختانه در این مبارزه ما مغلوب شدیم؛ زیرا که یک عده از همکاران ما یا از ساده‌لوحی یا برای مزاج‌گویی و تقرب به مقام وزارت، جانب بدعتگران را گرفتند و با آوردن شواهد و امثله نچسب و بی‌مورد و تشویق و ترغیب ایشان، سد سدیدی را که در مقابل این سیل خانه برانداز وجود داشت شکستند. (کتب درسی و لغت‌سازی، مجله یادگار،س۱،ش۶(۱۳۲۳) ص۶؛ گفت‌آورد از: «ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌»، ص۲۴)

هیچ وقت آکادمی و انجمن علمی و ادبی نتوانسته است برای مردم لغت و ادبیات بسازد و چیزی را که عموم نمی‌خواهند و نمی‌پسندند به نام لغت و ادبیات به زور به ایشان تحمیل کند. فقط وظیفه آکادمی‌ها و انجمنهای علمی و ادبی این است که آنچه را مردم خواسته و گفته و پسندیده‌اند مجری دارد… لغت سازی و ادبیات تراشی وظیفه انجمنهای ادبی و علمی و قدرتهای ملکی و سیاسی نیست و اگر دست به این کار زده شود جز خرابی نتیجه‌ای از آن عاید نخواهد گردید»(مجله یادگار، س۳، ش۶و۷، ۱۳۲۵، ص۷، گفت‌آورد از «ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌»، ص۲۵).

تقی‌زاده: « بهتر است از لغات عربی استفاده کنیم که میان فرهنگ عمومی ما به کار می‌رود و معمول است. افراط در بازگشت به زبان مرده قدیم، در زشتی فرق زیادی با برگشتن به سنت سرپا گذاشتن مردگان در دخمه‌ها برای کلاغها و لاشخوران را … ندارد. انتخاب بعضی لغات غیرمأنوس با وجود چندین کلمه لغات مأنوس برای همان معانی از ذوق سلیم دور است (گفت‌آورد از «ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌»، ص۳۸).

اقدامات مبنی بر اخراج قسمتی خیلی کلی از کلمات زبان فارسی به بهانه اینکه در قدیم اصل آنها عربی بوده و بدین طریق فقیر کردن و تنگ کردن زبان پارسی و پایین آوردن آن به درجه زبانهای اقوام کم تمدّن یا دهاتی‌ها در واقع دور انداختن هفتاد درصد از دارایی ملّی که مانند فرستادن تمام اتومبیلهای مملکت به خارج به بهانه اینکه در مملکت دیگری غیر از ایران ساخته شده علاوه بر ضرر زدن به ثروت ملّی، کمکی به یگانگی ملّی نمی‌کند» ( نامه های لندن به کوشش ایرج افشار، ج۱،تهران: فروزان، ۱۳۷۵، ص۶۶، گفت آورد از « ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌«، ص۱۵۰).

فروغی: «جعل لغات و اصطلاحات کار انجمنها نیست؛ بلکه اهل علم و فضل در ضمن تحریر از روی ذوق و سلیقه خود، هنگام دقّت و ضرورت اصطلاحاتی اختیار می‌کنند؛ در صورتی که از روی قاعده و تناسب اختیار کرده باشند، آن اصطلاح بالطبیعه مقبول و رایج می‌شود»(یحیی آریان پور، از نیما تا روزگار ما، تهران: زوار،۱۳۷۴،ص۱۹،گفت‌آورد از « ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌»، ص۱۰۲).

مهدی قلی خان هدایت: « بدواً در فرانسه و بعداً در ممالک دیگر تأسیس آکادمی شد. برای تلخیص زبان و تکمیل اصطلاحات یا قبول الفاظ جاری به رسمیت در کتب لغت، ما هم فرهنگستان ساختیم؛ امّا برای تخریب ریشه زبان. آکادمی هیچ مخالف با کلمات لاتین و یونانی که در السنه اروپایی تداول دارد نشد که در وضع اصطلاحات کمکی فوق العاده است. همان کیفیت را بلکه به مراتب بیشتر و بهتر عربی دارد. در فارسی لغت عرب اختصاصاتی دارد که در هیچ زبانی نیست. زبانی است به پیمانه که هر معنی را به قالب الفاظ می‌توان ریخت و عندالحاجت ریشه آن را در لغت بازیافت.

فضلای گذشته الفاظ عربی را به لهجه فارسی گنجانده‌اند؛ حتی فردوسی مجبور بوده است کلمات عربی را به کار بیاورد. به او ایراد کردند که در (ملک گفت احسن، فلک گفت زه) ملک و احسن عربی است؛ جواب داد: من نگفتم: ملک و فلک گفته‌اند … فرهنگستان هیئتی بود از چند نفر از اعضای ناجور غالباً بی‌سواد … امر بود که به جای کلمات عربی، فارسی بیاورند و میدان لغت در فارسی بی‌نهایت تنگ است و پای تتبع لنگ… ( مهدی قلی خان هدایت، خاطرات و خطرات، تهران: زوار، ۱۳۶۱، ص۴۱۱، گفت‌آورد از «ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌«، صص۱۰۶-۱۰۷)

محمدرضا باطنی: «در همه برنامه‌ریزی‌های زبانی که از موفّقیتی برخوردار شده‌اند همیشه دو شرط وجود داشته است: یکی وجود انگیزه‌ای در مردم دیگری حمایت دولت…اکنون اگر در پرتو این نظر به کار فرهنگستان زبان در ایران نگاه کنیم متوجه می‌شویم که فعّالیتهای این سازمان در محیطی انجام می‌شود که هیچ کدام از دو شرط بالا وجود ندارد. درست است که هر شب در روزنامه‌ها می‌خوانیم که سمینارسازهای حرفه‌ای می‌گویند: زبان فارسی به خطر افتاده است؛ زبان فارسی را نجات بدهیم و شعارهای کلیشه‌ای دیگری از این گونه؛ ولی به اعتقاد نگارنده مردم ایران عموماً احساس نمی‌کنند که زبان فارسی به خطر افتاده باشد و به حق چنین احساس می‌کنند؛ زیرا نه تنها هیچ خطری زبان فارسی را تهدید نمی‌کند؛ بلکه وضع زبان فارسی از هر دوره‌ای درخشان‌تر و پایه‌های آن از هر موقعی محکم‌تر است. بنابر این در عمق ذهن ایرانی تشویشی در مورد زبان فارسی وجود ندارد که انگیزه‌ای برای قبول دستکاری‌های زبانی قرار گیرد. از سوی دیگر باید توجه داشت که اگرچه فرهنگستان از طرف دولت ایجاد شده است و هر سال بودجه گزاف آن را نیز دولت می‌پردازد، ولی این سازمان از حمایت معنوی و عملی دولت برخوردار نیست. نبودن انگیزه کافی در مردم باعث می‌شود که فریاد اعتراض آنها در برابر واژه‌های ساخته فرهنگستان بلند شود و گاهی نیز باعث واکنشهای طنزآمیز و کشمکشهای کودکانه گردد. نبودن حمایت دولت نیز باعث می‌شود که تصمیمات فرهنگستان از نیروی اجرایی برخودار نباشد و از چهار دیوار فرهنگستان فراتر نرود. خلاصه اینکه نبودن این دو یعنی انگیزه کافی در مردم و نبودن حمایت دولت باعث شده که فرهنگستان زبان به صورت سازمانی کم فایده درآید و تأثیر فعّالیّتهای آن به نظر بسیاری از مردم از حد یک سرگرمی روشنفکرانه فراتر نرود. (چهار گفتار درباره زبان، ص۷۷-۷۸)

از آنچه آورده شد روشن و نمایان می‌شود که به باور ناهمداستانان:

◙ واژه‌سازی کار فرهنگستان نیست. فرهنگستانهای کشورهای دیگر واژه‌سازی نکرده‌اند؛ بلکه تنها ساخته‌های نویسندگان سرشناس و روشناس را پذیرفته یا بازپس زده‌اند.

◙ واژه‌سازی کار نویسندگان و سخن‌سالاران سترگ است. هر نویسنده هنگام نگارش کتاب می‌تواند در صورت نیاز دست به واژه‌سازی بزند. واژه‌سازی درون متنی راه کار بایسته‌ای است برای بر طرف کردن کمبود واژگانی.

◙ فارسی در سنجش با دیگر زبانهای بزرگ و نیرومند، ناتوان می‌نماید. ما نمی‌توانیم دانش و فرهنگ امروز جهان را به فارسی درآوریم. برای اینکه از این تنگنا برهیم می‌باید دست به دامن زبان دیگری همچون عربی بیازیم. زبان تازی زبان نیرومندی است که می‌تواند به ما یاری رساند تا از این کمبود واژگانی برهیم.

◙ واژه‌های زبان پهلوی و اوستایی مرده و کهنه‌اند. زنده کردن واژه‌های مرده با کندن گور پیشینیان هیچ تفاوتی ندارد. بهتر است همان واژه‌هایی را بگزینیم که صدها سال است در زبان نوشتار به کار می‌رود و همگان این واژه‌ها را می‌شناسند.

◙ واژه‌های تازی‌ای را که در نظم و نثر ما آمده، نمی‌باید دور ریخت. این واژه‌ها شناسنامه پارسی گرفته‌اند و دور ریختن این واژه‌ها پارسی را با کمبود واژگانی روبارو می‌کند.

◙ نوواژه‌های فرهنگستان دل‌انگیز و دلربا نیست و به زور بخشنامه به مردم خورانده می‌شود. مردم، این واژه‌ها را نمی‌پذیرند و از این واژه‌ها بیزارند. بهتر است فرهنگستانیان از سخنوران و دانش‌پژوهان سرشناس و نام‌آور یاری بجویند؛ کسانی که نازکی‌های پارسی را نیک می‌شناسند و از توانایی‌های این زبان آگاهی دارند.

◙ کشورداران از فرهنگستان پشتیبانی نمی‌کنند؛ ازین رو فرهنگستان برای رواج دادن نوواژه‌هایش، نیروی کارا، پایا و بُرّایی ندارد و نوواژه‌هایش از چهاردیواری فرهنگستان فراتر نمی‌روند.

نظر همداستانان فرهنگستان

احمد سمیعی گیلانی: «فرهنگستان اوّل، راهی سالم و معتدل، دور از تعصب عربی‌زدایی و سره‌آفرینی و منطبق با طبیعت زبان انسانی و ناموس تحوّل و تطوّر آن در پیش گرفت و از این رو در واژه‌گزینی نسبتاً موفق از کار درآمد. میزان قبول عامی که لغات و اصطلاحات مصوب فرهنگستان اوّل پیدا کرد در نتایج مطالعه جالب یکی از محقّقان جوان منعکس شده است.

اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم باید بگوییم که فرهنگستان اوّل در پی‌گیری به موقع از آفتی که به زبان فارسی روی آورده بود وظیفه خود را ادا کرد.» (سابقه فرهنگستان در ایران، نرم‌افزار نمایه)

         داریوش آشوری: «یک رویداد اساسی در این راستا برپایی فرهنگستان زبان ایران در سالهای پایانی پادشاهی رضاشاه بود. شورای عالی فرهنگستان از ادیبان برگزیده‌ای با گرایش ناسیونالیستی تشکیل شده بود. این نهاد نماینده سیاست زبانی ناسیونالیستی رضاشاهی بود و از پشتیبانی قدرت مطلق وی برخوردار. فرهنگستان برای بهبود بخشیدن به زبان اداری و علمی با گرایش به فارسی گردانیدن واژگان آن، تشکیل شده بود. فرهنگستان یکم به رغم عمر کوتاه‌اش که پایان آن کم و بیش با پایان پادشاهی رضاشاه همزمان بود از نظر دگرگون کردن فضای زبانی و شکستن فضای محافظه‌کارانه‌ای که عادتها و گرایشهای دیرینه ادیبانه پاسدار آن بودند، نقش بزرگی بازی کرد. فرهنگستان با ساختن واژه‌های ترکیبی برای نام‌گذاری وزارت‌خانه‌ها و دستگاه‌های اداری و مقداری ترمهای علمی و فنّی بر اساس دستگاه ترکیب‌سازی زبان فارسی، این دستگاه را که در حوزه نثرنویسی قرنها از کار افتاده و فراموش شده بود، دوباره به کار انداخت. جایگزینی واژه‌هایی مانند بهداری به جای صحّیّه، دادگستری به جای عدلیّه، شهربانی به جای نظمیّه، زیست‌شناسی به جای علم الحیات و فشارسنج به جای میزان الضغطه نمونه‌هایی است که امروزه به راحتی می‌توان نقش آنها را در دگرگونی فضای زبانی درک کرد؛ زیرا پیش از آن رسم و عادت بر این بود که تمامی این گونه نامها از مایه عربی‌تبار ساخته یا با ساختار واژگانی عربی جعل شوند.

         این واژه‌های جانشین که با فرمان شاهانه در نگارشهای رسمی به کار می‌رفتند و یا راه خود را به کتابهای درسی باز می‌کردند، دریچه تازه‌ای به روی فضای تنگ و خفقان گرفته نثر فارسی گشود و هوای تازه‌ای وارد آن کرد. با این کار نمایان فرهنگستان بود که واژه‌سازی بر بنیاد مایه واژگانی و ساختار دستوری فارسی توانست راه خود را باز کند و به دست نویسندگان و مترجمان نسلهای پسین گسترش یابد و این نکته را هم باید افزود که فرهنگستان یکم، نسبت به فرهنگستان دوم از سیاست میانه‌رو پاک‌سازی زبانی پیروی می‌کرد. این سیاست در رساله‌ای که رئیس فرهنگستان، سیاستمدار دانشور و ادیب برجسته، محمد علی فروغی با عنوان پیام من به فرهنگستان نوشته بازگو شده است.

         با برکناری رضاشاه از پادشاهی بر اثر اشغال ایران، سیاستهای دیکتاتورانه او از جمله سیاستهای زبانی‌اش، زیر تازیانه انتقاد رفت و ادبای محافظه‌کار که جانی تازه یافته بودند کوشیدند تمامی کوششها برای پاک‌سازی زبان را از جمله با مسخره کردن آن خنثا کنند.

… یک رویداد مهم در این جهت، برپایی فرهنگستان دوم در اوج دیکتاتوری محمدرضاشاه در پایان دهه چهل بود. ریاست این فرهنگستان به عهده صادق کیا، استاد زبان پهلوی در دانشگاه از شاگردان مکتب ذبیح بهروز بود. این مکتب دارای گرایش ناسیونالیستی تندرو یا به عبارت دیگر ایران‌پرستانه بود. در نتیجه، سخت ضد عرب و عربی و هوادار فارسی سره بود. فرهنگستان دوم بر این بنیاد ایدئولوژیک سیاست پیرایشگری زبانی خود را دنبال می‌کرد. این فرهنگستان از نظر سازمانی از فرهنگستان یکم گسترده‌تر بود و چندین گروه در آن برای رشته‌هایی از علوم طبیعی و علوم اجتماعی و جز آنها واژه‌گزینی و واژه‌سازی می‌کردند؛ البته دستور ریاست و شورای فرهنگستان این بود که همه واژه‌های برساخته می‌بایست از مایه فارسی یا در کل ایرانی تبار باشد.

         امّا بر خلاف فرهنگستان یکم، فضای کلی سیاسی و اجتماعی، پشتیبان فرهنگستان دوم نبود و نگرش کمابیش مثبت همگانی به ویژه روشنفکران به برنامه‌های بازسازی ایران در دوران رضاشاه در دوران محمدرضاشاه به نگرشی ناباورانه و مسخره‌انگارانه جای سپرده بود. خاطره کودتای ۲۸ مرداد در ذهن مردم به ویژه روشنفکران سبب آن بود که هیچ کس نمایش ایدئولوژیک ناسیونالیستی رژیم را باور نکند. از سوی دیگر، در این دوران گرایشهای ایدئولوژیک تندرو چپ و دینی جای فضای ناسیونالیستی میان دو جنگ جهانی را گرفته بود. افزون بر اینها، محمدرضاشاه با ضعفها و دودلی همیشگی‌اش بر خلاف پدرش با قدرت از فرهنگستان پشتیبانی نمی‌کرد. در دوران او ادبای محافظه‌کار با واژه‌های نوساخته و سره فرهنگستان سخت مخالفت می‌کردند و بر سر برخی از آنها که به فضای همگانی می‌آمد مانند «رسانه» برای medium جنجال به پا می‌کردند. در طیف گسترده مخالفان رژیم نیز مخالفت با فرهنگستان جنبه‌ای از مخالفت کلی با رژیم شمرده می‌شد.

         با این همه برخی از فرآورده‌های واژگانی آن مانند رسانه و نیز همه‌پرسی برای رفراندم با به کار رفتن‌شان در رسانه‌های همگانی رواج یافتند (از جمله همه‌پرسی به قانون اساسی جمهوری اسلامی هم راه یافت) یکی از کارهای جسورانه فرهنگستان دوم کوشا کردن برخی پیشوندهای ناکوشا و فراموش شده فارسی مانند «ترا» و «پیرا» بود. پیشوندها در ترکیبهای ترابری (برابر با transportation) و پیراپزشکی (برابر با paramedical) به کار رفت. این دو واژه به صورت نام یک وزارتخانه و یک دستگاه دانشگاهی جای خود را در زبان فارسی باز کردند و بخت آن را داشتند که انقلاب را از سر بگذرانند و با ریشخند تاریخ به صورت الگویی برای واژه‌سازی علمی به دست فرهنگستان سوم به کار بروند که در دوران جمهوری اسلامی برپا شده است.»(پژوهشی درباره …، صص۱۰۲-۱۰۶)

         «فرهنگستان سوم که جمهوری اسلامی برپا کرده است در این کشاکش زبانی، کم‌وبیش سیاستی ترازمندتر از فرهنگستان دوم در پیش گرفته است. گمان می‌رفت که این فرهنگستان با تکیه بر دیدگاه‌های محافظه‌کارانه در مورد زبان فارسی سیاستی در جهت عربی مآب‌تر کردن آن در پیش بگیرد؛ امّا چنانکه گفتیم در عمل نگره‌ای به نسبت علمی‌تر در پیش گرفته است. گروه‌های واژه‌گزینی این فرهنگستان در قیاس با فرهنگستان دوم در طرح‌ریزی روشهای برنامه‌های خود از آزادی بیشتری برخوردارند. فرهنگستان سوم به طبع نمی‌تواند سیاست پاک‌سازی زبانی دو فرهنگستان دوران پهلوی را دنبال کند؛ امّا میراث‌بر بخش بزرگی ار دستاوردهای جسورانه آنها نیز شده است؛ زیرا آن دستاوردها نخست بر اثر کاربرد اجباری با زور دولت و سپس جا افتادن در دستگاه عادتهای زبانی و نیز سازگارتر شدن زبان فارسی با کارکردها و ضرورتهای زبانی در جهان مدرن، زمان درازی است که در بدنه ساختار واژگانی فارسی جذب شده‌اند.

         فرآورده واژگانی فرهنگستان سوم که خودمانی‌تر و مردمی‌تر است و واژگان عربی‌تبار را یکسره نفی نمی‌کند، در ساز و کار عادتهای زبانی کنونی آسان‌تر جذب پذیر است؛ البته این فرهنگستان هم که همیشه به دنبال خودی کردن واژه‌های بیگانه است، هنوز با یک دید فراگیر علمی نسبت به مسأله رابطه زبان ما و زبانهای مدرن فاصله‌ای دراز دارد.

         بزرگترین ضعف سیاست این فرهنگستان نیز همانا بیگانه‌هراسی آن است که سبب ایستادگی آن در برابر جذب واژه‌های بیگانه می‌شود که اصل اروپایی دارند؛ ازین رو کوشش برای یافتن واژه‌های خودی برای واژه‌های پذیرفته شده‌ای مانند هلی‌کوپتر، مانور، پیتزا و رستوران همچنان جریان دارد؛ امّا به رغم این نگره کلی، بنا به ضرورت، هر جا که یافتن واژه فارسی- عربی برای ترمی از زبان انگلیسی یا فرانسه ناتوان باشند، واژه بیگانه را می‌پذیرند.

         نگاهی به واژه‌های تصویب شده در شورای این فرهنگستان که بر روی سایت اینترنتی‌اش به آن دست می‌توان یافت، نشان از کوشندگی نسبی آن در زمینه‌های گوناگون دارد. یک نکته بسیار مهم آن است که فرهنگستان سوم بی‌ آن که در سیاست رسمی خود اعلام کرده باشد، بنا به ضرورت زمانه و پیشرفت نسبی زبان علمی در فارسی و نیازهای چاره ناپذیر آن، دنباله کارهای فرهنگستان دوم و روش دایرت المعارف فارسی را گرفته و به بسیاری از واژه‌های ساخته و پرداخته آن دو در فهرست واژه‌های تصویب کرده خود، رسمیت بخشیده است. اگرچه این فهرست نشان نمی‌دهد که کدام واژه‌های نوساخته را از پرونده‌های فرهنگستان دوم گرفته‌اند؛ ولی به نظر می‌رسد که بخش چشمگیری از آنها می‌باید از همان منبع باشد.

         باری باید گفت کار بازسازی و مدرنگری زبان که روزگاری با چنان ایستادگی‌های سخت روبرو بود مانند دیگر جنبه‌های مدرنگری زندگانی ایرانی از مسیری و با بردارهایی انجام می‌شود که هیچ کس انتظارش را نداشت و این را باید به زبان هگل به گمانم مکر عقل کل گفت.» (پژوهشی درباره …، صص۱۰۹-۱۱۱)

         فرهنگنامه ادب فارسی: « فرهنگستان با برساختن صدها واژه و اصطلاح معادل برای واژگان و اصطلاحات بیگانه، به فرآیند سره‌نویسی سرعت بخشید؛ امّا این جنبش- آن گونه که پیروانش می‌خواستند- با اقبال جامعه روبرو نشد و از حدود دهه ۱۳۳۰ ش. از شتاب نخستین بازایستاد. با این همه تلاش و میراث سره‌نویسان در نسلهای بعدی تأثیر گذاشت و نیز بسیاری از واژگان و اصطلاحات برساخته فرهنگستان در دستگاه‌های اداری و فرهنگی کشور رواج یافت.» (فرهنگنامه ادب فارسی، ص۸۱۶)

ارزیابی کارکرد فرهنگستان یکم در زمینه واژه‌سازی

واژه‌های شهربانی و ارتش به خوبی رواج یافته‌اند. بیش از نود درصد این واژه‌ها امروزه با بسامد بالا به کار می‌روند. واژه‌های اداری، بانکداری، سیاسی و شهرداری که فرهنگستان در سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۸ برنهاد، به خوبی شناخته شده و همگان این واژه‌ها را پذیرفته‌اند. این رشته‌های نوبنیاد به تازگی رواج یافته بودند و تازگی داشتند و بسیاری از مفهومهای آنها پیش از این در فرهنگ و زبان پارسی پیشینه‌ای نداشت؛ واژه‌هایی همچون بازنشسته، بخشدار، پرونده، کارگزین، باجه و پرداخت…؛ ازین رو به خوبی در زبان مردم راه یافتند. اگر پیش از رواج مفهوم یا وامواژه‌ای، برای آن بومواژه‌ای پیشنهاد شود، بیشتر بخت آن را خواهد یافت که در زبان مردم روان گردد.

       واژه‌های جانورشناسی، هواشناسی و گیاه‌شناسی بسیار خوش افتاد. این رشته‌ها نیز نوبنیادند و در گذشته، این دانشواژه‌ها در فارسی برابری نداشته‌اند. می‌توان علت کامیابی این نوواژه‌ها را در همین دانست. از سوی دیگر بسیاری از این واژه‌ها از برابر عربی‌تبارشان روشن‌تر و معنارسان‌ترند؛ ازین رو به خوبی در زبان مردم جای گرفتند؛ واژه‌هایی همچون هواشناسی به جای معرفه‌الهوا ، بادسنج به جای میزان الریاح، نمناک به جای مرطوب و سپیده‌دم به جای فلق.

  واژه‌های رواج یافته پزشکی نیز فراوان‌اند؛ مانند: آهیانه به جای عظم قحف و بازدم به جای «زفیر». واژه‌های دادگستری و روان‌شناسی و آمار نیز از آنجا که در سازمانهای دولتی به کار می‌رفتند با درصد بالا رواج یافته‌اند. بررسی‌ها نشان می‌دهد که این واژه‌ها از برابرهای عربی‌تبارشان روان‌تر یا زودفهم‌ترند؛ همچون: دادگستری به جای عدلیه، فروشنده به جای بایع، «فرجام‌خواه» به جای «مستدعی تمیز»، یادگیری به جای تلمّذ و گرایش به جای تمایل.

نوواژه‌های فرهنگستان در زمینه ورزش و شمارشناسی آنچنان کامیابانه نیست. علت این ناکامی را می‌توان در نبود سازمان پشتیبان و آشفتگی رسانه‌ها دانست. از سوی دیگر در رشته شمارشناسی واژه‌های عربی‌تبار در میان همگان با بسامد بالا رواج داشته و برخی از این واژه‌ها از برابرهای پارسی‌شان کوتاه‌تر و روان‌تر است؛ ازین رو در رشته شمارشناسی نوساخته‌های فرهنگستان آنچنان با پذیرش همگان همراه نشد. هنگامی که این واژه‌ها به تصویب رسیدند و در درسنامه‌ها به کار رفتند، سروصدایی به پا شد (ت‍اری‍خ‌ ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ف‍رهن‍گ‍س‍ت‍ان‌ ای‍ران‌، صص۶۳-۶۶)؛ البته درصدی از این واژه‌ها با بسامد بالا پذیرفته شدند و امروزه در نوشته‌ها و درسنامه‌ها به کار می‌روند، مانند: نیمساز، یکان، گوشه باز، گوشه تند، بخش‌پذیر، دهگان، سدگان، ژرفا، توان، …

پژوهشگر گمان می‌کند که در رشته شمارشناسی، دست کم یک پنجم نوواژه‌ها پذیرفته شدند و چهار پنجم آنها خوش نیفتادند. اگرچه به گمان ما بسیاری از واژه‌های برنهاده زیبایند و خوش‌آوا و جای آن است که از نو کوشش و پویشی برای گنجاندن آنها در درسنامه‌ها انجام گیرد. کوتاه سخن اینکه اگر نگاهی فراگیر و فراخ به نوواژه‌های فرهنگستان بیفکنیم به این برآیند می‌رسیم که بیش از هشتاد درصد واژه‌های فرهنگستان یکم امروزه رواج یافته‌اند و این، آمار بسیار پذیرفتنی و نغزی است.

سره‌گرایی در فرهنگستانهای ایران

همانگونه که یادآوری شد، از سال ۱۳۱۴ فرهنگستان نخست راه اندازی شد؛ گرچه پیش از این نیز به طور غیررسمی انجمن واژه‌گزینی برپا بوده است. از آن سال تا امروز سه فرهنگستان در ایران به کار واژه‌گزینی پرداخته‌اند. امّا سره‌گرایی در این سه انجمن یکسان و به یک اندازه به انجام نرسیده است. به نظر می‌رسد که در فرهنگستان نخست، مردم، خواهان بیرون ریختن واژه‌های بیگانه بودند؛ ازین رو فرهنگستان نخست نیز در پی آن افتاد که این جنبش را سمت و سو دهد و از تندروی آن بکاهد. فرهنگستان نخست واژه‌های آشنارو و نغزی ساخت و برای بسیاری از واژه‌های تازی، برابر پارسی پیشنهاد کرد. می‌توان گفت که این فرهنگستان به گسترش سره‌گرایی یاری نمود؛ امّا به نظر نمی‌رسد که همه هموندان این انجمن سره‌گرا باشند. برای نمونه دکتر حسابی در این انجمن می‌تواند از سره‌گرایان به شمار آید؛ امّا رشید یاسمی و بهار را نمی‌توان سره‌گرا دانست. این گوناگونی و رنگارنگی اندیشه‌ها سبب شد که برونداد این انجمن خردپسند‌انه‌تر و درست‌تر بوده باشد. کامیابی این انجمن، فرآورده هموندان و کارکنان فرهیخته و کاردان آن است.

پس از بسته شدن فرهنگستان نخست، فرهنگستان دوم راه اندازی شد. فرهنگستان دوم بیش از فرهنگستان نخست سره‌گرا ست و در پی آن است که همه نوواژه‌هایش به پارسی سره باشد. گه‌گاه نیز  در این انجمن از زبان پهلوی و پارسی باستان، واژه‌ستانی شده است؛ برای نمونه واژه «رایانه» نخستین بار در آغازه‌های ۱۳۵۰ ساخته شد که از فعل «رایانیتن» پهلوی است. فرهنگستان دوم بیش از فرهنگستان نخست به پارسی سره گرایید و سره‌گرایی آن تندتر و بنیروتر بود. به نظر می‌رسد که کامیابی فرهنگستان دوم از فرهنگستان نخست کمتر بوده باشد. دلیل کاهش کارایی و بازده این فرهنگستان را می‌توان به علتهای درونی و برونی بخش کرد. نانغزی و ناشیوایی نوواژه‌های آن از علتهای درونی و اوضاع آن روزگار و دودلی شاه را از علتهای برونی می‌توان دانست.

از سوی دیگر بیشتر فرهیختگان کشور از شاه ناخرسندند و براندازی ۱۲۹۹ از یادها نرفته است؛ ازین رو نوواژه‌های فرهنگستان را خودی نمی‌شمرند و آن را به دل خوش نمی‌دارند. دین‌گرایی و بنیادگرایی نیز در این دهه‌ها جان گرفته است و گرایش به زبان تازی در میان مردم هوادارانی دارد. اینها همه از دیگر علتهای بدبینی مردم به فرهنگستان دوم شدند.

فرهنگستان سوم ایران که پس از جنبش اسلامی پی افکنده شد، هیچ انگیزه‌ای برای سره‌گرایی ندارد. بسیاری از نوواژه‌های این انجمن عربی است و تا آنجا که نگارنده آگاهی دارد برای هیچ واژه تازی‌ای برابر پارسی پیشنهاد نشده است. به فراوانی می‌توان واژه‌هایی را در این انجمن یافت که ریشه تازی دارند و به تصویب این فرهنگستان رسیده‌اند، به‌سان: شبکه ذخیره، مرسوله پستی، اعتدال ربیعی.

به نظر می‌رسد که فرهنگستان سوم از پشتیبانی کشورداران نیز بی‌بهره است. با اینکه در هر دفتر نوواژه‌ها به امضای رئیس جمهور وقت می‌رسد و کتابهای فرهنگستان حکم بخشنامه دولتی دارد، امّا کمتر واژه‌ای را می‌توان یافت که به تصویب رسیده باشد و در رسانه‌های دولتی به کار رفته و در میان مردم رواج یافته باشد. نزدیک به بیست هزار واژه به تصویب این انجمن رسیده؛ امّا تنها واژه پیامک و بالگرد… به گوش آشناست. گویا می‌باید به تصویب رساندن واژه‌ها و گنجاندن آن در کتابخانه‌ها بسنده کرد.

جای شگفتی است که پژوهشگر به کتابخانه‌ فرهنگستان هنر سری زد و به فرنشین (=رئیس) کتابخانه گزارشی از نوواژه‌های فرهنگستان فراپیش داشت؛ امّا او کوچکترین پروایی در به کار بردن این واژه‌ها نشان نداد. پژوهشگر درخواست که نوواژه‌ها در وبگاه فرهنگستان و دیگر نمون‌برگهای آن به کار رود؛ امّا نزدیک به پنج سال گذشت و هیچ کنش و پویشی به انجام نرسید. در جایی که حتا نوواژه‌های فرهنگستان در کتابخانه فرهنگستان ارج نهاده نمی‌شود، آیا می‌توان چشم داشت که این واژه‌ها در میان مردم رواج یابد و در شهرستانهای دورافتاده جای بگشاید؟ به نظر می‌رسد می‌باید تنها وانمود کنیم که کاوش و کوششی به جا می‌آوریم و به همین نمایش ساختگی می‌باید بسنده کنیم و بودجه‌ای هنگفت را بیهوده از دست بدهیم؟

باستان‌گرایی در فرهنگستان نخست

یکی از بهتان‌هایی که به فرهنگستان نخست زده می‌شود، باستانگرایی و واپس‌گرایی این انجمن است. خرده‌سنجان فرهنگستان نخست را باستان‌گرا و گذشته‌گرا می‌دانند و از اینکه فرهنگستان ایران برخی از واژه‌های پهلوی و اوستایی را زنده کرده ناخرسندند. پژوهشگر نگاهی به برنهاده‌های فرهنگستان انداخت و در پی آن شد که واژه‌های پهلوی و اوستایی این انجمن را بیابد. خوشبختانه بر وی روشن و رخشا شد که از میان دو هزار و اندی واژه که فرهنگستان برنهاده، کمتر از ده واژه آن باستانی است که در فارسی دری پیشینه ندارد. همه واژه‌های این انجمن از واژه‌های زنده و شناخته شده زبان دری گزیده شده است. فرهنگستان نخست در واژه‌سازی و واژه‌گزینی بسیار کامیاب بود. رواج گسترده نوواژه‌های این انجمن، نشان می‌دهد که واژه‌سازان به راستی دانا و آگاه بوده‌اند و رایومندانه و به درستی واژه‌ها را از دل فرهنگها بیرون کشیده‌اند یا برابری دل‌انگیز و درخور به جای وامواژه‌ها برساخته‌اند. به گمان پژوهشگر فرهنگستان نخست ایران اثر ژرف و ماندگاری بر پارسی نهاد و برنهاده‌های آن، بیش از فرهنگستان دوم و سوم در زبان مردم رخنه کرد. امروزه کسی باور نمی‌کند که واژه دانشگاه، شهربانی و دانشکده و… پیشینه‌ای کمتر از یک صد سال داشته باشند. همه این دو هزار واژه تنها در مدت هفت سال به تصویب رسید و بودجه این انجمن از راه فروش سرگین چارپایان ارتش به دست ‌آمد. شگفتا با این بودجه اندک و خوارمایه بی اینکه ساختمانی برای فرهنگستان در نظر گرفته شود و امکانات امروز در دست این انجمن باشد، بتوان اینچنین اثر ژرفی بر زبان پارسی نهاد. به گمان پژوهشگر کارایی و بازده این انجمن از فرهنگستان سوم با این همه توانمندی و بودجه بیشتر بود.

تنها چند واژه باستانی در فرهنگستان نخست به تصویب رسید. این واژه‌ها نیز با ساختار فارسی دری سازگار و همسازند و این گزینش نیز به‌سان دیگر گزینشهای این انجمن کامیابانه بوده است. واژه‌هایی همچون: آمار و ویرایش…

کار و کنش فرهنگستان نخست می‌تواند سرمشق بسیار خوبی باشد برای فرهنگستانیان امروز. دانشوران سرآمدی همچون دکتر حسابی، مصاحب، دهخدا و رشید یاسمی… یاری شایانی به زبان دری کردند و چه خوش است راه ایشان پی گرفته شود. به گمان نگارنده هیچ انجمنی در ایران بیش از این انجمن بر پارسی اثر ننهاد. نزدیک به دو هزار واژه کمتر از ده سال به تصویب رسید و کشورداران نیز از این واژه‌ها پشتیبانی کردند. بر پایه آماری که در یکی از ماهنامه‌ها داده شده و نگارنده نیز آن را استوار می‌دارد، بیش از هشتاد درصد این واژه‌ها با بسامد بالا در پارسی رواج یافت. اگر هر ایرانی نزدیک به بیست هزار واژه فارسی را یاد داشته باشد، می‌توان گفت که ده درصد گستره واژگانی مردم، فارسی‌ شد. از سوی دیگر نوواژه‌های این فرهنگستان از میان واژه‌های پربسامد و پرکاربرد گزیده می‌شدند، ازین رو اثرگذاری آن دوچندان بود؛ واژه‌هایی همچون: شهرداری، آموزش و پرورش، استادیار… این واژه‌ها هر روزه در زبان مردم روان‌اند و بسامد کاربرد آنها بس بسیار بالاست. بر روان این سره‌مردان درود باد.

علت بدبینی مردم به فرهنگستان

بدان‌سان که گفته شد، فرهنگستان ایران در سالمه ۱۳۱۴ آغاز به کار کرد و واژه‌های بسیاری را ساخت. واژه‌های فرهنگستان ایران در چند دهه گذشته دگرگونی ژرفی در پارسی پدید آورد. این دگرگونی سبب شد که دستگاه واژه‌سازی پارسی به کار افتد و وندهای آن پویاتر شود. برخی از این نوواژه‌ها آنچنان با زبان پارسی جوش خورده‌اند‌ که کمتر کسی درمی‌یابد تنها چند دهه از عمر این نوساخته‌ها می‌گذرد؛ واژه‌هایی همچون: دانشگاه، دانشکده، دانشیار، دادسرا، ماهواره و مانند اینها. در این میان، برخی کهنه‌گرا کوشیدند بر برابرنهادهای فرهنگستان فسوس کنند و نوواژه‌های این انجمن را نادیده بگیرند.

       برای اینکه به بازده کار فرهنگستان نگاهی بیفکنیم، می‌توانیم فرهنگ عمید یا فرهنگ معین را با یکی از فرهنگهای هم‌روزگار بسنجیم و دگرگونی و پیشرفت واژه‌سازی را بررسیم. خوشبختانه هر روزه نوواژه‌های بسیاری جای بر واژه‌های بیگانه تنگ می‌گردانند و وامواژه‌ها را از میدان بدرمی‌رانند؛ البته سره‌پژوه نمی‌خواهد استوار بدارد که این روند، شتاب و تندی بایسته را دارا ست؛ امّا جای خوشبختی است که شمار کتابهای پارسی و پژوهش‌های علمی رو به افزایش است.

       امّا چرا مردم ما بدبینانه به این نهاد فرهنگی نگاه می‌افکنند؟ چرا مردم بر برابرنهادهای آن نیشخند می‌زنند و در پی آنند که کار و کوشش این دانش‌پژوهان را به ریشخند گیرند؟ من به کمتر کسی برخورده‌ام که از فرهنگستان ایران پشتیبانی کند و نوساخته‌های آن را پاس بدارد. بیشینه مردم تا نام فرهنگستان را می‌شنوند واژه‌ «کش‌لقمه» را به جای «پیتزا» پیش می‌کشند و سپس خنداخند سر می‌دهند. من کمتر کسی را دیده‌ام که نام یکی از کتابهای فرهنگستان را شنیده باشد، چه رسد به آنکه آن را خوانده باشد. دریغ که بزرگان و برخی از استادان ادب پارسی نیز ازین هنجار و رفتار به دور نیستند. سره‌نویسان و برخی از پارسی‌دوستان نیز نظر خوشی به فرهنگستان ایران نداشته‌اند. علت چیست؟ چرا به جای سپاس‌گزاری و ارج نهادن کارهای ارزشمند این فرهیختگان، ایشان را می‌نکوهیم؟ جای آن است که پژوهشگران ما در این باره کاوشی انجام دهند و چرایی ناخرسندی مردم را جویا شوند. اگر ریشه ناخشنودی مردم شناخته نشود، ساخت واژه‌ به تنهایی نمی‌تواند این واژه‌ها را در زبان مردم روان سازد. فرهنگستان یکم و دوم واژه‌های بسیاری ساختند و بیش از ۸۰% واژه‌های فرهنگستان نخست در میان مردم رواج یافت؛ امّا به این دستاورد نمی‌توان بسنده کرد و می‌باید به کار و کوشش افزود.

       در جهانی که ما هر روز با دگرگونی و ابزاری تازه روباروی می‌شویم، واژه‌سازی نیز می‌باید سبک‌رَوتر و شتابان‌تر به انجام رسد. زبان پارسی نشان داده است که شایستگی آن را دارد که یک زبان توانا و پویا باشد.

       این زبان در هزار سال گذشته فراز و نشیب‌های بسیاری را پشت سر نهاده؛ امّا همیشه سر‌بلند و سرفراز بالا برافراخته است. بسیاری از کشورهای خاورمیانه همچون هند، پاکستان، ترکیه و عراق میزبان این زبان بوده‌اند و بی‌گمان در آینده نیز ‌توان آن را دارد که در آسیا و دیگر بخشهای جهان درگسترد و قد برافرازد؛ امّا باید بدانیم که زبان، نمودگار فرهنگ و شارمندی زبانوران است. زبانوران و سخنگویان هستند که آن را بارور می‌کنند و زبان را توانا می‌گردانند. اگر پژوهشگران بکوشند ناتوانی‌های زبان پارسی را بزدایند و آن را پرمایه گردانند در آینده فرزندان ما بی‌نیاز از زبان دیگر، زبان میهنی خود را بُردار اندیشه خواهند کرد و اگر این زبان روندی فرازجویانه نداشته باشد، مردم نیاز خود را از دیگر زبانهای زنده گیتی برخواهند آورد. به هر روی ما در این جستار پژوهشی درباره چرایی ناخرسندی مردم از فرهنگستان زبان و ادب پارسی انجام خواهیم داد و علتهای برون‌زبانی را خواهیم کاوید. فراموش نشود که علتهای یاد شده، برون‌زبانی است و درباره علتهای درون زبانی سخنی نخواهیم گفت.

خوگیری با زبان تازی: یکی از علتهایی که مردم نوواژه‌های پارسی را نمی‌پسندند، آن است که در سنت ادبی ایران، همیشه زبان تازی و تازی‌دانی، سرچشمه و خاستگاه واژه‌سازی و واژه‌گزینی شمرده می‌شده است. در گذشته به آن می‌بالیدند که تازی بدانند و بتوانند واژه‌های دشوار تازی را بر زبان آورند؛ همانگونه که امروزه زبان انگلیسی جایگاه و جاهی در میان مردم یافته است. زبان پارسی در گذشته تنها زبان شعر و سرایش بوده است؛ ازین رو بسیاری از واژه‌های پارسی تنها در شعر پارسی به کار می‌رود و مردم تنها این واژه‌ها را در شعر شنیده‌اند و کاربرد این واژه‌ها در نثر رسمی برایشان ناآشنا و بیگانه می‌نماید. برای نمونه واژه‌ سخن و سخنور و سرایش و سرایندگی را می‌توان یاد کرد که بیشتر در شعر به کار می‌روند. همه مردم این واژه‌ها را می‌شناسند و آنها را شنیده‌اند؛ امّا کمتر این واژه‌ها بر زبان مردم می‌چرخد. مردم بیشتر واژه‌ حرف زدن و ادیب بودن را به کار می‌برند. بیشتر واژه‌های نثر، تازی است. می‌توان به نثر روزگار صفوی و قاجار نگاهی افکند. گاه تنها نقش‌نماها واژه‌های پارسی‌اند و هیچ واژه‌ دیگری در نثر پارسی نیست. واژه‌های علمی نیز بیشتر تازی بوده‌اند. نگاهی به دستور زبان پارسی بیندازید. ماضی، مضارع، امر … همه این واژه‌ها عربی‌اند. آیا نمی‌شاید که دست‌کم واژه‌های دستور زبان، وامواژه نباشد؟ پس چرا بیشینه این واژه‌ها تازی است؟

       سنت ادبی ما به گونه‌ای بوده است که بی‌هیچ پروایی واژه‌های تازی را به وام ستانده و برای این وام‌گیری هیچ مرزی نمی‌شناخته‌ است؛ ازین رو مردم ما با ساختار واژه‌سازی پارسی آشنا نیستند و آن را به خوبی نمی‌شناسند. اگر از دانش‌آموزی خواسته شود تا از فعل «جعَل» اسم فاعل و مفعول بسازد، او به سادگی می‌گوید: جاعل و مجعول؛ امّا اگر از او بخواهیم تا از فعل «رفتن» اسم فاعل و مفعول بسازد او درمی‌ماند. سنت ادبی‌ سبب شده که دستور زبان پارسی در سایه‌سار دستور زبان تازی آموخته شود. استادان ادب پارسی بیشتر به واکاوی واژگان تازی می‌پردازند و سررشته چندانی از ریشه‌ واژه‌های پارسی ندارند. پیامد آن، این شده که مردم آسان‌تر پذیرای واژه‌های تازی باشند.

ناآگاهی: دلیل دیگر ناخرسندی مردم از واژه‌های فرهنگستان ناآگاهی ما از زبان پارسی است. فرهنگستان چندی پیش واژه‌های «جان‌پاس» و «جاندار» را در برابر واژه‌ «بادی‌گارد» برگزید. از یکی از استادان ادب پارسی شنیدم که جاندار به معنای دارنده جان است. چرا این واژه به معنای بادی‌گارد برگزیده شده است؟ در صورتی که می‌دانیم این واژه در تاریخ بیهقی و سیاست‌نامه به همین معنا به کار رفته است و ناآگاهی وی سبب شده که این خرده بر فرهنگستان گرفته شود. بسیاری از واژه‌های فرهنگستان نوگزیده است نه نوساخته. فرهنگستان مصوبه‌های خود را به سه دسته می‌کند: واژه‌هایی که به تازگی آنها را ساخته و در گذشته در زبان پارسی دیده نشده است. همانند واژه‌ «جانپاس» که به آن نمونشی شد. دوم واژه‌هایی که دیگر نویسندگان این واژه‌ها را ساخته‌اند و فرهنگستان نیز این واژه‌ها را پسندیده است و به تصویب رسانده تا در سازمان‌ها و نهادهای دولتی به کار رود و صدا و سیما این واژه‌ها را دربپذیرد. به این واژه‌ها «برگزیده» گفته می‌شود. سوم واژه‌هایی که در گذشته بوده؛ امّا فراموش شده‌اند و فرهنگستان این واژه‌ها را از نو زنده کرده و به جای واژه بیگانه رواج داده است. به این واژه‌ها «نوگزیده» گفته می‌شود؛ بدین روی، واژه‌های مصوّب فرهنگستان سه‌ گونه‌اند: نوساخته، برگزیده، نوگزیده. بسیاری از واژه‌های فرهنگستان نوگزیده و برگزیده‌اند نه نوساخته؛ امّا از آنجا که بسیاری از مردم آگاهی ندارند، گمان می‌کنند این واژه‌ها ساخته فرهنگستان است و در گذشته در پارسی روایی نداشته است. ازین رو در برابر این واژه‌های دری درمی‌ایستند و آنها را نمی‌پذیرند و پس می‌زنند.

آوازه‌افکنی: از دیگر زمینه‌سازهایی که سبب شد نام فرهنگستان به بدی یاد شود، آوازه‌افکنی گاه‌نامه‌ها و برخی از روزنامه‌هاست. من از بسیاری شنیده‌ام که فرهنگستان به جای واژه‌ «دایره» «گردکی» و به جای «مستقیم»، «سیخکی» را برنهاده است. بهتان‌زنان که این دو واژه و مانند اینها را به زبان می‌آورد بی‌درنگ زیر خنده می‌زند و بر مصوبه‌های فرهنگستان فسوس می‌کنند هنگامی که از ایشان می‌پرسیم این واژه‌ها را از کجا یافته‌اند، با شگفتی ‌می‌گویند: همه مردم اینچنین می‌گویند و در روزنامه‌ها اینچنین نوشته‌اند؛ اینچنین واژه‌هایی در هیچ کتابی به چاپ نرسیده و در هیچ کتابی نمونشی نشده که اینها برنهاده‌ فرهنگستان است. آوازه‌افکنی برخی از رسانه‌ها سبب می‌شود که مردم به فرهگستان ایران بدبین شوند و آن را خودی ندانند.

کم‌کوشی: از دیگر علتهای نگاه بدبینانه به فرهنگستان، کم‌کوشی زبانوران است. برای مردم دشوار و نیروبر است واژه‌ای را که پذیرفته‌اند فرونهند و واژه نوآمده‌ای را بپذیرند. این کار نیاز به کوشش و کارمایه دارد؛ ازین رو آسان‌تر آن است که واژه‌ای را که یاد گرفته‌اند به کار آرند و واژه تازه دیگری را یاد نگیرد. کم‌کوشی و تن‌آسانی است یکی از علتهای بدبینی زبانوران به نوواژه‌ها. تا اندازه‌ای این رفتار و کردار طبیعی است و بهنجار؛ زیرا هر چه ما سالمندتر می‌شویم توان آموختن و نرمش‌پذیری‌مان کمتر می‌شود؛ به گونه‌ای که بیشتر سالمندان توان برتابیدن دگرگونی را ندارند. اگر از سالمندی بخواهید شیوه جامه پوشیدن خود را دگر کند او نمی‌پذیرد و از نوجویی می‌پرهیزد. نوواژه‌سازی نیز گونه‌ای نوجویی و نوخواهی است که گه‌گاه از سوی برخی به سختی پذیرفته می‌شود و در گام‌های نخست دل‌پسند نمی‌افتد.

فرهنگ پیشرفته: از دیگر علتهایی که سبب ناخرسندی مردم از نوواژه‌های فرهنگستان شد، فرهنگ پیشرفته باخترزمین است. هر کشوری که توانا باشد و فرهنگ پویا و پیشرفته‌ای داشته باشد، دیگر ملّتها می‌کوشند از ایشان پیروی کنند و همسان ایشان رفتار نمایند. نگاهی به جوانان بیفکنید؛ همینکه جامه‌ای از باخترزمین می‌رسد بی‌درنگ در تهران رواج می‌یابد و گروهی، خود را سربلند و سرافراز می‌شمارند که بتوانند همچون فرنگیان خود را بیارایند و چون ایشان سخن بگویند. طبیعی و بهنجار است که واژه‌های انگلیسی که نشانه پیشرفت و فرهنگ است، آسان‌تر پذیرفته آید تا زبان پارسی که در دانش، وابسته به جهان غرب است و پایش لنگ. واژه‌های انگلیسی به سادگی رواج می‌یابند و مردم به سادگی آنها را می‌پذیرند؛ امّا واژه‌های پارسی با کوشش و تکاپو جای خود را می‌گشایند، گرچه خوش‌آهنگ‌تر از برابر انگلیسی‌شان باشند. واژه‌ بالگرد یا رایانه از واژه‌های هلیکوپتر و کامپیوتر ساده‌تر و خوش‌آهنگ‌تر اند؛ امّا پس از یکی دو دهه هنوز این واژه‌ها در زبان مردم رواج نیافته‌اند. همین واژه‌ها اگر از سوی باخترزمین پیش نهاده می‌شد چه بسا یک‌شبه ره چندساله را می‌پیمود.

saeedjafari
jafarisaeed

مهنامه‌ها و روزنامه‌ها

روزنامه‌نگاری در ایران از روزگار قاجار پاگرفت و میرزا صالح شیرازی نخستین کسی است که روزنامه بی‌نامی را که بعدها به «کاغذ اخبار» شناخته شد بنیاد نهاد. وی هنگامی‌ که به انگلستان راه سپرد تا فن ترجمه را بیاموزد با صنعت چاپ نیز آشنا شد و چاپخانه‌ای خرید و به ایران آورد. کاغذ اخبار از سال ۱۲۵۳ تا ۱۲۵۶ﮬ.ق. در روزگار پادشاهی محمّد شاه به چاپ رسید؛ امّا باید یادآوری کرد که روزنامه‌نگاری به زبان پارسی در هند، پیش از این آغازید و آنچه در این جستار می‌آید درباره روزنامه‌نگاری در ایران است.

       پس از این، روزنامه «اشعه روشنایی» در ارومیه به چاپ رسید. امیرکبیر نیز روزنامه‌ای به نام «وقایع اتفاقیه» پی افکند. کم‌کم نثر روزنامه‌ای نیرو گرفت و در روزگار مشروطه شمار روزنامه‌ها بسیار افزود. رواج و گسترش روزنامه و مهنامه، نثر پارسی را دگرگون کرد و نثر ساده و تازه‌ای را به نام نثر روزنامه‌ای پدید آورد. نثر روزنامه‌ای ساده و کم‌وزن بود و به زبان مردمی بسیار نزدیک. در آن، دیگر پیرایه‌ها و گزافه‌گویی‌های نثر برساخته به چشم نمی‌آمد. واژه‌ها و آمیغهای کوی و برزن در آن فراوان بود و از زبانزدها و دستانهای مردمی آکنده. درصد وامواژه‌های تازی نسبت به نثر برساخته و فنی کمتر و جمله‌های عربی آن بسیار اندک بود؛ البته بیشتر روزنامه‌ها، نثر نپخته و نااستواری داشتند؛ امّا نثر روزنامه‌نگارانی همچون: دهخدا و بهار اینگونه نبود. از همان آغاز پیدایش روزنامه‌ها، سره‌نویسان نیز جستارهایی را در روزنامه‌ها و مهنامه‌ها چاپ می‌کردند و کم‌کم بر آن افتادند که مهنامه‌های سره را راه‌اندازی کنند. گمان می‌برم که روزنامه اختر، نخستین روزنامه‌ای باشد که جستارهایی به پارسی سره در آن چاپ شده باشد.

       به هر روی و سان در این بخش به کوتاهی به بررسی مهنامه‌ها و روزنامه‌های سره می‌پردازیم.

مهنامه اختر

این مهنامه به دست پژوهشگر نرسید. نمونشی به این مهنامه در کتاب «تاریخ ادبیات ایران» به قلم ادوارد براون به چشم خورد. (ن.ک. همین پایان‌نامه، ص۱۰۷) روزنامه اختر در روزگار قاجار در بیرون از ایران چاپ می‌شد و در سال ۱۳۱۴ از چاپ بازایستاد.

نامه بانوان

 این مهنامه به دست پژوهشگر نرسید. نمونشی از این مهنامه در کتاب « تاریخچه فرهنگستان ایران» فرادید آمد.

مهنامه پیمان

این ماهنامه را کسروی پایه‌گذاری کرد و نوشته‌های آن نیز به کلک وی نوشته می‌شد؛ ازین رو به صورت جداگانه بررسی نمی‌شود. جُنگی از این مهنامه در تهران به چاپ رسیده است.

مهنامه « ایران کوده»

ذبیح بهروز، انجمنی به نام «انجمن ایرانویج» را بنیاد نهاد. با این انجمن دانشمندانی همچون دکتر محمد مقدم استاد زبان‌شناس، اوستادان و پارسی‌باستان‌شناس دانشگاه تهران، همچنین دکتر صادق کیا استاد زبان پهلوی دانشگاه تهران همکاری داشتند که به چاپ مهنامه «ایران کوده» دست یازیدند. از بد زمانه، تنها هجده شماره از این مهنامه به چاپ رسید.

مهنامه آوین

این ماهنامه فرهنگی از سال ۱۳۸۲ آغاز به کار کرد. گرداننده ماهنامه سید ضیاءالدین هاجری کتابی درباره وندهای پارسی و «فرهنگ برابریاب»ی را نیز به چاپ رسانده است. نوشته‌های این ماهنامه یکسره به فارسی سره است. در پایان هر جستار ستونی نیز به روشنکرد نوواژه‌ها و معنای آنها ویژه داشته می‌شود. دریافت معنای نثر ماهنامه دشوار نیست و با کمی درنگ می‌توان معنای متن را دریافت. گاه اندک وامواژه‌ای‌ نیز در متن راه می‌جوید. بر پژوهشگر روشن نیست که نویسندگان، جستارها را به سره می‌نگارند یا اینکه دکتر هاجری متن‌ها را به فارسی سره برمی‌گرداند. ماهنامه آوین خود را در ویرایش جستارهایی که به دفتر ماهنامه فرستاده می‌شود، آزاد می‌داند و یادآوری می‌کند که فرستندگان، هیچ خرده‌ای بر ماهنامه نمی‌توانند گرفت. گمان می‌رود جستارهای فرستاده شده به کلک دست‌اندرکاران، به ویژه‌ دکتر هاجری به پارسی سره برگردانده ‌شود. این ماهنامه، انجمنی به نام انجمن پاسداری و پالایش زبان فارسی نیز بر پا می‌کند. نمونه‌ای از واژه‌های این ماهنامه در زیر می‌آید:

گرفتنگاه: مراجع                      فرآمد: نتیجه                      یارسالار: ناظم

آباتا: الفبا                               اندریافت: مفهوم، معنی          موژ: مصیبت

دگرش: تغییر                          خلیج: شاخابه                     گروهه: مجموعه

همگمارش: کمیسیون                سراستاد: پرفسور                 دینمرد: روحانی

       به گمان نگارنده برای بسیاری از وامواژه‌ها نمی‌توان برابر فارسی ساخت؛ اگر هم بشود، امیدی نیست که این واژه‌ها بتوانند راهی به زبان گفتار بگشاید. هیچ بایستگی نیز در اینکه همه واژه‌ها، فارسی باشد نیست. نمونه‌ای از واژه‌هایی که برابریابی‌شان به گمان پژوهشگر جویش و کوششی بی‌فرجام است، در زیر می‌آید. دیگر اینکه برخی از این واژه‌ها فارسی‌اند و ماهنامه آوین در بازشناسی ریشه این واژه‌ها دچار لغزش شده است:

فیلم: توژه                         نعمتها: شیدانها، پلاوی ، نعمات              صفت: فروزه

ملّی:پاترمی                        وزیر: دستور، ویچیر                            فولکور: هاموید

شمع: شماله                       جنوب: نیمروز                                 فلز: توپال

قبه: گنبد، راژ                     طبیعت: اپرهام                                 مادی: ماتکیک

روزنامه امرداد

امرداد، هفته‌نامه‌ای است که امروزه دو هفته یکبار به چاپ می‌رسد. گردانندگان ماهنامه گرایش ایرانی و زرتشتی دارند و می‌کوشند به جای واژه‌های انگلیسی و تازی برابرهای فارسی به کار ببرند. نثر روزنامه، ساده است و دریافتنی. گه‌گاه واژه‌های فارسی‌ای در متن فرادید می‌آید که ناآشنارویند. برابر آشنای این نوواژه‌ها در میان کمانک گنجانده شده است. در این هفته‌نامه، در هر شماره ستونی برای فرهنگ برابریاب ویژه داشته می‌شود. نمونه‌ای از نوگزیده‌های این هفته‌نامه در زیر می‌آید:

شوند: علت                          رویه: صفحه                         رخدادنگار: تاریخ نویس

فرزانش: حکمت                     بیگانه: اجنبی                       دزدی: اختلاس

باختری: غربی                       خسته: مجروح                       شهرنشین: متمدّن

گیتایی: مادی                       مینوی: معنوی

وبگاه‌ها

خوشبختانه وبگاه‌های پرشماری را به فارسی و انگلیسی می‌توان یافت که جستارهای سودمندی درباره سره‌نویسی نگاشته‌اند. پژوهشگر در این بخش به پرارج‌ترین این وبگاه‌ها می‌پردازد و چکیده‌ای از کارهای ایشان را فراپیش می‌دارد.

وبگاه دکتر محمدِ حیدری ملایری ( واژه‌نامه اخترشناسی)

دکتر محمدِ حیدری ملایری، دانشمند برجسته‌ای است که در رصدخانه‌ پاریس و در زمینه‌ اخترفیزیک به کاوش می‌پردازد. وی در سال ۱۳۴۸ کارشناسی خود را در رشته فیزیک از دانشگاه تهران گرفت؛ سپس سه سال در نشر علمی و فرهنگی (= فرانکلین) به ویراستاری کتابهای فیزیک پرداخت و بیش از ده کتاب فیزیک و اخترشناسی را از انگلیسی به فارسی برگرداند. در سال ۱۳۵۳ با راتبه دولت فرانسه به پاریس رفت تا در رشته اخترشناسی و اخترفیزیک بپژوهد. او توانست در سال ۱۳۵۸ دکترای سیکل سوم و در سال ۱۳۶۲ دکترای دولتی را که بالاترین دانشنامه فرانسه به شمار می‌آید، از دانشگاه پاریس دریافت کند و در سال ۱۳۵۹ توانست چونان «اختر شناس» در رصدخانه (= نپاهشگاه) پاریس به کار بپردازد.

       در سال ۱۳۶۲، هنگام پژوهش برای پایان‌نامه دکترای خود، به جسمهای ناشناخته‌ای در دو کهکشان همسایه ما (= ابرهای ماژلانی) پی برد. پیش از این گمان می‌شد که این جسمها ستاره‌اند؛ ولی او نشان داد که در واقع میغهای (= سحاب) ویژه‌ای‌اند که ستارگان پُرجرمِ نوزاد، آنها را پدید ‌آورده‌اند. از آن زمان تاکنون بخش بنیادین کاوشهای وی درباره این جسمها ست. دستاورد پژوهشهای ملایری تاکنون در بیش از یکصد جستار به چاپ رسیده‌ است؛ همچنین دکتر حیدری ملایری فرنشین گروهی از اختر فیزیکدانان فراملی است که درباره پیدایش ستاره‌های پُرجرم و تأثیر این ستارگان بر فراخنای پیرامونشان کاوش می‌کنند. کندوکاوهای چند سال پیش ایشان با به کار بردن فراخنابین (=تلسکوپ) هابل به دست آمده است.

       وی در سال ۱۳۶۴ به رصدخانه بزرگ اروپا ( ESO ) در کشور شیلی پیوست و به همراه خانواده‌اش به مدت ۷ سال در آن کشور نشیمن گزید. گفتنی است در پی پژوهشهایش از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۰ دستیاری کاربخش (=دپارتمان) اخترشناسی رصدخانه اروپا را نیز به دست آورد. «جرم بیشینه ستارگان» یکی از دستاوردهای پژوهش‌های دکتر حیدری ملایری است.

       دکتر ملایری، افزون بر دانش‌آموختگی در رشته فیزیک و اخترشناسی، در روزگار جوانی‌اش به دلیلِ گمارده شدن به شغلِ ویراستاری متن‌های علمی، این فرصت را یافت که با زباندانان و واژه‌سازان کشور همنشین شود و تنگناهای زبانِ پارسی را بشناسد. کار در نشر علمی و فرهنگی (= فرانکلین) وی را با آزموده‌های دانشمندان نام‌آوری همچون غلامحسینِ مصاحب، احمدِ آرام و شمس‌الدینِ ادیب سلطانی آشنا کرد و او را به سوی زبان‌شناسی کشاند. ملایری از آن پس به جنب و جوشی برای پیشبردِ زبان دری، زدودن تنگناهایِ زبانمایه‌ علمی و چاره‌جویی آن پرداخت و واژه‌نامه فارسی‌ای برای دانشواژه‌ها فراهم کرد.

       وی با زبانهای پهلوی، پارسی باستان، اوستایی، سنسکریت، یونانی و لاتین آشنایی دارد و درباره حدود بیست گویش ایرانی بررسی‌هایی انجام داده است. این پژوهشها به فراهم آوردن «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» به زبانهای انگلیسی، فرانسه و فارسی انجامید که ایشان به عنوان کاری فرعی در دست داشتند و تاکنون حرف های A تا K را در وبگاه خود در دسترس همگان نهاده‌اند. (تارنما)

نمونه‌ای از واژه‌های دکتر ملایری

ترجمه سنتیVerb-Noun-Adjective
تحلیل/تجزیهAnalize ((واکافتن  -Analysis ((واکافت – Analytic ((واکافتی
دیالیز کردن- دیالیز- دیالیزیDialyze ((تراکافتن – dialysis ((تراکافت – dialytic ((تراکافتی
تجزیه خودبخودAutolysis ((خودکافت
فساد در اثر عامل خارجیheterolysis ((دگرکافت -hydrolytic ((دگرکافتی
تجزیه در اثر آبhydrolyze ((آبکافتن -hydrolysis ((آبکافت
تجزیه در اثر نورphotolyse ((شیدکافتن -photolysis ((شیدکافت
؟hemolyze ((خون‌کافتن – hemolysis ( (خون‌کافت– hemolytic ((خون‌کافتی
تجزیه ادرارurinalysis ((میز‌کافت
تجزیه بر اثر برقelectrolysis ((برق‌کافت
؟glicohenolysis ((گلیکوژن‌‌کافت
؟glycolysis ((قند‌‌کافت

( بازدیسی زبان فارسی، حیدری ملایری، تارنما)

مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش

این وبگاه بسیار گسترده است و پردامنه و در زمینه بسیاری از رشته‌های دانشگاهی می‌توان جستارهای سودمندی را در آن یافت؛ همچنین در زبانه زبان و ادب فارسی، فرهنگ برابریابی فراپیش می‌دارد که به گمان نگارنده درازآهنگ‌ترین فرهنگ برابریابی است که در تارنما می‌توان یافت. فرهنگ برابریاب این وبگاه بیش از بیست هزار واژه دارد. در آغاز این برابریاب آمده: یکی ازهدفهای سره‌گویی و سره‌نویسی این است که از زیان‌هایی که واژگان بیگانه به ساختار آوایی و گوشنواز زبان پارسی، و همچنین رسایی، پختگی و استواری آن وارد می‌کنند، جلوگیری کنیم. بی‌گمان به کارگیری واژه‌های پارسی برای پارسی‌زبانان بسیار دلنشین‌تر و گوشنوازتر است.

نگارنده برای فراهم کردن برابر‌یاب خود از این وبگاه بسیار بهره جست؛ ازین رو از دست‌اندرکاران و کارکنان آن بسیار سپاسگزاری می‌کند.

پارسی‌مان

از دیگر وبگاه‌هایی که فرهنگ برابریابی فراپیش می‌دارند، پارسی‌مان است. این وبگاه در آغاز واژه‌نامه خود چنین می‌گوید: این واژه‌نامه، برابرهای پارسی ۶۳۴۵۹ واژه‌ بیگانه‌ روامند در زبان فارسی، از گذشته‌های دور تاکنون را پیش‌می‌نهد. در این واژه‌نامه برای بیش‌تر واژگان بیگانه، چندین همتای پارسی پیشنهاد شده است تا هر کس بتواند آن واژه‌ای که فراخورتر و شایسته‌تر می‌بیند، برای کار خویش برگزیند. امید است که با گذشت زمان، بسامد و بسیاری کاربرد یک واژه‌ پارسی، آن را شایسته‌ جای‌گزینی همتای بیگانه‌اش گرداند. این روش، دو سودمندی دارد؛ یکی آنکه در واژه‌پردازی، واژه‌آفرینی و پیشنهاد واژه برای واژگان بیگانه، همیشه راه برای هر پارسی‌گو و پارسی‌دان باز است و دیگر آنکه، همه برابرهای پیش‌نهادی را برای گزینش، پیش روی همگان می‌نهد و از این راه، همتاگزینی بهینه واژگان بیگانه را به مردم و پارسی‌گویان می‌سپارد؛ از این رو باید که در جایی به این‌کار پرداخته شود و چه نیکو جایی است رایاتار که همیشه دست‌یافتنی است.

       همچنین در این وبگاه می‌توان نرم‌افزاری را یافت که بر روی واژه‌نامه نرم‌ افزاری بابیلون برنشانده (=نصب) می‌شود. نرم‌افزار پارسی‌مان را بر روی واژه‌نامه بابی لون می‌توان برنشاند و با این کار به سادگی می‌توان، برابرهای پارسی را در کنار واژه‌های انگلیسی بررسید. اگر می‌خواهید درباره برابریاب بابیلون بیش‌تر بدانید، به وبگاه پارسی‌مان سری بزنید

برای آمایش و پُرباری واژه‌نامه پارسی‌مان از بنمایه‌های زیر خوشه‌چینی شده است:

۱٫ برابریاب؛ نویسنده: ابوالقاسم پرتو

۲٫ لغت‌نامه دهخدا؛ نویسنده: علی‌اکبر دهخدا

۳٫ فرهنگ معین؛ نویسنده: محمد معین

۴٫ فرهنگ شش پوشنه‌ای انگلیسی- فارسی آریان‌پور

۵٫ واژگان پیش‌نهادی فرهنگستان

۶٫ فرهنگ بیست‌هزار؛ نویسنده: ضیاءالدین هاجری

۷٫ واژه‌های فارسی، نویسنده: محسن شاملو

۸٫ یک‌هزار واژه سره پارسی؛ نویسنده: احمد علوی

۹٫ فرهنگ‌نامه پارسی آریا؛ گردآورنده: دانش‌یار

در این وبگاه فرهنگ نامهای ایرانی نیز یافت می‌شود و کاربران می‌توانند به سادگی به نامهای دلربای پارسی دست یابند. این وبگاه سرسختانه از به کار بردن واژه‌های بیگانه خودداری می‌کند؛ ازین رو همه واژه‌های وبگاه به فارسی است.

نرم افزار« پارسی را پاس بداریم»

این نرم‌افزار دارای چندین زبانه است که دو زبانه آن بیش از دیگر زبانه‌ها به کار سره‌نویس می‌آید: زبانه فرهنگ برابریاب و زبانه نامهای ایرانی که دارای دو بخش نام پسرانه و نام دخترانه است. خوانندگان می‌توانند این نرم‌افزار را از تارنما بارگیری کنند.


[۱] در متن: «شماره»

[۲] در متن: «شماره»

برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.