التَّمارین
الَتمْرینُ الْأوَّلُ: عَیّنِ العِبارَهَ الفارسیهَ القَریبَهَ مِنَ العِبارَهِ العَرَبیهِ فِی المَعنَی. (عبارت فارسی نزدیک به عبارت عربی در معنا را شناسایی کن.)
۱- لا یؤمِنُ أحَدُکُم حَتَّی یُحِبَّ لِأخیهِ ما یحِبُّ لِنَفسِهِ. (هیچ کس ایمان نمیآورد تا برای برادرش دوست بدارد آنچه را برای خودش دوست میدارد.) ۵)
۲- إذا أنتَ أکرَمتَ الکَریمَ مَلَکتَهُ / وَ إن أنتَ أکرَمتَ اللَّئیمَ تَمَرَّدا (هرگاه تو به انسان جوانمرد نیکی کنی مالکش میشوی/ و اگر به فرومایه نیکی کنی سرکشی میکند.) ۲)
۳- اَلْعاقِلُ یبنی بَیتَهُ عَلَی الصَّخْرِ وَ الْجاهِلُ یبنیهِ عَلَی الرَّملِ. (خردمند خانهاش را بر روی سنگ میسازد و نادان بر روی ریگ.) ۴)
۴- اِدَّعَی الثَّعلَبُ شَیئاً وَ طَلَب / قیلَ هَل مِن شاهِدٍ قالَ الذَّنَب (روباه ادعای چیزی را کرد و [آن را] خواست / گفته شد آیا گواهی هست؟ [روباه] گفت دمم.) ۶)
۵- مَن سَعَی رَعَی وَ مَن لَزِمَ المَنامَ رَأی الأحلامَ. (هر کس کوشید چرید و هر کس خوابید رؤیاها دید.) ۷)
۶- إذا أرادَ اللهُ هَلاکَ النَّملَهِ أنبَتَ لَها جَناحَینِ. (هر گاه خدا بخواهد مورچه را نابود کند برای او دو بال میرویاند.) ۳)
۷- مُدَّ رِجلَکَ علَی قَدرِ کِسائِکَ. (پایت را به اندازه جامه ات دراز کن.) ۸)
۸- عِندَ الشَّدائِدِ یعرَفُ الإخوانُ. (هنگام سختیها برادران شناخته میشوند.) ۱)
۱) دوست آن باشد که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی
۲) چو با سِفله گویی به لطف و خوشی / فزون گرددش کِبر و گردن کشی
۳) آن نشنیدی که حکیمی چه گفت؟ / مور همان به که نباشد پَرَش
۴) به جویی که یک روز بگذشت آب / نسازد خردمند ازو جای خواب
۵) هر آن چیز کانَت نیاید پسند / تنِ دوست و دشمن بدان در مبند
۶) ز روباهی بپرسیدند احوال / ز معروفان گواهش بود دنبال
۷) هر که رود چَرَد و هر که خُسبَد خواب بیند.
۸) پایت را به اندازه گلیمت دراز کن.
۱- اَللَّئیم: فرومایه ۲-تَمَرَّدَ: نافرمانی کرد ۳- اَلرَّمْل: شن ۴- اِدَّعی: ادّعا کرد ۵- رَعی: چرید ۶- لزِمَ المَنامَ: خوابید ( لَزِمَهُ: بدو آویخت و رهایش نکرد + اَلْمَنام: خواب) ۷- الْأحْلام: رؤیاها «مفرد: الَحُلمْ » ۸- أنبَتَ: رویانید ۹- مُدَّ: دراز کن (ماضی: مَدَّ/ مضارع: یمُدُّ) ۱۰ – الَکِساء: جامه ۱۱- الَشَّدائدِ: سختیها «مفرد: اَلشَّدیدَه»
اَلتَّمرینُ الثّانی:
أ) عَیّنِ اسمَ الفاعِلِ وَ اسمَ المُبالَغَهِ وَ اسمَ التَّفضیلِ فی الحَدیثَینِ التّالیینِ. (اسم فاعل، اسم مبالغه و اسم تفضیل را در دو حدیث زیر شناسایی کن.)
۱- إنَّ الزَّرعَ ینبُتُ فِی السَّهلِ وَ لا ینبُتُ فِی الصَّفا فَکذلِکَ الحِکمَهُ تَعمُرُ فِی القَلبِ المُتَواضِعِ وَ لا تَعمُرُ فِی القَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لِأنَّ اللهَ جَعَلَ التَّواضُعَ آلَهَ العَقلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَهِ الجَهلِ.
کِشت در دشت میروید و بر تخته سنگ نمیروید و همچنین حکمت در دلِ فروتن ماندگار میشود و در دلِ خودبزرگ بین ستمگر ماندگار نمیشود؛ زیرا خدا فروتنی را ابزار خِرد و خودبزرگ بینی را از ابزار نادانی گردانده است.
اسم فاعل: المُتَواضِعِ، المُتَکَبِّرِ/ اسم مبالغه: الجَبّارِ
۲- مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماماً فَلیبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَ لیکُن تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم.
هر کس خودش را برای مردم پیشوا قرار دهد، باید پیش از آموزش دیگری آموزش خودش را آغاز کند و باید ادب آموزیاش پیش از زبانش با کردارش باشد و آموزگار و ادب آموزنده خویشتن از آموزگار و ادب آموزنده مردمان در گرامی داشت شایسته تر است.
اسم فاعل: مُعَلِّمُ، مُؤَدِّبُ / اسم تفضیل: أحَقُّ
ب) اُکْتُبِ الْمَحَلَّ الْإعرابی لِما تَحْتَهُ خَطٌّ. (نقش (محل اعرابی) آنچه را زیر آن خط است بنویس.)
– السَّهلِ: مجرور به حرف جرّ / الحِکمَهُ: مبتدا / الجَبّارِ: صفت / التَّواضُعَ: مفعول / الجَهلِ: مضاف الیه
– نَفسَ: مفعول / ـهِ: مضاف الیه / النّاسِ: مجرور به حرف جرّ / نَفسِ: مضاف الیه / ـهِ: مضاف الیه / مُعَلِّمُ: مبتدا / أحَقُّ: خبر/ الإجلالِ: مجرور به حرف جرّ / النّاسِ: مضاف الیه
اَلتَّمْرینُ الثاّلثُ:عَینِ الجَوابَ الصَّحیحَ؛ ثمَ ترْجِمْهُ. (پاسخ درست را شناسایی کن؛ سپس آن را ترجمه کن.)
۱- مضارع تَذَکَّرَ (به یاد آورد): یتَذَکَّرُ■(به یاد میآورد) یذَکِّرُ۵ یذکُرُ۵
۲- مصدر عَلَّمَ (یاد داد): عِلم۵ تَعلیم■ (یاد دادن) تَعَلُّم۵
۳- ماضی مُجالَسَه (همنشینی کردن): جَلَسَ۵ أجلَسَ۵ جالَسَ■(همنشینی کرد)
۴- مصدر اِنقَطَعَ (بریده شد): تَقطیع۵ اِنقِطاع■(بریده شدن) تَقاطُع۵
۵- أمر تَقَرَّبَ (نزدیک شد): تَقَرَّبْ■(نزدیک شو) قَرِّب۵ اِقتَرِب۵
۶- مضارع تَقاعَدَ ( بازنشست شد): یقعِدُ۵ یتَقاعَدُ■(بازنشسته میشود) یقتَعِدُ۵
۷- أمر تَمتَنِعُ (خود داری میکنی): اِمنَع۵ مانِع۵ اِمتَنِع■(خود داری کن)
۸- ماضی یستَخرِجُ ( خارج میکند): أخرَجَ۵ تَخَرَّجَ۵ اِستَخرَجَ■(خارج کرد)
۹- وزن اِستَمَعَ: اِفتَعَلَ■(گوش فرا داد) اِستَفعَلَ۵ اِنفَعَلَ۵
۱۰- وزن اِنتَظَرَ: اِفتَعَلَ■(چشم به راه بود) اِنفَعَلَ۵ اِستَفعَلَ۵
التمرین الرابع: عَین کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلفَراغِ. (واژه مناسب برای جای خالی را شناسایی کن.)
۱- الحُجّاجُ … مَرّاتٍ حَولَ بَیتِ اللهِ لِأداءِ مَناسِکِ الحَجِّ. (برای انجام دادن مناسک حج، حج گزاران بارها پیرامون خانه خدا میچرخند.)
یَطرُقونَ۵(میکوبند) یَطرُدونَ(دور میکنند)۵ یَطبُخونَ۵(میپزند) یَطوفونَ■(میچرخند)
۲- لَولا الشُّرطی لَاشتَدَّ … أمامَ المَلعَبِ الرِّیاضی. (اگر پاسور[پلیس] نبود شلوغی جلوی ورزشگاه شدت میگرفت.)
الاِزدِحامُ■(انبوهی، شلوغی) الزُّبدَهُ۵(کره) الزَّلَلُ۵(لغزش) الزَّیتُ۵(روغن)
۳- … کُنتُ أمشی، رَأیتُ حادِثاً فی ساحَهِ المَدینَهِ. (در حالی که راه میرفتم پیشامدی را در میدان شهر دیدم.)
عِندَ۵(نزد) جانِباً۵(کنار) بَینَما■(در حالی که) بَینَ۵(میان)
۴- رَفَعَتِ الفائِزَهُ الأولَی فِی المُباراهِ … إیران. (برنده نخست در مسابقه، پرچم ایران را افراشت.)
عُشبَ۵(گیاه) عَلَمَ■(پرچم) عَرَبَهَ۵(ارابه) عَباءَه۵(چادر)
۵- الحاجُّ … الحَجَرَ الأسوَدَ بِالکَعبَهِ الشَّریفَهِ. (حج گزار در کعبه شریف سنگ سیاه را مسح کرد.)
اِستَعانَ۵(یاری خواست) اِستَمَعَ۵(گوش فراداد) اِستَطاعَ۵(توانست) اِستَلَمَ■(مسح کرد، دریافت کرد)
التمرین الخامس: للتَّرجِمَهِ (هَل تَعلَمُ أنَّ … ؟) (برای ترجمه؛ آیا میدانی که.)
۱-… المُغولَ استَطاعوا أن یهجُموا عَلَی الصِّینِ هُجوماً قاسیاً عَلی رَغمِ بِناءِ سورٍ عَظیمٍ حَولَها. (مغولان توانستند علی رغم ساخت دیوار بزرگ پیرامون چین سنگدلانه به آن [کشور] بتازند.)
۲-… تَلَفُّظَ «گ» و«چ» و«ژ» مَوجودٌ فِی اللَّهَجاتِ العَرَبیهِ الدّارِجَهِ کَثیراً. (تلفظ «گ» و «چ» و «ژ» در لهجههای عامیانه عربی بسیار است.)
۳- … الحوتَ یصادُ لِاستِخراجِ الزَّیتِ مِن کَبِدِهِ لِصِناعَهِ مَوادِّ التَّجمیلِ. (نهنگ برای استخراج روغن از جگرش شکار میشود تا از آن مواد آرایشی بسازند [برای ساخت مواد آرایشی].)
۴- …الخُفّاشَ هُوَ الحَیوانُ اللَّبونُ الوَحیدُ الَّذی یقدِرُ عَلَی الطَّیرانِ. (شبپره، تنها جانور پستانداری است که میتواند پرواز کند.)
۵- … عَدَدَ النَّملِ فِی العالَمِ یفوقُ عَدَدَ البَشَرِ بِمَلیونِ مَرَّهٍ تَقریباً. (شمار مورچه در جهان تقریبا یک ملیون بار از تعداد بشر بیشتر است.)
۶- … طیسفون الواقِعَهَ قُربَ بَغداد کانَت عاصِمَهَ السّاسانیینَ. (تیسفون واقع در نزدیکی بغداد پایتخت ساسانیان بود.)
۷-… حَجم دُبَّ الباندا عِندَ الوِلادَهِ أصغَرُ مِنَ الفَأرِ. ( اندام خرس پاندا هنگام زایش خردتر از موش است.)
۸- … الزَّرّافَهَ بَکماءُ لَیسَت لَها أحبالٌ صَّوتیهٌ. (زرافه لال است و تارهای صوتی ندارد.)
۹- … وَرَقَهَ الزَّیتونِ رَمزُ السَّلامِ. (برگ زیتون نماد آشتی است.)
التمرین السادس: تَرجِمِ النَّصّ التّالی ثُمَّ عَین المَحَلَّ الإعرابی لِما تَحتَهُ خَطٍّ. (متن زیر را ترجمه کن؛ سپس نقش (محل اعرابی) آنچه را که زیر آن خط است بازگو کن.)
السَّمَکُ المَدفونُ (شُش ماهی؛ لگن ماهی)
یُوجَدُ نوْعٌ مِنَ السَّمَکِ فی إفْریقیا یسْتُرُ نَفْسَهُ عِندَ الجَفافِ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیهِّ الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ، وَ یدْفِنُ نَفْسَهُ تَحْتَ الطّینِ، ثُمَّ ینامُ نَوْماً عَمیقاً أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ، و لا یحَتْاجُ إلی الْماء و الطعَّامِ و الْهوَاء احتْیاجَ الْأَحْیاء؛ِ و یَعیشُ داخِلَ حُفْرهَ صَغیرهَ فِی انتْظِارِ نُزولِ المَطرِ، حَتّی یَخْرُجَ مِنْ الغِلافِ خُروجاً عَجیباً. یَذْهَبُ الصَّیادونَ الْإفریقیونَ إلی مَکانِ اخْتفِائهِ قبَلَ نُزولِ المَطرِ وَ یَحْفِرونَ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِهِ.
(گونهای ماهی در آفریقا یافت میشود که هنگام خشکسالی[خشکی] خودش را در پوششی از مواد مخاطیای که از دهانش بیرون میآید میپوشاند و خودش را زیر گل پنهان میکند؛ سپس بیش از یک سال به خواب عمیق میرود[عمیقا میخوابد] و مانند زندگان نیاز به آب و خوراک و هوا هم ندارد و درون حفره کوچکی در انتظار بارش باران میماند [زندگی میکند] تا در [کمال] شگفتی از پوششش بیرون بیاید. شکارچیان آفریقایی پیش از بارش باران به جایگاه پنهان شدنش میروند و برای شکارش، آن خاک خشک را میکنند.)
نَفْسَ: مفعول / نَوْماً: مفعول مطلق نوعی / سَنَهٍ: مجرور به حرف جرّ / احتْیاجَ: مفعول مطلق نوعی / المَطرِ: مضاف الیه / خُروجاً: مفعول مطلق نوعی / الصَّیادونَ: فاعل / الْجافَّ: صفت
۱- الجَفاف: خشکی ۲- الَغِلاف: پوشش ۳- اَلجافّ: خشک
اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَینِ الْمَحَلَّ الْإعرابی لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (نقش (محل اعرابی) آنچه را که زیر آن خط است بازگو کن.)
۱- إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً. [الَفَتح: ۱۱] (همانا ما به تو پیروزى آشکاری بخشیدیم.) / فَتحاً: مفعول مطلق نوعی / مُبیناً: صفت.
۲- ﴿ إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً ﴾ (همانا ما قرآن را بر تو فروفرستادیم.) / الْقُرآنَ: مفعول / تَنزیلاً: مفعول مطلق تأکیدی.
۳- لا فَقْرَ کَالْجَهْل و لا میراثَ کالأدَبِ. [اَلْإمامُ عَلی] (هیچ تهیدستی مانند نادانی و هیچ میراثی مانند ادب نیست.) / کالأدَبِ: جار و مجرور
۴- یَنقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یزیدُ. (هر چیزی با انفاق میکاهد به جز دانش که میافزاید.) / کُلُّ: فاعل / بِالْإنفاقِ: جار و مجرور / الْعِلْمَ: مستثنی
۵- یَعیشُ الَبخیلُ فی الدُّنیا عَیشَ الْفُقَراءِ وَ یُحاسَبُ فی الْآخِرَهِ محاسبَهَ الأغنیاءِ. (خشک ناخن در دنیا مانند تهیدستان زندگی میکند و در آخرت مانند توانگران محاسبه میگردد.) / البَخیلُ: فاعل / عَیشَ: مفعول مطلق نوعی / الْفُقَراءِ: مضاف الیه / محاسبَهَ: مفعول مطلق نوعی / الأغنیاءِ: مضاف الیه
اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: عَینِ المُترَادِفَ وَ المُتضَاد. (= ، ≠) (مترادف و متضاد را شناسایی کن.)
۱- سُهولهَ (آسانی)≠ صُعوبهَ (سختی) / 9- کِساء (جامه) = لبِاس
۲- اِختِفاء (پنهان شدن) ≠ ظهُور (آشکار شدن) / 10- حَیاه (زندگانی) = عَیش
۳- اِستَطاعَ (توانست) = قدَرَ / 11- سَلام (آشتی) = صُلح
۴- واثقِ (استواردل) = مُطمَئنِّ / 12- بُنیان (بنیاد) = بِناء
۵- فرِح (شاد) = مَسرور / 13- رَخُصَ (ارزان شد) ≠ غلَا (گران شد)
۶- نُزول (فرودآمدن) ≠ صُعود(فرارفتن) / 14- أعَانَ (یاری کرد) = نصَرَ
۷- غِذاء (خوراک) = طعَام / 15- سَهِرَ (بیدار ماند) ≠ نامَ (خوابید)
۸- ضاقَ (تنگ شد) ≠ اتِّسَعَ (فراخ شد) / 16- دار(خانه) = بَیت
أَیهَا الْأَحِبّاءُ، (ای دوستان)
نَسْتَودِعُکُمُ اللّهَ، (به خدا میسپاریمتان.)
وَ نَرْجو لَکُمْ حَیاهً مَلیئَهً بِالنَّجاحِ. (امید زندگانی لبریز از پیروی برایتان داریم.)
مَعَ السَّلامَهِ، (با تندرستی.)
فی أَمانِ اللّهِ. (خدا نگهدار.)