۱- آفرین جان آفرین پاک را
آن که جان بخشید و ایمان خاک را
قلمرو زبانی: آفرین: احسنت؛ زه / جان آفرین: آفریننده جان / را: حرف اضافه به معنای «بر، به» / بخشیدن: ارزانی داشتن (بن ماضی: بخشید؛ بن مضارع: بخش) / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن/ پاک، خاک: جناس؛ پساوند / خاک: مجاز از خاکیان / واژه آرایی: جان / جناس همسان: آفرین(۱- احسنت ۲- آفریننده) / واج آرایی: «ا» / حروف پساوند: اک(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ک» / ردیف: را.
بازگردانی: آفرین بر خدای پاک و آفریننده جان که به خاکیان جان و ایمان داد.
۲- عرش را بر آب بنیاد او نهاد / خاکیان را عمر بر باد او نهاد
قلمرو زبانی: عرش: تخت؛ اورنگ ایزدی / نهادن: قرار دادن (بن ماضی: نهاد؛ بن مضارع: نه) / را: اضافه گسسته / قلمرو ادبی: بر باد نهادن: کنایه از ناپایداری، از بین رفتنی و سست / واژه آرایی: او؛ نهاد / واج آرایی: «ا» / حروف قافیه: اد(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «د» / ردیف: او نهاد / تناسب: آب؛ باد؛ خاکی
بازگردانی: او بنیاد و پایه عرش را بر آب نهاد و جانداران خاکی را میرا آفرید.
۳- آسمان را در زبردستی بداشت / خاک را در غایت پستی بداشت
قلمرو زبانی: داشتن: نگه داشتن؛ پروردن / زبردستی: بلندی و اوج / غایت: نهایت / قلمرو ادبی: زبردستی، پستی: تضاد / خاک: مجاز از زمین / زبردستی، پستی: پساوند / واج آرایی: «ا» / حروف قافیه: ﹷ ستی (مصوت + صامت+ صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ت» / ردیف: بداشت / شبه موازنه / تضاد: زبردستی، پستی / تضاد: آسمان، خاک
بازگردانی: آسمان را در اوج بلندی نگاه داشت و زمین و خاک را بی اندازه پست و خوار کرد.
۴- آن یکی را جنبش مادام داد / وان دگر را دایما آرام داد
قلمرو زبانی: جنبش: پویش؛ حرکت / مادام: پیوسته / آرام: بی جنبش / را: به معنای «به» / قلمرو ادبی: جنبش، آرام: تضاد / مادام، آرام: پساوند / واج آرایی: «د» / حروف قافیه: ام(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «م» / ردیف: داد
بازگردانی: به آسمان حرکت پیوسته را داد و به زمین بی حرکتی.
گوشزد: بر بنیاد فیزیک نوین، حرکت نسبی است. زمین نیز مانند ستارگان پویان و جنبان است. از چشم انداز زمینیان، آسمان در حرکت است و زمین ناجنبان و آرام. این دیدگاه با دانش امروز ما سازگار نیست.
۵- آسمان چون خیمهای بر پای کرد / بی ستون کرد و زمینش جای کرد
قلمرو زبانی: خیمه: چادر، خرگاه / را در مصراع نخست حذف شده است / قلمرو ادبی: چون خیمهٔ: تشبیه / پای، جای: جناس / واج آرایی: «ر» / حروف قافیه: ای (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ا» / ردیف: کرد / واژه آرایی: کرد / تضاد: آسمان، زمین
بازگردانی: آسمان را مانند چادری، بر پا کرد و آن را بدون ستون آفرید و ستونهای آسمان را روی زمین جای کرد.
۶- کرد در شش روز هفت انجم پدید / وز دو حرف آورد نه طارم پدید
قلمرو زبانی: انجم: ج نجم، سیارگان / هفت انجم: ماه، تیر، ناهید، خورشید، بهرام، اورمزد، کیوان / طارم: گنبد / دو حرف: منظور فعل «کُن» در عربی است / نه طارم: نه طبقه آسمان؛ فلک (ماه) فلک عطارد (تیر) فلک زهره (ناهید) فلک شمس (آفتاب) فلک مریخ (بهرام) فلک مشتری (اورمزد) فلک زحل (کیوان) و بالاتر ازین هفت دو فلک دیگراست فلک ستارگان ایستاده و فلک نهم یا فلک الافلاک. / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان آفرینش جهان و آیه: «و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون» / طارم: استعاره از فلک آسمان / انجم، طارم: قافیه / واج آرایی: «د» / حروف قافیه: ﹹ م (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «م» / ردیف و واژه آرایی: پدید
بازگردانی: در شش روز ستارگان را پدید آورد و از دو حرف «کن» نه طبقه آسمان را هستی بخشید.
۷- مهرهٔ انجم ز زرین حقه ساخت / با فلک در حقه هر شب مهره باخت
قلمرو زبانی: مهره: هر چیز گرد، مطلق گلوله و گرد / انجم: ج نجم، سیارگان / زرین: طلایی / حقه: ظرف کوچک / قلمرو ادبی: مهرهٔ انجم: اضافه تشبیهی / زرین حقه: استعاره از «خورشید» یا «؟» / مهره باختن: کنایه از قماربازی / ساخت، باخت: جناس؛ قافیه / واج آرایی: «ر» / حروف قافیه: اخت (مصوت + صامت+ صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ت» / واژه آرایی: مهره؛ حقه / در؛ هر: جناس
بازگردانی: سیاره ها را که مانند مهره اند، از حقه طلایی (خورشید) ساخت و با آسمان هر شب شعبده بازی کرد [رفتن و پدیدار شدن ستاره ها].
پیام: آفرینش سیاره ها
۸- دام تن را مختلف احوال کرد / مرغ جان را خاک در دنبال کرد
قلمرو زبانی: مرغ: پرنده / قلمرو ادبی: دام تن: اضافه تشبیهی / مرغ جان: اضافه تشبیهی / تن، جان: تضاد / واج آرایی: «ر» / حروف قافیه: ال (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ل» / ردیف: کرد
بازگردانی: تن را که مانند دام جان است دگرگونی پذیر گردانید [گاه خوش است و گاه ناخوش] و جان ما را که مانند مرغ است اسیر خاک کرد.
۹- بحر را بگذاشت در تسلیم خویش / کوه را افسرده کرد از بیم خویش
قلمرو زبانی: بحر: دریا / تسلیم: سرنهادن / افسرده: یخ زده، منجمد / بیم: ترس / قلمرو ادبی: بحر … خویش: جانبخشی
بازگردانی: کاری کرد که دریا به فرمان او باشد و کوه را از ترس خودش منجمد گردانید.
پیام: آفرینش دریا و کوه
۱۰- بحر را از تشنگی لب خشک کرد / سنگ را یاقوت و خون را مشک کرد
قلمرو زبانی: لب: ساحل / یاقوت: سنگی گران بها / مُشک: گونه ای عطر که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید / قلمرو ادبی: خشک، مشک: جناس / جانبخشی در مصراع نخست
بازگردانی: دریا را کنار ساحل خشک آفرید. سنگ را تبدیل به یاقوت کرد و خون آهو را تبدیل به عطر مشک گردانید.
۱۱- روح را در صورت پاک او نمود / این همه کار از کفی خاک او نمود
قلمرو زبانی: نمودن: نمایاندن، نشان دادن / قلمرو ادبی: کف: مجاز از مقدار اندک / پاک؛ خاک: جناس، پساوند (قافیه) / ردیف: او نمود
بازگردانی: خداوند، روح انسان را به شکلی پاک و نیالوده نشان داد و همه این کارهای شگفت را از انسان که از کفی خاک آفریده شده، جلوه گر کرد.
پیام: آفرینش انسان