کردی

«زبان‌های کردی» زنجیره ای گویشی از زبان‌های هندواروپایی در شاخهٔ زبان‌های ایرانی غربی هستند که کردها هم اینک با آن‌ها سخن می‌گویند. زبان‌های کردی از زبان‌های ایرانی شاخه شمال غربی اند که با زبان فارسی و بلوچی خویشاوندی دارند. شناسایی زبانی به عنوان «کردی» همواره دستخوش عوامل غیر زبان‌شناختی به‌ویژه عوامل سیاسی-فرهنگی بوده است. در واقع زبان کردی، زبان یگانه ای نیست و زبان واحدی به نام کردی وجود ندارد، زبان کردی به عنوان زبان یگانه با یک شکل استاندارد و مرز و تعریف مشخص وجود ندارد. آنچه با این عنوان شناخته می شود، زبان‌های خودبسنده ای (سورانی، کرمانجی و …) است که در جمع، کردی نامیده می‌شوند و امروزه به طیفی از زبان‌های ایرانی شمال غربی گفته می‌شود که گاه به هم نزدیک و گاه از نظر زبان‌شناختی نسبت به هم دورند. این زبان‌ها عبارتند از: کردی شمالی (کرمانجی)، کردی جنوبی: ایلامی، لکی، کلهری.

در گویش (کلهری) در آغاز بیشتر فعلها حرفی وجود ندارد و افعال بدون پیشوندند. در ابتدای فعل‌های لهجه اردلانی «ئه» /a/ و در گویش سورانی و در گویش شکاکی (کرمانجی) «د» /d/ در ابتدای فعل وجود دارد. مانند: کرمانشاهی: چم (می‌روم)؛ اردلانی: ئه‌چم (می‌روم)؛ سورانی (ده روم)؛ شکاکی: ده‌چم (می‌روم) و کردی مرکزی(سورانی).

به لحاظ زبان شناختی، و قومیتی زبان گورانی و زازا را نمی‌توان کردی شمرد. این زبان‌ها جز شاخه زازا- گورانی از زبان‌های ایرانی شمال غربی‌اند. کردها و گورانی‌ها می پسندند که زبان گورانی را گویشی از زبان کردی بشمارند و برخی زبان‌شناسان (مانند فردیناند هنربیخلر، شیهاالسلامی، حسن‌پور، ارانسکی و خزنه‌دار) هم این دیدگاه را استوار می‌دارند؛ ولی تفاوت‌های زبان‌های زازا-گورانی و زبان‌های کردی بسیار ژرف است و برخی از زبانشناسان، گورانی را به عنوان گویشی کردی دسته‌بندی نمی‌کنند. به ویژه مک‌کنزی از طرفداران این دیدگاه به شمار می‌رود.

برگرفته از ویکی پدیا

در میان زبانهای بومی ایران زبان کردی که خود دارای چندین شاخه و گویش است، ادبی پرمایه و گسترده را در دامان خویش پرورده است؛ به گونه‌ای که برترین رزمنامه‌ها و بزمنامه‌ها و رازنامه‌های پارسی را همتایی در این زبان پدید آمده است. از این روی زبان و ادب کردی گنجینه‌ای است گران و فزون‌مایه، بررسی‌ها و کندوکاوهای ادبی و زبان شناختی را؛ زیرا زبان کردی زبانی است که نشانه‌ها و یادگارهایی بسیار را از زبان های ایرانی میانه و ایرانی باستان در آن می توانیم یافت؛ نیز از رهگذر پیوندهایی گونه‌گون که ادب کردی با ادب پارسی دارد، زمینه‌ای فراخ و کم مانند را فراهم می آورد در پژوهش‌های سنجشی به ویژه در شاخه‌ای از این دانش که می‌توانیم آن را ادب سنجشی بومی بنامیم.

با بررسی و کاوش باریک و دانشورانه در گویش‌ها و زبان‌های بومی به ویژه زبان کردی که زبانی است هم دیرینه و کمتر دگرگون شده هم دارای گویش‌های گوناگون می‌توان سرگذشت زبان های ایرانی و دگرگونی‌هایی را که در درازنای روزگاران یافته‌اند از آن میان سرگذشت زبان پارسی را به شایستگی پژوهیده و به شناخت این نغزتر و ژرف تر و پایه ورتر از این زبان رسید. من به آهنگ روشن داشتن سخن و به دست دادن نمونه آشکار و بازنمای از کارکرد زبان کردی در شناخت پیشینه واژه‌های زبان فارسی و رسیدن به پاسخی بُرّا و برهانی و گمانزدای، در پرسش های زبانشناختی تنها یک واژه را برمی‌رسم و پیشینه و سرگذشت آن را باز می‌نمایم، واژه‌ای ایرانی که تاکنون وام‌واژه‌ای نیرانی (=غیرایرانی) پنداشته شده است: واژه بیت که یکان(=واحد) شمارش سروده است. من نخست بار ۲۲ سال پیش دیدگاه خویش را درباره این واژه در گزارشی که بر بدایع الافکار سی صنایع اشعار نوشته‌ام، باز نمودم و در استوارداشت آن دیدگاه، از زبان کردی سود جسته ام:

در میانه بیت که در زبان تازی به معنی خانه است و از بیتوته و مبیت به معنای شب را در جایی گذراندن بر آمده است با سرود و سخن هیچ پیوندی سنجیده و پذیرفتنی نمی تواند بود. چرا می باید پاره‌های سخن را به خانه مانند کنند؟ آن هم خانه مومین و بی اندامی که بیابان نشینان تازیک در آن می زیستند.

مرا در ریشه و پیشینه این واژه، انگاره‌ای است و آن انگاره این است که شاید بیت مانند بسیاری دیگر از واژگان که ریشه راستینشان را غبار روزگار پوشانیده است، واژه‌ای ایرانی باشد و هم ریشه با «گفت». می ‌دانیم که در زبانشناسی ایرانی، واکه‌های و، ب و گ به جای یکدیگر می نشیند؛ آنچنانکه وراز ← براز← گراز یا ویستاخو← بستاخ← گستاخ یا ویش (زرد آب؛ زهر)← گیش← بیش (زهر؛ گیاه و بیخی زهراگین).

بربنیاد این هنجار زبانشناختی در زبانهای ایرانی که نمونه‌های بسیاری دارد و شاید بتوان بر آن بود که واژه بیت ریختی است دیگر از «گفت» و این هر دو از یک ریشه برآمده‌اند. نشانه‌ای روشن در استوارداشت این انگاره ریخت ویی واژه است که در زبان کردی به یادگار مانده است. گفتن که در پهلوی با همین ریخت به کار می رفته است، نیز در ریخت وختن، در کردی وتن است: وتم: گفتم وتی: گفتی؛ وت: گفت … از این روی می‌توان انگاشت که و و گ و ب به جای هم نشسته باشند و ساخت های سه گانه وت، «گفت» بیت را پدید آورده باشند؛ سپس واژه بیت بدین سان نامی شده باشد برای سخن درپیوسته و سروده؛ نیز چون پیشینه و ریشه واژه از یاد رفته بوده است، واژه را تازه انگاشته اند و به معنی خانه دانسته اند و بر بنیادین معنی ناساز و بیگانه، برای نامیدن پاره های سخن از ابزارهای چادر بیابان‌نشینان یاری جسته اند و واژگانی را چون رکن (=پایه)، سبب (=رسن)، وتد (=میخ)، مصرع (=لخت و لنگه در)، ضرب (=دامن خیمه)، فاصله (=جدایی میانه دو دامن)، عروض (=چوبی که خیمه بدان برپای است) در سخندانی به کار برده اند که هیچ پیوندی با سخن نمی توانند داشت.

از سوی دیگر از آنجا که در فرهنگ ایرانی از دیرباز سرواد و سرود همواره آمیخته و پیوسته بوده اند و سرایندگی جدا از رامشگری نبوده است و می سروده اند تا بنوازند و به آواز خوش بگویند، دیگر از واژه بیت در معنی پرده و آهنگ موسیقی به کار برده شده است. این ریخت دیگر بیات است که هنوز در زبان کاربرد دارد؛ چنانکه بیات اصفهان یا بیات ترک می گوییم. آری! بیت را به آواز خوش در بیات می خوانده اند و می سروده اند.

راستی را بیات در معنای آهنگ و موسیقی چه پیوندی می تواند داشت با شبیخون زدن و نان شبینه (شب مانده) که معنای واژه بیات در زبان تازی است؟

این انگاره در این زمان به باور دیگرگون شده است و من بیش گمانی در آن ندارم که بیت واژه‌ای است ایرانی و ریختی از گفت؛ زیرا از آن زمان باز که آنچه را یاد کرده آمد نوشته‌ام برهانی دیگر بُرّا و پایه‌هایی دیگر استوار یافتم تا دیدگاه خویش را در ریشه و پیشینه آن واژه بیت بیش از پیش ستواری و سختگی ببخشم و بر کرسی بنشانم. این یافته های نو را در پی یک به یک برمی شمارم و باز می نمایم باشد که هر گمانی را در این باره بتوانم زدود. 

۱- گفتن در زبان مازندرانی، هنوز در ریخت بیی خویش  کاربرد دارد: بئوتن. این بنواژه (=مصدر)، نمونه را در گذشته ساده چنین گردانده (=صرف) می شود: بئوتمه: گفتم؛ بئوتی: گفتی؛ بئوته: گفت؛ بئوتمی: گفتیم؛ و بئوتنی: گفتید؛ بئوتنه: گفتند.

در فرهنگ‌ها و واژه نامه ها، واژه آورده شده است که نیک این دیدگاه را نیرو می بخشد و استوار می داند؛ واتگر، در معنی سخنور.

واتگر: با تای قرشت بر وزن دادگر ، به معنی سخنور و شاعر و قصه‌خوان باشد.

 این واژه کهن و کم کاربرد و کمابیش ناشناخته از دوپاره وات با گر (=پساوند) ساخته شده است. وات ریختی از گفت می‌تواند بود که هنوز در گویش اورامی از زبان کردی کاربرد دارد؛ در این گویش ، گفتن در ریخت واتن به کار برده می شود. نیک و ناگفته روشن و پیداست که کار سخنور و قصه خوان مگر گفتن نیست.

۳- سومین یافته که استوارترین است و پایه ورترین و گمان زدای ترین همچنان از زبان کردی است و گویش کهن و نژاده از این زبان که یادی از آن رفت؛ گویش اورامی. در اورامی شعر واته گفته می شود. این واژه شگرف و بسیار ارزشمند از دو پاره وات با هـ (=پساوند) ساخته شده است. ریختی دیگر از وات که در واتگر نیز آن را بازمی یابیم ویت می‌تواند بود. این واژه در ریخت بیی خود بیت شده است و چونان یکان شمارش شعر، در زبان پارسی دری کاربرد یافته است. گاه بیت در معنی سروده نیز به کار رفته است. نمونه را خواجه ابوالقاسم هاشمی که دل در گرو ماهرویی داشت و پیر بزرگ مهینه میهنه، بوسعید به روشن رایی و رازآشنایی نهان وی را آشکار گردانیده گفته است:

من بر بام بنشستم و شب دور در کشید و مرا خواب درگرفت. من با خویشتن این بیت می گفتم تا در خواب نشوم ، بیت:

در دیده بجای خواب آب است مرا / زیرا که به دیدنت شتاب است مرا

گویند بخواب تا به خوابش بینی / ای بی خبران چه جای خواب است مرا؟

این بیت می گفتم. خوابم در ربود و در خواب ماندم…

 بر پایه آنچه نوشته آمد، زبان‌ها و گویش‌های بومی گنجینه‌هایی اند برافزون ارزنده، در پژوهش های زبانشناختی و ادبی و زمینه هایی دیگر که با زبان و ادب درپیوندند و یکی از بخت‌ها و ویژگی های والای ایران آن است که بهشت زبان‌شناسی تاریخی است و ده‌ها زبان و گویش در آن روایی دارند که پیشینه و سرگذشت زبان های ایرانی را به گونه‌ای زنده و در دم ، فرا پیش خوانندگان می نهند و گذشته های دور و نزدیک را به زمان کنونی بازمی آورند. پالیز این بهشت، هر آینه استانهایی است که زبان کردی در آنها به کار گرفته می شود؛ زیرا این زبان، زبانی است که هم کهن و نژاده مانده است هم از شاخه‌ها و گویش های بسیار برخوردار است و تا آنجا که من می دانم، هیچ زبانی دیگر بومی را در پهنه ایران زمین و کشورهایی که زبانهای ایرانی در آنها روایی دارد از این دید همتای آن نمی‌توان دانست. واپسین سخن آن است که بایستگی و نیازی بنیادین ستوه آور، در روزگار ما پاسداشت این گنجینه های یگانه و بی جانشین از گزند و آسیب و نابودی است؛ زیرا این روزگار، روزگار گسترش فناوری رسانه‌ای است و زبان رسانه زبان‌ها و گویش‌های بومی را می کاهد و می فرساید و آسیب می رساند و از میدان می‌راند. آنچه در این میان بیش آماج آسیب است و بیم نابودیش می رود آنهاست که هنوز به نوشتار درنیامده است و بر زبان گویندگان روان است. بر فرهیختگان و کارشناسانی که به ارج و ارز این گنجینه‌ها باور یافته اند، بایسته است که چونان نخستین و ناگزیرترین تلاش، به شیوه پژوهش میدانی، آنها را از آسیب و نابودی برکنار بدارند و به نوشتار بیارند.

دکتر میرجلال الدین کزازی