سره‌نویس کیست؟

پیش از سخن گفتن از سره‌نویسان می‌باید روشن و آشکار شود که با چه سنجه‌ای (=معیار) نویسنده‌ای سره‌آفرین شمرده می‌شود و سره‌گرا به چه کسانی گفته می‌شود. آیا سره‌نویس کسی است که در نوشته‌هایش هیچ وامواژه‌ای نباشد یا درصدی از وامواژه‌ها، طبیعی و پذیرفتنی است؟ گروهی از دانشوران، کسانی را که هیچ وامواژه‌ای در نوشته‌شان نباشد سره‌نویس می‌شمارند. اگر این سخن را بپذیریم و سره‌آفرین را نویسنده‌ای بدانیم که هیچ وامواژه‌ای در نوشتارش نیست، به‌ناچار بسیاری از سره‌نویسان این کتاب، از این جرگه بیرون خواهند ماند؛ زیرا در بسیاری از نوشته‌های این سره‌جویان وامواژه‌هایی هر چند اندک یافت می‌شود. برای نمونه نگارنده در کتابهای کسروی نیز وامواژه‌هایی یافت، همانند: عربی، عنوان، غلط… کسروی از سرشناس‌ترین و بلندنام‌ترین سره‌نویسان ایران است. اگر او را کنار بنهیم و سره‌نویس نشماریم، چه کسی را می‌توانیم سره‌نگار بنامیم. در این میان، تنها چند تنی همچون: دکتر جنیدی، هاجری و فضیلت به جا خواهند ماند؛ البته گویا همه کتابهای این نویسندگان نیز، تهی از وامواژه نیست و تا آنجا که نگارنده آگاهی دارد، جنیدی نه در همه نوشته‌هایش؛ بلکه در برخی از کارهایش یکسره از وامواژه‌ها پرهیخته‌است.

       ترجمه‌های فضیلت نارسا و ناگویا ست و معنای بسیاری از جمله‌ها روشن و رسانا نیست، امّا نگارش دکتر جنیدی به پارسی روان است و دریافت معنا آسان. به هر روی و سان این شناسانش که سره‌نویس هیچ وامواژه‌ای را نباید به کار ببرد، پذیرفته پژوهشگر نیست؛ زیرا با این شناسانش، فردوسی و بیرونی نیز از چنبره این جنبش بیرون خواهند ماند؛ حتا گروه آذرکیوان نیز سره‌آفرین به شمار نخواهند آمد؛ زیرا در دبستان مذاهب و دساتیر و دیگر کتابهای گروه آذرکیوان نیز وامواژه یافت می‌شود. در شاهنامه دو سه درصدی از واژه‌ها، نیرانی است و آنچنان که برخی گمان می‌برند، شاهنامه تهی از وامواژه نیست و اندک‌شماری واژه نیرانی دارد. برخی از بخشهای شاهنامه وامواژه‌هایش کمتر است و برخی از بخشها که در پیوند با داستانهای نیرانی است، وامواژه‌هایش بیشتر، مانند بخش اسکندر.

       از آنچه گفته شد به این برآیند می‌رسیم که سره‌نویس در این دفتر به کسی گفته می‌شود که وامواژه‌های نوشتارش نسبت به هم‌روزگارانشان کمتر است و آشکارا می‌توان گرایه و گرایش وی را به واژه‌های فارسی دریافت؛ بسا که چند درصدی از واژه‌هایش نیرانی باشد. پنج درصد، ده درصد یا حتا بیشتر؟ امّا این درصد پایین آسیبی به نوشتار ایشان نمی‌زند و ایشان را از گروه سره‌نگار بیرون نمی‌افکند. بر پایه این سنجه، تکاپوی نویسنده برای فارسی‌نویسی و سره‌جویی، افزار ارزیابی است؛ نه فقط درصد وامواژه‌ها در نوشته‌های‌اش. چه بسا نویسنده‌ای، سره‌گرا باشد؛ امّا توان آن را نداشته باشد که در همه نوشته‌هایش از واژه‌های فارسی بهره‌ بجوید.

       در چند دهه گذشته، دسترسی به نوشته‌های کهن پارسی بیشتر شده و پویش و پژوهش‌های بسیاری در زمینه ادب پارسی گزارده آمده است. واژه‌های بسیاری در این چند دهه ساخته شده و فرهنگهای برابریاب بسیاری چاپ شده است. اینها سبب شده که دست نویسنده در نگارش و سره‌گرایی باز باشد؛ به گونه‌ای که او می‌تواند به آسانی واژه‌های فارسی را از دل متنهای کهن بیرون بکشد و در نوشتارش به کار برد؛ امّا در گذشته این دسترسی فراهم نبود. امروزه بسیار ساده‌تر از گذشته می‌توانیم در پی واژه‌های ناب پارسی باشیم؛ امّا در صد یا دویست سال گذشته سره‌نگار چنین امکانی را در دست نداشت. آیا می‌توان چشم داشت که نویسنده روزگار قاجار یا صفوی بتواند همچون امروز سره و سارا بنویسد؟

       هر نویسنده‌ای، امروزه می‌تواند به کتابخانه ملّی برود و چندین هزارهزار کتاب را بپژوهد و آنها را دستمایه خود کند؛ امّا در روزگار صفوی یا قاجار نویسندگان ما چگونه می‌توانستند حتا به دیوان سرایندگان و سخنوران سترگ دست یابند.

       بسیاری از کتابها در کتابخانه‌های دورافتاده در گوشه‌ای واهشته شده بود و دسترسی به آن برای کمتر کسی به انجام‌ می‌رسید. در چنین حال و هوایی نمی‌توان چشم داشت که نویسندگان همچون سره‌جویان امروزی، نگارشی ناب داشته ‌باشند و از همه وامواژه‌ها بپرهیزند. با به کار بردن درصد کمی از وامواژه نمی‌توان ایشان را از این جنبش بیرون انداخت. بر بنیاد آنچه گفته آمد روشن می‌شود که گروه آذرکیوان و بسیاری از نویسندگان، سره‌گرا و سره‌جویند؛ اگرچه در نوشته‌هایشان وامواژه‌های بسیاری به کار رفته باشد. گروه آذرکیوان بر آن بودند که برای وامواژه‌ها برابر پارسی بیابند؛ امّا در آن روزگار کاری بیش از آنچه گزاردند در توانشان نبود. می‌توان بیرونی و پورسینا را نیز اینچنین شمرد. نوشتن کتاب علمی به پارسی سره دشوار و بغرنج است. این دو بزرگ کوشیدند که بومواژه‌ها را در حد توان به جای وامواژه‌های ناآشنا بنشانند؛ امّا توش و توان آن را نداشتند که از همه واژه‌های بیگانه بپرهیزند. ایشان به بُن‌نوشته‌های اندکی دسترسی داشتند؛ پس با نگرش به روزگار و توانمندی‌شان می‌توان ایشان را نیز سره‌نویس قلمداد کرد. به هر روی و سان داوری در این باره باریک است و دشوار؛ ایدون در رشته علوم انسانی به یقین رسیدن، کار دشوار است و می‌باید به درصدی از لغزش تن درداد.

       برآیند آنکه سره‌نویس در این دفتر به سخنوری گفته می‌شود که نثرش نسبت به دیگر نثرهای همروزگار، بسامد وامواژه‌های بسیار کمتری داشته باشد؛ به گونه‌ای که بتوان بسامد کم‌ وامواژه‌ها را دلیل سره‌گرایی او دانست. برای نمونه در این کتاب شاهنامه متنی سره شناخته شده است؛ زیرا اگر آماری فراهم شود و شمار وامواژه‌های این کتاب با دیوان منوچهری که همروزگار با فردوسی است سنجیده شود، به این برآیند می‌رسیم که فردوسی آگاهانه از وامواژه‌ها پرهیخته است یا گروه آذرکیوان سره‌جو شناسانده شده است؛ زیرا این گروه در روزگار صفوی دست به واژه‌سازی زده‌ و کوششهای پیگیرانه‌ای برای زدودن وامواژه‌ها انجام دادند.

دسته‌بندی سره‌نگاران

سره‌نگار را می‌توان از دیدی دیگر به دو دسته کرد: سره‌نویس و سره‌گرا. سره‌نویس کسی است که کتابی به پارسی سره نوشته باشد، مانند کسروی، محسن شاملو و دیگران؛ امّا سره‌گرا کسی است که کوششهایی در زمینه سره‌آفرینی به جای آورده، اگرچه خود سره‌نویس نباشد و کتابی نیز به سره ننگاشته باشد. برای نمونه دکتر حسابی بیشتر سره‌گراست تا سره‌نویس؛ زیرا ایشان فرهنگی دو زبانه نگاشته و برای بسیاری از واژه‌های انگلیسی برابر سره پیشنهاد کرده‌اند؛ امّا جستار و نوشتاری به پارسی سره ننگاشته‌اند. فریده رازی نیز فرهنگی سره نگاشته؛ امّا نثری به پارسی سره از این نویسنده در دست نیست؛ ازین رو به نویسندگانی که به جنبش سره‌آفرینی گرایش دارند و به این خیزش یاری و یاوری رسانده‌اند سره‌گرا می‌گوییم و به گروهی که دست به قلم‌اند و جستار و کتابی به فارسی سره‌ نوشته‌اند، سره‌نویس. سره‌گرایان پشتیبان و یاری‌رسان جنبش سره‌نویسی‌اند و سره‌نگاران، پیشاهنگان این جنبش. گروه نخست بستر را فراهم کرده‌اند و گروه دوم از این بستر آماده بهره برده‌اند تا به آرمان خود برسند. بسیاری از دست‌اندرکاران و کارمندان فرهنگستان یکم و دوم را می‌توان سره‌گرا دانست؛ زیرا به این خیزش یاری رسانده‌اند؛ اگرچه خود کتابی به پارسی سره‌ ننگاشته‌اند. فرهنگستان یکم، یکی از کامیاب‌ترین انجمن‌های ادبی است که اثری ژرف بر گسترش واژگان پارسی نهاد و این اثرگذاری صددرصد از نهاد و منش سره‌گرایانه انجمنیان سرچشمه می‌گیرد.

       سره‌جویان را از دیدی دیگر نیز می‌توان دسته‌بندی کرد: سره‌گو و سره‌نگار. سره‌نگار کسی است که متنی به پارسی سره می‌نویسد، اگرچه در سخن، سره‌گو نیست؛ امّا سره‌گو، سخنوری است که در سخن گفتن نیز پیرو این خیزش است. دکتر کزازی هم سره‌گوست و هم سره‌نگار. ایشان در هیچ یک از سخنرانی‌هایشان از این گرایه و گرایش دور نشده‌اند. بیشتر سره‌جویان تنها سره‌نگارند و در سره‌گویی دستی ندارند. بسیار دشوار و توانبر است که سره‌نگار بتواند هنگام سخن گفتن یکسره واژه‌های پارسی را به کار آرد و از واژه‌های نیرانی بپرهیزد. نثر را می‌توان با اندیشیدن و ویرایش به نثر سره نزدیک کرد؛ امّا سره‌گویی کار هر کس نیست. استاد از این نظر نیز یگانه است و بی‌همتا. چه خوش است سخنرانی‌های ایشان گردآوری شود و در قالب لوح فشرده در دسترس دوستاران نهاده آید. این کار می‌تواند به این جنبش یاری و کمک رساند. بهترین راه برای سره‌گویی گوش سپردن به سخنان استاد است.

       سره‌نگاران را از دید دیگری نیز می‌توان دسته‌بندی کرد: سره‌نویس جوششی و ناآگاه، سره‌نویس آزماینده و از سر سرگرمی و سره‌نویس پیگیر و آگاه.

       در سبک خراسانی بیشتر سره‌آفرینان، سره‌نویس جوششی‌اند؛ زیرا زبان به طور طبیعی سره و سارا بوده و سره‌نویس در این بستر تاریخی، کتاب خود را به پارسی ناب نگاشته است. در سبک خراسانی خودجوشانه بیشتر واژه‌ها پارسی‌ است. برای نمونه عطار تذکره اولیا را به فارسی کمابیش سره نوشته است؛ امّا گمان نمی‌رود که وی آگاهانه در پی سره‌آفرینی بوده باشد. او از زبان مردم و زبان ساده و بی‌آلایش سبک خراسانی بهره جسته و ناخواسته نگارشی به پارسی سره فراپیش داشته است. زبان او سره است؛ زیرا زبان مردم آن روزگار به گونه طبیعی وامواژه‌های کمتری داشته و هنوز فارسی همچون روزگار پسین از وامواژه‌های تازی آکنده نشده است. زبان شعر فارسی نیز در بسیاری از سروده‌ها سره ماند؛ این سرگی طبیعی است و نه آگاهانه؛ زیرا زبان شعر کمتر از نثر از زبان تازی اثر پذیرفته است. نام بسیاری از سرایندگان در این دفتر، سره‌آفرین شناسانده شده؛ امّا این بدین معنا نیست که سخن‌گستران با آگاهی دست به گزینش زده و از واژه‌های بیگانه پرهیخته‌اند. نهاد روان و سرشت هنری، سخن‌سرا را واداشته که از واژگان خوش‌آوا و نغز پارسی بیشتر بهره بجوید و کمتر سروده خود را آکنده از واژگان ناآشنا و گوش‌آزار گرداند. به سروده زیر بنگرید:

گویند مــرا چــو  زاد مــادر      پستان به دهن‌گرفتن آموخت.

شبهــــا بر گاهــواره مـــن      بیدار نشست و خفتن آموخت.

دستم بگرفـت و پا به پا بـرد       تا شــیوه  راه رفــتن آموخت.

یک حرف و دو حرف بر زبانم      الفاظ نهــاد و گفـتن آموخت.

لبخند  نهـــاد بر لــب مـن       بر غنچه گـل شکفتن آموخت.

      پس هستی من زهستی اوست       تا هستم وهست دارمش ‌دوست.

(تحقیق در آثار ایرج‌میرزا..، ص۱۶۷)

 همه واژه‌ها بجز یکی دو تا، پارسی اند؛ امّا هیچ کوشش و تکاپوی آگاهانه‌ای برای سره‌سرایی در آن دیده نمی‌شود. شعر یکسره جوششی است و نه کوششی. سراینده، ناآگاهانه از پارسی ناب بهره‌مند شده است. سرشت و نهاد روان و خوش، ایرج میرزا را واداشته که از وامواژه‌های دلگداز بپرهیزد. طبع روان، ناخودآگاهانه دست به گزینش می‌زند و واژه‌های درشتناک را به دور می‌ریزد، همانگونه که در سروده‌های ایرج میرزا به چشم می‌آید. سرشت و نهاد خوش و زیباپسند از به کار بردن وامواژه‌هایی که با جانمایه شعر پارسی همسو و هماهنگ نیست می‌پرهیزد و از آن دوری می‌جوید. نهاد هر ستوارسخنی ناخودآگاه به او فرمان می‌راند که چه بگزیند. ما در این دفتر از سره‌نگاران جوششی نیز نام برده‌ایم و ایشان را نیز سره‌نویس قلمداد کرده‌ایم.

       دسته دوم سره‌نویسانی‌اند که از سر سرگرمی به سره‌نویسی روی آورده‌اند، برای نمونه چامه طباطبایی به پارسی سره است؛ امّا ایشان نگارش دیگری به پارسی سره ندارند. دکتر راستگو نیز چند جستاری به پارسی سره ‌نگاشته‌اند؛ امّا ایشان را نیز نمی‌توان سره‌جوی پیگیر دانست. سره‌نویسان آزماینده، نوشتارهای گونه‌گون و فراوان به پارسی سره ندارند و بیشتر بر آن بوده‌اند که این راه را بیازمایند و دستی نیز در این شیوه داشته باشند.

       گروه سوم سره‌نگارانی‌اند که پیگیرانه به این روش روی آورده‌اند و نوشته‌های فراوانی به پارسی سره نگاشته‌اند. یغمای جندقی نمونه‌ای از این گروه است. یغما نامه‌هایش را یکسره به پارسی سره نوشته است. کسروی نیز از این گروه است. شایان یادآوری است که استاد کزازی از بزرگ‌ترین سره‌نویسان هزار سال گذشته به شمار می‌رود. این استاد بیتا بیش از هفتاد کتاب و جستار به پارسی سره‌ نگاشته و اثری ژرف و پایدار بر نثر پارسی به جا نهاده است. هیچ سره‌آفرینی به اندازه استاد کامیاب نبوده و هیچ سره‌نویسی همچون ایشان توان به کارگیری واژه‌های فارسی را نداشته است. توان ایشان در واژه‌سازی بی‌مانند است و بی‌همتا. نوشتارهای ایشان آکنده است از واژه‌ها و آمیغ‌های زیبا و فریبای پارسی. واژه‌های فارسی در دست استاد همچون موم نقش‌پذیر است و استاد به سادگی در سخت‌ترین پرسمانها از پارسی سره بهره می‌برد و اندیشه خود را به پارسی سره بازمی‌راند. این توانایی در کمتر نویسنده‌ای دیده می‌شود. از یزدان نیکی‌دهش آرزوی آن دارم که ایشان زندگانی جاوید بیابند و پیوسته به مرز و بوم ایران یاری رساند. دستشان پرتوان و کلکشان روان باد.

       ما در این کتاب از هر سه گروه می‌گوییم و هر سه گروه را سره‌آفرین می‌دانیم.

رده بندی سره‌نویسان

سره‌نویسان این دفتر را از دید دیگری نیز می‌توان دسته‌بندی کرد: از نظر پشتکار و بسامد وامواژه‌ها در کارهایشان. برخی از سره‌جویان پیگیرانه و با همه توان از وامواژه‌ها می‌گریزند و از آنها می‌پرهیزند و هیچ وامواژه‌ای را در نوشته‌هایشان به کار نمی‌برند. برخی دیگر کسانی‌اند که یا توان این کار را ندارند یا اینکه درصدی از وامواژه‌ها را می‌پذیرند و هر وامواژه ناخودی را بیگانه نمی‌شمارند؛ برخی یک درصد، برخی دو درصد و برخی بیشتر. در رشته‌های علوم انسانی نمی‌توان باریک و آیینه‌وار، مرزها را روشن و هویدا کرد. همه سره‌آفرینان همانند و همال هم نمی‌اندیشند و پافشاری‌شان در سره‌خواهی و سره‌جویی به یک اندازه نیست. سره‌نویسی در برخی از نویسندگان پرفروغ است و پررنگ و در برخی کورسویی می‌زند و نزدیک به فروخفتن است. خوانندگان بر نگارنده خرده نگیرند که برخی از نویسندگان این دفتر، سره‌نویس نیستند. نگارنده نیز به این سخن خستو است که سره‌جویی در برخی از این نویسندگان بسیار کم‌فروغ است و ناآشکار؛ امّا گاه اخگرهایی در نوشته‌هایشان دیده می‌شود که پروهانی است بر سره‌گرایی ایشان.

       برای نمونه سره‌نگاری در نثر پورداوود کم‌رنگ است و بی‌فروغ؛ امّا سره‌سرایی وی رنگ و بوی هویدایی دارد. استاد کزازی، سره‌خواهی است پرکار و پرتوان که در شعر و نثرش، سرگی دیده می‌شود؛ امّا در رعدی آذرخشی آنچنان فر و فروغی ندارد. دکتر هاجری در ماهنامه‌اش پیگیرانه به سره‌نویسی می‌گراید و تا آنجا که نگارنده بررسیده هیچ وامواژه‌ای در متن ماهنامه‌اش نیست؛ امّا خانلری آنچنان پیگیرانه و استوار به سره‌آفرینی نپرداخته است. ایشان را می‌توان بیشتر ساده‌نگار و واژه‌ساز به شمار آورد که در حد توان از وامواژه‌ها پرهیخته‌اند و بر آن شده‌اند برای وامواژه‌ها برابر فارسی بیابد.

       از سوی دیگر باید در نظر داشت که همه سره‌نویسان در سره‌نگاری از توش و توان یکسانی برخوردار نیستند. برخی پرتوان‌اند و برخی اگر هم بخواهند نمی‌توانند به سادگی متنی سره را فراپیش بدارند؛ ازین رو دیدن وامواژه‌ها در نوشتارشان نمی‌تواند صددرصد نشانگر ناسره‌گرایی ایشان باشد. برای نمونه آل بویه در رشته شمارشناسی و هندسه، سره‌نویس به شمار می‌رود؛ امّا متنهای هندسی ایشان وامواژه‌های بسیاری دارد. آل بویه کوشیده که از وامواژه‌ها بپرهیزد و آشکارا هر جا واژه‌ای را درخور و برابرنهادی بجا یافته به جای واژه فرنگی به کار برده است؛ امّا نمی‌توان چشم داشت که در رشته‌های علمی هر سره‌نگاری در نخستین گام بتواند یکسره از هر واژه بیگانه بپرهیزد و زبان خود را بپیراید و برای همه دانشواژه‌ها برابر فارسی پیش نهد. این کار در توان یک نفر که هیچ در توان یک گروه و یک نسل نیز نیست.

       در فرهنگستان ایران بیش از صد نفر استاد به پژوهش و کاوش می‌پردازند و بسیاری از گروه‌های علمی نیز وابسته به این سازمان‌اند؛ امّا هنوز نتوانسته‌اند در یک رشته علمی مانند رشته پزشکی برای همه وامواژه‌ها که هیچ، برای ده درصد آنها نیز برابر فارسی بسازند. چگونه می‌توان امید برد که سره‌نویس و سره‌آفرینی که پنجاه سال پیش می‌زیسته، بتواند یک تنه و تنها دست به قلم شود و کتابهای خود را در رشته‌های علمی یکسره به پارسی سره بیافریند و از همه وامواژه‌ها بپرهیزد. سره‌سرایی نیز دشواری‌هایش از نگارش علمی کمتر نیست. سرواد را نمی‌توان دست‌کاری کرد و به سادگی برابری پارسی به جای وامواژه‌ها نهاد. حتا کزازی در سروده‌هایش آنچنان که در نثرش سره‌جوست از وامواژه‌ها نپرهیخته است. تنها برخی از سروده‌های استاد به پارسی سره است.

       برایند اینکه نمی‌توان هر سره‌نگار و سره‌گرایی را که متنی با درصدی از وامواژه فراپیش داشت از این جنبش سترد. می‌باید منش و اندیشه نگارنده را بررسید و روشن داشت که وی با چه نگرشی و چه توانایی و در چه زمانی به چه اندازه از وامواژه‌ها پرهیخته و بسامد واژه‌های بیگانه در نثرش به چه اندازه است. همه سره‌آفرینان را نمی‌توان با کسروی و کزازی سنجید و همگان را در یک کفه ترازو نهاد. سره‌نگارانی همچون کسروی و کزازی که توان بالایی دارند و پیگیرانه از وامواژه‌ها می‌پرهیزند، اندک‌اند و کم شمار. دیگر سره‌خواهان و سره‌سرایان را می‌توان رده‌بندی کرد و به هر یک درجه‌ای از سره‌جویی داد. روشن و هویدا ست که برخی از ایشان در رده‌های بالا خواهند نشست و برخی در رده‌های پایین. برخی تنها برگی به فارسی سره نوشته‌اند و برخی ده‌ها کتاب و جستار به پارسی سره فراهم آورده‌اند. برخی تنها دستی از دور بر آتش دارند و برخی از پیشاهنگان و پیشروان این گروه‌اند. به هر روی نگارنده این پایان‌نامه نیز آگاه است که برخی از سره‌نگاران این دفتر سره‌جوی پیگیر و استواری نیستند و ایشان را می‌توان در ته فهرست جای دارد.

سعید جعفری

برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.

saeedjafari
jafarisaeed