
سیلویا پلات در سال ۱۹۳۲ از خانوادهای متوسط در شهر بوستون، ایالت ماساچوست زاده شد و در هشت سالگی نخستین شعر خود را سرود. وی دختری حساس بود و کمی کمال گرا، دانشجویی دوست داشتنی، هنجارگرا و همیشه برنده بهترین جایزه ها. در سال ۱۹۵۰ راتبه دانشسرای اسمیت را به دست آورد و در همان جا بیش از چهارصد قطعه شعر سرود.
در تابستان همان سالها، برای نخستین بار با خوردن قرص، به خودکشی دست یازید. این اقدام در یکی از رمانهایش که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد، بازتافته است. پس از بهبودی، بار دیگر موفقیتهای ادبی بسیاری به دست آورد. در سال ۱۹۵۵ از دانشسرای اسمیت دانش آموخته شد و راتبه دانشگاه کمبریج انگلستان را گرفت.
در سال ۱۹۵۶ با تد هیوز، سرایندهای انگلیسی پیوند زناشویی بست و در سال ۱۹۶۰، در بیست و هشت سالگی نخستین کتاب خود را به نام کلوسوس در انگلستان منتشر کرد. او و هیوز برای مدت کوتاهی در دهکده ای در دوون انگلستان به سر بردند؛ اما هنوز نخستین فرزندشان دو ساله نشده بود که پیوندشان گسست.
دریغ که سیلویا پلات در ۱۱ فوریه ۱۹۶۳ در سن سی سالگی از نو در اندیشه خودکشی افتاد و با گاز خود را خپه کرد. دو سال پس از مرگ وی، آریل، جُنگی از واپسین سروده های او را زیر چاپ برد.
Sylvia Plath
I am silver and exact. I have no preconceptions.
Whatever I see I swallow immediately
Just as it is, unmisted by love or dislike.
I am not cruel, only truthful‚
The eye of a little god, four-cornered.
Most of the time I meditate on the opposite wall.
It is pink, with speckles. I have looked at it so long
I think it is part of my heart. But it flickers.
Faces and darkness separate us over and over.
Now I am a lake. A woman bends over me,
Searching my reaches for what she really is.
Then she turns to those liars, the candles or the moon.
I see her back, and reflect it faithfully.
She rewards me with tears and an agitation of hands.
I am important to her. She comes and goes.
Each morning it is her face that replaces the darkness.
In me she has drowned a young girl, and in me an old woman
Rises toward her day after day, like a terrible fish.
♣♣♣♣♣



(آیینه) Mirror
در این شعر، آینه نماد راستی ناب است. ابزاری که جهان را همانگونه که هست بازمی تاباند، بی اینکه احساسات انسانی همچون مهر و کین بر آن اثر بنهد. در سراسر شعر، «من» یا گوینده همان آینه است.
I am silver and exact. I have no preconceptions.
silver: نقره، سیم
exact: perfect
preconception: prejudice / پیش داوری
برگردان فارسی: من [آینه] سیمین تن و کاملم و هیچ پیش داوری ای ندارم.
Whatever I see I swallow immediately
swallow: بلعیدن
برگردان فارسی: هر چه را می بینم بی درنگ می گوارمش (می پذیرمش).
Just as it is, unmisted by love or dislike.
unmisted: not dark/ آشکار و درخشان
برگردان فارسی: دقیقا همان گونه که هست؛ بی آنکه مهر و کین آن را تیره و تار سازد.
I am not cruel, only truthful‚
cruel: ستمگر، بی رحم
truthful: راستگو
برگردان فارسی: من [آینه] ستمگر و بی رحم نیستم. فقط راستگویم.
The eye of a little god, four-cornered.
four-cornered: چهار گوشه
برگردان فارسی: چشمی همچون خدای کوچک، چهارگوش. [آینه خود را “خدای کوچک” میداند. این توصیف بر بیطرفی و واقعیت بینی آینه تأکید دارد و «چهارگوش» به شکل آینه اشاره دارد. «چشم» نیز نماد مشاهدهگر بیطرفی است که حقیقت را بدون تغییر بازمیتاباند.]
Most of the time I meditate on the opposite wall.
برگردان فارسی: بیشتر اوقات، من به دیوار روبرو می اندیشم.
It is pink, with speckles. I have looked at it so long
pink: صورتی
speckle: a small spot or patch of color. / لکه
برگردان فارسی: دیوار به رنگ صورتی است با لکه هایی در آن. من [آینه] مدت طولانیای به آن نگاه کرده ام.
I think it is part of my heart. But it flickers.
flicker: (of light or a source of light) shine unsteadily; vary rapidly in brightness. / سوسو می زند
برگردان فارسی: گمان می کنم که آن دیوار بخشی از دلم شده است؛ اما [تصویر] سوسو می زند. (به گذر زمان، ناپایداری تصویر و تغییر هستی اشاره دارد.)
Faces and darkness separate us over and over.
over and over: بارها و بارها
برگردان فارسی: چهره ها و تاریکی ها بارها و بارها ما را (دیوار و آینه را) از هم جدا کرده اند. (به تغییرات پیوسته چهرههایی که خود را در آینه می بینند اشاره دارد. «چهرهها» نماد کسانی اند که از برابر آینه میگذرند، و “«تاریکی» میتواند مجاز از شب، فراموشی، یا گذر زمان باشد. این ترکیب استعاری به گذر زندگی، تغییر چیستی و فاصله گرفتن افراد از خود واقعیشان نمونش دارد.)
Now I am a lake. A woman bends over me,
برگردان فارسی: آنک من [مانند] دریاچه ام. زنی روی من [آینه] خم می شود.
Searching my reaches for what she really is.
reach: دامنه دسترسی
برگردان فارسی: کاوش و کندوکاو در گسترههای من برای یافتن آنچه که واقعاً هست. (زن عکس خود را در من می بیند تا خود را ارزیابی کند.) [در اینجا، «من» به آینه نمونش دارد و زن در آینه در پی چیستی خود میگردد. او امید دارد تا چهره واقعی خود را کشف کند. این عبارت به جستجوی ماهیت خود، گذر زمان و دگردیسی درونی و بیرونی انسانها اشاره دارد.]
Then she turns to those liars, the candles or the moon.
liar: a person who tells lies
برگردان فارسی: سپس او به آن دو دروغگو برمی گردد: شمع ها یا ماه. (شمع و ماه در این جا دو نمادند که باعث تحریف واقعیت می شود. مانند زیبایی های مصنوعی و خودفریبی)
I see her back, and reflect it faithfully.
reflect: بازتاباندن
faithfully: in a loyal manner. / صادقانه
برگردان فارسی: من [آینه] پشت زن را می بینم و آن را صادقانه بازمی تابانم. (آینه پشت زن را می بیند و بی هیچ گونه پیش داوری یا تحریفی آن چه را می بیند، نشان می دهد.)
She rewards me with tears and an agitation of hands.
agitation: سراسیمگی، آشفتگی
برگردان فارسی: او [زن] اشکش را و سراسیمگی دستش را به من [آینه] هدیه می دهد. (روی آینه اشک زن می افتد یا نگران و پریشان با دست اش آیینه را پاک می کند.)
I am important to her. She comes and goes.
برگردان فارسی: من [آینه] برای او ارزشمندم. او [زن] می آید و می رود.
Each morning it is her face that replaces the darkness.
برگردان فارسی: هر بامداد روشنایی چهره او [زن] ست که تاریکی را کنار می زند.
In me she has drowned a young girl, and in me an old woman
drown: die through submersion in and inhalation of water. / غرق شدن
برگردان فارسی: در من[آینه]، او دختری جوان را غرق کرده است؛ و در من [آینه] [می بیند که] پیرزنی،
Rises toward her day after day, like a terrible fish.
Rise: come or go up.
برگردان فارسی: که همچون ماهیای ترس آور است، روزاروز در برابرش بالا میآید. (زن، جوانی خود را از دست می دهد و می بیند که روز به روز در حال پیرشدن است.)