دیدگاه‌ها درباره سره‌نویسی

بدان‌سان که در بخشهای پیشین گوشزد کردیم هیچ زبان سره و سارایی در جهان یافت نمی‌شود و همه زبانهای زنده درصدی از وامواژه‌ها را پذیرفته‌اند. سره‌نویس میانه‌رو این حقیقت را می‌پذیرد و در اندیشه آن است که سره‌جویی را در راستای توانمند کردن زبان فارسی به کار بگیرد و نه در جهت سست کردن آن. بیرون ریختن همه وامواژه‌ها نه تنها به پارسی یاری نمی‌رساند؛ بلکه سبب تنُک‌مایگی آن می‌شود. سره‌نویس تندرو با بیرون راندن یکباره وامواژه‌ها، زبانی ساختگی و کم‌مایه می‌آفریند که هیچ‌گاه نمی‌تواند روایی یابد و سبب گسترش پارسی شود. تندروی در هر زمینه‌ای زیانبار است و پیامدهای ناگواری در پی دارد. پاسداری از زبان پارسی کنشی است شایسته و بایسته؛ امّا این پاسداری نباید به نابودی زبان شیرین و دلنشین فارسی بینجامد. پژوهشگر باور دارد که سره‌نگاری به‌سان هر کار و کنش دیگری، دو رویه دارد. اگر تندروانه گزارده شود، زبان شکرین پارسی را خواهد گزایید و اگر خردپسندانه باشد به زبان یاری می‌رساند. دیدگاه نویسندگان نیز در این باره همچون دیگر رشته‌های علوم انسانی، یکسان و همسان نیست. ما

می‌کوشیم تا در این بخش زیر سه نام به بررسی دیدگاه‌ها بپردازیم: دیدگاه سره‌نویسان، دیدگاه دیگر نویسندگان و دیدگاه عرب‌زبانان.

دیدگاه سره‌نویسان

بسیاری از دانش‌پژوهان گمان می‌برند، سره‌نویس کسی است که یکسره از وامواژه‌ها می‌پرهیزد و در نوشته‌هایش هیچ وامواژه‌ای را به کار نمی‌برد. این دیدگاه تا اندازه‌ای درست است؛ امّا نه درباره همه سره‌نگاران. همه سره‌آفرینان این‌گونه نمی‌اندیشند. سره‌نویسان را می‌توان به دو دسته کرد: سره‌نویس تندرو و سره‌نویس میانه‌رو. سره‌نویس تندرو هیچ وامواژه‌ای را نمی‌پذیرد و همه وامواژه‌ها را پس می‌زند؛ امّا برخی از سره‌نویسان خردپسندانه و میانه‌روانه از وامواژه‌‌ها می‌پرهیزند. ما نمی‌باید رای و نظر برخی را به پای همه سره‌خواهان بنویسیم. به گمان پژوهشگر بیرون ریختن همه وامواژه‌ها ناشدنی است و بسیاری از سره‌نگاران نیز همین دیدگاه را می‌پذیرند.

        در زیر دیدگاه دسته‌ای از سره‌آفرینان میانه‌رو می‌آید تا روشن و رخشا شود که بیرون ریختن همه وامواژه‌ها، رای و نظر همه سره‌جویان نیست.

میرجلال الدین کزازی

امّا یک نکته را برای دوستداران این زمینه باید روشن کنم؛ نکته‌ای که بارها به شیوه‌های گوناگون گفته شده است. من در پی پارسی سره نیستم؛ چون باورم این است که هیچ زبان سره در هیچ جای جهان نمی‌توان یافت؛ چراکه هیچ فرهنگ و نژادی سره نیست. به هر روی فرهنگها، نژادها و زبانها با یکدیگر دادوستد داشته‌اند و از یکدیگر اثر پذیرفته‌اند. به سخن دیگر من مانند کسانی که سره‌نویس یا سره‌گرا خوانده می‌شوند نمی‌پذیرم که واژه سره و ناب پارسی را به هر شیوه و بهایی به کار بگیرم. یکبار در یکی از سخنرانی‌ها از من پرسیدند که شما در این سخنرانی این چند واژه را که پارسی نیست به کار برده‌اید، چرا؟ من از سویی بسیار شادمان هستم از این واکنش که بارها با آن روبرو شده‌ام. بارها برایم نامه نوشته‌اند که چرا در فلان کتاب، جستار یا سخنرانی، وامواژه‌ای را به کار برده‌ام و آیا برابری پارسی برای آن واژه نیست؟

       آن شنونده هم در آن سخنرانی به همین پرسش پرداخته بود. چهار واژه را او از آن سخنرانی که بیش از یک ساعت به درازا کشید بود یافت که پارسی نبودند. من گفتم این واژه‌ها برابرهای پارسی دارند. من هم می‌توانستم آنها را به کار بگیرم؛ امّا بیش از آنکه من پارسی‌گرا باشم، سخن‌سنجم. می‌خواهم زبانی روشن، رسا، سخته، پخته و از سوی دیگر استوار و زیبا و دلنشین را در گفتار و نوشتار به کار بگیرم. یکی از آن چهار واژه، واژه معنی بود. من گفتم ما برای این واژه برابر داریم: «چم»؛ امّا من آگاهانه چم را به کار نبردم؛ برای اینکه این واژه آن رسایی معنایی واژه معنی را ندارد. از سوی دیگر ساختار آوایی آن به گونه‌ای نیست که خوشایند من بیفتد.

       پس من سره‌نویس یا سره‌گوی بدان معنا که از این واژه‌ها برمی‌آید نیستم؛ امّا برآنم که زبان پارسی زبانی است توانمند و بی‌نیاز. اگر گاهی به وامواژه‌ها نیاز دارد، این نیاز در همان مرز و اندازه‌ای است که هر زبان می‌تواند داشت و حتی بسیار کمتر از بسیاری از دیگر زبانها نیازمند وامواژه‌هاست. ( اطلاعات ۸۴/۱۲/۲۵)

محمد حیدری ملایری

از زمانی که با کتاب‌ها و نوشته‌های انگلیسی سروکار پیدا کردم، خیلی زود متوجه ناتوانی زبان کنونی فارسی … در بازگفتن واژگان علمی شدم. روزانه به ده‌ها واژه فنی و علمی برمی‌خوردم که نه تنها برابری در فارسی نداشتند، بلکه نمی‌توانستم برابری برای آنها بینگارم. اینها انگیزه‌ای شد برای بررسی همسنجشی زبان‌ها و شناختن تفاوت‌ها و شباهت‌های آنها.

       شناختن رابطه میان زبان‌ها، شباهت‌ها و تفاوت‌های ساختاری آنها برایم بسیار جالب بود. برایم جالب بود که بدانم زبانم که خود یکی از فاخرترین زبان‌های شرق شمرده می‌شود، با بسیاری از زبان‌های فاخر دنیای غرب نیز هم‌خانواده است و البته ساختاری کاملاً متفاوت از زبان عربی دارد. شناخت نیاکان زبان پارسی جهان دیگری پیش چشمانم گشود و بسیار خوشحال بودم از اینکه می‌دیدم بیشتر قابلیت‌های زبان‌های غربی در نیاکان پارسی هم هست و بسیار غمگین از اینکه می‌دیدم زبان کنونی‌ام از آن قابلیت‌ها بی‌بهره است. تازه می‌فهمیدم «دو قرن سکوت» چه بر سر زبانم آورده است.

       مانند کسی بودم که پس از سال‌ها پی به تبار خویش می‌برد و خانواده خود را می‌یابد و تازه می‌فهمد که با چه کسانی خویشاوند است و با چه کسانی بیگانه! از یک سو خوشحال بودم از این کشف و از سوی دیگر غمگین، از ستمی که بر من رفته بود. ستم پنهان نگه داشتن اصل و تبارم، ستم تحقیر خانواده‌ام در برابر بیگانه!

       این آگاهی‌ها پرسشی را در ذهنم پدید آورده بود: چرا زبان‌های علمی و فاخر جهان مانند انگلیسی، فرانسه، آلمانی، روسی، ایتالیایی، لاتین، یونانی و … همگی زبان‌های علمی و توانمندی بودند؛ ولی زبان فارسی که با همه آنها هم‌خانواده بود و ساختاری همانند آنها داشت، ناتوان!

       کلید ماجرا این بود که آنها به اصل و ریشه خود همچنان پایبند مانده بودند و ما بیگانه شده بودیم! آنها از همه ظرفیت زبان خود و حتا دیگر زبان‌های کهن اروپا مانند لاتین و یونانی استفاده می‌کنند و ما نه تنها زبان‌های باستانی خود (فارسی اوستایی، میانه، پهلوی) را فراموش کرده‌ایم، بلکه زبان بیگانه را نیز بر زبان خود ترجیح داده‌ایم….

آسیب شناسی وام‌گیری و وامواژه‌ها

ساده‌لوحی است که بیندیشیم اگر واژه بیگانه‌ای را وام گیریم آسیبی به زبانمان نمی‌رسد و تأثیر چندانی بر زبانمان نخواهد داشت. بر عکس، هر واژه بیگانه به محض ورود مانند ویروسی در پیکر زبان شروع به تکثیر می‌کند؛ برای نمونه، روزی که واژه بیگانه «علم» به زبان پارسی پانهاد هیچ کس فکر نمی‌کرد که به زودی واژه‌های هم‌خانواده “علم” نیز می‌آیند – یا دقیقتر بگویم لشگر می‌کشند. هر واژه، متعلق به یک «واژه خوشه» است که اگر … یک واژه از این خوشه را وام گیریم، دیر یا زود دیگر واژگان آن خوشه را نیز باید بپذیریم. واژگان بیگانه علم، علوم، معلم، عالم، معلوم، تعلیم، تعلّم، علیم، علاّمه، اعلام، استعلام و .. همگی در یک خوشه‌اند و شوربختانه همه به زبان ما راه یافته‌اند. پس با آمدن هر واژه، ده‌ها واژه دیگر می‌آیند و کم‌کم شمار این واژگان سر به فلک می‌کشند.

       گاهی هم شنیده می‌شود که «زبان پویاست و با زبان‌های دیگر داد و ستد می‌کند و هیچ زبان پاکی وجود ندارد و حتا انگلیسی هم شمار زیادی واژه‌ی بیگانه دارد…» و از این دست ژست‌های روشنفکرانه که بیشتر توجیه‌گر تنبلی ماست تا نتیجه اندیشه‌ورزی پیرامون زبان. هدف پاک کردن زبان از هر واژه بیگانه نیست، بلکه برخورد خردمندانه با وامواژه و پاسداری از زبان فارسی است. برای نمونه، اگر همه وام‌واژه‌های پارسی، تازیک، هندی و .. را به نسبت کل واژگان زبان آلمانی بسنجید خواهید فهمید که درصد وام‌واژه‌ها به بومواژه‌ها در حد صفر است؛ ولی در زبان پارسیک گاهی به ۸۰ درصد هم می‌رسد که قطعاً نشانگر پویایی زبان نیست؛ بلکه گویای تنبلی ما و برخورد نااندیشمندانه با واژگان بیگانه است. زبان پارسی زبانی است توانمند و اگر به وامواژه‌ها نیاز داشته باشد، این نیاز در حد نیازیست که هر زبان دیگر می‌تواند داشته باشد، و چه بسا کمتر از بسیاری از دیگر زبان‌ها نیازمند وام‌واژه‌هاست یا گفته می‌شود که «زبان جنگلی وحشی است و بطور طبیعی رشد می‌کند»، اتفاقا باید گفت در همین جنگل وحشی درختان بسیاری هستند که خودرو نبوده‌اند و فرهنگستان آنها را کاشته و مردم نیز پذیرفته‌اند. جنگل وحشی دانستن زبان – به ویژه زبان علمی- به معنی درک نکردن رشد علمی و صنعتی روزافزون و چشم‌گیر بشر است. جنگل زبان علمی، اتفاقاً مصنوعی است. جالب این است این اظهار نظرهای به ظاهر اندیشمندانه فقط در مورد واژگان فارسی صدق می‌کند و همین اندیشمندان وقتی واژگان بیگانه «اطاله»، «اعاده»، «اضمحلال» و … – واژگانی که بیشتر مردم معنی آن را نمی‌دانند- را می‌شنوند بی آنکه نگران آسیب‌های این درختان برای خاک این جنگل باشند می‌کوشند این درخت مصنوعی را به زور هم که شده در این جنگل خودرو بکارند. (بازدیسی زبان پارسی ، تارنما)

فریده رازی

…[ما] برای بسیاری از مفاهیم و اندیشه‌ها از واژه‌های بیگانه که با ساخت زبان ما هماهنگ نیست استفاده می‌کنیم؛ حال آنکه در زبان خود برای آنها واژه‌های شایسته‌ای داریم. پس چه بهتر که ما هم بکوشیم به زبان گذشته خود تا حد امکان بازگردیم و واژه‌های زیبا و ساده‌ای را که درخور فهم گروه بیشتری از مردم است و از یاد رفته از متون با ارزش پیدا کنیم و آنها را زنده گردانیم و زبان زیبای فارسی را پربارتر و گسترده‌تر سازیم. هر چه واژه بیشتری داشته باشیم، زبان تواناتر؛ نوشتن زیباتر و بازگو کردن مفاهیم آسان‌تر خواهد شد…البته باید بگویم هدف این نیست که این گونه واژه‌ها [وامواژه‌ها] را کنار بگذاریم و فراموش کنیم. هیچ زبانی از واژه‌های بیگانه تهی و بی‌نیاز نیست.( فرهنگ واژه‌های فارسی سره، ص هفت و هشت)

ادیب سلطانی

بعضی از دانشمندان، آمیختگی واژه‌های عربی با واژه‌های فارسی را در شمار کاستیها و عیبهای زبان فارسی می‌دانند و می‌کوشند تا زبان فارسی را به خاطر گسترش و غنای هر چه بیشتر آن از این عیب بپالایند و زبانی پاک و یکدست بپرورانند … (سنجش خرد ناب، ص L) در جهان کمتر زبان فرهنگی وجود دارد که سره و ناب باشد. اساساً احتمال می‌رود که وجود تعدادی از واژه‌ها و ریشه‌های بیگانه، در هر زبانی سبب غنای آن زبان گردد؛ ولی هم‌هنگام مطالعه موقت ما این اندیشه را القا می‌کند که ورود الگوهای دستوری یک زبان بیگانه، ممکن است برای زبان میزبان زیانبخش باشد. (سنجش خرد ناب، ص LII )

دیدگاه دیگر نویسندگان

نویسندگان ایرانی که درباره سره‌نویسی نظر داده‌اند به دو دسته می‌شوند: دسته‌ای که یکسره سره‌نویسی را کژروی و کژنهادی می‌شمارند و هر گونه تکاپویی در راستای پیرایش زبان را می‌نکوهند و گروهی که سره‌نویسی و سره‌خواهی را همانند دیگر خیزشهای ادبی به دو دسته می‌کنند: دسته تندرو و دسته میانه‌رو. از نظر این نویسندگان اگر سره‌نویسی سنجیده و در راستای نیرومند کردن فارسی باشد، پسندیده است و اگر تندروانه و بی‌هدف باشد به فارسی آسیب خواهد زد. در زیر نظر هر دو گروه می‌آید.

علاءالدین طباطبایی

سره‌گرایی بینشی است که اعتقاد دارد باید عناصر دخیل را از زبان فارسی زدود و به زبانی پاک و پالوده دست یافت. پیدایش چنین گرایشی به واسطه وجود گرایشهای نیرومند بیگانه‌گرایی به هیچ روی دور از انتظار نیست. این گرایش در فرهنگستان اوّل و دوم تقریباً غالب بود و در آثار افرادی مانند احمد کسروی و ذبیح بهروز و دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی کاملاً آشکار است. اینان برای بیان مفاهیم علمی ترجیح می‌دهند از واژه‌های پهلوی و حتی فارسی باستان بهره جویند و وامواژه‌های متداول را به کار نگیرند- غافل از اینکه این نیز وام‌گیری است؛ منتهی از زبانهای مرده‌ای که با فارسی امروز تنها پیوندی تاریخی دارند. چنین نگرشی به دلایلی چند، بر خطاست. مهمترین آنها این است که وقتی کلمه‌ای به زبانی راه یافت و به مرحله نهادینگی رسید، در واژگان آن زبان جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کند و خارج ساختن آن از نظام واژگانی بدون تغییر در جایگاه دیگر عناصر میسّر نیست. برای مثال نمی‌توان کلمه صبح را کنار گذاشت و واژه بامداد را جانشین آن ساخت؛ زیرا بامداد در فارسی امروز واژه‌ای ادبی است و کاربردهای آن با صبح تفاوت دارد. افزون بر این با کلمه صبح کلمه‌های صبحانه، صبحگاه، صبحدم و غیره ساخته شده‌اند؛ با آنها چه باید کرد؟ آنچه گفتیم درباره کلمه‌ای دخیل بود که معادل اصیل آن در زبان امروز، زنده است. حال اگر بخواهیم کلمه‌های متداول عربی را کنار بگذاریم و به جای آنها برابرنهادهایی تازه بسازیم، با وضع بسیار دشوارتری روبرو خواهیم شد. البته آنچه در بالا آوردیم، درباره وامواژه‌هایی بود که قرنهاست به زبان فارسی راه یافته‌اند و از نظر آوایی و معنایی تغییر کرده‌اند و در بدنه واژگان فارسی جای گرفته‌اند. بی‌تردید میان چنین واژه‌هایی و کلمات بیگانه‌ای که تنها در میان متخصّصان تداول دارند، اختلافی بزرگ موجود است. به این ترتیب روشن است اگر سره‌گرایی با قدرت پی‌گیری شود، بجز تضعیف زبان فارسی حاصلی نخواهد داشت؛ البته سهل است امروز با تکیه بر تجربه‌ها و دانسته‌هایی که در اختیار سره‌گرایان قرار نداشت، در جایگاهی امن بنشینیم و کار آنان را به باد انتقاد بگیریم و لحظه‌ای نیز درباره خدمتی که اینان به شناخت توانایی‌های فارسی کردند نیندیشیم. ( فعل بسیط …، صص۳۶-۳۷)

ژاله آموزگار

دلم می‌خواهد اگر کلمه‌ای معادل فارسی دارد که دارای کشش معنایی خوب است، آن را به کار ببرم؛ ولی اگر کلمه‌ای عربی هم بود که دیدم مقصود مرا بهتر بیان می‌کند، آن را به کار خواهم برد. دوست دارم از کلمات فارسی استفاده کنم؛ ولی اصراری ندارم؛ چون زبان وسیله ارتباط است و من اگر لغتی را به کار ببرم که کشش معنایی زیادی نداشته باشد یا برای مخاطب ناآشنا باشد ارتباطم را کم کرده‌ام. (روزنامه ایران، ش ۳۶۱، ص۵؛ گفت آورد از پایان‌نامه «درباره سره نویسی»، ص۱۲۲)

دکتر حسن انوری

 گرایش دیگری که در نثر نویسندگان برجسته وجود ندارد، سره‌نویسی است. سره‌نویسی در واقع یکی از آفت‌هایی است که زبان فارسی را تهدید می‌کند. کسانی که به این کار می‌پردازند، اعتقاد به زبان خالص دارند. زبان خالص مانند نژاد خالص از تعصب سرچشمه می‌گیرد. اینان کسانی هستند که می‌خواهند از راه ترکستان به کعبه برسند. قصد خدمت به زبان دارند؛ امّا در واقع به آن زیان می‌رسانند. اگر در میان شش هزار زبانی که در کره ارض هست و مردمان جهان به آنها سخن می‌گویند، زبان خالصی یافته شود، باید گفت که آن زبان از آن یک قوم بسیار ابتدایی است. قومی که نتوانسته است در طول تاریخ با اقوام و ملل دیگر ارتباط برقرار کند و خود را با جهان همگام سازد. چه، لازمه پیشرفت و تکامل تمدّن، ارتباط اقوام با یکدیگر و اخذ و اقتباس عناصر مدنی از همدیگر و در نتیجه زبان همدیگر است.

       ادیّ شیر زباندان معروف عیسوی عراقی در کتاب «الفاظ الفارسیه المعربه» نزدیک به دو هزار واژه فارسی دخیل در عربی را برمی‌شمارد. هیچ عرب فرهیخته‌ای به این فکر نمی افتد که آنها را از زبان بیرون کند. چنانکه هیچ ادیب و زبان‌شناس انگلیسی و فرانسوی به واژه‌های فراوانی که از زبان‌های دیگر وارد زبان آنها شده به نظر بیگانه نگاه نمی‌کند.

       واژه «اسفناج» از فارسی به عربی رفته و از طریق اندلس به زبان های اروپایی راه یافته است. چنانکه در انگلیسی Spinach است و در سال ۱۲۵۶ نخستین بار به صورت Epinard  به زبان فرانسوی نیز راه یافته است. نارنج فارسی در عربی النارنج، به زبانهای اروپایی رفته و شکل Orange  یافته است و نخستین بار در سال ۱۲۰۰ میلادی در زبان فرانسوی دیده می‌شود. بادنجان فارسی به عربی رفته، حرف تعریف گرفته، البادنجان شده است و از آنجا به زبانهای اروپایی راه یافته و نخستین بار در سال ۱۷۵۰ در زبان فرانسوی به صورت Aubergine دیده می‌شود.

       هزاران کلمه مثل این کلمات، از فارسی و عربی و زبان‌های دیگر، حتی از زبان بومیان آفریقا و استرالیا به زبان ملل متمدّن راه جسته است و امروزه کسی آنها را بیگانه نمی انگارد؛ زیرا به غنا و گستردگی زبان انجامیده است و جای شگفتی است که سره‌نویسان اغلب با واژه‌های عربی دخیل در فارسی سر ستیز دارند و واژه‌های دخیل از زبان‌های قدیم دیگر را نادیده می‌انگارند و با آنها کاری ندارند. مثل واژه‌های آبنوس، ارغنون، اریکه، استرلاب، اسطوره، اسفنج، اقلیم، اقیانوس، اکسیر، الماس، بربط، برج، بلور، پول، تریاک، جغرافیا، درم، دیهیم، زمرد، سپهر، سمندر، سیم، صندل، فانوس، قفس، ققنوس، قلم، کالبد، کلید، کلسیا، گونیا را که در زمان‌های گذشته از زبان یونانی مستقیم یا غیرمستقیم وارد زبان پهلوی، سپس وارد فارسی گردیده یا از طریق عربی در فارسی توطّن گزیده است. البته این واژه‌ها را مانند واژه‌های دخیل عربی (نه واژه‌های مهجور عربی) باید فارسی شده دانست و سر ستیز با آنها را همچنان که با واژه‌های عربی کنار گذاشت. مهم، گرفتن واژه ‌از زبان بیگانه نیست؛ بلکه مهم این است که واژه‌ برگرفته را مطابق اصوات و قواعد و ویژگی‌های زبان مقصد به کار بریم؛ چنانکه فارسی‌زبانان با واژه‌های عربی و یونانی و فرنگی کرده‌اند. (فرهنگ درست نویسی سخن، ص۱۶-۱۸)

محمدرضا باطنی

مسأله اساسی‌تری که فرهنگستان باید به آن پاسخ گوید، اصولاً وجود کلمات عربی در فارسی است. در این مورد سه نظر وجود دارد: عدّه‌ای معتقدند که کلیه کلمات خارجی از جمله واژه‌های عربی باید از زبان فارسی بیرون ریخته شود و در واقع زبان فارسی خالص و سره گردد. عده‌ای دیگر معتقدند واژگان هیچ زبانی خالص نیست و از فارسی نیز نباید چنین انتظاری داشت. اینان معتقدند که وجود واژه‌های عربی در فارسی به غنای زبان فارسی کمک می‌کند و نباید آنها را مطرود کرد. عدّه‌ای دیگر معتقدند باید کلمات بسیط عربی را – که اغلب از طریق فارسی به عربی رفته‌اند- در فارسی حفظ کرد؛ ولی صورتهای صرف شده عربی را از زبان بیرون ریخت؛ مثلا فرق را پذیرفت ولی تفریق یا تفرقه و مانند آن را نپذیرفت.

       به عقیده نگارنده نظر اوّل که همه واژه‌های عربی را از زبان خارج کنیم، اشکالات فراوانی ایجاد می‌کند. فعلاً در فارسی امروز برای بسیاری از مفاهیم جز کلمات عربی کلمه‌ای وجود ندارد ( مانند: زمان، درس، ساعت، کتاب و غیره). اگر ما بخواهیم این کلمات را از فارسی خارج کنیم، باید ببینیم در فارسی باستان یا پهلوی برای این مفاهیم چه کلماتی به کار می‌رفته است و آنها را از نو زنده کنیم و به جریان اندازیم. از آنجایی که این کلمات در گفتگوی روزمره مردم فراوان به کار برده می‌شود، تغییر آنها و ملزم کردن مردم به اینکه معادلهای ساختگی فارسی آنها را به کار ببرند کار بسیار مشکلی است. با وجود این غیرممکن نیست؛ ولی دولت و دستگاه‌های فرهنگی باید قبل از شروع به این کار، خود را برای یک نبرد طولانی آماده کنند. نگارنده مشکوک است که چنین اقدامی نتیجه موفقیت‌آمیز داشته باشد و بر فرض اینکه با مبارزه‌ای طولانی موفقیّتی نسبی به دست آید، گمان می‌کند که این کار به فقر واژگان زبان فارسی بینجامد.

       عقیده دوم نیز که ما اجازه بدهیم کلمات عربی، همچنان در زبان ما باقی باشد، درست نیست. یکی از معایب بزرگ از این جا ناشی می‌شود که چون زبان عربی و فارسی دو ساختمان متفاوت دارند به علت آمیختگی واژگان زبان فارسی با واژه‌های عربی برای یادگرفتن فارسی نه تنها باید ساختمان زبان فارسی را یاد گرفت؛ بلکه باید ساختمان زبان عربی را نیز تا حدی یاد گرفت؛ و این مانع بزرگی برای یادگیری زبان فارسی است؛ نه تنها برای خود فارسی‌زبانان، بلکه برای خارجیانی که به آموختن زبان ما رغبت دارند. مثلاً در فارسی اسم با پسوند «ها» یا «ان» جمع بسته می‌شود؛ ولی در عربی ده‌ها نوع جمع باقاعده و بی‌قاعده وجود دارد که بسیاری از آنها در فارسی معمول شده‌اند؛ بنابر این اگر کسی بخواهد بداند در فارسی اسم چگونه جمع بسته می‌شود، کافی نیست که دو پسوند «ها» و «ان» را یاد بگیرد؛ بلکه باید روالها و صیغه‌های جمع باقاعده و بی‌قاعده عربی را نیز بداند.

       با توجه به این اشکالات نظر سوم که معتقد است صورتهای ساده عربی در فارسی حفظ شود؛ ولی صورت‌های صرف شده از زبان فارسی خارج گردد، منطقی‌تر به نظر می‌رسد. ولی پیدا کردن ضابطه‌ها و ملاکهایی که بتواند این کار را انجام دهد، ساده نیست؛ و این کار نیز بسیاری از اشکالات نظر اوّل را به دنبال خواهد داشت. با وجود این اشکالات، پیشنهاد نگارنده این است که فرهنگستان نظر سوم را ملاک کار قرار دهد و سعی کند اشکالات آن را به حداقل برساند و عملی گرداند. کمترین اقدامی که فرهنگستان باید در این زمینه انجام دهد، منع کردن استعمال جمع‌های عربی است. این کاری است که اشکال آن از همه کارهای دیگر نسبتاً کمتر و نتیجه آموزشی و زبانی آن از همه بزرگ‌تر و پرارج‌تر است. (زبان و تفکر، صص۵۹-۶۰)

خسرو فرشیدورد

برخی از لغت‌آفرینان و اصطلاح‌سازان و قلمزنان کژرو و سره‌نویس که با دستور زبان و زبان‌شناسی علمی بیگانه‌اند، درباره زبان فارسی و دستور و املا و اصطلاحات آن نظریاتی ضد علمی دارند که اجرای آنها منجر به تغییر و فساد و آشفتگی زبان و خط و به هم ریختن قواعد آن می‌شود. اینان نیز هدفی جز این ندارند. این گروه می‌خواهند زبان زنده امروز را بدل به زبان مرده پیش از اسلام کنند و پویایی و تحرّکش را از آن بازگیرند و زبانی نامفهوم و مغلوط بیافرینند. اینها برای پیشبرد نظر خود در چند جهت به زبان فارسی دستبرد می‌زنند؛ یکی دستبرد لغوی است و دیگر دستبرد دستوری و سوم دستبرد معنایی و همچنین دستبردهای دیگر. اینک ما به شرح هر یک از کژروی‌های یادشده می‌پردازیم.

دستبرد دستوری واژه‌سازان و کژپویان و سره‌نویسان به زبان فارسی

کهنه‌پرستان سره‌نویس می‌خواهند ساختمان صرفی و نحوی فارسی را تغییر دهند تا به مراد خود برسند. باری اینان با ساختن کلماتی مانند: بدخیم ( به جای ناساز) و واژک و تکواژ ( به جای سازه) قصد دارند زبان سعدی و حافظ و خواجه نصیر و هدایت را زیر و رو کنند تا کسی دیگر معنی سخنان آن بزرگان و مردم امروز را نفهمد. خطر این توطئه یعنی تغییر زبان و دستور فارسی روشن است؛ زیرا بنا به تأیید عموم زبان‌شناسان گذشته و حال، دستور هر زبان زبربنا و استخوان‌بندی آن زبان است و اینان می‌خواهند با ندانم کاری یا غرض، این زیربنا را در هم بریزند. یعنی می‌خواهند زبان والای فارسی را به کلی تغییر دهند. این گروه که نقاب وطن‌پرستی و زبان‌شناسی و اصلاح زبان را به چهره زده‌اند برای ویران‌سازی زبان فارسی و دستور آن، این راه‌ها را در پیش گرفته‌اند:

  1. تحمیل قواعد دستوری فرنگی به زبان فارسی( شامل: جعل افعال و ناقص کردن کلمات)
  2. ایجاد ارتباط موهوم بین عناصر نامستقل دستوری به عناصر مستقل دستوری و لغوی
  3. لغت‌سازی با عناصر چند چهره دستوری
  4. قیاسی کردن عناصر سماعی
  5. جعل لغت و عناصر دستوری( شامل: ۱- لغت‌سازی با کلمه‌های جعلی، ۲- جعل پسوند و پیشوند و فعل)
  6. لغت‌سازی با عناطر مرده دستوری
  7. جداسازی مصنوعی دستور زبان علم و ادب از هم
  8. عیب‌تراشی برای دستور زبان فارسی
  9. تخفیف و ابدال و نحت خلاف قاعده (مسأله درست…، صص۶۱-۶۲)

اینک ما هر یک از این موارد را شرح می‌دهیم:

       آیا این زبان‌شناسی است که کلمات زنده و دقیق را طرد نمایند و به جای آنها واژه‌های بی‌معنی و غیر دقیق بگذارند و زبان را آشفته سازند و علوم دقیق را غیر دقیق کنند؟ آیا این درست است که کلمات صحیح و شفاف را کنار بگذارند و معنای آنها را به واژه‌های دیگر بدهند و بار معنایی کلمات فارسی را بی‌جهت اضافه کنند؟ آیا این مثل آن نیست که به ماشینی که دو تن ظرفیت دارد ده تن بار بزنیم و سبب نابودی و انفجار آن شویم؟ اگر بیاییم نصف لغات زبان را دور بریزیم و معانی آنها را به لغتهای دیگر بار کنیم چه چیزی جز ضعف و تباهی و نارسایی عاید زبان ما خواهد شد؟ (مسأله درست…،۹۳-۹۴)

دیدگاه برخی از وبگاه‌نویسان

زبان پدیده‌ای زایاست و ماهیّتی تابع زمان دارد؛ نیز، زبان‌های گوناگون با یکدیگر دادو ستد پایا دارند، به‌ویژه اگر شرایط سیاسی و اجتماعی زمینه را برای استیلای گویشوران یک زبان خاص بر گویشوران زبانی دیگر فراهم آورده باشد. هزار و اندی سال پیش تازیان بر ایران چیر‌گی یافتند و در نتیجه آن، زبان فارسی دستخوش تغییرات زیادی شد. با اینکه پارسیان توانستند اصل زبان خود را از نابودی و فراموشی برهانند؛ امّا لغات بسیاری از گنجینه‌ زبان باستانی‌شان کاسته شد و جای آن‌ها را واژه‌های عربی گرفت. این جای‌گزینی محدود به زبان عربی نبود. در فراز و نشیب‌های دیگر تاریخ و در گذر زمان واژه‌های ترکی، روسی، فرانسه و انگلیسی هم به واژه‌های تازی پیوستند و فارسی را به زبانی بدل ساختند که کلمات، اصطلاحات و حتا ساختارهای بسیاری را از دیگر زبان‌ها به وام گرفته است.

          در دهه‌های اخیر جنبشی، به‌ظاهر، ناسیونالیستی پا گرفته است که زنده‌کردن شکوه باستانی ایران را، از جمله، در سره‌نویسی جسته‌اند. اینان بیش از هر چیز با واژه‌های عربی راه‌یافته به فارسی سر ستیز دارند و زدودن فارسی از هر نوع واژه عربی را خواستارند. این جنبش تا آن‌جا پیش رفته که برخی از بزرگ‌ترین استادان و سخن‌شناسان ما را نیز اسیر خود کرده است. به‌طور مشخص، از دکتر «میرجلال‌الدین کزازی» و دکتر «فریدون جنیدی» نام می‌برم که هر دو از نوابغ روزگار و ادیبان گرانمایه‌اند. به گمان من، تلاش برای سره‌نویسی محض و گسترش آن راهی ا‌ست یکسره به ترکستان و کوششی‌ است بیهوده. سده‌‌هاست که زبان عربی با زبان پارسی درهم آمیخته و ما چاره‌ای نداریم جز اینکه به این واقعیت گردن بنهیم. واژه‌های این زبان در فرهنگ ما رسوخ و صدها سال در فاخرترین آثار ادبی و تاریخی ما جلوه‌فروشی کرده‌است. زبان عامیانه‌ ما هم مملو از واژه‌گان زبان‌های گوناگون ـ و به‌ویژه عربی ـ ‌است. حذف این واژه‌ها محال است و سره‌نویسی محض ـ حتا در صورت رواج‌ یافتن ـ فقط به فاصله‌ بیشتر بین زبان گفتار و زبان نوشتار می‌انجامد؛ اگر کورسوی امیدی به گسترش «سره‌نویسی» باشد، باید آرزوی جاانداختن «سره‌گویی» را به گور برد! افزون بر ‌این، سره‌نویسی «لحن» بسیاری از نوشته‌های ادبی را نابود می‌کند. به‌عنوان مثال، محال است که بتوان با فارسی سره یک داستان یا رمان امروزی نوشت؛ فیلمی ساخت؛ نمایش‌نامه‌ای روی صحنه برد، و یا حتا شعری نو سرود که معقول جلوه کند!

نظر وبگاه نویسی دیگر

به نظر من سره‌نویسی و سره‌گرایی – به معنای زدودن همه وامواژه‌ها – زیاده‌روی و ناممکن است. زیرا هر زبانی ناگزیر از گرفتن واژه‌هایی از دیگر زبان‌هاست. در ضمن بسیاری از وامواژه‌های عربی در پارسی دیگر بار معنایی خاصی دارند که نمی‌توان آنها را در همه کاربردها با یک واژه‌ پارسی جایگزین کرد. برخی از دوستداران زبان پارسی بیشتر توجه خود را به زدودن واژه‌های عربی و اروپایی [معطوف] می‌کنند؛ امّا در این میان، دستگاه واژه‌سازی و مهم‌تر از آن دستور زبان پارسی را فراموش می‌کنند. به نظر من پیروی از دستور زبان پارسی خیلی مهم‌تر از زدودن برخی واژه‌های ناپارسی است. ما می‌توانیم واژه‌های عربی را به کار ببریم؛ امّا آنها باید پیرو دستور زبان پارسی باشند؛ کاری که در هر زبان دیگری می‌شود؛ نه اینکه واژه‌های عربی صرف و نحو عربی را هم به دنبال خود بیاورند و بر زبان پارسی نیز تحمیل کنند.

saeedjafari
jafarisaeed

دیدگاه عرب‌زبانان

سره‌نویسی، جنبش و خیزشی نیست که تنها در ایران هوادارانی داشته باشد، در دیگر کشورهای همسایه نیز این جنبش، رنگ و رویی دارد. تازیان نیز رویکردی به این گرایش داشته‌اند و برخی از سخندانان و نویسندگان عرب پیرو این نگره بوده‌اند. زمان آن نیست که جنبش سره‌نویسی در کشورهای عربی به فراخی بررسی شود. تنها یادآوری می‌شود که دسته‌ای از نُبی‌پژوهان، نُبی را تهی از وامواژه می‌دانند و برخی از ایشان از به کار بردن وامواژه‌ها در نوشته‌هایشان می‌پرهیزند. نوشتن کتاب المعربات جوالیقی و… نشان می‌دهد که برای تازی‌زبانان نیز واژه عربی از واژه عجمی پرارج‌تر بوده و شناخت ریشه واژه‌ها یکی از خارخارهای ایشان به شمار می‌رفته است. پرهیز از واژه‌های غیرعربی راه و سان برخی از نویسندگان عرب است و ایشان نیز می‌کوشیدند از واژه‌های عجمی بپرهیزند. در زیر نظر چند تنی از ایشان یاد می‌شود.

دکتر رمضان عبدالتواب

ارتباط عربهای جاهلیّت با ملّتهای همجوار خود مانند ایرانیان، حبشیها، رومیها، سریانیها، نبطیها و دیگران طبیعتاً موجب برخورد زبان عربی با زبان این همسایگان می‌شد؛ زیرا امکان ندارد که یک زبان برای همیشه از برخورد و تماس با زبانهای دیگر در امان بماند؛ و اصولا تطوّر مستمر یک زبان به دور از هر گونه تأثیر خارجی امری خیالی و آرمانی است که تصوّر آن در هیچ زبانی، تقریباً قابل تصوّر نیست؛ بلکه بر عکس تأثیری را که یک زبان از زبانهای مجاور خود می‌پذیرد، بدون شک نقش مهمّی در تطوّر زبانی ایفا می‌کند؛ زیرا تماس و برخورد زبانها که البته یک ضرورت تاریخی است ناگزیر به تداخل آنها می‌انجامد.

       عبارات بالا به معنای وام‌گیری زبان از یکدیگر و تأثیر و تأثر متقابل هر یک نسبت به دیگر است که زبان عربی در آن دوران در رابطه با زبانهای مجاورش از چنین وضعیتی برخوردار بود. در این جا ما بر آنیم تا بیش از آن که به تأثیر زبان عربی در زبانهای مجاور آن بپردازیم به کشف میزان تأثیر این زبانها در زبان عربی مبادرت ورزیم.

       مهمترین جنبه‌ای که این تأثیر در آن بیشتر نمایان است جنبه مربوط به واژگان می‌باشد. در این جنبه مخصوصاً حرکت تبادلی میان زبانها از فعّالیت بیشتری برخوردار و اقتباس هر یک از دیگری بسیار زیاد بوده است. به این قبیل کلمات که زبان عربی از زبانهای مجاور گرفته است اصطلاحاً کلمات معرب و به خود عمل گرفتن کلمات تعریب می‌گویند …

       عادت عربهای عصر جاهلیّت این بود که برخی از واژه‌های مورد نیازشان را از زبان ملّتهای مجاور خود می‌گرفتند و آب و رنگ زبان عربی را به آنها می‌دادند؛ سپس شاعران، این کلمات را از زبان مردم گرفته در اشعار و قصاید خویش وارد می‌کردند. از جمله این شاعران اعشی میمون بن قیس است که در اشعار خود فراوان از کلمات معرب زیر استفاده کرده است: یَرندَج، دَیابُوذ، اِستار، اِسفنط، بستان، بوصی، بُرجان، جُلّسان، بنفسج و مرزجوش، همچنین در اشعار عدی بن زید استعمال واژه‌های ابریق، جودر – خوان، دخدار و مرزبان به نحو بسیاری مشاهده می‌شود…

       از میان گذشتگان، صحابه و تابعین به این مطلب استعمال کلمات معرب در قرآن دقیقاً آگاهی داشتند؛ مثلاً از ابن عباس ، مجاهد، عکرمه و دیگران روایت شده است که کلمات بسیاری در قرآن وجود دارد که عربی نیست مانند: سجیل ، مشکاه، یم، طور، اباریق، استبرق و جز اینها…

       یکی از مخالفان وقوع معربات در قرآن در قرن جدید شیخ احمد شاکر است. وی همان حملات انتقادی را که در گذشته ابوعبیده به طرفداران وجود کلمات معرب در قرآن کرده پی گرفته است و حتی نظریه میانه‌روهایی چون ابوعبید را که گفته بود: این قبیل کلمات در اصل اعجمی، امّا در حال حاضر عربی هستند و ازهری که معتقد بود گاه اتفاق می‌افتد اسمی اعجمی در نتیجه تعریب به صورت کلمات عربی درمی‌آید نمی‌پذیرد… ( مباحثی در فقه اللغه…، صص۴۰۳-۴۰۸)

       عبدالقادر مضربی می‌گوید: «کلماتی را که عربها از زبانهای دیگر اقتباس و تعریب می‌کرده‌اند به صورت کلماتی کاملاً عربی درمی‌آمد. به همین جهت تمامی احکامی که در مورد کلمات اصیل عربی جاری می‌شود مانند: اعراب گذاری- مگر در مواردی خاص- تعریف به ال مضاف و مضاف الیه قرار دادن، تثنیه و جمع بستن و مذکر و مؤنث آوردن درباره این گونه کلمات نیز اعمال می‌شد. بالاتر و مهمتر از همه اینها تصرّف عربها در کلمات معرب و اعمال قواعد اشتقاق در مورد آنها بود؛ البته زبان‌شناسان عرب تعریب کلمات را در دوران معروف به قرون احتجاج متوقف کردند. این قرون که از عصر جاهلیت تا عصر بنی امیه امتداد دارد دوران شکوفایی زبان عربی به شمار می‌آید؛ امّا کلماتی که پس از این دوران چه بر اثر تطوّر و چه در نتیجه تعریب جدید وارد زبان عربی شده‌اند، غیرعربی و نادرست قلمداد می‌شوند.

       هر از چند گاهی نیز فریادهایی به طرفداری از ضرورت اعمال روش عرب در تعریب واژگان مورد نیازمان از زبانهای معاصر به هوا بلند می‌شود. یکی از طرفداران چنین نظری که کتابی هم در این زمینه نگاشته است در کتاب خود می‌نویسد: «فعلها و اسمهایی که از یک زبان بیگانه وارد زبان عربی شده‌اند، نه فصیح به شمار می‌آیند و نه به کارگیری آنها در کلام موجب حسن و زیبایی آن می‌شود؛ زیرا در خود زبان عربی کلماتی یافت می‌شود که بتوان جایگزین آنها کرد… امّا در مورد وسایل جدیدی که ملّتهای دیگر (غیر عرب) اختراع کرده‌اند و طبیعتاً نامهایی به زبان خودشان برای آنها وضع می‌کنند و باز از این نامها، کلمات دیگری را که به شیوه کاربرد این وسایل و راه‌های بهره‌برداری از آنها مربوط می‌شوند، مشتق می‌نمایند؛ در چنین مواردی جوامع عربی می‌توانند همانگونه که خود این اشیا را می‌گیرند نام آنها را نیز اقتباس کنند. در گذشته نیز عربها به چنین کاری مبادرت ورزیده‌اند. به عنوان نمونه (منجنیق) که یک واژه یونانی است همراه با مسمای آن توسط عربها گرفته شده است. دلیل این مطلب روشن است؛ زیرا فقدان کلماتی که بر وسایل اختراعی جدید دلالت کنند در زبان عربی از باب سالبه به انتفای موضوع است. بدین معنا که چنین وسایلی مانند: اتومبیل، تلویزیون و … در آن زمان اصلاً وجود نداشته است؛ بنابر این طبیعی است که نامی هم برای آنها وضع نشده باشد.»

       مجمع اللغه العربیه در مصر در برابر این مسأله تعریب کلمات جدید موضع سختی را اتخاذ کرده است. این مجمع تعریب را جز در مورد آن دسته از واژه‌های علمی و فنّی که نمی‌توان برای آنها معادلی عربی ساخت، مجاز ندانسته است. دکتر علی عبدالواجد وافی این وضع را به زیباترین وجه به شرح زیر خلاصه کرده است : « به اعتقاد مجمع اللغه العربیه نباید از کلمات بیگانه‌ای که مولّدان در طی قرون مختلف به کار برده‌اند استفاده کرد و همچنین استعمال کلمات جدیدی که مربوط به اختراعات و اصطلاحات علمی و فنّی است و به وسیله برخی معاصران وارد زبان عربی شده است و یا اعتقاد دارند که باید وارد زبان عربی شود جایز نیست»؛ زیرا زبان عربی خود در تمام این زمینه‌ها پر بار و غنی بوده نیازی به اقتباس از زبان بیگانه ندارد. در لابلای لغتنامه‌های عربی صدها هزار کلمه مهجور وجود دارد که دارای آهنگی خوش و قابلیت اشتقاق زیادی هستند. این گونه کلمات صلاحیت آن را دارند که برای نامگذاری پدیده‌های نو مورد استفاده قرار گیرند، بدون آنکه موجب پیدایش هیچ گونه اشتراکی گردند؛ زیرا اینها کلماتی هستند که در نتیجه عدم استعمال به دست فراموشی سپرده شده به کلی متروک گردیده‌اند؛ بنابراین احیای مجدّد آنها چنان می‌نمایاند که گویا کلماتی تازه و نوبنیاد هستند.» مجمع مزبور در جهت اجرای این تصمیم جدیت زیادی به خرج داده است؛ لذا خود شخصاً به وضع کلمات و اصطلاحات عربی برای مسماهای جدیدی که معمولاً برای تعبیر از آنها همان نامهای خارجی به کار می‌رود اقدام کرده است؛ ولی البته موارد ضروری و گزیرناپذیر را از یاد نبرده است. در چنین حالاتی مجمع استفاده از کلمات بیگانه‌ای را که به امور علمی و فنّی مربوط می‌شود و نمی‌توان معادل عربی برای آنها ساخت مجاز شمرده است؛ مشروط بر آن که با اسلوبهای آوایی در زبان عربی هماهنگ و سازگار گردند. متن تصویب‌نامه مجمع در این زمینه چنین است:« این مجمع استفاده از برخی کلمات بیگانه را به هنگام ناچاری و پس از تعریب آنها به روش عرب بلامانع می‌داند.»

       دکتر وافی می‌افزاید « استاد ما مرحوم شیخ احمد اسکندری نیز که این مصوبه را شرح کرده است، دامنه موارد مجازی را که در آن اشاره شده به همان موقعیتها و حالات ضروری که گفته شد محدود ساخته است. وی می‌گوید: عبارت مصوبه مجاز بودن استفاده از برخی کلمات بیگانه را اقتضا می‌کند و نه از همه آنها. قید «برخی» در عبارت مذکور حکایت از کلمات و اصطلاحات علمی و فنّی است که نمی‌توان معادل عربی برای آنها ساخت نه کلمات ادبی واژه‌هایی که دارای معنایی معمولی هستند و غربزدگان عرب به منظور فخرفروشی با آب و تاب آنها را به زبان می‌آورند.

       به نظر من ورود کلمات بیگانه به یک زبان نه تنها موجب تباهی و ویرانی آن زبان نمی‌شود؛ بلکه اصولاً حیات آن به هضم این گونه کلمات وابسته است. و اساساً توانایی یک زبان در تغذیه از کلمات بیگانه، یکی از مزایای آن زبان محسوب می‌شود، مشروط بر آن که آنها را در اوزان و قالبهای خودی ریخته، روح خود را در آنها بدمد و مُهر خود را بر آنها بزند؛ بنابر این تعریب کلمات برای حیات علم و دانش یک ضرورت است؛ و تا آن زمان که شرایط تعریب شرایطی که قبلاً بیان کردیم رعایت شود، بیم بر موجودیت زبان عربی نمی‌رود؛ زیرا اساس یک زبان حروف معانی افعال صرف نحو بیان شعر و دیگر ویژگی‌های آن است که سبب تمایز این زبان از زبانهای دیگر می‌شود، نه تعداد اندکی از واژگان که هر چند از سر ناچاری به آنها پناه برده، ولی بالاخره لباس خود را بر تن آنها پوشانده است و با ایجاد تغییراتی آنها را جزیی از خود کرده است.»

       حقیقت این است که مشکل تعریب واژه‌های زاییده علم و تمدّن یکی از مشکلات حقیقی و جدی ما عربها در قرن حاضر است. و مجامع علمی ما نیز نه تنها تاکنون نتوانسته‌اند این مشکل را حل کنند، بلکه بر عکس با ورود واژه‌ها خارجی به زبان عربی آن قدر تعلّل می‌کنند تا آنکه آن واژه‌ها کاملاً در میان مردم رواج یافته و متداول می‌شوند. آن گاه دست به کار شده کوشش می‌کنند تا معادل عربی برای آنها بیابند؛ امّا این گونه معادلها به دلیل اشتهار واژه‌های بیگانه و شیوع آنها بر سر زبانها نمی‌توانند جای خود را در میان مردم باز کنند در نتیجه به کلماتی مرده تبدیل می‌شوند. چه بسا کلماتی که برای پدیده‌های نوظهور و زاییده تمدّن توسط این مجامع وضع شده است؛ امّا از محدوده همان مجامع فراتر نرفته‌اند؛ مانند مذیاع(=رادیو)، خیاله(=سینما)، مأوی(=پانسیون)، طارمه(=کیوسک)، ملوحه(=سمافور)، مرناه (=تلویزیون) و کلمات دیگری از این قبیل که به همان دلیل فوق به صورت کلماتی مرده درآمده‌اند.

       به نظر من اگر همزمان با ورود وسایل و پدیده‌های نوظهور به سرزمین‌های عربی نامی عربی نیز برای آنها وضع می‌شد و رسانه‌هایی گروهی هم توجه خاص به استفاده از این نامها و تبلیغ در جهت اشاعه آنها از خود نشان می‌دادند، بی‌شک بخش بسیاری از این مشکل در همان ابتدا و به طور اساسی حل می‌شد.

       اگر می‌بینیم که مثلاً در کشور آلمان نام پدیده‌ها و اشیای نوظهور مانند تلفن و تلویزیون و … صد درصد آلمانی است، به این دلیل است که از روش فوق پیروی کرده‌اند. ما نیز اگر خواهان حفظ اصالت زبان خویش هستیم، باید چنین شیوه‌ای را در پیش بگیریم که البته توان آن را داریم و خداوند نیز ما را در این راه یاری خواهد کرد. (مباحثی در فقه اللغه…، صص۴۱۴-۴۱۷)

برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.