در سرودۀ زیر، شاعر با لحنی سوگوارانه، حسرت و افسوس، و سوز و اندوه خود را نسبت به واقعۀ کربلا و شهادت امام حسین و یارانش بازگو می کند.
هنگام خوانش این اثر، به این حالت باید توجه کرد و با قرار دادن خود در آن حال و موقعیّت، متن را با لحن مناسب خواند.
-۱ شد چنان از تَف دل کام سخنور تشنه / که ردیف سخنش آمده یک سر تشنه
قلمرو زبانی: تَف: سرگشته / کام: از این / آمد: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / سخنور، یک سر: قافیه
بازگردانی: شاعر چنان از گرمای عشقی که در دلش می جوشید، تشنه لب گشت که هنگام شعر گفتن، تمام ردیف شعرش را با کلمه ” تشنه ” سرود.
در این بیت آرایه حسن تعلیل به کار رفته؛ یعنی علتِ آوردن کلمه تشنه بر ردیف شعر را، تشنه بودن کام شاعر به دلیل گرمای شدید عشق می داند.
۲– خشک گردید هم از دود دل و دیده دوات / خامه با سوز رقم کرد به دفتر تشنه
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
بازگردانی: از سوختن دل و اشک چشم، دوات (جوهر) خشک شد و قلم (بجای اینکه با جوهر بنویسد) با سوز دل تشنگی را بر دفتر نوشت.
شاعر در مصرع دوم به شدت تشنگی اشاره می کند و برای اینکه آن را ملموس تر نشان دهد، از آرایه جان بخشی به اشیاء بهره می گیرد و شدت تشنگی را در خشک شدن جوهر قلم به تصویر می کشاند.
۳– آه و افسوس از آن روز که در دشت بلا / بود آن خسرو بی لشکر و یاور تشنه
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
بازگردانی: واقعا باید آه کشید و افسوس خورد که در آن دشت بلا یعنی سرزمین کربلا، آن سرور دو جهان ( امام حسین علیه السلام) تنها و بی یاور و تشنه ماند. (باید بر چنین جهانی افسوس خورد)
۴ –با لب خشک و دل سوخته و دیده ی تر / غرقه ی بحر بلا بود در آن بر تشنه
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
بازگردانی: امام حسین، با لبهایی که از تشنگی خشک شده بودند و دلی که داغدار بود ( از اینکه مردم را به راه حق دعوت می کرد اما آنها در جهل خود دست و پا میزدند) و چشمانی که از اشک خیس شده بودند، در آن بیابان ، با لبی تشنه غرق در دریای بلا بود.
نکته: شاعر به زیبایی با آوردن کلمات متضاد، عمق مطلب را می فهماند! تر و خشک/ بحر و بر (دریا و بیابان)/ در دریای بلا، با لبی تشنه غرق شوی…
۵– همچو ماهی که فتد ز آب برون، آل نبی / می تپیدی دلشان، سوخته در بر تشنه
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
بازگردانی: اهل بیت پیامبر (در آن صحرای سوزان) همچون ماهی ای که از آب بیرون بیفتد و له له بزند، دلشان از شدت تشنگی می سوخت.
۶– آل احمد همه عطشان ز بزرگ و کوچک / نسل حیدر همه از اکبر و اصغر تشنه
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
بازگردانی: خاندان پیامبر اکرم و فرزندان حضرت علی، از کوچک و بزرگشان همگی تشنه بودند.
۷– تشنه لب کشته شود در لب شط از چه گناه؟ / آن که سیراب کند در لب کوثر تشنه؟
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
معنی: او (امام حسین) چه گناهی کرده است که با لب تشنه کنار آب فرات به شهادت می رسانندش؟ درحالیکه او خودش ساقی کوثر است و در بهشت، تشنگان را از آب حوض کوثر سیراب می کند.
نکته: مصرع اول استفهام انکاری دارد یعنی هیچ گناهی نکرده و معصوم است.
۸– برد عباس جوان، ره چو سوی آب فرات / ماند بر یاد حسین (ع) تا صف محشر تشنه
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
بازگردانی: وقتی حضرت عباس جوان به سوی آب فرات رفت، وقتی آب را دید و یاد تشنگی امام حسین افتاد (از آب نخورد) و تا قیامت تشنه ماند. (یعنی او نیز از آب نخورد و آنجا با لب تشنه به شهادت رسید.)
۹– گشت از کلک فدایی چو دلش دود بلند / بر ورق کرد رقم بس که مکرر تشنه
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
بازگردانی: قلم هم از بس کلمه ی تشنه را بر کاغذ نوشت، از سوز تشنگی، از دلش دود بلند شد.
فدایی مازندرانی
۱- در متن درس، به نام کدام حماسه سازان واقعۀ کربلا اشاره شده است؟
۲- چرا حضرت عباس یکی از اسوههای جوانمردی در واقعۀ کربلا شمرده می شوند؟
۳- به نظر شما چگونه می توان یاد شهدای واقعۀ کربلا را زنده نگه داشت؟
۴- …………………………
پیش تر با ردیف در شعر فارسی آشنا شده اید. یک بار دیگر شعر فدایی را بخوانید و بر واژۀ پایانی هر بیت تأمّل کنید. کاربرد هنری ردیف، سبب زیبایی، گیرایی و گوش نوازی این شعر شده است. شاعر با بهرهگیری از واژۀ «تشنه» تصویری از حسّ و حال عمومی گسترده در واقعۀ عاشورای سال ۶۱ هجری ارائه کرده است.
تکرار مناسب این واژه، فریاد «العطش» را در سراسر فضای موسیقایی شعر نشان می دهد. طنین ردیف «تشنه» تصویر مورد نظر شاعر را در ذهن و زبان خواننده و شنونده مجسّم می نماید و بر بار عاطفی و احساسی کلام گوینده می افزاید.
بنابراین ردیف، علاوه بر آنکه نقش مهمّی در افزایش موسیقی شعر دارد، در کامل کردن معنای هر بیت و انتقال پیام نهایی آن نیز مؤثر است.
۱- دربارۀ نقش نوجوانان در احیای اهداف قیام عاشورا در گروه گفت و گو کنید.
۲- شعر عاشورایی زیر از محتشم کاشانی را در کلاس بخوانید و آن را با شعر یاد حسین از فدایی مازندرانی مقایسه کنید.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین / بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
گویا طلوع می کند از مغرب، آفتاب / کاشوب در تمامی ذرّات عالم است
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست / این رستخیز عام که نامش محرّم است…
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
۱- واژههای متضاد را از متن درس بیابید و آنها را کنار یکدیگر بنویسید.
۲- در مصراع اوّل بیت چهارم درس، گروههای اسمی را بیابید و نوع وابستههای هر یک را مشخّص کنید.
۳- از متن درس، یک جناس بیابید.
۴- از متن درس ، سه گروه اسمی بیابید که در آنها صفت اشاره به کار رفته باشد.
نوشتۀ زیر، خاطرات دوران اسارت یکی از آزادگان سرافراز میهنمان است. روایتی است که شوق آموختن و امید را بیان می کند.
حسین علی، یکی از بچّههای خراسانی بود که اصل و نسبش برمی گشت به یکی از روستاهای اطراف قوچان. خودش هم بزرگ شدۀ همان روستا بود.
در اردوگاههای مخوف رژیم بعث، روحیۀ غالب اسرای ایرانی، روحیّۀ مبارزه با سستی و تنبلی بود. تنبلی در آنجا به معنای تسلیم شدن به شرایط سخت اسارت و دست برداشتن از اصول و آرمانها بود.
با وجود تمام محدودیتهایی که نیروهای صدّام دربارۀ ما اعمال می کردند، بچّهها برنامههای دینی و فرهنگی و ورزشی خوبی داشتند. حفظ کردن قرآن، دعا و حدیث، امری بود که همه به صورتی خودجوش دنبالش بودند. خود من با وجود اینکه در دوران درس و مدرسه، وضعیت نمرههایم هیچ تعریفی نداشت، توانستم شانزده جزء از قرآن شریف را حفظ کنم. برنامۀ دیگری که انجامش برای اکثر بچّهها به صورت امری واجب درآمده بود، یادگیری علوم مختلف، زبان عربی و دیگر زبانهای خارجی بود.
حسین علی که از بچّههای آسایشگاه ما بود، برخلاف خیلی از اسرا، تن به چنین برنامههایی نمی داد. البتّه روحیۀ کسلی نداشت، ولی دل به آموختن و یادگیری نمی داد.
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
یک روز که مأموران صلیب سرخ آمدند و طبق معمول به همه کاغذ دادند تا برای خانوادههایشان نامه بنویسند، حسین علی را دیدم که کاغذ به دست، گوشه ای ایستاده و به این و آن نگاه می کند. می دانستم سواد ندارد؛ ولی رویش نمی شد به کسی بگوید برایش نامه بنویسد.
رفتم پیشش؛ گفتم: «چیه حسین علی؟ می خوای نامه بنویسی؟»
» گفت: «ها»
گفتم: «برای پدر و مادرت؟»
گفت: برای مادر بزرگم، «گل بی بی» که خیلی دوستش دارم.»
حسین علی بچّۀ صاف و صادقی بود. تمام دلخوشی او بی بی بود و حالا هم که اسیر شده بود، باز نهایت مقصودش، گل بی بی بود. به او گفتم: «بابا بگذار اون بیچاره راحت باشه.»
رنگش پرید و گفت: «برای چی؟»
گفتم: «آخه …»
فوراً گفت: «آخه که چی! یعنی می گی مرده می شیم؟»
گفتم:» شاید بمیریم، شاید شهید بشیم، شایدم هزار و یک بلای دیگر سرمون بیاد»
یک دفعه قیافه اش جدّی شد و مصمّم گفت: «تو ممکنه هزار و یک بلا سرت بیاد؛ ولی من مطمئنّم که برمی گردم ایران.»
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
او از این نظر روحیۀ خوبی داشت «حاج آقا ابوترابی» همیشه وجود چنین روحیۀ پر از امید را در بین اسرا، می ستود. خودش وقتهایی که توی محوّطه راه می رفت، بند کتانیهایش را محکم می بست. بعد هم به درِ اردوگاه اشاره می کرد و می گفت: «به محض اینکه در باز بشه، من اوّلین نفری هستم که می رم ایران.»
به هر حال وقتی دیدم حسین علی مصمّم است برای بی بی نامه بنویسد، کاغذش را گرفتم و گفتم: « بیا تا برات بنویسم.»
شروع کرد به گفتن. بعد از احوالپرسی و چاق سلامتی، گفت: «بنویس بی بی، من تو رو خیلی دوست دارم، منتظرم که یک روزی از اینجا آزاد بشم بیام و یک بار دیگر قصّههای قشنگت را گوش کنم.»
اگر به لحاظ کاغذ در مضیقه نبودیم، فکر می کنم به اندازۀ یک کتاب حرف داشت که برای بی بی بنویسد. به هر حال آن نامه از طریق مأموران صلیب سرخ به ایران رفت.
مدّتی بعد، جواب نامه آمد.
خجالت می کشید بیاورد پیش من. ولی به خاطر بی سوادی اش مجبور بود این کار را بکند.
نامه را آورد.
وقتی خواندم، چنان گل از گل حسین علی شکفت و نیرو گرفت که گمان می کنم اگر همان موقع درِ اردوگاه را باز می کردند، تا دهاتشان یک نفس می دوید! گفتم: مگه بی بی چی نوشته که این قدر خوش حال شدی؟»
جا خورد. گفت: «خودت که خوندی چی گفته.»
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
گفتم: «من برای تو خوندم، خودم که نشنیدم که اون چی گفته.»
باز گل از گلش شکفت. گفت: «راست می گی؟»
گفتم: «آره بابا، من که دقّت نمی کنم ببینم اون چی گفته.»
به سبب سادگی زیادی که داشت، باز شروع کرد حرفهای او را برایم گفتن. در این لحظه فکری به خاطرم رسید که دیدم بهترین فرصت است برای عملی کردنش. همین طوری گفتم: «من این خطّ آخر نامه رو برات نخوندم حسین علی!»
زود گفت: «بگو ببینم چیه؟»
گفتم: «بی بی نوشته من می دونم که اون نامه رو خودت ننوشتی، تو باید سواد دار بشی تا از این به بعد خودت بتونی برای من نامه بنویسی.»
همان جا فی المجلس از من خواست که به او خواندن و نوشتن یاد بدهم! من هم از خدا خواسته قبول کردم.
دیدم بهترین راه تأثیرگذاری روی او، از طریق همین گل بی بی است. در جواب نامه ای که از طرف حسین علی نوشتم به عنوان یکی از دوستان او، از بی بی خواستم در جواب نامههایش، به او تذکّرات دینی و مذهبی بدهد. مثلاً حسین علی اکثر اوقات، نمازش را آخر وقت می خواند. از بی بی خواسته بودم دربارۀ فضیلت نماز اوّلِ وقت، برای او چیزهایی بنویسد و از او بخواهد این کار را بکند.
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
بازگردانی: خداوند یکی را گرامی
آمدن نامۀ بعدی بی بی همان و تغییر حسین علی همان؛ حتّی یک نمازش را هم نمی گذاشت از دست برود؛ همه را اوّل وقت می خواند.
تذکّرات لازم دیگر را هم از همین طریق به حسین علی می دادم؛ مثلاً به او می گفتم: «بی بی گفته چرا با بچّهها شوخی می کنی و اونا رو می زنی؟» یا می گفتم: «بی بی گفته خیلی خوبه که دوشنبهها و پنج شنبهها را روزه بگیری.»
از همان لحظه ای که این را می شنید، رفتارش را در آن مورد اصلاح می کرد. او کم کم، قرآن خوان و حافظ قرآن هم شد.
جریان سواددار شدنش هم حکایت جالبی داشت. برای اینکه عراقیها به ما شک نکنند، تخته سیاه ما باغچه یا هر جای خاکی دیگری بود. من شکل حروف الفبا را با انگشت روی خاکها می نوشتم و اسمش را به او می گفتم.
قرار بود که هر روز چهار حرف یاد بگیرد ولی چون حافظۀ خوبی داشت، سی و دو حرف را ظرف سه روز یاد گرفت. وسیلۀ کمکی دیگری که برای آموزشِ حسین علی به کار می گرفتم، نشریّاتی بود که به زبان فارسی نوشته می شد. از آنها به جای کتاب استفاده می کردم.
ظرف یک ماه کارش به جایی رسید که با گذاشتن حروف در کنار هم، کلمه می ساخت و یا کلمات سخت و آسان را با هجّی کردن حروفشان، به راحتی می خواند.
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
حدود سه ماه بعد بود که بالأخره موفّق شد اوّلین نامه را با دست خودش برای بی بی بنویسد. در آن ایّام حسین علی به قدری خوش بود که انگار اصلاً احساس نمی کرد در اسارت است. مدّتی بعد، از هم جدا شدیم. او رفت اردوگاهی، من هم رفتم به اردوگاه دیگر.
یکی دو سال بعد، به دلیل حسّاسیتی که فرمانده اردوگاه نسبت به من پیدا کرده بود، مرا به تنهایی به اردوگاهی دیگر تبعید کردند. چنین تبعیدی، یکی از شکنجههای بد روحی بود.
یک روز، سر در گریبان، گوشه ای نشسته بودم که دیدم یکی از مأموران صلیب سرخ از کنارم رد شد. یکی از اسرای مترجم هم پشت سرش راه می رفت. این مترجم داشت مثل بلبل با او انگلیسی حرف می زد. گفتم چقدر قیافه اش آشناست.
یک آن از جا پریدم؛ گفتم نکنه حسین علی باشه
ولی باز با خودم گفتم حسین علی چاق بود، این لاغره
دنبالش رفتم. به او که رسیدم، دست زدم روی شانه اش.
برگشت طرفم. گفتم: « سلام علیکم.»
مرا نشناخت. گفت سلام
بعد هم خیلی مؤدّبانه و با کلاس ادامه داد هر چی می خواین به اون بگین، بفرمایین تا ترجمه کنم.
منظورش آن مأمور صلیب سرخ بود. گفتم نه من با اینها کاری ندارم؛ من دنبال کسی به اسم حسین علی می گردم تا این را گفتم، زود مرا بغل کرد و داد زد حسین! خودتی
مأمور صلیب سرخ برگشت و به او خیره شد. فهمید زیادی احساساتی شده. زد روی شانه ام و گفت بذار این بابا رو راه بندازم، الآن می آم
آن روز فهمیدم که او کاملاً به زبان انگلیسی هم مسلّط شده است. مدّتی بعد از آزادی، یک روز یکی از دوستان حسین علی را دیدم. وقتی سراغش را گرفتم، گفت بابا اون این قدر نابغه شده که همه جا دنبالشن.
قلمرو زبانی: برنهادن: سرگشته / اندرآوردن: از این / قلمرو ادبی: بخت، تخت: جناس / تاج بر سر یکی نهادن: کنایه از « گرامی و بزرگ داشتن» / یکی را به خاک اندر آوردن: کنایه از « کوچک و پست شمردن» / بخت، تخت: قافیه
حکایت زمستان، با اندکی تصرّف و تغییر
۱- دو متن روان خوانی آقا مهدی و شوق آموختن را از نظر محتوا و پیام، با هم مقایسه کنید.
۲- چه عواملی می تواند شوق آموختن را در نوجوانان ایرانی، تقویت کند؟