Bedtime Story by George Macbeth (داستان پیش از خواب)

جورج مکبث: شاعر و رمان نویس
George MacBeth

جورج مکبث در اسکاتلند گام بر جهان خاکی نهاد. هنگامی که سه ساله بود، خانواده اش به شفیلد در انگلستان کوچیدند. او در شفیلد در دبیرستان شاه ادوارد هفتم فرهیخت. همان جا در سال ۱۹۵۱ پیش از پیوستن به دانشسرای نیوکالج، آکسفورد، رئیس بخشداری شد.

پس از دانش آموختگی از دانشگاه آکسفورد در سال ۱۹۵۵ به بی بی سی پیوست. تا سال ۱۹۷۶ در آنجا با شغل تهیه‌کننده برنامه‌های شعر، به ویژه برای برنامه سوم بی‌بی‌سی، کار کرد. سپس از بی بی سی کناره گرفت تا به رمان نویسی بپردازد. وی مجموعه‌ای از فیلم‌های هیجان‌انگیز را قلمی کرد.

پس از جدایی از همسر نخستینش، با رمان‌نویس لیزا سنت اوبین دو تران پیوند زناشویی بست و از او دارای فرزندی به نام الکساندر مورتون جورج مک‌بث شد. پس از جدایی دوباره اش، با همسر تازه اش، پنی، به ایرلند کوچید تا در موین پارک، ابیکنکموی، در شهرستان گالوی به سر برد. چند ماه بعد، پزشکان تشخیص دادند که جورج مک‌بث به بیماری نورون حرکتی دچار شده است. سرانجام در اوایل سال ۱۹۹۲ برای همیشه در خاک خفت.

Long, long ago when the world was a wild place

Planted with bushes and peopled by apes, our

Mission Brigade was at work in the jungle.

Hard by the Congo

Once, when a foraging detail was active

Scouting for green-fly, it came on a grey man, the

Last living man, in the branch of a baobab

Stalking a monkey.

Earlier men had disposed of, for pleasure,

Creatures whose names we scarcely remember—

Zebra, rhinoceros, elephants, wart-hog,

Lion, rats, deer. But

After the wars had extinguished the cities

Only the wild ones were left, half-naked

Near the Equator: and here was the last one,

Starved for a monkey.

By then the Mission Brigade had encountered

Hundreds of such men: and their procedure,

History tells us, was only to feed them,

find them and feed them; 

Those were the orders. And this was the last one.

Nobody knew that he was, but he was. Mud

Caked on his flat grey flanks. He was crouched, half-

armed with a shaved spear

Glinting beneath broad leaves. When their jaws cut

Swathes throughthe bark and he saw fine teeth shine,

Round eyes roll round and forked arms waver

Huge as the rough trunks.

Over his head, he was frightened. Our workers

Marched through the Congo before he was born, but

this was the first time perhaps that he’d seen one.

Staring in hot still

silence, he crouched there: then jumped. With a long swing

Down from his branch, he had angled his spear too

Quickly, before they could hold him, and hurled it

Hard at the soldier

Leading the detail. How could he know Queen’s

Orders were only to help him? The soldier

Winced when the tipped spear pricked him. Unsheathing his

Sting was a reflex.

Later the Queen was informed. There were no more

Men. An impetuous soldier had killed off,

Purely by chance, the penultimate primate.

When she was certain.

Squadrons of workers were fanned through the Congo

Detailed to bring back the man’s picked bones to be

Sealed in the archives in amber. I’m quite sure

Nobody found them

After the most industrious search, though.

Where had the bones gone? Over the earth, dear,

Ground by the teeth of the termites, blown by the

Wind, like the dodo’s

برگردان فارسی: خیلی قدیم ها، هنگامی که جهان جایگاه وحش بود،

bush:   بوته

Peopled by: inhabited. / مسکونی به وسیله

برگردان فارسی: هنگامی که بوته ها می رستند و میمون‌ها ساکنان آن بودند،

Mission: مأموریت

Brigade: army unit smaller than a division. / تیپ

برگردان فارسی: هنگ ما در دل جنگل  مأموریت داشت،

Congo: is a country in Central Africa.

Hard by: very near to. / بسیار نزدیک به

برگردان فارسی: بسیار نزدیک به سرزمین کنگو.

foraging: search widely for food or provisions. / جستجوی شکار و خواربار

detail: گروه، دسته

برگردان فارسی: یکبار، زمانی که گروهی مأموریت یافتند تا برای یافتن شکار به دل جنگل بروند، (گروه شکار، فعال بودند.)

Scouting: the action of gathering information about enemy forces or an area. / پیشاهنگی،

green-fly: search widely for food or provisions. / شته (استعاره از چیزهای بی ارزش)

came on: arrived. / سررسیدن

برگردان فارسی: در جستجوی چیزهای بی ارزشی مانند علوفه و خوراک، به مردی خاکستری برخوردند.

baobab: درخت زندگی، بائوباب

برگردان فارسی: واپسین انسان زنده، در شاخه‌های درخت «زندگی»

Stalking: pursue or approach stealthily. / کمین کردن

برگردان فارسی: در کمین میمونی بود.

Dispose of: کلک … را کندن

برگردان فارسی: انسان‌های اولیه، از سر لذت،

scarcely: only just; almost not. / به ندرت

برگردان فارسی: کلک بسیاری از جانداران را کنده بودند، جانورانی که نامشان را به ندرت به یاد داریم —

برگردان فارسی: گوراسب، کرگدن، فیل، گراز وحشی،

proportions: adjust or regulate (something) so that it has a particular or suitable relationship to something else. / نسبت، اندازه

برگردان فارسی: شیر، موش صحرایی و آهو؛ اما

برگردان فارسی: پس از جنگ‌هایی که شهرها را ویران کرد،

برگردان فارسی: تنها وحشی ها، همان نیمه‌برهنگان به جا مانده بودند،

برگردان فارسی: در نزدیکی استوا: و این جا آخرین‌شان بود،

Starved: suffer severely or die from hunger. / گرسنه

برگردان فارسی: گرسنه و خواهان میمونی.

By then: تا آن زمان

برگردان فارسی: تا آن زمان، هنگ مأمور ما روباروی شده بود با؛

procedure: an established or official way of doing something. / طرز کار

برگردان فارسی: صدها نفر از این‌گونه انسان‌ها،

برگردان فارسی: تاریخ به ما می گوید که دستور کارشان، این بود که به این مردان فقط غذا بدهند.

برگردان فارسی: تنها باید آن‌ها را پیدا کنند و به آن‌ها غذا بدهند:

orders: an authoritative command, direction, or instruction. / دستور، فرمان

برگردان فارسی: این فرمان و دستور بود و این مرد واپسین انسان بود.

Mud: soft, sticky matter resulting from the mixing of earth and water. / گل و لای ، اندازه

برگردان فارسی: هیچ‌کس نمی‌دانست او واپسین است؛ اما او واپسین بود.

flank: the side of a person’s or animal’s body between the ribs and the hip. / پهلو، تهیگاه

crouched: خمیده

برگردان فارسی: گل و لای به پهلوهای تخت و صاف خاکستری‌اش چسبیده بود. او چمباتمه زده،

spear: نیزه

برگردان فارسی: نیمه مسلح و با نیزه‌ای تراشیده و تیز،

Glinting: give out or reflect small flashes of light. / درخشیدن

برگردان فارسی: درخشان زیر برگ های پهن بود. هنگامی که آرواره های [جانوران]،

Swathe: شیار

bark: پوست درخت

برگردان فارسی: شیارهایی را در میان پوست درختان پدید می آوردند، و مرد دندان های درخشان خوبی،

Forked: پیچیده

waver: shake with a quivering motion. / دودل بودن، آدم دودل

برگردان فارسی: چشمان غلتان، بازوانی بزرگ و پیچیده و سربازی بزدل را دید.

rough: not smooth or level. / زبر، خشن

trunk the main woody stem of a tree. / تنه، کنده

برگردان فارسی: بزرگ به اندازه تنه زبر و خشن درختان،

Over his head: too difficult or strange for you to understand. / فراتر از فهم و درک

برگردان فارسی: مرد بسیار فراتر از تحملش، هراسیده بود. سربازان ما،

March: رژه رفتن

برگردان فارسی: سال‌ها پیش، قبل از زاده شدن او، در این جنگل رژه رفته بودند، اما

برگردان فارسی: شاید این نخستین بار بود که مرد چنین سربازانی را می‌دید.

Stare: gaze. / خیره شدن، زل زدن

برگردان فارسی: در گرمای جنگل به آنها خیره شد و هنوز،

swing: move. / حرکت

برگردان فارسی: خاموش و بی‌حرکت، او آن جا چمباتمه زده بود. ناگهان پرید. با حرکتی سریع

 angle: کج کردن

برگردان فارسی: از شاخه ای پایین پرید. همچنین به سرعت نیزه اش را نشانه گرفت (پایین آورد).

hurle: throw (an object) with great force. / پرتاب کردن

برگردان فارسی: پیش از اینکه سربازان بتوانند مرد را بگیرند، نیزه‌اش را پرتاب کرد،

برگردان فارسی: با قدرت به سوی سربازی که

برگردان فارسی: گروه را رهبری می کرد. چگونه می توانست بداند که

برگردان فارسی: فرمان شهبانو فقط این بود که به او کمک کنند؟ سرباز

Wince: a slight grimace or shrinking movement caused by pain or distress. / چهره در هم کشیدن

tipped:

prick: خلیدن، فرورفتن

Unsheathe draw or pull out (a knife, sword, or similar weapon) / از نیام برآهیختن (بیرون کشیدن)

برگردان فارسی: زمانی که نیزه نوک‌تیز بدنش را خلید، کمی چهره درهم کشید و شمشیرش را از نیام برآهیخت.

Sting: bite. / نیش زدن، خلیدن، گزیدن

reflex: an action that is performed as a response to a stimulus and without conscious thought. / واکنش

برگردان فارسی: اما واکنش ما برای دفاع غریزی است. (سرباز واپسین مرد را کشت.)

no more: هیچ

برگردان فارسی: بعدها، شهبانو خبردار شد. هیچ

impetuous: acting or done quickly and without thought or care. / پرشور

برگردان فارسی: انسانی نمانده است. یک سرباز پرشور

penultimate: last but one in a series of things; second last. / بازپسین

primate: نخستی، پیشوا

برگردان فارسی: کاملا تصادفی، واپسین نخستی (انسان) را ورانداخته بود.

برگردان فارسی: زمانی که شهبانو مطمئن شد.

Squadrons: an operational unit in an air force consisting of two or more flights of aircraft and the personnel required to fly them. / گردان

fan:. /

برگردان فارسی: گردان سربازانش را به سراسر کنگو فرستاد.

Detail: allocate. / مأموریت یافتن

pick: take hold of. / جمع کردن

برگردان فارسی: ایشان مأموریت یافتند که استخوان‌های جمع آوری شده آن مرد را بیاورند تا

Seal: fasten or close securely. / مهر و موم کردن

archive: بایگانی

amber: کهربا، کهربایی

برگردان فارسی: مومیایی، بایگانی و مهر و موم شود. من مطمئنم،

برگردان فارسی: هیچ کس آن استخوان ها را نیافت.

industrious: diligent and hard-working. / پرتلاش

برگردان فارسی: پس از جستجوهای جانکاه. به هر جهت

برگردان فارسی: استخوان ها کجا رفته بودند؟ به آسمان ها، عزیزم.

termite: موریانه

Ground: pt pp of grind. / آسیاب کردن، خرد کردن

blown: pp of blow. / وزیدن

برگردان فارسی: دندان های موریانه ها آن ها را آسیاب کرده بودند،

dodo: an extinct flightless bird. / نام پرنده ای ورافتاده

برگردان فارسی: یا آن ها مانند دودو، پرنده منقرض شده، بر باد رفته بودند.

پیمایش به بالا