الدرس الثالث: ثلاث قصص قصیره

۱- احترام الأطفال

ذاتَ یَومٍ کانَ رَجُلٌ جالِساً عِندَ رَسولِ للهِّ وَ بَعْدَ لَحَظاتٍ جاءَ ابنُهُ و سَلَّمَ عَلَی النَّبیِّ.

ترجمه: روزی مردی نزد فرستادۀ (پیامبر) خدا نشسته بود و پس از چند لحظه پسرش آمد و به پیامبر سلام کرد؛

ثُمَّ راحَ نَحْوَ والِدِهِ، فَقَبَّلَهُ الأَبُ و أَجْلَسَهُ عِندَهُ.

ترجمه: سپس به سوی پدرش رفت و پدر، او را بوسید و وی را نزد خودش نشانید.

فَرِحَ رَسولُ للهِ مِنْ عَمَلِهِ؛ وَ بَعْدَ قَلیلٍ جاءَتْ بِنتُهُ، و سَلَّمَتْ عَلَی النَّبیِّ.

ترجمه: فرستادۀ خدا از کارش خوشحال شد و پس از اندکی دخترش آمد و به پیامبر سلام کرد؛

ثُمَّ راحَتْ نَحْوَ والِدِها. أَمَّا الْوالِدُ فَلَمْ یُقَبِّلْها ولَمْ یُجْلِسْها عِندَهُ.

ترجمه: سپس سوی پدرش رفت؛ ولی [پدر] او را نبوسید و نزد خودش ننشاند.

فَانزَعَجَ رَسولُ للهِّ و قال: «لِمَ تُفَرِّقُ بَینَ أَطفالِک!؟»

ترجمه: پس فرستادۀ خدا آزرده شد (ناراحت شد) و گفت: چرا میان کودکانت فرق می گذاری؟!

ندِمَ الرَّجُلُ و أَخَذَ یَدَ بِنتِهِ وَ قَبَّلَها، و أَجْلَسَها عِندَهُ.

ترجمه: مرد پشیمان شد و دست دخترش را گرفت و او را بوسید و وی را نزد خود نشاند.

۲- الشیماء بِنتُ حَلیمَهَ

کانَتْ لِرَسولِ للهِ أُخْتٌ مِنَ الرَّضاعَهِ اسْمُهَا الشَّیْماء.

ترجمه: فرستادۀ خدا خواهری شیری (همشیره) داشت که نامش شیما بود.

کانَتِ الشیماء تَحْضُنُ النَّبیَّ صَغیراً وَ تُلاعِبُهُ و تَقولُ:

ترجمه: شیما پیامبر را در حالی که خردسال بود در آغوش می گرفت و با او بازی می کرد و می گفت:

یا رَبَّنا أبْقِ لَنا مُحَمَّدا / حَتّیٰ أَراهُ یافِعاً و أَمْرَدا

ترجمه: پروردگار ما، محمّد را برای ما نگه دار تا او را در حالی که نوجوانى کم سنّ و سال است ببینم.     

وَ کانَ النَّبیُّ شَدیدَ التَّعَلُّقِ بِها فِی الطُّفولَهِ؛ فَمَرَّتِ الْأَیّامُ و فی غَزْوَهِ حُنَین فی السَّنَهِ الثّامِنَهِ بَعْدَ الْهِجْرَه

ترجمه: و پیامبر در کودکی به او بسیار وابسته بود. روزها گذشت و در جنگ حنین در سال هشتم هجری،

وَقَعَتِ الشیماء أَسیرَهً بِیَدِ الْمُسْلِمینَ؛ فَقالَتْ لَهُم: إنّی لَأُختُ النَّبیِّ مِنَ الرَّضاعَهِ … .

ترجمه: شیما در دست مسلمانان اسیر شد؛ پس به ایشان گفت: همانا من خواهر شیری پیامبرم.

فَلَمْ یُصَدِّقوا قَوْلَها، فَأَخَذوها عِندَ رَسولِ للهِ فَعَرَفَها و أَکْرَمَها وَ بَسَطَ لَها رِداءَهُ؛ ثُمَّ أَجْلَسَها عَلَیهِ.

ترجمه: [مسلمانان] سخنش را باور نکردند و او را نزد فرستادۀ خدا بردند، پس [پیامبر] او را شناخت و وی را گرامی داشت و بالاپوشش را برایش پهن کرد. (گستراند)؛ سپس او را بر آن نشاند

و خَیَّرَها بَیْنَ الْإِقامَهِ مَعَهُ مُعَزَّزَهً أَوِ الْعَودَهِ إلَی قَومِها سالِمَهً راضیَهً،

ترجمه: و وی را میان ماندن همراه او با عزّت یا برگشت به سوی مردمش (قومش) با سلامت و خشنودی اختیار داد (مختار کرد).

فَاخْتارَتِ الشیماء قَومَها، فَأَعْتَقَها رَسولُ لله، و أَرْسَلَها إلَی قَومِها بِإعزاز.

ترجمه: شیما مردمش (قومش) را برگزید، پس فرستادۀ خدا او را آزاد کرد و با عزّت وی را به نزد مردمش (قومش) فرستاد.

فَأَسْلَمَتْ و دافَعَتْ عَنْ أَخیها و دَعَتْ قَومَها إلَی الْإسلامِ وَ بَیَّنَتْ أَخلاقَ النَّبیِّ لَهُم فَأَسْلَموا.

ترجمه: [شیما] مسلمان شد و از برادرش دفاع کرد و مردمش را به اسلام فراخواند (دعوت کرد) و اخلاق پیامبر را برایشان بیان کرد؛ [آنها نیز] مسلمان شدند.

﴿ فبما رَحْمَهٍ مِنَ للهِ لِنْتَ لَهُمْ و لَوْ کُنْتَ فَظاً غَلیظَ الْقلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک

ترجمه: پس به [برکتِ] رحمتی از سوی خدا با ایشان نرمخو شدی، و اگر تندخو و سنگدل بودی، بی گمان از اطرافت پراکنده می شدند.

۳- اَلْعَجوز الْمُحْسِنُ (پیرمرد نیکوکار)

فی یَوم مِن الأیامِ شاهَد «کِسریٰ أَنوشِروان» فَلّاحاً عَجوزاً یَغْرِسُ فَسیلَهَ جَوْز؛ فَتَعَجَّبَ و قالَ:

ترجمه: روزی از روزها خسرو انوشیروان برزگر پیری را دید که نهال گردویی را می کاشت. شگفت زده شد و گفت:

«أَیُّهَا الْفَلّاحُ، أ تأمُلُ أنْ تعَیشَ حَتی تأَکْلَ مِنْ ثَمَرِها؟!

ترجمه: ای کشاورز، آیا امید داری که زندگی کنی تا از بارش بخوری؟

أَلا تَعْلَمُ أَنَّها لا تُثْمِرُ عادَهً إلّا بَعْدَ عَشْرِ سَنَواتٍ!؟

ترجمه: ای کشاورز آیا نمی دانی که معمولا [درخت گردو] بار نمی دهد مگر پس از ده سال!؟ ( تنها پس از ده سال بار می دهد.)

فَقالَ الْعَجوزُ: غَرَسَ الآخَرونَ أَشجاراً، فَنَحْنُ أَکَلْنا مِن ثمارها و نحنُ نَغرسُ أشجاراً لِکی یَأکلَ مِن ثِمارها الآخرونَ.

ترجمه: پیرمرد گفت: دیگران درختانی کاشتند و ما از میوه‌های آنها خوردیم. ما نیز درختانی می کاریم تا دیگران از میوه‌های آنها بخورند.

فَقالَ أَنوشِروانُ: «أَحْسَنتَ یا شَیخُ!» و أَمَرَ أَنْ یُعْطیٰ لِلْفَلّاح أَلْفَ دینارٍ.

ترجمه: انوشیروان گفت: آفرین ای پیرمرد و فرمود تا به کشاورز هزار دینار داده شود.

فَقالَ الْفَلّاحُ الْعَجوزُ فَرِحاً: «ما أَسْرَعَ إثمار هذه الشّجَره»!

ترجمه: کشاورز پیر با خوشحالى گفت: میوه دادن این درخت چه شتابان است!

فَأَعْجَبَ أَنوشِروانَ کَلامُهُ و أَمَرَ مَرَّهً ثانیَهً أَنْ یُعْطی لَهُ أَلْفَ دینارٍ آخَرَ.

ترجمه: سخنِ او انوشیروان را به شگفتى آورد (انوشیروان از سخن او خوشش آمد) و دوباره فرمود تا به کشاورز هزار دینار دیگر داده شود.

ما مِن رَجُلٍ یَغْرِسُ غَرْساً إلّا کَتَبَ اللهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ قَدْرَ ما یَخْرُجُ مِنْ ثمرِ ذٰلِکَ الْغَرْسِ.  (رَسولُ اللهِ)

ترجمه: هیچ مردى نیست که نهالی بنشاند[بکارد]، مگر این که خداوند به اندازه میوه اى که آن درخت مى دهد برایش اجر بنویسد.

هُما یَغرِسانِ فَسائِلَ فی بِدایَهِ حَیاتِهِمَا الْجَدیدَهِ.

ترجمه: آن دو نهال­ هایی را در آغاز زندگانی تازه ­شان می­ کاشتند.

حَولَ النَّصِّ

أ- أجِب عَنِ الأسئلَهِ التّالیَهِ مُستَعیناً بِالنَّصِّ. (با کمک متن به پرسش های زیر پاسخ بده.)

۱- ما قالَتِ الشَّیماءُ لِلمُسلمینَ حینَ وَقَعَت فِی الأَسْر؟ – قالَتْ لَهُم: إنّی لَأُختُ النَّبیِّ مِنَ الرَّضاعَهِ.

(هنگامی که شیما در اسارت افتاد به مسلمانان چه گفت؟ ـ به ایشان گفت: من خواهر رضاعی پیامبرم.)

۲- کَم دیناراً أمَرَ أنوشِروانُ أن یُعطَی لِلفَلّاحِ؟  أَمَرَ أَنْ یُعْطیٰ لِلْفَلّاح أَلْفَ دینارٍ.

(انوشیروان فرمود چند دینار به برزگر داده شود؟ ـ فرمود که هزار دینار به کشاورز داده شود.)

۳- مِن أیِّ شَیءٍ انزَعَجَ رسولُ اللهِ (ص)؟ – انزَعَجَ رَسولُ اللهِ حینَما رأی لم یُقبّل الرّجلُ إلّا إبنه.

(فرستاده خدا از چه چیزی آزرده شد؟ ـ فرستاده خدا هنگامی که دید مرد تنها پسرش را بوسید آزرده شد.)

۴- ماذا کانَ یَغرِسُ الفَلّاحُ العَجوزُ؟ – کان الفَلّاح یَغْرِسُ فَسیلَهَ جَوْز. (برزگر سالخورده چه چیزی را می کاشت؟ ـ برزگر نهال گردو می نشاند.)

۵- مَن قَبَّلَ الوَالِدُ فِی البِدایَهِ؟  – قَبَّلَ الأَبُ إبنه فِی البِدایَهِ. (پدر در آغاز چه کسی را بوسید؟ ـ پدر در آغاز پسرش را بوسید.)

۶- مَن هِیَ الشَّیماءُ؟ – إنّها أُختُ النَّبیِّ مِنَ الرَّضاعَهِ. (شیما کیست؟ ـ او خواهر شیری پیامبر است.)

ب- عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الخَطَأَ حَسَبَ الحقیقَهِ. (درست و نادرست را بر حسب واقع شناسایی کن.)

۱- دَعَتِ الشَّیماءُ قَبیلَتَها إلَی الإسلامِ بَعدَ أن أَعتَقَها النبیّ. (شیما پس از اینکه پیامبر او را آزاد کرد قبیله اش را به اسلام فراخواند.)

۲- لَو کانَ النَّبیُّ (ص) فَظّاً لَانفَضَّ النّاسُ مِن حَولهُ. (اگر پیامبر تندخو بود مردم از پیرامونش پراکنده می شدند.)

۳- الاِهتِمامُ بِغَرْسِ الأشجارِ واجِبٌ عَلَی کُلِّ فردٍ مِنّا. ꭓ  (توجه به کاشت درختان بر هر فردی از ما بایسته است.)

۴- کانَ أَنوشِروانُ أَحَدَ مُلوکِ إیران قَبْلَ مِئَهِ سَنَهٍ. ꭓ (انوشیروان یک صد سال پیش یکی از پادشاهان ایران بود.)

۵- تُثمِرُ شَجَرَهُ الجَوزِ بَعدَ سَنَتَینِ عادَهً. ꭓ (درخت گردو معمولا پس از دو سال بار می دهد.)

۶- کانَ النَّبیُّ (ص) یُحِبُّ الأطفالَ. (پیامبر کودکان را دوست می داشت.)

إعلَموا

أسلوبُ الاِستثناء

به این جمله دقت کنید.

حَضَرَ الزُّمَلاءُ فی صالَهِ الاِمتِحانِ إلّا حامداً. (همشاگردی‌ها به جز حامد در سالن امتحان حاضر شدند.)

■ کلمه «حامِداً» در جمله بالا مُستَثنی، «الزُّمَلاءُ» مستثنی مِنْهُ و «إلّا» ادات استثناء نامیده می شوند.

■ مستثنی یعنی «جدا شده از حکم ماقبل».

■ به کلمه ای که مستثنی از آن جدا شده است، مستثنی مِنه گفته می شود.

حَضَرَالزُّمَلاءُفی صالَهِ الاِمتِحانِإلّاحامداً
 مستثنی مِنْهُ ادات استثناءمستثنی
الزُّمَلاءُحَضَروافی صالَهِ الاِمتِحانِإلّاحامداً
مستثنی مِنْهُ  ادات استثناءمستثنی

مثال دیگر:‌ کُلُّ شَیءٍ یَنقُصُ بِالإنفاقِ إلّا   العِلمَ. (هر چیزی با انفاق می کاهد به جز دانش.)

             مستثنی مِنْهُ            ادات استثناء   مستثنی

۱- مطابق آموزش کتاب درسی در جمله هایی مانند «اَلزُّمَلاءُ حَضَروا فی صالَهِ الِمْتِحانِ إِلّا حامِداً.» مستثنی مِنه «واو» در «حَضَروا» نیست؛ بلکه مرجعِ این «واو» یعنی «الزُّمَلاءُ» مستثنی مِنه است.

اِختَبِر نفسَکَ: تَرجِم ما یَلی ثُمَّ عَیِّنِ المُستَثنَی وَ المُستَثنَی مِنهُ. (خودت را بیازما: آنچه را می آید ترجمه کن؛ سپس مستثنا و مستثنا منه را شناسایی کن.)

۱- ﴿ کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَهُ﴾(هر چیزی به جز چهره او نابود شدنی است.) / مستثنی: وَجهَ / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ شَیءٍ

۲- ﴿فَسَجَدَ المَلائکَهُ کُلُّهُم أجمَعونَ إلّا إبلیسَ استَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ﴾(پس همه فرشتگان باهم سجده کردند؛ به جز شیطان که خود را بزرگ یافت و از بی دینان بود[شد].) / مستثنی: إبلیسَ / مستثنی مِنْهُ: المَلائکَهُ

۳- کُلُّ عَینٍ باکیَهٌ یَومَ القیامَهِ إلّا ثَلاثَ أعیُن؛ عَینٌ سَهِرَت فی سَبیلِ اللهِ وَ عَینٌ غُضَّت عَن مَحارِمِ اللهِ وَ عَینٌ فاضَت مِن خَشیَهِ اللهِ.

(هر چشمی روز رستاخیز گریان است، به جز سه چشم: چشمی که در راه خدا بیدار مانده و چشمی که از محارم بر هم نهاده شده و چشمی که از پروای خدا لبریز شده است.)

مستثنی: ثَلاثَ أعیُن / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ عَینٍ

۴- کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إلّا وِعاءَ العِلمِ فَإنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ. (هر ظرفی با آنچه در آن نهاده شده تنگ می شود، به جز ظرف دانش؛ زیرا به کمک آن فراخ می شود.)

مستثنی: وِعاءَ العِلمِ / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ وِعاءٍ

۵- کُلُّ شَیءٍ یَرخُصُ إذا کَثُرَ إلّا الأدَبَ فَإنَّهُ إذا کَثُرَ غَلا. (هر چیزی به جز ادب هر گاه فراوان شود ارزان می شود؛ زیرا ادب هر گاه زیاد شود پر بها می شود.)

مستثنی: الأدَبَ / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ شَیءٍ

۶- لا تَعْلَمُ زَمیلاتی اللُّغَهَ الْفَرَنسیَّهَ إلّا عَطیَّهَ. (هم شاگردیانم به جز عطیه زبان فرانسه نمی دانند.) / مستثنی: عَطیَّهَ / مستثنی مِنْهُ: زَمیلاتی

۷- حَلَّ الطُّلابُ مَسائِلَ الرّیاضیّاتِ إلّا مَسأَلَهً. (دانش آموزان به جز یک مسئله [همه] مسایل ریاضی را حل کردند.)

مستثنی: مَسأَلَهً / مستثنی مِنْهُ: مَسائِلَ الرّیاضیّاتِ

۱- سَهِرَ: بیدار ماند ۲- غضَّ عَینهُ: چشم بر هم نهاد ۳- فاضَ: لبریز شد ۴- اَلْخَشْیَه: پروا ۵- اَلْوِعاء: ظرف  6- ضاقَ: تنگ شد ۷- اتِسَّعَ: فراخ شد ۸- رَخُصَ: ارزان شد ۹- غَلا: گران شد

أُسْلوبُ الْحَصْرِ

حصر با إلّا:

■ «إلّا» در «اسلوب حصر» برای استثناء نمی آید؛ بلکه برای «اختصاص و حصر» است.

■ «حصر» یعنی اختصاص دادنِ چیزی به کسی یا موضوعی؛ مانند:

«ما فازَ إلَّا الصّادِقُ.» یعنی «کسی جز راستگو موفّق نشد.» یا «تنها راستگو موفّق شد.»

در این جمله موفّقیّت را به شخص راستگو منحصر کرده و از دروغگو سلب کرده ایم.

■ این اسلوب معمولاً هنگامی است که پیش از «إلّا» جمله منفی آمده و مستثنی مِنه ذکر نشده باشد؛ مثال:

ما حَفِظَ القَصیدَهَ إلّا کاظِم.   ←  تنها کاظم قصیده را حفظ کرد.

کسی جز کاظم قصیده را حفظ نکرد.

در جمله بالا «حفظ قصیده» تنها به کاظم اختصاص دارد و فقط در او حصر شده است.

■ در اسلوب حصر می توانیم عبارت را به صورت مثبت و مؤکَّد نیز ترجمه کنیم.

ما شاهَدْتُ فِی الْمَکْتَبَهِ إلّا کاظِماً   ←  در کتابخانه، تنها کاظم را دیدم.

در کتابخانه، کسی جز کاظم را ندیدم.

۱- در اسلوب حصر یافتن مستثنی و مستثنی منه از اهداف آموزشی و ارزشیابی نیست.

اِختَبِر نفسَکَ: تَرجِم العبارات التّالیَهَ ثُمَّ مَیِّز أُسلوبَ الحَصرِ مِن أُسلوب الاِستثناء.

(خودت را بیازما؛ عبارات زیر را ترجمه کن؛ سپس اسلوب حصر را از اسلوب استثنا جدا کن.)

۱- ﴿ وَ مَا الحَیاهُ الدُّنیا إلّا لَعِبٌ وَ لَهوٌ…﴾ (و زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است.) / أُسلوبَ الحَصرِ

۲- ﴿… لا یَیأَسُ مِن رَوحِ اللهِ إلّا القَومُ الکافِرونَ﴾( کسی به جز قوم کافران از رحمت خدا ناامید نمی شود.) / أُسلوبَ الحَصرِ

۳- ﴿إنَّ الإنسانَ لَفی خُسرٍ إلّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ﴾( همانا انسان در زیان است به جز آنان که ایمان آوردند و کارهاى نیک انجام دادند.) / أُسلوب الاِستثناء

۴- حَضَرَ جَمیعُ الطُّلّابِ فی صالَهِ الإِمْتِحاناتِ إلّا جَواداً. (همه دانش آموزان به جز جواد در سالن امتحانات حاضر شدند.) / أُسلوب الاِستثناء

۵- شارَکْتُ فی جَمیعِ الْمُبارَیاتِ إلّا کُرَهَ الْمِنضَدَهِ. (در همه مسابقات به جز تنیس روی میز شرکت کردم.) / أُسلوب الاِستثناء

۶- قَرَأتُ الکِتابَ التاریخیّ إلّا مَصادِرَهُ. (کتاب تاریخی به جز منابعش را خواندم.) / أُسلوب الاِستثناء

۷- اِشتَرَیتُ أنواعَ الفاکِهَهِ إلّا أناناسَ. (انواع میوه به جز آناناس را خریده ام.) / أُسلوب الاِستثناء 

۱- المَصادِر: منابع

التَّمارین

اَلتَّمْرینُ الأوّل: ابْحَثْ عَنْ کَلِمَهٍ مُناسِبَهٍ لِلتَّوضیحاتِ التّالیَهِ فی مُعْجَمِ الدَّرسِ. (در واژه نامه درس به دنبال واژه مناسبی برای توضیحات زیر بگرد.)

۱- صَبیٌّ قَبلَ سِنِّ البُلوغِ. (کودکی پیش از سنّ بلوغ.) الیافِع / الأمرَد

۲- جَعَلَهُ حُرّاً وَ أخرَجَهُ مِنَ العُبودیَّهِ. (او را آزاد کرد [قرار داد] و از بردگی درآورد.) أعتَقَ

۳- الرَّجُلُ أوِ المَرأهُ الکَبیرَهُ فِی السِّنِّ. (مرد یا زن بزرگسال.) العَجوز

۴- قِطعَهٌ مِنَ قُماشٍ یُلبَسُ فَوقَ المَلابِسِ کَالعِباءَهِ. (تکه ای پارچه که مانند چادر روی لباسها پوشیده می شود.) الرّداء

۵- ثَمَرَهٌ قِشرُها صُلبٌ وَ غَیرُ صالِحٍ لِلأکلِ، یُکسَرُ لِتَناوُلِها. (میوه ای که پوستش سخت است و نامناسب برای خوردن است؛ برای خوردنش شکسته می شود.) الجوز

اَلتَّمْرینُ الثّانی: إقرَأ النَّصَّ التّالیَ ثُمَّ تَرجِمِ الکلماتِ الحَمراء. (متن زیر را بخوان؛ سپس واژگان سرخ را ترجمه کن.)

دَخَلَ رَسولُ اللهِ (ص) فی مَسجِدٍ. کانَ فِی المَسجِدِ جَماعَتانِ. جَماعَهٌ یَتَفَقَّهونَ وَ جَماعَهٌ یَدعونَ اللهَ وَ یَسألونَهُ. فَقالَ: کِلَا الجَماعَتَینِ إلَی خَیرٍ. أمّا هؤلاءِ فَیَدعونَ اللهَ؛ وَ أمّا هؤلاءِ فَیَتَعَلَّمونَ وَ یُفَقِّهونَ الجاهِلَ. هؤلاءِ أفضَلُ. بِالتَّعلیمِ أُرسِلتُ. ثُمَّ قَعَدَ مَعَهُم.

پیامبر خدا وارد مسجدی شد. دو گروه در مسجد بودند. گروهی دانش فرا می گرفتند و گروهی به درگاهِ خدا دعا می کردند و از او درخواست می کردند. پس (ایشان) فرمودند: هر دو گروه در راه خوبی هستند؛ امّا اینها به درگاهِ خدا دعا می کنند؛ و امّا اینان دانش فرا می گیرند و نادان را دانا می کنند؛ اینان برترند. (من) برای یاد دادن برانگیخته شده ام. سپس با آنها نشست.

و الآنَ أجِب عَمّا یَلی حَسَبَ النَّصِّ. (و اکنون بر حسب متن به آنچه می آید پاسخ بده.)

۱- لِماذا جاءَت کَلِمَهُ «مَسجِدٍ» فِی المَرَّهِ الأُولَی بِدونِ أل وَ فِی المَرَّهِ الثّانیَهِ مَعَ أل؟  (چرا واژه «مسجد» بار نخست بدون «ال» و بار دوم با «ال» آمده است؟)

– زیرا کلمه مسجد بار اوّل ناشناس بود، یا به اصطلاح نکره بود و بار دوم، شناخته شده، یعنی به اصطلاح معرفه است.

۲- ما هُوَ نَوعُ هذِهِ الکَلِماتِ؟    التَّعلیم: مصدر باب تفعیل /  الجاهِل: اسم فاعل /  الأفضَل:‌ اسم تفضیل

۳- اُکتُب نَوعَ هذَینِ الفِعلَینِ وَ صیغَتَهُما وَ بابَهُما. (نوع این دو فعل و صیغه آن دو و بابشان را بنویس.)

یَتَفَقَّهونَ: فعلٌ مضارعٌ معلومٌ للغائبینَ من باب تفعّل

أُرسِلتُ: فعلٌ ماضٍ للمتکلم وحده مجهول من باب افعال

۴- أعرِبِ الکَلماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ: (اعراب واژگانی را که زیرششان خط است بازگو کن.)

اللهِ: مضاف الیه و مجرور / اللهَ: مفعول به و منصوب / خَیرٍ: مجرور به حرف جرّ / الجاهِلَ:       مفعول به و منصوب / أفضَلُ: خبر و مرفوع

۵- اُکتُب مُتَرادِف «جَلَسَ» وَ «بُعِثتُ» و «أحسَنُ» فی النَّصِّ. (مترادف «جَلَسَ» وَ «بُعِثتُ» و «أحسَنُ» در متن را بنویس.) قعَدَ(نشست) / أُرسلتُ(فرستاده شدم)  / أَفضَل: (برتر)

۶- اُکتُب جمعَ التَّکسیرِ لهذِهِ الأسماءِ: (جمع شکسته برای این اسمها را بنویس.) – رَسول: ج رُسُل، جاهِل: ج جُهّال، أفضَل: ج أفاضل و تَعلیم: ج تعالیم

۱- اَلصُّلبْ: سخت و سفت ۲- بحِارُ الْنوارِ، ج ۱، ص ۲۰۶ / مُنیهُ المُریدِ، ص ۱۰۶ (بِتصَرُّفٍ) ۳- تفَقَّهَ: دانا شد، دانش فرا گرفت ۴- فَقَّهَ: دانا کرد، دانش آموخت ۵- قَعَدَ: نشست

 الَتمرینُ الثاّلثُ: عَیِّن الکلمهَ الغریبهَ فی کُلِّ مَجموعَهٍ مَعَ بَیانِ السَّبَبِ. (واژه ناهماهنگ را در هر مجموعه با بیان سبب شناسایی کن.)

۱- الیافِع(جوان کم سال)  / الشّابّ(جوان)   /  الأمرَد(نوجوان بی ریش)   5      العَجوز(پیر)   /    الوِعاء(ظرف)     ■

۲-  الرَّصید(اعتبار مالی) ■   /   الرِّداء(بالاپوش)   /   الفُستان(پیراهن زنانه)   /     القَمیص(پیراهن)     / السِّروال(شلوار)    

۳- الأفراس(اسبها؛ فرَس)/     القَصیر(کوتاه)   ■    الکِلاب (سگها؛ کَلب)   /   الذِّئاب(گرگها؛ ذِئب)    /       الأُسود(شیرها؛ أَسَد)    

۴- الإخوَه(برادران؛ أخ)  /   الأُمَّهات(مادران؛ أمّ) /  الأجداد(نیاکان؛ جدّ)  /  الآبار(چاه ها؛ بِئر)  ■   /الأخَوات(خواهران؛ أُخت)  

۵- القِشر(پوست) /    الفَظّ(تندخو)      ■  /   الجِذع(تنه)  /   الغُصن(شاخه)  /    الثَّمَر(میوه) /

۶- الفَستُق(پسته)  /  الجَوز(گردو)  /   النَّوم(خواب)    ■    / العِنَب(انگور)       /    التُّفّاح(سیب)       

اَلتَّمرینُ الرّابِعُ: ضَعِ المُتَرادفاتِ وَ المُتَضادّاتِ فی مکانِهَا المُناسِب. (مترادف و متضاد را در جایگاه مناسبش بگذار)

غَلا(گران شد)≠ رَخُصَ (ارزان شد)/ الشِّراء(خرید)≠ البَیع(فروش) / اتَّسَعَ (فراخ شد) ≠ ضاقَ(تنگ شد) / أعطَی(داد) ≠ أخَذَ(گرفت) / الشَّمال(راست) ≠ الیَمین(چپ) 

قَدَرَ(توانست) = اِستَطاعَ / الدَّاء(بیماری) = المَرَض / الصَّبیّ (کودک) = الوَلَد (فرزند) / راحَ (رفت) = ذَهَبَ / الأعوام (سالها) = السِّنین / الرَّوح(رحمت) = الرَّحمَه / صارَ(گشت) = أصبَحَ

الَتمرینُ الخْامِسُ:

أ- تَرجِمِ الأفعالَ. (فعلها را ترجمه کن)

۱- تَقتَرِحنَ: پیشنهاد می دهیدرجاءً، اِقتَرِحنَ: لطفا پیشنهاد دهید۷- اِنفَتَحَ: گشوده شدلَم یَنفَتِح: گشوده نشد؛ گشوده نشده است
۲- تَبتَعِدُ: دور می شویلا تَبتَعِدْ: دور نشو۸- تَظاهَرَ: وانمود کردلا نتَظاهَرُ: وانمود نمی کنیم
۳- تُسرِعُ: می شتابیأسرِع: بشتاب۹- تَوَکَّلَ: توکّل کردسَنَتَوَکَّلُ: توکل خواهیم کرد
۴- یَعتَذِرُ: پوزش می خواهدأعتَذِرُ: پوزش می خواهم۱۰- عَلَّمْ: آموزش بدهعَلِّمْنی: به من آموزش بده
۵- قاتَلَ: جنگیدلا یُقاتِلْ: نباید بجنگد۱۱- یَرجِعُ: برمی گرددلَن یَرجِعَ: برنخواهد گشت
۶- اِستَهلَکَ: مصرف کردمَا استَهلَکنا: مصرف نکردیم۱۲- یَنجَحُ: موفّق می شودلِیَنجَحْ: باید موفق شود

ب- تَرجِمِ الأسماء. (اسمها را ترجمه کن)

۱- کَبُرَ: بزرگ شدالأکابِر: بزرگتران (جمع أکبَر) اسم تفضیل(أفعل)۷- اِحتَفَلَ: جشن گرفتالاِحتِفالات: جشن [گرفتن] ها مصدر
۲- نَدِمَ: پشیمان شدالنّادِمون: پشیمانها اسم فاعل(فاعل)۸- اِستَمَعَ: گوش فرا دادالمُستَمِعینَ: گوش فرادهندگان اسم فاعل
۳- عَمِلَ: کار کردالمَعمَل: کارگاه اسم مکان(مَفعَل)۹- غَفَرَ: آمرزیدالغَفّار: بسیار آمرزنده اسم مبالغه (فعّال)
۴- نَصَرَ: یاری کردالمَنصورات: یاری شدگان اسم مفعول (مفعول)۱۰- لَعِبَ: بازی کردالمَلاعِب: ورزشگاهها (جمع ملعب) اسم مکان
۵- شَجَّعَ: تشویق کردالمُشَجِّعَه: تشویش کننده اسم فاعل۱۱- صَغُرَ: کوچک شدالصُّغرَی: کوچک تر/ کوچکترین اسم تفضیل(فُعلی)
۶- عَیَّنَ: مشخّص کردالمُعَیَّن: مشخص شده اسم مفعول۱۲- دَرَّسَ: درس دادالتَّدریس: درس دادن مصدر
انواع فعل در عربی

اَلتَّمرینُ السّادِسُ: عَیِّنِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (نقش واژگانی را که زیر آنها خط است شناسایی کن)

۱- مُداراهُ النّاسِ نِصفُ الْإیمانِ. (نرم‌خویی با مردم نیمی از ایمان است.)

مُداراهُ: مبتدا / النّاسِ: مضاف الیه / نِصفُ: خبر/ الْإیمان: مضاف الیه

۲- عَدوٌّ عاقلٌ خَیرٌ مِن صَدیقٍ جاهِلٍ. (دشمن خردمند بهتر از دوست نادان است.)

عَدوٌّ: مبتدا / عاقلٌ: صفت / خَیرٌ: خبر / صَدیقٍ: مجرور به حرف جرّ/ جاهِلٍ: صفت

۳- یا حَبیبی، لا تقُلْ کَلاماً إلَّا الحَقَّ أبَدَا.ً (ای دوست، هرگز سخنی به جز حق را نگو.) / کَلاماً: مفعول / الحَقَّ: مستثنی

۴- العِلمُ فِی الصِّغَر کَالنَّقشِ فِی الْحَجَرِ. (دانش در خردسالی مانند نقش در سنگ است.) / النَّقشِ: مجرور به حرف جرّ / الْحَجَرِ: مجرور به حرف جرّ

۵- أَضعَفُ النّاسِ مَنْ ضَعُفَ عنَ کِتمانِ سِرّهِ. (ضعیف ترین مردم کسی است که از پوشاندن رازش ناتوان باشد.)

أَضعَفُ: مبتدا / الناّسِ: مضاف الیه / کِتمانِ: مجرور به حرف جرّ / سِرّ: مضاف الیه

الَتمَّرینُ السّابِعُ:

أ. اِبْحَثْ عَنِ الْأسَماءِ التّالیَهِ فی ما یَلی. (در آنچه می آید به دنبال اسمهای زیر باش.)

(اسِمِ الفْاعِلِ وَ اسْمِ المَفعولِ وَ اسْمِ المُبالغَهِ وَ اسْمِ التفَّضیلِ وَ اسْمِ المَکانِ)

۱- ﴿إنَّ النَّفْسَ لَأمّارَهٌ بِالسّوءِ….﴾ [یوسُف: ۵۳] (همانا نفس به بدی بسیار دستوردهنده است.) / الأمّارَه: اسْمِ المُبالغَهِ

۲- اِعْلَمْ بِأنَّ خَیْرَ الْإخوانِ أقدَمُهُم. (بدان که  بهترین برادران کهن ترینشان است.)/ خَیْر: اسْمِ التفَّضیلِ / أقدَم: اسْمِ التفَّضیلِ

۳- أکْبَرُ الْحُمقِ الْإغراقُ فِی الْمَدحِ وَ الذَّمِّ. [اَلْإمامُ عَلیٌّ] (بزرگترین نادانی زیاده روی در ستایش و نکوهش است.) / أکْبَر: اسْمِ التفَّضیلِ

۴٫ طَلَبُ الْحاجَهِ مِنْ غَیْرِ أهْلِها أشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ. [اَلْإمامُ عَلیٌّ] (درخواست نیاز از نااهلش، سخت تر از مرگ است.) / أشَدّ: اسْمِ التفَّضیلِ

۵٫ قُمْ عَنْ مَجلِسِکَ لأبیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ إنْ کُنت أمیراً. (اگرچه فرمانده باشی، برای پدرت و آموزگارت از نشستنگاهت برخیز.) / مَجلِسِ: اسْمِ المَکانِ / مُعَلِّمِ: اسِمِ الفْاعِلِ

۶-. یَومُ الْعَدلِ عَلَی الظّالِمِ أشدُّ مِن یوم الجَوْر علی المَظلوم. (روز داد بر ستمگر سخت تر از روز بیداد بر ستم دیده است.) / الظّالِمِ: اسِمِ الفْاعِلِ/ أشَدّ: اسْمِ التفَّضیلِ / المَظلوم: اسْمِ المَفعولِ

ب. أَعْرِبْ ما أُشیرَ إلَیهِ بِخَطٍّ. (اعراب آنچه را با خط به آن اشاره شده بازگو کن.)

النَّفْسَ: اسم إنّ؛ منصوب به فتحه / لَأمّارَهٌ: خبر إنّ؛ مرفوع به ضمّه

خَیْرَ: اسم إنّ؛ منصوب به فتحه / الْإخوانِ: مضاف الیه؛ مجرور به کسره / أقدَمُ: خبر إنّ؛ مرفوع به ضمّه

أکْبَرُ: مبتدا؛ مرفوع به ضمّه / الْحُمقِ: مضاف الیه؛ مجرور به کسره / الْإغراقُ: خبر؛ مرفوع به ضمّه

طَلَبُ: مبتدا؛ مرفوع به ضمّه / أشَدُّ: خبر؛ مرفوع به ضمّه

مَجلِسِ: مجرور به حرف جاریَومُ: مبتدا؛ مرفوع به ضمّه / الْعَدلِ: مضاف الیه؛ مجرور به کسره / أشدُّ: خبر؛ مرفوع به ضمّه / یوم: مجرور به حرف جر / المَظلوم: مجرور به حرف جر

ترجمه «کل»
پی دی اف درس سوم عربی پایه دوازدهم انسانی
آموزش و ترجمه درس سوم؛ ثلاث قصص قصیره؛ آپارات
قواعد عربی: اسلوب استثنا و اسلوب حصر؛ آپارات
حل تمارین درس سوم؛ ثلاث قصص قصیره؛ آپارات
آموزش و ترجمه درس سوم؛ ثلاث قصص قصیره؛ یوتیوپ
قواعد عربی: اسلوب استثنا و اسلوب حصر؛ یوتیوپ
حل تمارین درس سوم؛ ثلاث قصص قصیره؛ یوتیوپ