حسن تعلیل

هر گاه شاعر و نویسنده برای موضوعی، دلیل غیر واقعی و ادبی، امّا دلپذیر و هنری بیاورد، به حسن تعلیل دست می‌یابد. به این آرایه بهانگی نیک یا بهانگی هنری نیز گفته می‌شود. همیشه در این آرایه «چرا» نهفته است.

تا چشم بشر نبیندت روی  /    بنهفته به ابر چهر دلبند

☼  سراینده علت ابرپوش بودن قله دماوند را این می‌داند که بشر چهره دماوند را نتواند ببیند.

حسن تعلیل

برای آگاهی بیشتر از آرایه حسن تعلیل اینجا را کلیک کنید.

به سرو گفت کسی میوه‌‌ای نمی آری؟ / جواب داد که آزادگان تهی دست اند

گوشزد:‌ همیشه در حسن تعلیل «چرا» و « زیرا» را می توان در نظر گرفت.

بازگردانی: چرا ای سرو میوه نمی آوری؛ زیرا من آزاده ام و آزادگان هیچ چیزی ندارند.

سعدی دلیلی هنری و لطیف برای میوه ندادن سرو بیان کرده است. این دلیل غیرواقعی و ادعایی است و زیبایی آفرینی بیت از همین علت سازی خیالی است.

تویی بهانه آن ابرها که می گریند / بیا که صاف شود این هوای بارانی (قیصر امین پور)

بازگردانی: چرا ابرها می گریند؟ به خاطر تو؛ تو بیا تا هوای بارانی صاف شود.

نرگس همی رکوع کند در میان باغ / زیرا که کرد فاخته بر سرو مؤذنی (منوچهری)

بازگردانی: چرا گل نرگس در میان باغ خم شده است؟ زیرا فاخته (قمری) دارد بانگ نماز سر می دهد.

باران همه بر جای عرق می چکد از ابر / پیداست که از دست کریم تو حیا کرد (قاآنی شیرازی)

بازگردانی: چرا از ابر باران عرق می بارد؟ زیرا از دست بخشنده تو شرمنده شده است.

رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار، / گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد (حافظ)

بازگردانی: چرا ابر بر گل سمن (یاسمن) و سنبل و نسرین می گرید؟ ‌زیرا از بدعهدی روزگار گله مند است.

از آن مرد دانا دهان دوخته است، / که بیند که شمع از زبان سوخته است (سعدی)

بازگردانی: چرا مرد دانا خاموش و دهان دوخته است؟ زیرا می بیند که شمع به خاطر زبانش نابود شده است.

هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری؟

یعنی که نمودند در آیینه صبح / از عمر شبی گذشت و تو بی خبری (خیام)

بازگردانی: چرا خروس بامدادی در سپیده دم می خواند؟ زیرا می خواهد به تو بگوید که شبی از عمرت گذشت و تو هنوز غافل و نادانی.

کدام خرمن گل را کشیده در آغوش / کز آب آینه بوی گلاب می آید

حسن تعلیل: چرا گلاب بوی عطر می دهد زیرا گل را در آغوش کشیده است.

دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان / زیراکه آن مه بیش تر در ابرها پنهان شود

حسن تعلیل: چرا چشم عاشقان پر از اشک است زیرا دلبر بتواند پشت ابر اشک پنهان شود.

خمیده پشت از آن گشتند پیران جهان دیده / که اندر خاک می جویند ایام جوانی را

حسن تعلیل: چرا سالخوردگان قدشان خمیده شده است زیرا خم شده اند تا جوانی خود را در خاک بازبیابند.

عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت / که چندین گل اندام در خاک خفت

حسن تعلیل: چرا روی دشت پر از گل است زیرا دختران زیباروی بسیاری در آن به خاک سپرده شده است.

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی / هنوز می پرد از شوق چشم کوکب ها

حسن تعلیل: چرا ستارگان چشمک می زنند برای اینکه تو ناز و کرشمه برای آسمان کرده ای.

زان فشانم اشک در هر رهگذاری / تا به دامان تو ننشیند غباری

حسن تعلیل: چرا بر رهگذر اشک می فشانم؟ برای اینکه تو خاک آلود نشوی.

تا چشم بشر نبیندت روی / بنهفته به ابر چهر دلبند

حسن تعلیل: چرا پیرامون کوه دماوند را ابر گرفته است؛ زیرا کوه نمی خواهد مردم چهره او را ببینند.

درختان را دوست می‌دارم / که به احترام تو ایستاده‌اند

حسن تعلیل: چرا درختان را دوست دارم؛ برای اینکه به احترام امام حسین برخاسته اند.

می‌خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست / از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت

حسن تعلیل: چرا گل غنچه شده و دهانش بسته مانده است؛ زیرا می خواست از رنگ و بوی دوست دم زند و لاف زیبایی زند.

از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش / غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست

حسن تعلیل: چرا شکر در آب و عرقیات حل می شود؛ زیرا از لب شیرین یار من شرمنده است.

اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب / خجل از کردهٔ خود پرده دری نیست که نیست

حسن تعلیل: چرا اشک من سرخ و خونین است؛ زیرا از بی حیایی و پرده دری خود شرمنده است.

بید مجنون در تمام عمر سر بالا نکرد / حاصل بی‌حاصلی نبود به جز شرمندگی

حسن تعلیل: چرا درخت بید مجنون سرش را بالا نمی کند؛ زیرا این درخت میوه ندارد و از این بی باری شرمنده است.

ز بهر آنکه همی­ گرید ابر بی­ سببی / همی بخندد بر ابر، لاله و گلزار

حسن تعلیل: چرا گل ها می شکفند و می خندند؛ برای اینکه از گریه بی دلیل ابر خنده شان گرفته است.

پیش­ دهنت پسته ز تنگی زده لاف / ز آن­ است­ که­­ هرکس ­دهنش ­پاره­ کند (سنا)

حسن تعلیل: چرا مردم دهان پسته را باز می کنند و آن را می درند؛ زیرا پسته در برابر دهان زیبا و کوچک تو لاف زیبایی زده است.

دشمن زندگی است موی سپید / روی دشمن سیاه باید کرد 

حسن تعلیل: چرا مردم موی سپیدشان را سیاه می کنند؛ برای اینکه موی سپید دشمن زندگی است و دشمن باید همیشه روسیاه و شرمنده شود.

  نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم / همه بر سر زبانند و تو در میان جانی (سعدی (

حسن تعلیل: چرا درباره تو هیچ سخنی نمی گویم؛ برای اینکه تو در میان جان منی و دیگران سر زبان منند.

 باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ / زانکه دیوانه همان به که زنجیر بود

حسن تعلیل: ای حافظ از آن گیسوی مشکین یار دل بازمگیر؛ زیرا تو دیوانه ای و دیوانه بهتر است که به زنجیر کشیده شود. گیسوی یار نیز پرشکن و زنجیرمانند است.

گفتم این سلسله زلف بتان از پی چیست / گفت حافظ گله ای از دل شیدا می‌کرد )حافظ ( 

حسن تعلیل: چرا دلبران جهان گیسوان بلند دارند؛ برای اینکه حافظ دل دیوانه اش گله مندند و می خواهد دلش را به زنجیر بکشد.

تا چشم تو ریخت خون عشاق / زلف تو گرفت رنگ ماتم

حسن تعلیل: چرا زلف یار مشکین و سیاه است؛ زیرا دلشدگان خود را کشته است و ازین رو جامه سیاه دربر کرده است.

 گر شاهدان نه دنیی و دین می برند و عقل / پس زاهدان برای چه خلوت گزیده اند؟

حسن تعلیل: چرا زاهدان به کوه ها پناه می برند و تنها می زیند؛ زیرا زیبارویان دین و خرد مردم را می دزدند.

من که باشم کز چو من بی قدر یاد آورده ای / نامه از ننگ همین معنی به خود پیچیده است

حسن تعلیل: چرا نامه لوله می شود؛ زیرا خود را بسیار بی ارزش احساس می کند.

آن زلف مشکبار بر آن روی چون بهار /   گر کوته است کوتهی از وی عجب مدار

شب در بهار روی نهد سوی کوتهی / و آن زلف چون شب آمد و آن روی چون بهار

حسن تعلیل: چرا موی دلبر من کوتاه است؛ زیرا مانند شب است شب در بهار کوتاه تر است و زلف یار مانند شب و چهره یار مانند بهار؛ پس باید کوتاه باشد.

دلم خانه مهر یار است و بس / از آن می نگنجد در آن کین کس  «سعدی»

حسن تعلیل: چرا در دل من کینه هیچ کس نمی گنجد؛ زیرا دل من خانه عشق دلبر است و جای خالی در آن نمانده است.

چون صبح صادق آمد راست گفتار/ جهان در زر گرفتی محتشم وار «نظامی»

حسن تعلیل: چرا بامداد همه جا را آفتاب می گیرد؛ زیرا بامداد راستگو است.

کی عیب سر زلف بت از کاستن است / چه جای به غم نشستن و خاستن است

روز طرب و نشاط و می خواستن است / کاراستن سرو ز پیراستن است

حسن تعلیل: چرا گیسوی کوتاه دلبر عیبش به شمار نمی رود؛ زیرا را درخت سرو را با پیراستن زیبا می کنند. دلبر من نیز مانند سرو است.

بنالد جامه چون از هم بدرّی /  بگرید رز چو شاخ او ببرّی

حسن تعلیل: چرا پارچه را که از هم می دری صدا می دهد؛ زیرا پارچه دارد ناله می کند. چرا درخت مو را که می شکنی از آن شیره بیرون می آید؛ زیرا درخت مو دارد گریه می کند

به صدق کوش که خورشید زاید نفست / که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

حسن تعلیل: چرا بامداد نخست تیره و تار است؛ زیرا آدمی دروغگو ست.

در بین مردمان چو وفایی ندید ابر / اشکش روان به سوی زمین شد ز آسمان

حسن تعلیل: چرا ابر باران می بارد؛ زیرا از بی وفایی مردم جهان ناخوشدل و غمگین است.

من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه / تا باز جوان شوم و نو کنم گناه

چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند / من موی از مصیبت پیری کنم سیاه

حسن تعلیل: چرا من مویم را رنگ می کنم؛ زیرا از پیری ام ناخوشدلم و سوگوار جوانی ام هستم.

تا نه تاریک بود سایه انبوه درخت / زیر هر برگ، چراغی بنهد از گلنار

حسن تعلیل: چرا درخت انار پر از گلنار و شکوفه است؛ زیرا نمی خواهد زیر درخت از انبوهی شاخه ها تاریک باشد.

خاک بغداد به مرگ خلفا می‌گرید / ور نه این شط روان چیست که در بغداد است

حسن تعلیل: چرا از کنار بغداد رودخانه می گذرد؛ زیرا خاک بغداد از مرگ خلفا غمگین است و پیوسته گریه می کند.

تو قلب فسردهٔ زمینی / از درد ورم نموده یک چند

حسن تعلیل: چرا کوه دماوند بلند است زیرا به خاطر دردمندی ورم کرده است.

چوب را آب فرو می نبرد حکمت چیست / شرمش آید ز فروبردن پرورده خویش

حسن تعلیل: چرا چوب در آب فرو نمی رود و روی آب می ماند؛ زیرا آب خجالت می کشد که پرورده خودش را غرق کند.

نی که می نالد همی در مجلس آزادگان / زان همی نالد که بر وی زخم بسیار آمده است

حسن تعلیل: چرا نی همیشه ناله می کند؛ زیرا به او زخم و ضربه های زیادی زده شده است.

مرا نصیب غم آمد به شادی همه عالم  / چرا که از همه عالم محبت تو گزیدم

حسن تعلیل: چرا در جهان تنها من غمگینم و دیگران شاد؛ زیرا فقط من محبت تو را انتخاب کرده ام.

خورشید فروزنده شبی پرده نشین شد /  کامد بدر از پرده مه چارده تو

حسن تعلیل: چرا خورشید غروب کرد؛ برای اینکه یار زیبای من از پرده بیرون آمد.

 آز آن مرد دانا دهان دوخته است /   که بیند که شمع از زبان سوخته است

حسن تعلیل: چرا مرد دانا خاموش است؛ زیرا می بیند شمع به خاطر زبانش می سوزد.

هزار پیرهن از شوق می کند پاره / به گوش غنچه چو بانگ هَزار می آید

حسن تعلیل: چرا گل شکفته است؛ زیرا به گوشش آواز بلبل رسیده است.

از غم داغ گل رخان از خاک  / لاله، در خون تپیده می آید

حسن تعلیل: چرا لاله ای که از خاک می روید سرخ رنگ است؛ زیرا در آن خاک زیبارویان بسیاری خاک شده اند و لاله از این موضوع غمگین است.

از صوفی پرسیدن هنگام غروب، خورشید چرا زرد رو است؟ گفت: از بیم جدایی.

حسن تعلیل: چرا خورشید زردرنگ است؛ برای اینکه از جدایی ترسیده است.

سعیدجعفری
جعفری سعید
جعفری سعید

بگفت اې هوادار مسکین من / برفت انگبین یار شیرین من،

چو شیرینی از من به‌در می‌رود / چو فرهادم آتش به سر می‌رود (سعدی)

حسن تعلیل: چرا در آتش عشق می سوزم؛ برای اینکه یار مانند انگبین است و از دست دادن انگبین برایم دردناک.

گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد / اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

حسن تعلیل: ای سعدی، چرا چهره ات زرد شده است؛ برای اینکه عشق کیمیاست و وجود بی ارزشم را مانند زر ارزشمند کرده است.

قادری بر هر چه می‌خواهی مگر آزار من  / زانکه گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست

حسن تعلیل: چرا نمی توانی مرا بیازاری؛ زیرا اگر شمشیر هم بر گردن من نهی این کار آزار به شمار نمی رود.

ورنگشته است ابرویش عاشق، چرا شد گوژپشت / ورنه می‌ خورده است چشمش از چه باشد در خمار

حسن تعلیل: چرا ابروی یار کمانی شکل است؛ زیرا عاشق است. چرا چشمش خمار است؛ زیرا باده خورده است.

دانی چرا در سیر خویش بر خویش می لرزد قلم؟ / ترسد که ظلمی را کند در حق مظلومی رقم

حسن تعلیل: چرا هنگام نوشتن قلم می لرزد و تکان می خورد؛ زیرا می ترسد که در حق ستمدیده ای ستمی روا بدارد.

ذره را تا نبود همت عالی حافظ  /   طالب چشمه خورشید درخشان نشود    «حافظ»

حسن تعلیل: چرا ذره به دنبال خورشید می رود؛ زیرا دارای اراده نیرومند است.

خودآزمایی

  1. برای شعر زیر آرایه حسن تعلیل بیابید و آن را گزارش کنید:

الف) باران همه برجای عرق می‌چکد از ابر / پیداست که از روی لطیف تو حیا کرد.

ب) دلم خانه مهر یار است و بس / از آن می‌نگنجد در آن کین کس.

  • در کدام گزینه «حسن تعلیل» دیده می‌شود؟                                                            (سراسری ریاضی، ۸۳)

الف) هــمیشه تــا بــر آید مــاه و خورشیـد                       مــــرا بــــاشـــد بــــه وصــــل یــــار امید

ب) اگــر چــه تــلــخ باشــد فــرقــت یــــار                      در او شــیــــریــن بــــود امــــیــد دیــــدار

پ) کسی که سبزتر است از هزار بار بهار                     کـسی شگفت کسی آن چنـان که می‌دانــی

ت) بــشکن دل بـی نوای مــا را ای عــشق                      این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است

  • در کدام گزینه «حسن تعلیل» دیده می‌شود؟

الف) بنالد جـــامه چون از هم بدری                              بگـــــــرید رز چو شاخ او ببری

ب) خرد را تو روشن بصر کرده‌ای                              چراغ هــــــــدایت تو بر کرده‌ای

پ) مهندس بسی جـــوید از رازشان                              نداند که چون کـــردی آغازشـان

ت) همه آفــــریدست بالا و پســــت                               توئی آفرینندهٔ هـــــــر چه هسـت

  • در کدام گزینه «حسن تعلیل» دیده می‌شود؟                                                         (سراسری خارج کشور، ۸۵)

الف) پسته، دهن‌بسته زان بود کـه نـدارد                         چــربی و شیرینی زبــان کــه تــو داری

ب) در نظرم آفتــاب ســایه نشین اســت                          زیــر کــله روی دل سـتان کــه تو داری

پ) هرگز نبود سرو به بالا که تو داری                          یا مــه به صــفای رخ زیبا کــه تو داری

ت) بسیار بود سـرو روان و گــل خندان                          لیکن نه بدین صورت و بالا که تو داری

  • در کدام گزینه «حسن تعلیل» به کار رفته است؟

الف) دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود                    جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند

ب) به صدق کوش که خورشید زاید از نفست                  که از دروغ سیه روی شد صبح نخـست

پ) شب‌است وشاهد وشمع وشراب وشیرینی                   غنیمت است چنین شب که دوسـتان بینی

ت) در خزان از عندلیبان بانگ افسوسی نخاست                   چون ورق برگشت چشم یاری از یاران مدار

  • در کدام گزینه «حسن تعلیل» به کار رفته است؟      (سراسری تجربی، ۸۱)

الف) آمد بهار عاشقان، معشوق گل رخسار کو                 بر بیدلان شد باغ ها، آخر بگو دلدار کو

ب) نــیــــایــش در دل خــســـرو اثــــر کــــرد                 دلــش را چــون فلــک زیر و زبـر کــرد

پ) در این چـمن که ز پیری خمیده شد کــمرم                  ز شاخ‌‌های  بقا بعد از این  چه بهره بـرم

ت) خمیده پشت از آن گشتند پیران جهان دیـده                  که اندر خــاک می‌جویند ایام جــوانی را

  • در کدام گزینه «حسن تعلیل» به کار نرفته است؟                                                            (سنجش، ۸۹)

الف) تــا چشــم بشــر نبــیندت روی / بـنــهــفتــه بــه ابــر چــهر دل بــنــد

ب) ای روشن خدا / چاه از آن زمان که تو در آن گریستی جوشان است

پ) از آن مرد دانا دهان دوخته است / که بیند که شمع از زبان سوخت ست

ت) کدام وام دار ترید / دین به تو یا تو بدان/هیچ دینی نیست که وام دار تو نیست

  • در کدام گزینه «حسن تعلیل» دیده نمی‌شود؟                                                            (سراسری خارج کشور، ۸۸)

الف) عــجب نیست از خـاک اگــر گل شکفت                   کــــه چـــنــدیـــن گـــل انـــدام در خـــاک خـــفـــت

ب) خورشید فروزنــده شبی پــرده نشین شــد                   کــــامــــد بــــه در از پــــرده مــــه چــــارده تـــــو

پ) اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عـجب                   خجل از کــــــردۀ خــود پـرده‌دری نیست که نیست

ت) هرگه به صد کرشمه پــری‌وار بــگذری                   بــــر چشــم خــود فــرشـــتــه کــشد خــاک راه تــو

  •  در کدام گزینه «حسن تعلیل» به کار رفته است؟                                                       (سراسری زبان، ۸۴)

الف) تویی بهـــــانۀ آن ابرها کــه می‌گـریند                     بیا که صــاف شود ایــن هــوای بــارانی

ب) در کارگاه عشق است تدبیر عقل بی کار                    طــوفان نـمی‌کند گــوش تـعلیم ناخدا را

پ) در سیاهی می‌توان گل چید ازآب حـیات                     گریـه را باشد اثر دامان شــب ها بیشتر

ت) بدار دست ز اصلاح دل چو شد بی درد            گلی که نیست در او نکهتی گلاب مـکن