آموزه هشتم: نوشته های داستان گونه

یکی از گونه‌های نوشتاری که با فضای نوشته‌های ذهنی همخوانی دارد، «داستانی نوشتن» است. خواستِ ما از داستان گونه نویسی این است که افزون بر رعایت شیوه‌هایی که تاکنون فراگرفتیم، بهتر است برای نوشتنِ داستان‌واره، گام‌های زیر را هم برداریم و از این پلکّان عبور کنیم:

الف) گام اوّل: شخصیت

پس از روشن شدن موضوع، برای نوشتن داستان‌واره، به شخصیت نیاز داریم؛ به همین سبب، دو یا چند شخصیت در ذهن خلق می‌کنیم و شخصیت‌ها را به گفت وگو با یکدیگر می‌نشانیم و می‌گذاریم آنها با یکدیگر سخن بگویند و همفکری کنند یا به مخالفت با هم برخیزند. توجّه داشته باشیم که همه شخصیت‌ها را به طور فعّال مشارکت بدهیم. نوشته صفحه بعد را بخوانید و به شخصیت‌ها و گفت وگوی آنها توجّه کنید.

روزنامه‌ها نوشته بودند مردی در باغ وحش، وارد قفس ببری شد و از آن حیوان خواست تا او را بخورد.

■ مرد گفت: من آمده ام که بنده را میل کنید.

● ببر، مرد را ورانداز کرد و گفت: مثل اینکه طبع شعر هم داری!

■ بعضی وقت‌ها رباعی می‌گویم؛ اما اجازه نمی‌دهند کتاب‌هایم چاپ شوند.

● خواهش می‌کنم وارد سیاست نشو. غیر از طبع شعر دیگر چه داری؟

■ زخم معده، سر درد، ناراحتی عصبی، آر تروز گردن، دیسک کمر، سنگ کلیه و مقدار زیادی هم قرض و وام!

● آن وقت انتظار داری که من همه اینها را بخورم؟ با این دواهایی که می‌خوری و آمپول‌هایی که می‌زنی، حتما مزه ات هم عوض شده است. تازه فکر نمی‌کنی اگر من تو را بخورم، سنگ کلیه ات، دندانم را بشکند؟ اوّل برو سنگ کلیه ات را عمل کن؛ بعد بیا. از این گذشته، اگر من تو را بخورم، ممکن است طلبکارهایت بریزند اینجا و مرا بخورند.

■ خواهش می‌کنم جناب ببر!

● نمی‌شود؛ برای ما مسئولیت دارد حالا حکایت ماست،

عمران صلاحی

ب) گام دوم: ماجرای داستان

طرح ماجرا و خلق حادثه، شاید اصلی ترین ویژگی نوشته‌های داستانی باشد. بنابراین، ماجرا یا حادثه‌ای به صورت ذهنی می‌آفرینیم و شخصیت‌ها را در آن قرار می‌دهیم. آنگاه کمی می‌اندیشیم و برای شخصیت‌های آفریده شده، وظیفه و نقشی تعیین و کار هر یک را مشخص می‌کنیم و تا پایان، آنها را در همان لباس نگه می‌داریم.

سپس می‌کوشیم واژه‌ها و شیوه سخن گفتن اشخاص را با نقش و شخصیت آنها هماهنگ سازیم؛ یعنی مراقبت کنیم که هر شخص، متناسب با نقش، شخصیت و هویت خویش سخن بگوید و نحوه سخن گفتن و کاربرد واژه‌هایش متناسب با آن باشد. نوشته‌ای را که در ادامه می‌آید، بخوانید و به ماجرای داستان و شخصیت آن توجّه کنید.

مادر، خسته از خرید بر گشت و به زحمت، زنبیل را داخل خانه آورد. پسر بزر گش که منتظر بود، جلو دوید و گفت: « مامان، وقتی من در حیاط بازی میک‌ردم و بابا داشت با تلفن بازی می کرد، تارا روی دیوار اتاق پذیرایی، نقّاشی کرد.»

مادر، عصبانی به اتاق تارا رفت. تارا از ترس، زیر تخت قایم شده بود. مادر فریاد زد: « تو بچّه بدی هستی! »؛ آن وقت تمام مداد رنگی‌هایش را در سطل آشغال ریخت. تارا از غصّه گریه کرد.

ده دقیقه بعد، وقتی مادر وارد اتاق پذیرایی شد، قلبش گرفت. تارا روی دیوار اتاق، کی قلب کشیده بود و داخل آن نوشته بود: مادر، دوستت دارم.

نشان لیاقت عشق، جمعی از نویسندگان

پ) گام سوم: فضا

یکی از نکات مهمّی که باید به آن دقّت کنیم، این است که ماجرا و شخصیت را در مکان و زمان مشخّص قرار دهیم و برای تعامل شخصیت ها «فضایی» ایجاد کنیم. مثلاً فضای روحی و روانی دوستانه یا غیردوستانه، شاد یا ناشاد را تصوّر کنیم که شخصیت‌ها تحت تأثیر آن حال و هوا با هم گف تو گو می‌کنند.

پیداست که هر حادثه و اتفّاقی، ناگزیر در جایی و در هنگامی رخ می‌دهد. بنابراین باید زمان وقوع حادثه و شهر و دیار یا محل وقوع ماجرا را معین کنیم و جزئیاتی از آن محل را توصیف نماییم.

می‌دانیم همه حوادث در این دنیای مادّی در بندِ زمان است؛ بنابراین واژه‌هایی مانند سال، ماه، هفته، روز، شب، صبح، ساعت، ثانیه و لحظه، کلمه‌هایی هستند که آنها را برای نشان دادنِ زمان رخدادها به کار می‌گیریم.

نوشته زیر را بخوانید و به فضای (حال و هوای روحی، مکان و زمان) حاکم بر آن توجّه کنید.

«آن روز صبح، وقتی پا به حیاط مدرسه گذاشتم، طبق معمول به کلاس دویدم و کیفم را روی نیمکت گذاشتم و با عجله به حیاط برگشتم. کار هر روزمان بود و چه ذوقی داشتیم که صبح‌ها تا زنگ به صدا درنیاید با بچه‌ها یارکشی و بازی کنیم.

محوّطه شرقی حیاط مدرسه، مناسب ترین محلّی بود که می‌توانستیم از سر و کول هم بالا برویم و در مواقع خطر، خودمان را از چشم‌های تیزبین آقای ناظم دور کنیم. محوّطه شرقی حیاط مدرسه، خاکی بود و به نظرمان صحرایی خشک و بی آب و علف را می‌مانست. در خیالمان پستی و بلندی‌های کوچک این محوّطه خاکی، نقش مهمّی در جنگ و گریزها و بازی‌های ما داشت…»

آقای مهربان، حمید گروگان به نقل از داستان معاصر، داستان نویسان معاصر

ت) گام چهارم: روایت

در بیان روایت، دو موضوع اهمّیت دارد:

■ شیوه بیان

■ زاویه دید

شیوه بیان: مقصود این است که در بیان روایت، شیوه‌ای انتخاب کنیم که درگیرایی و جذّاب تر کردن نوشته، بسیار تأثیرگذار باشد. ما می‌توانیم خبری یا حادثه‌ای را هم به شیوه‌ای بیان کنیم که کاملا رسمی و بدون هیچ سخن اضافی و بدون دخالت احساس و عاطفه باشد و هم می‌توانیم همان خبر را به کمک عناصر یاد شد. بالا در قالب نوشته‌ای داستانی بازگو کنیم، مثلاً به نحوه بیان خبرِ «رسیدن بهار» در دو نوشته زیر، دقّت کنید:

● بهار، یکی از فصل‌های سال است که با فروردین آغاز می‌شود.

● روزگار، پوستین سرد و سفید زمستان یاش را از سر برمی‌دارد و همه نوزادانش را با لباس تر و تازه و بوهای خوش به دامن طبیعت رها می‌سازد.

زاویه دید: منظور از زاوی. دید، آن است که ماجرای داستان از دید چه کسی روایت می‌شود. معمولا نویسنده یا از چشم «من» می‌بیند و می‌گوید یا از چشم «او» م یبیند و گزارش می‌کند.

به دو نمونه زیر، توجّه کنید:

● من، امروز شاد و شنگول و سرخوشم؛ در راه مدرسه، از شدّت خوشحالی و خرّمی، گمان می‌کردم درختان هم برای من دست تکان می‌دهند.

● آزاد سرو، آن روز گیج و گول و منگ بود و نمی‌دانست با چه کسی درد دل کند؛ وقتی بید مجنون را دید، فکر کرد شاید او هم اندوهی در دل دارد.

نوشته زیر را بخوانید و به شیوه بیان و زاویه دید آن توجّه کنید.

« درِ سالن که باز شد، موج ذرّات مه، بی تابانه به درون قطار هجوم آورد. دستگیره سرد و مرطوب را لمس کرد و با دستِ دیگر، ساک دستی اش را گرفت و روی سکوی ایستگاه پرید و در انبوه مه فشرده فرو رفت. روی سکو اندکی مکث کرد. مه در هوا تاب می‌خورد و او را کاملاً در میان خود گرفته بود و امواجش پیاپی رنگ خود را به هم هجا می‌پاشید. نگاهی به طرح کم رنگ ایستگاه انداخته، چراغ‌هایش بی رمق شده بود و آدم‌های اطرافش چون سایه‌هایی بی رنگ به نظر می‌رسید. از سکو کمی فاصله گرفت. خیالش اندکی راحت بود؛ در زیر پرده مه می‌توانست به راحتی از کنار ایستگاه و آدم‌هایش بگذرد و خطوط آشنایی را در آنها بیابد و با آن، خاطره‌ای را در ذهنش زنده کند؛ بی آنکه دیده شود.»

آن سوی مِه، داریوش عابدی

کار گاهِ نوشتن

۱- نوشته زیر را بخوانید و عناصر آن را مشخّص کنید.

در یکی از افسانه‌ها آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می‌بست… چوب را روی شانه اش می‌گذاشت و برای خانه اش آب می‌برد.

یکی از کوزه‌ها کهنه تر بود و ترک‌های کوچکی داشت. هر بار که مرد، مسیر خانه اش را می‌پیمود، نصف آب کوزه می‌ریخت. مرد، دو سال تمام همین کار را می‌کرد. کوزه سالم و نو، مغرور بود که وظیفه‌ای را که برای آن خلق شده، به طور کامل انجام می‌دهد. امّا کوزه کهنه و ترک خورده، شرمنده بود که فقط می‌تواند نصف وظیفه اش را انجام دهد.

هر چند می‌دانست آن ترک‌ها حاصل سال‌ها کار است. کوزه پیر آن قدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می‌شد تا از چاه آب بکشد، تصمیم گرفت با او حرف بزند: «از تو معذرت م یخواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرد‌های، فقط از نصف حجم من سود برد‌های… فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند، فرو نشانده ای.»

مرد خندید و گفت: « وقتی برمی‌گردیم، با دقّت به مسیر نگاه کن.» موقع برگشت، کوزه متوجّه شد که در یک سمت جاده… سمت خودش… گل‌ها و گیاهان زیبایی روییده اند.

مرد گفت: «می‌بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می‌دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. »

این طرف جاده، بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آن‌ها آب می‌دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه‌هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی، چه طور می‌توانستی این کار را بکنی؟

بررسی متن
شخصیتمرد – کوزه سالم و نو – کوزه کهنه و ترک خورده
ماجرای داستانمردی دو کوزه داشت: یکی نو و سالم و دیگر کهنه و شکسته. کوزه شکسته در راه چشمه تا خانه نیمی از آب خود را از دست می داد و از این بابت شرمنده بود. ولی مرد به او فهماند که سود او از کوزه نو بیشتر است زیرا در راه گلها و گیاهان بسیاری را آبیاری می کند.
فضا  (حال و هوا، مکان و زمان)داستان در محیط روستایی رخ می دهد و حال و هوای داستان دوستانه و پندآموز است.
روایت الف) شیوه بیان ب) زاویه دید  جد/ داستان واره سوم شخص یا دانای کل

۲- نوشته‌ای داستان گونه بنویسید؛ پیش از نوشتن، عناصر آن را مشخّص کنید.

۳- به نوشته دوستانتان، که خوانده می‌شود، با دقّت گوش دهید و آن را بر بنیاد سنجه‌های زیر، ارزشیابی کنید.

هنجار نوشتار ۸

گروهی از ابزارهای زبانی انسجام متن، نشانه‌هایی هستند که برای بیان دلیل رخداد جمله قبل و بعد از خود به کار می‌روند. کلمه‌های «زیرا»، «چون»، «به همین سبب»، «از آنجا که» و «بنابراین» زمانی به کار می‌روند که در یک جمله، مطلبی بیان شود و در جمله دیگر علت آن ذکر گردد. این نشانه‌ها معنا و مفهوم سببی دارند؛ یعنی دلیل و سبب انجام کاری را نشان می‌دهند. در کاربرد این نشانه‌ها توجّه به بار معنایی و نقش آنها در تولید متن، ضروری است.

متن زیر را بخوانید و به کاربرد نشانه‌های سببی آن، توجّه کنید.

«اسب سواری، مردی را سرِ راه خود دید که از او کمک می‌خواست.

مردِ سوار، دلش به حال او سوخت؛ چون آن مرد دچار نقص عضو بود. به همین دلیل از اسب، پیاده شد و به او کمک کرد تا روی اسب بنشیند.

وقتی مرد بر اسب سوار شد، دهنه اسب را کشید و گفت: اسب را بردم؛ و با اسب گریخت!

پیش از آنکه دور شود، صاحب اسب فریاد زد: تو تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی! اسب مال تو؛ ولی خوب گوش کن، ببین چه می‌گویم!

مرد اسب را نگه داشت. صاحب اسب گفت: برو، امّا هرگز، به هیچ کس نگو اسب را چگونه به دست آوردی؛ زیرا بیم آن دارم که دیگر هیچ سواره‌ای به پیاده‌ای رحم نکند!

مَثَل نویسی

مثل های زیر را بخوانید، سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.

◙ با ماه نشینی، ماه شوی، با دیگ نشینی، سیاه شوی.

پیام: اگر همنشین انسان های فرهیخته باشی همانند ایشان فرهیخته می شوی و اگر با بدان نشینی همچون ایشان بدکردار می گردی.

◙ تهی پای رفتن، بهِ از کفش تنگ. (تهی پای رفتن به از کفش تنگ / بلای سفر به که در خانه جنگ.)

پیام: گاهی نداشتن چیزی از داشتنش بهتر است.

◙ جایی که نمک خوردی، نمکدان مشکن.

پیام: همیشه حق گزار و حق شناس باشیم. باید قدر انسان هایی را که در دشواری ها به ما کمک کرده اند بدانیم.

◙ فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه.

پیام: ظاهر انسان ها گواه و نشانه درون آنها نیست. گاهی برخی از انسانها ظاهر ساده و خردی دارند ولی در درون بسیار بزرگ اند.

شاهنامه، آخرش خوشه.

پیام: باید به پایان کار نگریست و درباره آن داوری کرد.