آموزه سوم: گسترش محتوا(۲)شخصیت

«مردی بود میانه قد ، با قیافه‌ای آفتاب سوخته و چروک برداشته و لباس نظامی‌ مرتبّ و تمیز. تازه ریشش را تراشیده بود. حتما هنوز چهل سالش نشده  بود و خیلی به زحمت سعی می‌کرد فارسی سلیس حرف بزند. تفنگش را وارونه روی دوشش انداخته بود و ما با هم قدم می‌زدیم…»

سه تار، آل احمد

در نمونه بالا با مردی مواجه می‌شویم که نویسنده توانسته است ظاهر و رفتارش را برای ما به تصویر بکشد. با این کار، هنگام خواندن، تصویری از فرد یا افرادی که در متن حضور دارند، در ذهن ما نقش می‌بندد؛ به گونه‌ای که تا پایان متن، تمام رفتار و گفتار آنها را در ذهن مجسّم می کنیم. حضور شخصیت‌ها در نوشته باعث می‌شود متن از یکنواختی خارج شود. از شخصیت پردازی و توصیف شخصیت‌ها می‌توان در انواع نوشته استفاده کرد.

توصیف، گسترش دادنِ موضوع با دقّت در ویژگی‌های افراد، اشیا و مکان‌هاست. با توصیف می‌توان موضوع موردبحث را در ذهن مخاطب به تصویر کشید. همچنین می توان با آوردن وابسته‌ها (صفت‌ها و مضاف الیه‌ها)، تشبیهات، توضیحات و مانند آن به توصیف پرداخت.

در این درس با توجّه به مراحل زیر، به توصیف اشخاص می‌پردازیم:

مرحله اوّل: موضوع یابی (انتخاب شخصیت)

در این مرحله باید موضوعی را برای نوشتن انتخاب کرد. انتخاب شخصیت، در حقیقت همان انتخاب موضوع است. بهترین کار این است که تصویری از افراد خاص را در جاهای گوناگون تصوّر کنیم. اگر به مسیر روزانه خود از خانه تا مدرسه با دقّت نگاه کنیم، شخصیت‌های متفاوتی را در جاهای مختلفی می‌بینیم که با توجّه به ظاهر و رفتار آنها می‌توانیم متن زیبایی خلق کنیم. راننده تاکسی یا اتوبوس، فروشنده‌ها، مسافران و مأموران در ایستگاه‌های مترو و اتوبوس، راننده وانتی که میوه و سبزی می‌فروشد، دانش آموزانی که در سنین مختلف به مدرسه می‌روند، تعمیرکاری که مشغول کار است، نانوا و کسانی که در صف نان هستند، خویشاوندان و حتّی افراد خانواده می‌توانند شخصیت اصلی یا یکی از شخصیت‌های نوشته ما باشند.

پس با دقّت بیشتری به اطراف نگاه کنیم؛ یعنی خوب ببینیم و بشنویم و با زیر نظرگرفتن اشخاص پیرامونمان، ویژگی‌های آنان را خوب بررسی کنیم و با تلاش ذهنی، آنها را در قالب شخصیت‌هایی خلق کنیم؛ مانند وصف برخی از شخصیت‌های کتاب فارسی سال پیش، از جمله: شخصیت «چشمه» در درس «چشمه»، «ناصر خسرو» و «گرمابه بان» در درس «سفر به بصره»، «نیما یوشیج» در متن «پیرمرد، چشم ما بود» و بسیاری از شخصیت‌های دیگر. گاه شخصی تها می‌توانند حیوان باشند؛ مانند داستان «سپید دندان» که از زبان سگی با همین نام روایت شده است. گاه نیز به اشیا جان می‌بخشیم و به آنها شخصیت انسانی می‌دهیم؛ مانند ماجرای «یخی که عاشق خورشید شد» در کتاب نگارش سال گذشته.

در این درس، شخصیتی که موضوع نوشته ماست، یکی از هم کلاسی‌هایم به نام بهروز است.

فعّالیت (۱)

چند تن از افراد پیرامونتان را به عنوان موضوع نوشته انتخاب کنید و نام آنها را بنویسید.

…………………………………………………………………………………………………..

…………………………………………………………………………………………………

………………………………………………………………………………………………..

………………………………………………………………………………………………..

…………………………………………………………………………………………………

مرحله دوم: تجسّم و بارش فکری

برای مجسّم کردن یک شخصیت یا یک شیء کافی است آن را به گونه‌ای معرّفی کنیم که دیگران بتوانند تصویری از آن در ذهن خود بسازند. برای این کار، نخست باید افرادی را که می خواهیم در نوشت. ما حضور داشته باشند، در ذهن مجسّم کنیم. برای نمونه در موضوع «هم کلاسی ام بهروز»، شخصیت اصلی، دانش آموزی است که در مکانی مشخّص مانند مدرسه یا کلاس حضور دارد. نویسنده برای تصویری کردن این شخصیت، به ظاهر و رفتار او در مدرسه توجّه کرده و آنچه را برای خواننده جالب است، بر روی کاغذ می‌آورد.

فعّالیت (۲)

یکی از موضوع هایی را که در فعّالیت (۱) نوشتید، انتخاب کنید و با تجسّم شخصیت، ویژگی‌های او را مانند جدول صفحه قبل بنویسید.

مرحله سوم: سازماندهی و طرح اوّلیه

در این مرحله طرح اوّلیه نوشته را تنظیم می‌کنیم. این کار نوشتن را آسان‌تر می‌کند؛ یعنی باید بدانیم پس از نوشتن بند آغازین، در بندهای میانی، چه مواردی را با چه ترتیبی بیاوریم. با توجّه به موضوع انتخاب شده (هم کلاسی ام بهروز) ، طرح را به این ترتیب در ذهن مرتّب می‌کنیم:

بند آغازین

بندهای میانی

■ معرّفی بهروز با توجّه به ظاهر

■ معرّفی بهروز با توجّه به رفتار

بند پایانی

به این ترتیب، با سازماندهی ذهن خود، می‌دانیم از کجا باید شروع کنیم، بندهای میانی را به چه ترتیبی بیاوریم و نوشته را در کجا به پایان برسانیم.

فعّالیت (۳)

با توجّه به طرح اوّلیه نوشته خود، به پرسش‌های زیر پاسخ دهید.

■ بندهای میانی نوشته شما چند بند موضوعی دارد؟

■ در بندهای میانی، درباره چه موضوعاتی می‌خواهید بنویسید؟

……………………………………………………………………………………………….

………………………………………………………………………………………………

……………………………………………………………………………………………..

………………………………………………………………………………………………..

………………………………………………………………………………………………

مرحله چهارم: پیش نویس

در این مرحله، مطابق با نقشه طرّاحی شده در مرحل. پیش، جمله‌هایی می‌سازیم و آنها را در پی هم می‌آوریم. این جمله‌ها پیش نویس اوّلیه نوشته را شکل می‌دهد.

۱٫ بند آغازین:

زندگی به آدم یاد می‌دهد که از ظاهر افراد نباید زود درباره آنها قضاوت کرد. برای مثال، گوشه‌ای از زندگی بهروز را در دوران مدرسه شرح می‌دهم:

۲٫ بندهای میانی:

بهروز پسری دوازده ساله با صورتی سبزه و موهای موج دار بود. همان روز اوّل مهر موهایش را از ته می‌تراشید. قدّ او ۱۲۰ سانتی متر بود، امّا سعی می‌کرد موقع راه رفتن خودش را قدبلندتر جلوه دهد. لباس‌هایش، همگی راه راهِ از بالا به پایین بودند. کفش‌هایی انتخاب می‌کرد که زیره ضخیم تری داشته باشد. دلیلش را خودتان می‌دانید. امّا ازبس فوتبال بازی می کرد، همیشه کفشش پاره بود. کیفش را روی دوشش نمی‌انداخت و سعی می‌کرد دسته کیف چرمی‌مشکی اش را در دست بگیرد؛ اینجوری باکلاس‌تر بود!

همه می‌گفتند آدم مرموز و توداری است؛ چون تا چیزی از او نمی‌پرسیدند، حرفی نمی‌زد. سعی می‌کرد مثل کتاب خوان‌ها باشد، اما هر وقت کارنامه اش صادر می‌شد، دیگر جرئت نداشت به خانه برود. در مدرسه هم خیلی به درس‌ها توجّه می‌کرد. معاونین همیشه خوبی‌های او را به رخ ما می‌کشیدند و هر بلایی سر دیگران می‌آورد، تبرئه اش می‌کردند. هر وقت معلمّ جدیدی می‌آمد، فکر می‌کرد بهروز شاگرد اوّل است، امّا آخرِ سال، شرمنده معلمّ می‌شد.

۳٫ بند پایانی:

در جامعه، افرادی مانند بهروز دیده می‌شوند. آیا شما تاکنون با چنین کسانی دیدار داشته اید؟

فعّالیت (۴)

با توجه به طرح نوشته خود، پیش نویس آن را بنویسید.

…………………………………………………………………………………………………..

…………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………

………………………………………………………………………………………………..

………………………………………………………………………………………………..

……………………………………………………………………………………………….

……………………………………………………………………………………………….

……………………………………………………………………………………………….

………………………………………………………………………………………………..

مرحله پنجم: بازبینی و گسترش موضوع

در این مرحله، نوشته قبلی خود را بازبینی و اصلاح می‌کنیم و با استفاده از آنچه تاکنون آموخته ایم، آن را گسترش می‌دهیم.

شاگرد اوّل کلاس ما

۱٫ بند آغازین:

زندگی به آدمی‌ می‌آموزد که ظاهر اشخاص ملاک خوبی برای زود قضاوت کردن نیست. برای درک این مطلب به بخش‌هایی از شخصیت بهروز، هم کلاسی قدیمم در دوران مدرسه اشاره می‌کنم:

۲٫ بندهای میانی:

الف) بهروز پسری دوازده ساله بود با صورتی سبزه و موهای موج دار. البتّه اوّل مهر که قرار بود به مدرسه برود موهایش را از ته می‌تراشید. انگار سالی ده سانتی متر رشد می‌کرد؛ قدّ او درست صد و بیست سانتی متر بود امّا سعی می‌کرد موقع راه رفتن خودش را بیشتر بکشد تا قدبلندتر دیده شود. برای این منظور، همه لباس‌هایی که می‌پوشید، راه راهِ از بالا به پایین بودند. کفش‌هایی انتخاب می‌کرد که زیه. ضخیم تری داشته باشد. دلیلش را خودتان می‌دانید. ازبس فوتبال بازی می‌کرد، همیشه لب و لوچه کفشش آویزان بود. کیفش را هیچ وقت روی دوشش نمی‌انداخت و سعی می‌کرد همیشه مثل مهندس‌ها دسته کیف چرمی‌مشکی اش را در دست بگیرد؛ اینجوری باکلاس‌تر بود!

ب) همه می‌گفتند آدم مرموز و توداری است؛ چون تا چیزی از او نمی‌پرسیدند، حرفی نمی‌زد. سعی می‌کرد مثل کتاب خوان‌ها باشد، امّا بین خودمان باشد، فقط سعی می‌کرد! هروقت کارنامه اش صادر می‌شد، دیگر جرئت نداشت به خانه برود. در مدرسه خیلی به درس‌ها توجّه می‌کرد. معاونان همیشه خوبی‌های او را به رخ ما می‌کشیدند و هر بلایی سر دیگران می‌آورد، تبرئه اش می‌کردند. باورشان نمی‌شد که او آب زیرکاه باشد. هر وقت معلمّ جدیدی می‌آمد، فکر می‌کرد بهروز شاگرد اوّل است، ولی آخرِ سال شرمنده معلمّ می‌شد.

۳٫ بند پایانی:

در جامعه، افراد مرموزی چون بهروز بسیار هستند. آیا شما تاکنون با چنین کسانی دیدار داشته اید؟ درباره آنها چگونه قضاوت کرده اید؟

چنان که دیدید، نویسنده ابتدا متنی ساده نوشته، سپس واژه‌ها و جمله‌هایی را که زیرشان خط کشیده شده، به متن افزوده و آن را زیباتر کرده است؛ به این ترتیب متن، آراسته و گسترده شده است.

فعّالیت (۵)

پیش نویس نوشته خود را بخوانید و آن را گسترش دهید.

مرحل. ششم: نوشتن نهایی و پاک نویس

در این مرحله، با توجّه به اصلاحات و تغییرات ایجادشده در مراحل پیش، متن کامل شده را ویرایش و پاک نویس می‌کنیم.

فعّالیت (۶)

اکنون متن نوشته خود را به طور کامل پاک نویس کنید.

اینک نوشته‌هایتان را بخوانید یا در اختیار دوستانتان قرار دهید تا با استفاده از معیارهای جدول زیر، آن را ارزیابی کنند.

کارگاهِ نوشتن

تمرین (۱)  نوشته‌های زیر را بخوانید و ویژگی‌های رفتاری شخصیت‌های آن را در متن مشخّص کنید.

الف) نوجوان که بود تابستان‌ها سرکار می‌رفت. یک روز قرار شد همراه خانواده به باغی در خارج از شهر برویم و استراحتی بکنیم؛ وقتی موضوع را به محمّد ابراهیم گفتیم، گفت: «من نمی‌آیم، کار دارم، من توی یک مغازه کار می‌کنم.» گفتم: «الان که تابستان است و درس و مشق نداری. زندگی هم که روبه راه است پس چرا کار می‌کنی؟» گفت: «نمی‌خواهم دائم دنبال بازی باشم. دوست دارم سرکار بروم.» پرسیدم: «حالا چه کار می کنی؟» گفت: «توی یک مغازه میوه فروشی کار می‌کنم.» گفتم: «چرا میوه فروشی ؟! می‌رفتی تو یک بزّازی کار می‌کردی که لااقل کارش تروتمیزتر است.» گفت: «اتفّاقا چون کارش سخت‌تر و بیشتر است آن را انتخاب کرده ام. در مغازه بزّازی همه اش باید یک گوشه بنشینم و چرت بزنم.»

شهید همّت، عربلو

ب) نشستن در گوشه خاکریز و به فکر فرو رفتن، کار همیشه سید بود. او به دوردست‌ها خیره می‌شد و پرواز آرام کبوترها را که از میان دود و غبارِ انفجار می‌گذشتند، دنبال می‌کرد؛ درست مثل زمانی که از کنار گنبد حضرت عبدالعظیم پرمی‌کشیدند.

شهید آوینی، جعفری مطلق

تمرین (۲) موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، متنی بنویسید.

………………………………………………………………………………………………..

…………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………

………………………………………………………………………………………………….

…………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………

………………………………………………………………………………………………….

………………………………………………………………………………………………….

………………………………………………………………………………………………….

…………………………………………………………………………………………………

………………………………………………………………………………………………….

………………………………………………………………………………………………….

…………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………..

……………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………….

…………………………………………………………………………………………………….

……………………………………………………………………………………………………..

……………………………………………………………………………………………………..

…………………………………………………………………………………………………….

تمرین (۳) نوشته دوستانتان را براساس معیارهای جدول ارزشیابی درس تحلیل کنید.

حکایت نگاری

حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده بازنویسی کنید.

طاووسی و زاغی، در صحنِ باغی به هم رسیدند و عیب و هنر یکدیگر را دیدند. طاووس با زاغ گفت: « این موزه (کفش) سرخ که در پای توست، لایق دیبای نگارین من است. همان وقت که به وجود می‌آمد‌ه ایم در پوشیدن موزه اشتباه کرده ایم. من موزه سیاه تو را پوشیده ام و تو موزه سرخ مرا.»

زاغ گفت: «برخلاف این است؛ اگر خطایی رفته است، در پوشش‌های دیگر رفته است. باقی پوشش‌های زیبای تو مناسب موزه من است؛ در آن خواب آلودگی، تو سر از گریبان من درآوردی و من سر از گریبان تو.»

در آن نزدیکی، سنگ پشتی بود و آن مجادله را می‌شنید؛ سر برآورد که ای یاران عزیز! از این گفت وگوی باطل دست بردارید؛ خدای تعالی همه چیز را به یک کس نداده است. هر کس را به داده خود، خُرسند باید بود و خشنود.

بهارستان، جامی‌(با اندکی تصرّف)

طاووسی و زاغی، در محوطه باغی با هم برخورد کردند و درباره عیب و هنر هر یک به یکدیگر سخن گفتند. طاووس به زاغ گفت: «پای تو، لایق اندام زیبای من است. زمانی که خدا ما را به وجود می‌آورد‌ پای من و تو به اشتباه جابجا شده است. من پای تو را برداشته ام و تو پای سرخ مرا.»

زاغ گفت: «این گونه که تو می گویی نیست؛ اگر خطایی رفته است، در پوشش‌های دیگر رفته است. پرهای زیبای تو مناسب پای من است؛ در آن خواب آلودگی، تو سر از یقه من درآوردی و من سر از یقه تو.»

در آن نزدیکی، لاک پشتی بود و آن بگومگو را می‌شنید؛ لاک پشت جلو رفت و گفت ای یاران عزیز! از این گفت وگوی باطل دست بردارید؛ خدای تعالی همه چیز را به یک کس نداده است. هر کسی باید به آن چه خدا به او داده، خُرسند و خشنود باشد.