آموزه ششم: مهر و وفا

● ادبیات غنایی چیست؟ – اشعار و متونی است که احساسات، عواطف شخصی، حالات عاشقانه و امید و آرزویی را با زبانی نرم و لطیف بیان می‌کند.

قلمرو زبانی: غِنا: آواز خوش؛ سازو آواز (هم‌آواواره؛ غَنا: بی نیازی؛ توانگری) / مرثیه: سوگ سروده  / غنی: پرمایه

● ادبیات عرفانی جزء کدام یک از انواع ادبی زیر قرار دارد؟

الف) نمایشی                                              ب) غنایی √                                    پ) حماسی

saeedjafari
jafarisaeed

مهر و وفا

قلمرو زبانی: اهل وفا: باوفایان، وفاداران / خداش: جهش ضمیر، خدا او را / بلا: گرفتاری / قلمرو ادبی: قالب: چامه یا غزل / وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (رشته انسانی)/  جانب کسی را نگه داشتن: کنایه، پشتیبانی کردن / نگه دارد: ردیف / هر، در: جناس / وا‌ج‌آرایی «ا»

بازگردانی: هر کس از باوفایان پشتیبانی و حمایت کند، خداوند نیز او را در هر حالی از گرفتاری‌ها حفظ می‌کند.

قلمرو زبانی: حدیث: ماجرا، روایت، سخن / مگر: جز / حضرت: جناب / که: زیرا / آشنای نخست: معشوق، دلبر؛ آشنای دوم: عاشق، دلشده / قلمرو ادبی: تضمین شعر سعدی / واژه آرایی: دوست، آشنا

بازگردانی: ماجرای دوست را فقط به جناب دوست می‌گویم؛ زیرا فقط دوست محرم راز دوستش است.

قلمرو زبانی: معاش: زندگی، زیست، زندگانی کردن / دل: منادا / فرشته ات: جهش ضمیر، فرشته تو را / قلمرو ادبی: دلا:‌ ای دل، جانبخشی / دل: مجاز از انسان / بلغزد پای: کنایه از خطا کند، دچار کژروی شود / دل، پا، دست: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «د»  

بازگردانی: ‌ای دل، به گونه‌ای زندگانی کن که اگر دچار لغزش و خطا شدی، فرشته‌ با دعا کردن در حق تو، تو را حفظ کند.

قلمرو زبانی: گرت: اگر تو را، جهش ضمیر / هوا: میل و آرزو / نگسلد: نشکند، پاره کردن (بن ماضی: گسست، بن مضارع: گسل) / رشته: ریسمان / قلمرو ادبی: سر رشته را نگه دار: کنایه از وفاداری کن / دار، دارد: همریشگی (رشته انسانی) / گر، سر: جناس / وا‌ج‌آرایی: «گ»، «ر»

بازگردانی: اگر میل و آرزوی آن داری که معشوق پیمانش را با تو نشکند، تو نیز در حق او وفادار باش تا او نیز با تو وفادار باشد.

قلمرو زبانی: صبا: بادی که از شمال شرقی می‌وزد، باد بهاری،‌ ای صبا، منادا (هم‌آوا: صبا، سبا (نام شهری)) / زلف: موی بلند جلوی سر/ ار: اگر/ از روی: به خاطر / قلمرو ادبی: ‌ای صبا: جانبخشی؛ نماد پیک و نامه بر؛ واسطه میان دلبر و دلشده / سر: ایهام تناسب، ۱- نوک ۲- کله (در معنای دوم با زلف و روی تناسب دارد) / دل را سر زلف دیدن: کنایه از «عاشق یار بودن» / روی: ایهام تناسب، ۱- به خاطر ۲- چهره (در معنای دوم با زلف و سر تناسب دارد) / جا نگه دارد: وفادار باشد، حق دوستی را ادا کند / دل، زلف: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «ر» /

بازگردانی:‌ ای باد صبا، اگر دل مرا اسیر زلف یار دیدی، لطفاً به یارم بگو که نسبت به من بی مهر نباشد.

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / ش: مرجع آن، دلبر است / قلمرو ادبی: دلم را نگاه دار: کنایه از وفادار باش، دلم را نشکن / گفتم، گفت: همریشگی (همریشگی) / دست: مجاز از توان و نیرو / خاستن: بلند شدن (بن ماضی: خاست؛ بن مضارع:‌ خیز) / ز دست بنده چه خیزد: پرسش انکاری/ خدا نگه دارد: تلمیح به «توکلّتُ عَلَی الله» / دست، دل: تناسب

بازگردانی: هنگامی که به یارم گفتم دلم را نشکن او چه گفت؟ او گفت از دست بنده چه کاری برمی‌آید. خدا دلت را نشکند.

قلمرو زبانی: زر: طلا / یار: دلبر / مهر: عشق، مهربانی / قلمرو ادبی: سر: مجاز از جان / دل: مجاز از وجود/ زر: مجاز از دارایی / سر و زر و دل و جانم: مجاز از همه هستی ام / سر، زر: جناس / سر، دل، جان: تناسب / مهر: ایهام تناسب (مهر و وفا نام دو دلداده در داستان‌های عاشقانه) / حق صحبت نگه دارد: کنایه از اینکه حق دوستی را ادا کند

بازگردانی: جان و دارایی و همه هستی ام فدای آن یاری که حق دوستی را ادا کند و نسبت به من وفا باشد.

قلمرو زبانی: راهگذار: رهگذر، محل عبور / حافظ: نام هنری، تخلّص / قلمرو ادبی: غبار راهت کجاست: کنایه از ارزشمندی یار/ وا‌ج‌آرایی: «ا»، «ر»

بازگردانی: گرد و غبار محل عبور تو کجاست تا حافظ به یادگار نسیم صبا آن غبار را حفظ کند. پیام: ارزشمندی دلبر در چشم دلشده

سعید جعفری

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱- معنای واژه‌های مشخّص شده را با کاربرد آنها در متن درس مقایسه کنید.

■ ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست / در حضرت کریم تمنا چه حاجت است (حافظ) / حضرت: در متن درس به معنای «جناب» به کار رفته و در اینجا معنای «بارگاه» می‌دهد.

بازگردانی: نیازمندیم ولی توان درخواست نداریم. در بارگاه انسان بخشنده درخواست و خواهش نیازی نیست.

تعلیم ز اره گیر در امر معاش / نیمی سوی خود می‌کش و نیمی می‌پاش (ابوسعیدابوالخیر) / معاش: در متن درس به معنای «زندگانی» به کار رفته و در اینجا معنای «آنچه با آن گذران زندگی می‌کنند» می‌دهد.

بازگردانی: در گذران زندگانی از اره یاد بگیر؛ زیرا او نیمی از براده را سوی خود می‌ریزد و نیمی را می‌پاشد به جلو.

۲- در جمله، ضمایر پیوسته (متصل) در سه نوع نقش دستوری ظاهر می‌شوند:

نمونه: ‌ای صبحدم، ببین که کجا می‌فرستمت / نزدیک آفتاب وفا می‌فرستمت (خاقانی)

می‌فرستمت (تو را می‌فرستم ) ← ﹷ ت (تو): مفعول

آن که عمری می‌دویدم درپی او سو به سو / ناگهانش یافتم با دل نشسته رو به رو (شمس مغربی)

ناگهانش یافتم (او را یافتم) ← ﹷ  ش (او): مفعول:

نمونه: گوش کن پند،‌ای پسر، وز بهر دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش (حافظ)

گفتمت (به تو گفتم) ← ﹷ ت (تو): متمم

چو یار نیست به تسکین خلق نتوان زیست / که دوستان اگرم دل دهند، جان ندهند (امیرخسرو دهلوی)

اگرم دل دهند (اگر به من دل دهند) ← ﹷ م (به من): متمم

متمم: گروه اسمی است که پس از حروف اضافه می‌آید.

حرف اضافه: از، به، با، بر، برای، در، درباره، تا …

نمونه: حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت / آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت. (حافظ) / حُسن: زیبایی / اتفاق: همدستی / ملاحت: نمکین بودن؛ زیبارو بودن

حُسنت (حسن تو) ← ﹷ ت (تو): مضافالیه

لاله دیدم، روی زیبای توام آمد به یاد / شعله دیدم، سرکشی‌های توام آمد به یاد (رهی معیری)

آمد به یادم (یاِد من) ← ﹷ م (من): مضافالیه

در شعر »مهر و وفا»، نمونه‌ای از کاربرد ضمایر متصل را بیابید و نقش دستوری آن را مشخص کنید.

هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد/ خداش در همه حال از بلا نگه دارد / خداش: جهش ضمیر، خدا او را [مفعول]

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای/ فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد / فرشته ات: جهش ضمیر، فرشته تو را [مفعول]

چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت / ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد / گفتمش: به او گفتم؛ [متمم]

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان / نگاه دار سر رشته تا نگه دارد / گرت: اگر تو را، جهش ضمیر [نهاد/ برخی مضاف الیه گفته اند]

انواع ضمیر: ۱- ضمیر شخصی (الف: گسسته ب: پیوسته) ۲- ضمیر مشترک ۳- ضمیر اشاره ۴- ضمیر پرسشی

ضمیر شخصی گسسته یا جدا: من / تو / او / ما / شما / ایشان               ضمیر شخصی پیوسته: ﹷ م / ﹷ ت / ﹷ ش / ﹻ مان / ﹻ تان / ﹻ شان

مرجع ضمیر: گروه اسمی است که ضمیر جانشین آن می‌شود.

قلمرو ادبی

۱- در متن درس، دو نمونه «مجاز» بیابید و مفهوم آنها را بنویسید.

چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت / ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد / دست: مجاز از توان و نیرو

سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری / که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد / سر: مجاز از جان / دل: مجاز از وجود / زر: مجاز از دارایی

۲- در ادبیات فارسی، شاعران یا نویسندگان، واژۀ «صبا» را در کدام مفهوم نمادین به کار می‌برند؟

صبا نماد پیک و نامه بر میان دلبر و دلشده است.

۳- هر گاه، در عبارت یا بیتی، یک کلمه‌ای به چند معنا به کار رود، آرایۀ «ایهام» پدید می‌آید. ایهام از ریشه «وهم» و به معنای «به تردید و گمان افکندن» است؛ همانطور که در مصراع «بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است» کلمه «مهر» در دو معنای مختلف «خورشید» و «محبّت» به کار رفته است.

■ بیت زیر را از نظر کاربرد آرایۀ «ایهام» بررسی کنید.

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد /  گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید(حافظ) / بو: ۱- رایحه ۲- آرزو

برای آگاهی بیشتر از آرایه ایهام اینجا و اینجا را کلیک کنید.

قلمرو فکری

۱- با توجه به متن درس، حافظ، شرط وفاداری معشوق را در چه می‌داند؟

– در اینکه دلشده نیز به دلبرش وفادار بماند.

۲- بیت زیر، با کدام قسمت از سرودۀ حافظ، ارتباط مفهومی دارد؟

تا نگردی آشنا، زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش (حافظ) / سروش: فرشته پیام آور

۳- از کدام بیت درس، می‌توان مفهوم آیۀ شریفۀ «وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» را دریافت؟

– [و هر کس به خداوند کارهایش را واگذار کند خداوند برای او بسنده است.] بیت نخست و ششم

۱- هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد/ خداش در همه حال از بلا نگه دارد

۶- چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت / ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد

سعیدجعفری
جعفری سعید
جعفری سعید

گنج حکمت (حقه راز )

روزی یکی نزدیک شیخ آمد و گفت: «ای شیخ آمده ام تا از اسرار حق چیزی با من نمایی

شیخ گفت: «باز گرد تا فردا.» آن مرد بازگشت.

شیخ بفرمود تا آن روز، موشی بگرفتند و در حقه کردند و سر حقه محکم کردند.

دیگر روز آن مرد باز آمد و گفت: «ای شیخ، آنچ وعده کرده ای، بگوی

قلمرو زبانی: یکی: یک نفر / شیخ: پیر، منظور شیخ ابوسعید ابوالخیر / اسرار: جمع سّر، رازها (شبه هم آوا؛ اصرار: پافشاری) / با من نمایی: به من نشان دهی(بن ماضی: نمود، بن مضارع: نما) / حقّه: محفظۀ کوچکی که دری جداگانه دارد و برای نگهداری اشیای گران بها به کار می‌رود، جعبه، صندوق/ محکم کردند: بستند / دیگر روز: روز دیگر / بازآمد: بازگشت /

شیخ بفرمود تا آن حقّه را به وی دادند و گفت: «زینهار، تا سر این حقه باز نکنی

مرد حقّه را برگرفت و به خانه رفت و سودای آنش بگرفت که آیا در این حقه، چه سرّ اسـت؟

هر چند صبر کرد نتوانست. سر حقه باز کرد و موش بیرون جست و برفت.

مرد پیش شیخ آمد و گفت: «ای شیخ، من از تو سر خدای تعالی طلب کردم، تو موشی به من دادی؟»

شـیخ گفـت: «ای درویش، ما موشی در حقه به تو دادیم، تـو پنهان نتوانسـتی داشت؛ سر خدای را بـا تو بگوییم، چگونه نگاه خواهی داشت؟!»

قلمرو زبانی: شیخ: پیر / زینهار: آگاه باش، مراقب باش / سودا: اندیشه، هوس، عشق؛ سودای کاری گرفتن کسی را: هوس کاری به سر کسی زدن/ هر چند صبر کرد نتوانست: حذف به قرینه لفظی(سر حقه را باز نکند) / سر: در / جست: جهید (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه)  / درویش: صوفی، خانقاه رو / قلمرو ادبی: چگونه نگاه خواهی داشت: پرسش انکاری

حدیث: ماجرا، روایت، سخن / حُقّه: محفظ؛ کوچکی که دری جداگانه دارد و برای نگهداری اشیای گران بها به کار می‌رود، جعبه، صندوق / سودا: اندیشه، هوس، عشق؛ سودای کاری گرفتن کسی را: هوس کاری به سر کسی زدن / صبا: بادی که از طرف شمال شرقی وزد؛ باد بهاری / معاش: زندگی، زیست، زندگانی کردن

غِنا: آواز خوش / مرثیه: سوگ سروده /غنی: پرمایه / هوا: میل و آرزو / نگسلد: نشکند، پاره کردن / ار: اگر / زر: طلا / مهر: عشق؛ خورشید / راهگذار: محل عبور / تمنّا: درخواست / زنهار: آگاه باش، مراقب باش / اسرار: رازها / حُسن: زیبایی / اتفاق: همدستی / ملاحت: نمکین بودن؛ زیبارو بودن / شیخ: پیر/ مهر: خورشید؛ محبّت / سروش: فرشته پیام آور / حُسن: زیبایی / ایهام: به تردید و گمان افکندن / حضرت: در متن درس به معنای «جناب» به کار رفته و در اینجا معنای «بارگاه» می‌دهد. / بو: رایحه؛ آرزو

پی دی اف درس ششم کتاب فارسی دهم