برآیند

دوره‌های سره‌نگاری

از آنچه گذشت بر می‌آید که جنبش و گرایش سره‌نویسی را می‌توان در شش دوره بررسید: سبک خراسانی، سبک عراقی، سبک هندی، روزگار بازگشت ادبی، مشروطه، پس از جنبش اسلامی

سبک خراسانی

 در این روزگار زبان پارسی خودجوشانه از زمانهای پسین سره‌تر و ناب‌تر است. نویسندگان این روزگار همه، زبان مادری‌شان، پارسی است و از آغاز کودکی فارسی را آموخته‌اند؛ ازین رو توانمندی‌های این زبان را به خوبی می‌شناسند و واژه‌های دری را به نغزی به کار می‌برند. از سوی دیگر هنوز دری سنت ادبی کهنی نیافته و جوان است و نویسندگان، بسیاری از واژه‌های بومی را در نوشتار و گفتار خود به کار می‌گیرند. برابر با دستاویزی که فراپیش نهاده شد، گرایش شعوبی و ایران‌گرایی در برخی از نویسندگان و سرایندگان سترگ همچون فردوسی دیده می‌شود. شعوبیان که بیشتر اسماعیلی و شیعی‌اند، از ستم خلیفگان بغداد به فغان آمده‌اند و برتری عرب بر عجم را نمی‌پذیرند. این گروه می‌کوشند به فارسی سره بنویسند و از وامواژه‌های تازیان بپرهیزند.

کم‌کم نثر بی‌آلایش و سره فارسی به دست گروهی درباری به سوی نثر فنّی و هنرورزانه کشیده ‌شد و در پایانه‌های سبک خراسانی نثر فارسی سر بر نشیب ‌نهاد.

         از دیگر نثرهای پر ارج این روزگار نثر درویشان و کبودپوشان است. کبودپوشان خود یا پیروانشان ناخوانا و نانویسایند و درس و آموزشهای این جهانی را آنچنان ارج نمی‌نهند. پیروان ایشان نیز بیشتر از پیشه‌وران و مردم کوچه و بازار بر‌خاسته‌اند. همه اینها سبب می‌شود که درویشان به فارسی ساده و نیامیخته روی آورند؛ زبانی که برای مردم درس ناخوانده معنارسان و گویا باشد و به سادگی فهمیده شود. درویشان انگیزه‌ای برای سره‌جویی و ملّی‌گرایی ندارند؛ امّا عاملهای یادشده سبب می‌شود که نثر این گروه سره و ناب بماند. اسرار توحید و تذکره اولیا از نمونه‌های نغز این گونه ادبی است.

سبک عراقی

در این روزگار هنوز فروغی از نثر بی‌آلایش و زیبای خراسانی فرادید می‌آید. در کنار نثر ساده و پیراسته، نثرهای فنّی و گران‌جانی همچون نثر جهانگشای جوینی… نیز هوادارانی دارد. سعدی از هر دو گرایش شناخت دارد و می‌کوشد که نظر هر دو گروه را به دست آورد. گلستان نمونه‌ای از نغزترین نمونه‌های پارسی پالوده و ناب همچنین نمونه‌ای از بهترین نمونه‌های نثر فنّی و هنری را در بر دارد. بخشی از گلستان دشوار است و فنّی و بخشی از آن ساده است و سره. گویی سعدی می‌کوشد به هر دو گروه نشان دهد سخنوری تواناست و می‌تواند به هر دو شیوه هنرنمایی کند و دل از هر دو گروه ببرد. نثر ساده و نغز پارسی پس از سعدی کم‌کم رخت برمی‌بندد و با درگذشت سعدی نثر دری جهان را بدرود می‌گوید. اگر شعر پارسی از آسیب به دور نمی‌ماند بی‌گمان هیچ راهی برای جبران این گزایش نبود و شاید زبان امروز ما رنگ و بوی دیگری می‌گرفت.

سبک هندی

پس از چند سده خاموشی گروهی به نام گروه آذرکیوان که گرایشهای زرتشتی نیز داشتند، در هند سر برآوردند و کوشیدند نثر مرده و نیمه جان فارسی را از نو زنده گردانند. این گروه سررشته چندانی از زبان‌شناسی تاریخی و زبان‌های باستانی نداشتند. چندین کتاب از این گروه به جا مانده است. آذرکیوانیان ‌کوشیدند واژه‌هایی بسازند و نوواژه‌های خود را به جای واژه‌های عربی به کار برند؛ امّا افسوس که این نوواژه‌ها بیشتر، ساختگی و نادرست است و ارزش چندانی ندارد. نوواژه‌های گروه آذرکیوان در میان نثرشان گنجانده می‌شد تا خواننده کم‌کم با واژه‌های ایشان آشنا شود. وارون نظر برخی، نثر گروه آذرکیوان ناب ناب نیست و بیش از ده درصد وامواژه دارد. در کنار این گروه ناآشنا به زبان‌شناسی، دسته‌ای در دربار بابریان هند بالیدند که با نوشتن فرهنگ و واژه‌نامه، یاری شایانی به فارسی رساندند. در این روزگار فرهنگهای فراوانی نوشته شد که برخی از آنها سره‌گرایانه است. فرهنگ جهانگیری نمونه‌ای از فرهنگهای شایگان و نغز این روزگار است.

بازگشت ادبی

در این روزگار سرایندگان و سخنوران بزرگ از سبک هندی به فغان آمده و در پی نغزیها و ساده‌گویی‌های سبک خراسانی افتادند. در این زمانه، انجمن ادبی «مشتاق» در اصفهان پا گرفت. مشتاق هنرمندان سرآمد را فراز آورد و جنبشی نو را پایه ریخت. سرایندگان این روزگار به دنبال رونگاری و بازسرایی شعر سبک خراسانی و عراقی‌اند؛ ازین رو ناخواسته زبانشان به سرگی و نیامیختگی می‌گراید. در کنار این گروه اندیشه‌های سره‌گرایانه نیز نیرو می‌گیرد و فرهنگ فدایی در این روزگار نگارش می‌یابد. فرهنگ فدایی را می‌توان کهن‌ترین برابر‌یاب پارسی به شمار آورد.

         یغما و چندین سخن‌گستر دیگر همچون شاهزاده قاجار در این روزگار به سره‌آفرینی و سره‌سرایی پرداختند. نامه‌های یغما از بهترین نمونه‌های سره‌نویسی در این روزگار است. همچون روزگاران گذشته، فنّی‌سرایی و دشوار‌نویسی نیز هنوز پیروانی دارد. «درّه نادره» در همین روزگار نوشته شد و در میان برخی از سخندانان، هوادارانی یافت؛ امّا هیچ‌گاه این زبان مردمی نشد و جایگاهی در میان مردم نیافت. در همین روزگار برخی از ادبدانان ایران با نوشته‌های گروه آذرکیوان آشنا شدند و کوشیدند واژه‌های ساختگی و نادرست این دسته را در شعر و نثر خود به کار آورند. ایشان واژه‌های گروه آذرکیوان را همچون گنجی می‌انگاشتند که سالها به دنبالش می‌گشتند. واژه‌های گروه آذرکیوان به فرهنگها نیز راه کشید و در میان سخندانان جایگاهی یافت تا اینکه پورداوود پرده از ساختگی بودن این واژه‌ها برداشت و کاربرد این واژه‌ها را نادرست شمرد.

پس از مشروطه

پیش از جنبش مشروطه، نثر روزنامه‌ای رواج یافت. نثر روزنامه‌ای نثری است ساده و بی‌پیرایه که همگان توان دریافت معنای آن را دارند. این گونه ادبی، به نثر سبک خراسانی نزدیک است؛ امّا بسیاری از واژه‌هایش عامیانه است و سختگی سبک خراسانی را ندارد. در این سبک برخی از آمیغ‌ها پسند سخندانان نیست؛ به زبان کوچه و بازار می‌ماند. در این سبک زبانزدهای مردمی مانند کاسه کوزه یکی شدن، تنبوشه، آزگار و… دیده می‌شود. داستانهای جمال زاده نمونه‌ای رسا و گویا از نثر این روزگار است.

         از سوی دیگر در همین روزگار در سال ۱۳۱۳ دانشگاه تهران گشایش یافت و چندی بعد فرهنگستان ایران برپا شد. این دو نهاد، بسیار به پارسی یاری رساندند و واژگان بسیاری را ساختند و در پارسی رواج دادند. نوشتن دستور زبان و کتابهای زبان‌شناسی آگاهی سخندانان و سره‌نویسان را افزود و خیزش سره‌خواهی و سره‌جویی با آگاهی علمی از زبان و دستور زبان پی گرفته شد. شناخت علمی زبان سبب شد که واژه‌سازی و واژه‌گزینی در راهی درست و علمی بیفتد و از کژروی و کژپسندی پرهیز شود. کتابهای نغزی به دست فرهیختگان دانشگاه به فارسی نوشته و ترجمه شد. کسروی را می‌توان بهترین سره‌نگار این روزگار به شمار آورد. او از زبان‌شناسی و زبانهای باستانی ایران، زبان اسپرانتو و زبانهای اروپایی آگاهی دارد؛ ازین رو نگارش او از سره‌آفرینان پیشین بسیار بهتر است و بسیاری از کتابهایش ذوق ادبی و هنری او را می‌نمایاند.

پس از جنبش اسلامی

پس از جنبش اسلامی، سه دهه پیش، فرهنگستان سوم بازگشایی شد. در این دهه‌ها، شمار دانشجویان و استادان دانشگاه‌ها بسیار افزود و به همین نسبت، شمار سره‌نویسان افزایش چشمگیری یافت. در این روزگار در بیشتر رشته‌های دانشگاهی می‌توان سره‌نگارانی را یافت. برخی از سره‌نویسان در کشورهای اروپایی می‌زیند و با ساختن وبگاه و پایگاه‌های گوناگون به این خیزش یاری می‌رسانند. با سربرآوری استاد کزازی، سره‌جویی رنگی تازه گرفت و بسیاری از واژه‌های ادبی که در گذشته به تازی بود پارسی شد. این استاد بی‌همتا بیش از به هفتاد جلد کتاب و جستار نوشته است که همه به فارسی سره‌اند. پیش‌بینی می‌شود که در دهه‌های آینده سره‌نویسی گسترش بیابد و نوواژه‌های نغزتر و موشکافانه‌تری ساخته شود. گسترش زبان‌شناسی و نوشته شدن صدها کتاب درباره دستور زبان پارسی سبب شکوفایی فارسی خواهد شد و در آینده امید می‌رود که درصد وامواژه‌ها بکاهد.

         با نگاهی به تاریخچه و روند سره‌نگاری می‌توان به این برآیند رسید که سرواد پارسی کمابیش در کمتر زمانه‌ای بیش از ده پانزده درصد وامواژه پذیرفت و در هیچ روزگاری، وام‌گیری واژگانی در شعر به‌سان نثر، ساختار و بافت شعر را از سکه نینداخت. نثر پارسی در سده‌های هفتم به بعد یکسره رو به نابودی رفت و شمار واژگان بیگانه‌اش به بیش از هشتاد درصد رسید؛ امّا سرود و سرواد دری در هیچ دوره‌ای همچند نثر پذیرای وامواژه‌ها نشد. دیگر اینکه گرته‌برداری و گونه‌های دیگر وام‌گیری در شعر پارسی کم‌شمار است و ناچشمگیر؛ امّا در نثر همه گونه وام‌گیری در زنجیر گفتار روی داده است. به گمان پژوهشگر اگر شعر ما نمی‌بود و شاهنامه را فرزانه توس نمی‌سرود، هیچ راهی برای جبران گزندها و کاستی‌ها نبود. در گذشته شعر رسانه‌ای کاراتر و اثرگذارتر از نثر به شمار می‌رفت. شعر مردمی‌تر بود و دستکاری آن دشوارتر. سرواد پارسی سبب شد در کمتر از پنج شش دهه، بسیاری از کاستی‌ها جبران شود و درصد وامواژه‌ها به سادگی کاهش پذیرد. خوشبختانه کار و کنش‌ سره‌نویسان به بار نشسته و شمار وامواژه‌ها چه در نثر سره‌آفرینان چه در نثر دیگر نویسندگان کاستی پذیرفته است. اگر سره‌نویسان ما یک سده پیش به سختی می‌توانستند به فارسی سره بنویسند و شمار وامواژه‌هایشان را به کمتر از ده درصد برسانند، امروزه این شیوه نگارش در بسیاری از رشته‌ها به سادگی به انجام می‌رسد. درصد وامواژه‌های دیگر نویسندگان نیز کمتر از گذشته شده است. نثر بسیاری از نویسندگان به نثر سره نزدیک شده و گستره واژگانی زبان در بسیاری از رشته‌ها افزوده شده است. بخشی از این کار، فرآورده کوشش و جویش سره‌جویان است.

         با آنکه بسیاری از فرهیختگان زبان پارسی را در خطر می‌بینند، به نظر پژوهشگر نثر فارسی و شعر آن از هر روزگار دیگری پرتوان‌تر است و در هیچ روزگاری این اندازه کتاب و جستار درباره زبان پارسی یا به پارسی نگاشته نشده است. با پیشرفت فن و دانش، توانمندی‌های ما افزوده شده و راه برای پژوهش ژرف‌تر گشوده شده است. امروزه صدها انجمن یا فرهنگ‌نگار به واژه‌سازی و واژه‌گزینی می‌پردازند و بی‌گمان درصدی از این نوواژه‌ها رواج خواهد یافت. با نگاهی گذرا به دو فرهنگ معین و معاصر می‌توان کاهش وامواژه‌ها و افزایش نوواژه‌ها را بررسید. اینها، نوید آینده‌ای رخشان و امیدبخش برای پارسی است.

چند پیشنهاد برای یاری رساندن به جنبش سره‌نویسی

اگرچه در نثر و شعر کهن پارسی، واژه‌های تازی و وامواژه‌هایی دیده می‌شود؛ امّا روشن و رخشا ست که نویسندگان سبک خراسانی در به کاربردن وامواژه‌ها و به کاربستن هنجارهای زبان تازی اندازه را نگاه می‌داشتند و از رخنه زیان‌بخش دستگاه صرفی و نحوی تازی آگاهی داشتند. با بررسی نوشته‌های پیش از مغول، آشکار می‌شود که نویسندگان، از به کار بردن واژه تنوین‌دار همچون: اتفاقاً، نسبتاً، حقیقتاً، واقعاً، عمداً، مسلماً همچنین از جمع‌های شکسته تازی می‌پرهیختند. ایشان دریافته بودند که اندک واژه‌ بیگانه نه تنها زیانی به زبان نمی‌رساند، بلکه مایه‌ توانمندی آن می‌گردد؛ امّا رخنه بیش از اندازه وامواژه‌ها و اثرگذاری بر دستگاه صرفی و نحوی می‌تواند تندرستی و توانایی زبان را بگزاید. آری، پیشینیان ما به شیوه‌ای می‌نوشتند که ویژگی‌های دستوری زبان دیگری در فارسی رخنه نکند و به پارسی آسیب نرسد. ایشان واژه‌های تنوین‌دار را کمتر به کار می‌بردند؛ زیرا حرکت در الفبای پارسی نیست و نقش واژه در جمله به یاری نقش‌نما هویدا می‌شود. بر پایه کاوشی که «گنابادی» انجام داده، در سراسر کتاب کلیله و دمنه یکی دو واژه تنوین‌دار بیش نیست؛ همچنین در نثر استادان یادشده کمتر به واژه‌های دوگانه (=مثنا) که در زبان دری نشانه‌ای ندارد، برمی‌خوریم؛ مانند طرفین، جانبین، حاجبین، نورین، والدین، نیرین. (ن.ک. پاکسازی زبان فارسی…) نویسندگان سبک خراسانی روا نمی‌شمردند که هنجار‌های صرفی زبان تازی در زبان مادری‌شان رخنه کند و بنیاد و شالوده آن را بفرساید. ما با بررسی متن‌های آسیب دیده، به این برآیند می‌رسیم که نویسندگان امروز نیز می‌باید بکوشند زبان پارسی را از هنجارهای دستوری تازی بپالایند و سفارشهای زیر را به جای آورند.

پاک‌سازی زبان پارسی از هنجارهای زبان تازی

هر زبان نیرومندی که واژه بیگانه‌ای را می‌پذیرد، نخست آن را با هنجارهای صرفی خود همساز و سازگار می‌کند؛ سپس آن را با نگرش به دستگاه دستوری خود به کار می‌برد. همانگونه که تازی‌زبانان «بیمارستان»، «برنامه»، «بنفشه» و «پسته» را که از پارسی گرفته‌اند با «ها»ی پارسی جمع نمی‌بندند؛ بلکه نخست آن‌ها را در دستگاه صرفی خود می‌گوارند و به ریخت«برنامج»، «بنفسج» و« فستق» درمی‌آورند؛ سپس آن را به «ات» جمع می‌بندند یا اگر نیاز باشد، جمع شکسته آن‌ را به کار می‌برند، ما نیاز می‌باید وامواژه‌‌ها را با دستگاه دستوری خود سازگار کنیم. تازیان واژه «استاد» را که از پارسی گرفته‌اند، هرگز با «ان»فارسی جمع نمی‌بندند؛ بلکه آن را به شیوه جمع عربی «اساتید» به کار می‌برند. بسیار نارواست که پارسی‌زبانان به جای «استادان»، «اساتید»، به جای پیشنهادها، پیشنهادات و به جای دهقانها، دهاقین بگویند؛ ما می‌باید واژه‌ها را با نگرش به هنجارهای پارسی صرف کنیم. پس به یاد بسپاریم که:

  • اگر واژه پارسی یافت می‌شود، بکوشیم که از به کار بردن وامواژه بپرهیزیم و برابر فارسی آن را به کار بریم؛ مانند: سیستم: سامانه، فول تایم: تمام وقت، کامپیوتر: رایانه، علی کلّ حال: به هر روی، امتلا: انباشتگی، عموم مردم: همه مردم، پورسانت: درصد.
  • کاربرد بی‌حد و مرز وامواژه‌ها و ترکیب‌های عربی، زبان پارسی را می‌گزاید؛ البته برخی از واژه‌های عربی، دیگر بخشی از زبان پارسی شده‌اند؛ امّا به بسیاری از آنها نیازی نیست، به ویژه به عبارت‌هایی همچون: فی الواقع، من حیث المجموع، علی‌رغم، قس علی هذا، کان لم یکن و …
  • کاربرد بی‌اندازه‌ واژه‌های فرانسوی و انگلیسی نیز نادرست است. به نظر می‌رسد برخی از مردم برای نشان دادن برتری و فخرفروشی، دست به وامواژه‌های فرنگی می‌یازند. این کار بیشتر نشانه‌ خودکم‌بینی است تا فرهیختگی و دانش.
  • اگر برای وامواژه، برابر فارسی یافت شد؛ امّا واژه پارسی ناآشنارو است، می‌توان هنگام به کار بردن آن، وامواژه را درون کمانک بنهیم تا خوانندگان با واژه پارسی آشنا شوند یا اینکه در پایان کتاب، واژه‌نامه‌ای خرد فراهم آوریم و معنای واژه‌های ناآشنارو را به خوانندگان بشناسانیم. این روش سبب می‌شود؛ فارسی زبانان کم‌کم با واژگان فراموش شده آشنا شود و این واژه‌ها آهسته آهسته رواج یابد.
  • اگر برابری برای وامواژه یافت نشد، نویسندگان، فرهنگها و برابر‌یاب‌ها را بجویند تا مگر بومواژه درخوری به دست آید. روشن و هویدا ست که هیچ پارسی‌پژوهی همه واژه‌های فارسی را نمی‌شناسد و چه بسا با بررسی و کندوکاو بیشتر، برابر پارسی خوش‌آوایی در فرهنگها بیابد. فراموش نکنیم که تک‌تک ما در گسترش واژه‌های پارسی نقش می‌توانیم باخت و اگر ایرانیان بخواهند می‌توانند این زبان را بپالایند و واژگان آن را بیفزایند.
  • از تندروی بپرهیزیم. بیرون ریختن همه وامواژه‌ها شدنی نیست و می‌تواند زبان دری را شکننده و تنک‌مایه کند. اگر شمار و بسامد وامواژه‌ها به کمتر از پنج درصد برسد، وامواژه‌ها هیچ آسیبی به زبان فارسی نخواهند زد؛ بلکه این زبان را توانمندتر خواهند گردانید.
  • اگر برای وامواژه‌ای برابر پارسی یافت نشد، و وامواژه‌ نیز ناخوش‌آهنگ و درشتناک بود، با سازه‌ها و واژکهای شناخته شده زبان، نوواژه‌ای ساخته شود؛ البته واژه‌سازی می‌باید به دست کارشناسان و کاردانان به انجام رسد و هر کس خودسرانه نباید دست به واژه‌آفرینی بیازد.
  • به کار بردن واژه‌های اوستایی و پهلوی همه جا نادرست نیست؛ امّا این کار می‌باید به دست فرهنگستان یا نویسندگان رایومند و بسیار کاردان انجام شود. واژه‌سازی با واژک‌های باستانی به دست نویسندگان نوپا و تازه‌کار نادرست است و ناشایست و می‌تواند نثر فارسی را بیاشوبد و آن را بپریشد.
  • باید از به کار بردن واژه‌های دور از ذهن و عبارت‌های پرآب و تاب عربی بپرهیزیم.
  • از به کار بردن دستگاه صرفی و نحوی زبانهای دیگر پرهیز شود. برای نمونه جمع واژه‌ها همیشه با «ان» و «ها» باشد و نه با «ون»، «ین» یا «ات» و از همه بدتر جمع‌های شکسته عربی است. در سبک خراسانی وارون سبکهای پسین جمع‌های عربی کمتر به کار می‌رفت؛ حتا واژه‌های تازی نیز با وندهای پارسی جمع بسته می‌شد. می‌توان به جای کتب، حقایق، مکاتب، مکاتیب، مصائب، علما، امرا، شعرا، وزرا، معلّمین، متقدّمین، مدرسین، حادثات، اتفاقات، واقعات، روحانیون، مذاکرات، حوادث، مسائل، بنادر، فرامین: کتاب‌ها، حقیقت‌ها، مکتب‌ها، مکتوب‌ها، مصیبت‌ها، عالمان، امیران، شاعران، وزیران، معلّمان، متقدمان، مدرسان، حادثه‌ها، اتفاق‌ها، واقعه‌ها، روحانیان، مذاکرها، حادثه‌ها، مسئله‌ها، بندرها و فرمانها را به کار ‌برد؛ همچنین فراموش نشود که نباید واژه‌های پارسی را با نشانه‌های جمع عربی جمع بندیم: کارخانجات: کارخانه‌ها، گرایشات: گرایش‌ها، پروانه‌جات: پروانه‌ها، بازرسین: بازرسان، دسته‌جات: دسته‌ها، بنادر: بندرها، دستورات: دستورها، اساتید: استادان، باغات: باغ‌ها، بساتین: بستان‌ها، آزمایشات: آزمایش‌ها، میادین: میدان‌ها.
  • تک‌واژه‌ها به تنهایی آسیب چندانی به زبان فارسی نمی‌رسانند؛ امّا همینکه خوشه‌واژه‌ای با همه هم‌خانواده‌هایش به پارسی راه یافت، می‌تواند ساختار صرفی و نحوی را بگزاید. اگر تنها واژه «علم» در فارسی رخنه می‌کرد، فارسی، آسیب چندانی نمی‌دید؛ امّا واژه «علم» به همراه همه هم‌خانواده‌هایش در فارسی راه یافته است: عالم، معلوم، علامه، استعلام، معلم، متعلم، معالم، علیم…؛ پس بهتر است که تک‌واژه‌ها را بپذیریم و خوشه‌واژه‌ها و هم‌خوانواده‌هایشان را از زبان بزداییم. علم را بپذیریم؛ امّا به جای «عالم» بگوییم: علمور یا علم‌دان و به جای «علاّمه» بگوییم «پرعلم» و مانند آن.
  • پاسداشت هنجارهای زبان تازی و برگویی واژه‌ها به شیوه زبان عربی یا هر زبان دیگر، پارسی را می‌گزاید؛ پس اگر در عربی «کافر» را به زیر ( -ِ ) «ف» می‌خوانند، در فارسی نباید این واژه چونان عرب‌زبانان برگفته شود. مردم این واژه را به زبر ( -َ ) «ف» به زبان می‌آورند و همین درست است؛ همچنین واژه‌هایی مانند: سارتر، لوستر، جبهه، زهره، نشاط …
  • صفت‌هایی که برای نامهای مادینه می‌آوریم، لازم نیست نشانه مادینگی بگیرند. در زبان پارسی میان صفتهای نرینه و مادینه تفاوتی نهاده نمی‌شود و «زنان شاعره» آمیغی نادرست است. بهتر است به جای زنان شاعره، متون قدیمه، والده مکرمه، این جانبه، مکه مکرمه، مدینه منوره، قویه مجرّیه، خانم مدیره، دهه‌ مبارکه‌ فجر، بگوییم: زنان شاعر، متون قدیم، مادر گرامی، این جانب، مکه مکرم، مدینه منور، قوه مجری، خانم مدیر، دهه‌ مبارک‌ فجر.
  • v    «یت» نشانه مصدر ساختگی عربی است و نباید با واژه‌های پارسی به کار رود:

     خوبیّت ندارد: خوب نیست                                 دوئیت: دوگانگی.

  • از آمیغهای ناهموار و زشت پارسی- عربی: مانند بلادرنگ! ممنوع البازی! ممنوع الکار! ممنوع النمایش و ممنوع التصویر بپرهیزیم.
  • یکی از ویژگی‌های سبک خراسانی، فراوانی فعل‌های ساده و پیشوندی آن است. سبک خراسانی از دید فعلهای ساده و پیشوندی، مانند: نگریستن، کوشیدن، هشتن، دردادن، بازدادن، واگفتن… بسیار پرمایه است و غنی. هر چه از سبک خراسانی دور می‌شویم، به همان اندازه فعل‌های ساده و پیشوندی کنار نهاده می‌شود و فعل‌های آمیغی و عبارت‌های فعلی، جای بر فعل‌های نغز تنگ می‌کنند؛ تا جایی که دیگر جز «شدن»، «است»، «گشتن»… در این متن‌ها، فعل ساده و پیشوندی دیگری نیست. در نثرهای فنّی و پرآب و تاب به جای: بررسیدن، بازدیدن،…، «مورد بررسی قرار دادن»، «مورد معاینه قرار دادن»… به کار می‌رود. فعل‌های آمیغی زبان فارسی را کم‌توان کرده و توان واژه‌سازی را از آن ستانده است؛ ازین رو از خوانندگان و فارسی‌زبانان درمی‌خواهیم که بکوشند از فعل‌های ساده و پیشوندی بیشتر بهره‌مند شوند و بی‌دلیل فعل ساده را بدل به فعل گروهی نکنند. کتاب«نگرشی نو به فعل در زبان فارسی» می‌تواند برای شناخت فعل‌های ساده و پیشوندی بس بسیار سودمند باشد.
  • تنوین به هیچ روی در الفبای پارسی یافت نمی‌شود و آموزش آن به نوآموزان کار دشواری است. آموزش دادن آوایی که «نون» برگفته می‌شود و با نویسه‌های دیگری نمایان می‌شود، به نوآموز ایرانی و دیگر فارسی‌زبانان نیرانی سخت می‌آید. تنوین گاه بر پایه «الف» می‌نشیند و گاه هیچ پایه و کرسی‌ای ندارد. برای نمونه در واژه «استثناءً» و «قاعده ً» بی‌پایه است؛ امّا در واژه «واقعاً» بر روی «الف» نشسته است. تنوین رفع و جر نیز ریخت دیگری دارد و همیشه بی‌پایه و کرسی می‌آید. به گمان پژوهشگر بهتر است که در حد توان از به کار گرفتن واژه‌های تنوین‌دار خودداری کنیم و به جای آن واژه‌های پارسی را به کار بریم. می‌توان به جای فوراً، مشروحاً، تماماً و شخصاً، بگوییم: بیدرنگ، به شرح، به تمامی و «به تن خویش». شمار بسیاری از واژه‌های تنوین‌دار را می‌توان به ریخت «پیشوند+گروه اسمی» درآورد؛ مانند: اصلاً: در اصل، احتراماً: با احترام، باطناً: در باطن، تدریجاً: به تدریج، حقاً: به حق، حقیقتاً: در حقیقت، ظاهراً: به ظاهر، ضمناً: در ضمن.
  • یکی از نکته‌هایی که نویسندگان پیش از مغول بدان توجه داشته‌اند و در نثر هم‌روزگار نیز می‌باید دنبال ‌شود، خودداری از آوردن واژه‌های«الف و لام»دار است. رواج یافتن «الف و لام» زیان فراوانی به خودبسندگی زبان پارسی می‌زند؛ زیرا در زبان پارسی واژکی به نام «واژک شناساننده» (=حرف تعریف) وجود ندارد. در نوشته‌های سبک خراسانی، به چنین واژه‌های «الف و لام»داری کمتر برمی‌خوریم: بدیع الجمال، لازم الامتثال، لازم الرعایه، عند اللزوم، فارغ البال، واجب الاحترام، مع الوصف، زاید الوصف، وجه من الوجوه، علی السویه، فی الجمله، فی الفور، فی المثل و صدها گونه آمیغ دیگر که در زمانه مغولان و صفویه و تا پیش از مشروطه رواج داشت همه بی‌جا و زشت می‌نماید.

به نمونه‌های زیر درنگرید که همه جا نویسنده، آمیغ‌های «الف و لام»دار را بی«الف و لام» آورده است:

◊ باده جز آب حیات و ساقیان جز حور عین (دیوان عبدالواسع جبلی، ص ٣۷٣ )

◊ خدمتش فوز عظیم و طاعتش حبل متین (همان، ص ٣۷١)

◊ مفلسان گر خوش شوند از زرّ قلب، / لیک آن رسوا شود در دارضرب. (رازنامه خدایگان، ب ۸۹۷)

◊ ور عیان خواهی، صلاح دین نمود؛ / دیده‌ها را کرد بینا و گشود. (رازنامه خدایگان، ب ۱۳۲۱)

  • در بسیاری جایها، انداختن «الف‌ولام» هیچ آسیبی به عبارت نمی‌زند و شیوه سخندانان ما نیز آن بوده که «الف‌ولام» را تا آنجا که می‌شود به کار نبرند. جای شگفتی است که نظامی کتاب خود را «مخزن اسرار» می‌نامد؛ امّا ما آن را مخزن الاسرار می‌نامیم:

مایه درویشی و شاهی در او            مخزن اسرار الهی در او    (دیوان نظامی، ص۲۹)

  • از گرته‌برداری معنایی و نحوی خودداری شود. گرته‌برداری بیش از وامواژه‌ها به زبان آسیب می‌زند. به جای «روی این پروژه کار می‌کنم» بگوییم: «برای این پروژه کار می‌کنم»، «درباره این پروژه پژوهش می‌کنم»
  • الف کوتاه (= مقصوره) را به ریخت « ا » بنگاریم: اعلی: اعلا، کسری: کسرا، کبری: کبرا, تقوی: تقوا؛ و از نگاشتن الف کوتاه (= مقصوره) خودداری کنیم.
  • همزه به نظر بیشتر رایومندان، واج فارسی نیست و این آوا در میان و پایان هیچ واژه فارسی‌تباری یافت نمی‌شود. واژه‌هایی که امروزه دارای همزه‌اند، همه وامواژه‌اند و از زبانهای دیگر به پارسی رخنه کرده‌اند. همزه پایانی اگر پس از الف باشد در فارسی به زبان نمی‌آید و نباید نوشته شود؛ پس به جای: امضاء، ریاء، ضیاء، لواء، کبریاء، انبیاء و اولیاء، بگوییم: امضا، ریا، ضیا، لوا، کبریا، انبیا و اولیا. اگر به این واژه‌ها، «ی» بپیوندد، بهتر است که پیش از آن «ی» میانجی بیاید و نه همزه؛ پس به جای امضائی بنویسم، امضایی؛ و به جای انشائی، بگوییم: انشایی.
  • درباره همزه میانی، نظر نویسندگان یکدست و هماهنگ نیست. به گمان پژوهشگر بهتر است به جای قائل، مسائل… بگوییم و بنویسم: قایل و سایل…
  • تای گرد (= ۃ) در دبیره فارسی نیست. نیاکان ما نیز همه جا تای گرد را به صورت «ـﻪ » یا «ت» نوشته‌اند. ایشان می‌دانستند که تای گرد، در الفبای پارسی یافت نمی‌شود و واژه‌هایی را که دارای این نویسه‌اند یا به صورت تای کشیده می‌نوشتند چنانچه در: حقیقت، مملکت، جهت و مرحمت اینگونه است یا آن‌ها را به صورت «ه» ناگویا می‌نگاشتند که در فارسی نمونه‌های فراوان دارد ، مانند: قوه، بنیه، حیله و جز این‌ها.
  • گاهی یک واژه تازی که به پارسی رخنه کرده و دارای تای گرد است، به دو ریخت درآمده و در هر ریخت، معنای جداگانه‌ای می‌یابد. برای نمونه واژه «اقامه» به فارسی رخنه کرده و به دو ریخت «اقامت» و «اقامه» درآمده است. این دو واژه هر کدام معنای جداگانه‌ای دارند و نمی‌توانند به جای هم به کار روند.

 ◊ اقامت من در شیراز یک ماه به درازا انجامید. (ماندن)

 ◊ نمازم را اقامه کردم. (گزاردن)

  • شمار واژه‌هایی که با تای گرد نوشته می‌شوند انگشت‌شمار است؛ پس بهتر است این واژه‌ها: دایره المعارف، تذکرهالاولیا …، همه جا به صورت «ت» کشیده نوشته شوند: دایرت المعارف، تذکرت‌الاولیا.

امروزه دیده می‌شود که در نوشتارهای علمی برخی از دانشواژه‌ها به دبیره لاتین نوشته می‌شوند، برای نمونه به جای ال.سی.دی. می‌نویسند: LCD. این کار به خودبسندگی و خودایستایی خط پارسی آسیب می‌رساند و در آینده می‌تواند خط پارسی را از کارایی و کاربری بیفکند. بهتر است که همه واژه‌های متن به دبیره پارسی باشد و اگر در جایی بایسته بود، دانشواژه در پانویس به خط لاتین بیاید.

برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.