بهطورکلی نیمه دوم قرن شانزدهم، دورهای بود که در آن برای نخستین بار آیین ادبی جامعی برای آفرینش آثار ادبی بهوجود آمد. این آیین ادبی دارای اصولی بود که حتی تا پایان سده هجدهم نیز ارج و ارز خود را از دست نداد. همین اصول، در آغاز سده هفدهم مایه ایجاد دبستان کلاسیسیسم گردید.
باید توجه داشت که اصطلاح کلاسیسیسم، تعریفی چندان روشن و دقیق ندارد. میتوان این مکتب را مکتب سنت گرایی در ادییّات و هنر به ویژه تقلید از نویسندگان باستان دانست.
استاد بزرگ مکتب کلاسی سیسم در فرانسه بوالو بود که اصول و قواعد این مکتب را برای فرانسویان بیان کرد.
از دیدگاه کلاسیکها، هنر اصلی شاعر و نویسنده این است که اصول و قواعدی را که پیشینیان در آثار خود آوردهاند، بهطور کامل رعایت کند تا اثر او بتواند صفت زیبا بهخود بگیرد. از نظر آنان، اصول و قواعد عمده مکتب کلاسیسیسم عبارت بود از:
تقلید از طبیعت
هیجیک از نظریهپردازان این مکتب هیجوقت درست توضیح نداده است که تقلید از طبیعت – که یکی از ارکان اساسی مکتب یاد شده است – بهطور دقیق چه معنایی دارد.
نیکولا بوالو (۱۷۱۱-۱۶۳۶ م) ادبدان و سخنسنج فرانسوی در کتاب خود «فنّ شعر» گفته است: «حتّی یک لحظه از طبیعت غافل نشوید.»
شاید مقصود او این بوده است که باید همانند پیشینیان، طبیعت را محور کار هنری خود قرار داد. ارسطو، فلسفهدان بزرگ یونانی در کتاب بوطیقا (فن شعر) هنر را تقلید از طبیعت میداند و باور دارد که تفاوت هنرها در نوع تقلید است.
گتشید (۱۷۶۶-۱۷۰۰) سخنسنج آلمانی میگوید: طبیعت انسان و قدرت ذهن او همان است که دو هزار سال پیش بوده است؛ بنایراین، راه التذاذ شعری هم باید همان باشد که باستانیان به درستی انتخاب کردهاند.
چنان که ملاحظه شد. هنرمند کلاسیک معتقد است که همه چیز گفته شده است. این نکته درست است؛ امّا مسئله جالب در زندگی بشر آن است که در عین حال که همه چیز گفته شده؛ ولی هیجچیز کاملاً درک نشده است؛ بنابراین، حقایق باید در هر دوره تکرار شوند.
بنابراین، کلاسیکها تقلید از هنرمندان پیشین یونان و روم را بردگی نمیدانستند و آثار آنان را درخور غور و تعمق میپنداشتند و معتقد بودند که این آثار چیزهای تازهای برای خوانندگان خود دارند.
اصل خرد
یکی از نویسندگان کلاسیک میگوید: «من فقط در آن موارد از نویسندگان قدیم تقلید میکنم که موافق عقل باشد.»
بوالو، در کتاب فنِّ شعر میگوید: «عقل و منطق را دوست بدارید و پیوسته بزرگترین زینت و ارزش اثر خود را از آن کسب کنید.»
به گمان کلاسیکها پیروی از عقل این است که اثر هنری از عقلی که هنرمندان باستان در آثار هنری خود بر آن تاکید کردهاند، پیروی کند. شاید آنان به این جهت بر خرد تأکید داشتند که روزگارشان به نوعی عصر خردگرایی نیز بود و کسانی چون دکارت، فیلسوف خردگرا الگویی برای اندیشمندان آن روزگار محسوب میشد.
نزاکت ادبی
نزاکت ادبی یکی از شرایط اساسی در مکتب کلاسیک است. از نظر این مکتب، اثر ادبی باید از لحاظ اخلاقی و تاریخی آن چه را که با عرف و عادت عمومی موافق باشد، مطرح کند؛ بنابراین، اصل هماهنگی با روحیات مخاطبان هنر در این دبستان، اصلی بنیادین است.
آموزندگی و خوشایندی
کلاسیکگرایان بر این باور بودند که اثر هنری باید خوشایند و آموزنده باشد و مخاطب نکتهای از آن فراگیرد و نیز دچار انبساط خاطر شود. از اینروست که آثار کلاسیک بسیار اخلاقی و پندآموز است و سعی دارد تا عواملی را که به سعادت انسان میانجامد. در برابر دیدگان او قرار دهد.
به بیان دیگر، دبستان کلاسیسیسم مکتب وعظ و خطابه خشک نیست؛ بلکه مکتبی اخلاقی و حد فاصل بین درس و آموزه محض و بازی و تفریح است.
شایسته است گفته شود که کلاسیسیسم فرانسه در حقیقت نقطه اوج کلاسیسیسم اروپاست؛ به ویژه در دوره سلطنت پرشکوه لویی چهاردهم، این پادشاه یک هدف داشت و آن عظمت فرانسه و عزت شاه بود؛ بنابراین، همه ملت احساس میکردند که رسالت آنها این است که به این هدف برسند؛ زیرا پادشاه در زندگی به چیزی کمتر از کمال قانع نبود.
بلندپروازیهای لویی چهاردهم در ساختن کاخ ورسای و باغهای شگفتانگیز و گردآوردن اثاثیه کاخها باعث شد که فرانسه تجربه تازهای را در خلق زیبایی در مقیاسی بسیار گسترده بهدست آورد.
بیهوده نبوده است که وی را بزرگترین هنرپرور تاریخ شناختهاند.
نویسندگان بزرگ تا زمانی که از بهترین امکان آفرینش هنری خود کمی بالاتر کار میکردند، هیج فشاری را احساس نمیکردند و آزاد بودند و همچون پادشاهان در اوج میزیستند.
در ان دوره، انواع ادبی، نمایندگان شاخص خود را یافتند؛ کسانی چون پاسکال، لاروشفوکو، مولیر، راسین، مادام دو سوینیه، مادام دو لافایت، بوالو، لابرویر، بوسوئه و در حقیقت، مشوق همه این هنرمندان، شخص شاه بود.
یکی از خصوصیات بارز عصر لویی چهاردهم در فرانسه این بود که مردم اشتیاق بسیاری به تماشای حقایق تلخ زندگی پیدا کردند. این علاقه باعث شد تا رشتهای پایانناپذیر از انواع تئاتر بهوجود آید.
مولیرا، در این میان با نمایشنامههای کمدی، جایگاهی ویژه پیدا کرد. نمایشنامه خسیس او به بیشتر زبانهای دنیا ترجمه شده است.
از نامآورترین هنرمندان کلاسیک در انگلستان میلتون (۱۶۷۴-۱۶۰۸) سراینده بزرگ؛ در آلمان شاعر معروف اوپیتز (۱۷۸۱-۱۷۲۹) و نویسنده و نقاد تئاتر لسینگ (۱۷۸۱-۱۷۲۹) در ایتالیا، گلدونی (۱۷۸۳-۱۷۰۷) نویسنده کمدی تئاتر و آلفیری (۱۸۰۳-۱۷۴۹) گوینده تراژدی را میتوان نام برد.
از آثار کلاسیکها
بوالو (۱۷۱۱-۱۶۳۶) از بزرگترین سخنسرایان کلاسیک فرانسه: ما همه مشتاق آرامش ایم؛ امّا باید این آرامش دلپذیر را فقط در درون خویش جستوجو کنیم. خیال میکنی اسکندر با ویران کردن جهان، میان وحشت و آشوب و جنگ سراغ چه میگیرد؟ بیچاره اسیر ملالی جانگاه است که یارای تسلط بر آن را ندارد. لاجرم از آن که با خودش تنها بماند، میترسد و راهی برای فرار از دست خویش جستوجو میکند. این است آن چه وی را به سوی آن سرزمینهای زادگاه سپیده سحری میبرد که در آن ایرانیان در فروغ اختر فروزانی که معبود ایشان است، میگدازند. (از مجموعه مراسلات منظوم)
راسین (۱۶۹۹-۱۶۳۹) بزرگترین سخنسرای نمایشنامهنویس/ دراماتیک فرانسه است. برخی از نقادان غمنامههای او را حد کمال غمنامههای کلاسیک دانستهاند. چهار غمنامه مشهور او به نوعی با ایران و ایرانیان در ارتباط اند. یکی از آنها غمنامه استر است که وقایع آن از آغاز تا به پایان در ایران میگذرد و از قسمتی از تورات – که به ماجرای عشق خشایارشا به استر، دختر زیبای یهودی و نفوذ او در دربار هخامنشی و نجات یهودیان به فرمان خشایارشا مربوط میشود – الهام گرفته است.
سه غمنامه دیگر راسین یعنی اسکندر کبیر، مهرداد و بایزید از نزدیک با تاریخ ایران در زمان دودمانهای هخامنشی، اشکانی و صفوی ارتباط دارد.
از غمنامه استر:
«خشایارشا:
استر عزیز باور کنید که این عصای پادشاهی، این قلمرو شاهنشاهی و این احترامات فراوان که زاده ترس و هراساند، با زرق و برق خود چندان لطف و ملایمتی همراه ندارند و چه بسا که صاحب تلخکام خود را اسیر خستگی میکنند. فقط در نزد شما من آن جاذبه ناگفتنی را نهفته میبینم که همیشه مرا مجذوب میسازد و هرگز خستهام نمیکند؛ جاذبه پاکدامنی دلپذیر شما چه نیرومند و شیرین است!»
بییر کورنی (۱۷۸۴-۱۶۰۶)
پدر نمایش فرانسه و یکی از شاعران بزرگ این کشور است. از کورنی بیست و سه نمایشنامه منظوم باقیمانده که قریب بیست تا از آنها غمنامه است. واپسین غمنامه کورنی – که در سال ۱۶۷۴ نوشته شده – سورنا، سردار اشکانی است که گزارش شکست تاریخی روم روباروی ایرانیان است. داستان شکست کراسوس، سردار بزرگ روم به دست سورنا، سردار ارد ،پادشاه اشکانی در این تراژدی بیان میگردد.
از تراژدی سورنا، سردار اشکانی:
«اوریدیس:
کراسوس تنگچشم، فرمانده سپاه رومی، وقتی که همت بدان گماشت که پارتها را در دشتهای خودشان به زیر فرمان آورد – چنان که میدانی – از پدر من کمک خواست. روزی چند نگذشت که ارد نیز همین کار را کرد و سفیری که وی فرستاد همین قهرمانی بود که توانسته بود، انتقام او را بستاند و تاج و تختش را به وی بازگرداند.»
«اورمن: بلی؛ سورنا را دیدم که از جانب پادشاه خود با شما حرف میزد و کاسیوس را نیز دیدم که همین مأموریت را به نام رم انجام میداد. دیدم که این هر دو کشور نیرومند مغرور، دست دریوزگی دراز کرده بودند؛ امّا در دربار شما نیمی طرفدار این و نیم دیگر هواخواه آن بودند و این کار هر دو سفیر را واداشت که بر مدّت اقامت خود بیفزایند.»