گوشزد: در حمله چنگیز به ایران، محمد خوارزمشاه که تاب مقاومت ندارد، به جزیره آبسکون (واقع در دریای مازندران) می گریزد و همان جا می میرد. پسر شجاع او، جلال الدین، در برابر هجوم مغولان ایستادگی می کند. این شعر درباره دلاوریهای جلال الدین است.
۱- به مغرب، سینه مالان قرص خورشید / نهان میگشت پشت کوهساران
گوشزد: در حمله چنگیز به ایران، محمد خوارزمشاه که تاب مقاومت ندارد، به جزیره آبسکون (واقع در دریای مازندران) میگریزد و همان جا میمیرد. پسر شجاع او، جلال الدین، در برابر هجوم مغولان ایستادگی میکند. این شعر درباره دلاوریهای شاه جلال الدین است.
قلمرو زبانی: سینه مالان: سینه خیز(صفت فاعلی)/ قلمرو ادبی: قالب: چهارپاره یا دوبیتی پیوسته / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی)/ سینه خیز رفتن خورشید: تشخیص
بازگردانی: خورشید هنگام غروب سینه خیز و آرام در پشت کوهها پنهان میشد. (خورشید عظمت حکومت خوارزمشاهیان رو به نابودی بود.)
پیام: غروب، خورخفت
۲- فرومیریخت گردی زعفران رنگ / به روی نیزهها و نیزه داران
قلمرو زبانی: فرومیریخت (بن ماضی: فروریخت، بن مضارع: فروریز) / قلمرو ادبی: گرد زعفران رنگ: استعاره از پرتو خورشید / گردی زعفران رنگ: تشبیه (گردی همانند زعفران) / واژهآرایی: نیزه / واجآرایی: «ر» و «ن»
بازگردانی: خورشید نور زرد رنگ خود را مانند گردی زعفران رنگ برروی نیزهها و سربازانی که نیزه داشتند میپاشید.
پیام: تابش خورشید
۳- ز هر سو بر سواری غلت میخورد / تن سنگین اسبی تیر خورده
قلمرو زبانی: سنگین: پروزن / قلمرو ادبی: واجآرایی: «ر»
بازگردانی: از هر سو تن اسبان تیرخورده بر روی سواران میافتاد.
پیام: توصیف نبردگاه
۴- به زیر باره مینالید از درد / سوار زخمدار نیم مرده
قلمرو زبانی: باره: اسب / زخمدار: زخمی / نیممرده: نیمهجان / قلمرو ادبی: واجآرایی: «ر»
بازگردانی: سوارکاری که زخمی و نیم مرده بود زیر لاشه اسبان از درد مینالید.
پیام: توصیف آوردگاه
۵- نهان میگشت روی روشن روز / به زیر دامن شب در سیاهی
قلمرو زبانی: نهان: پنهان / قلمرو ادبی: روی روشن روز: جانبخشی، استعاره پنهان / روز: مجاز از خورشید به علاقه لازمیه / دامن شب: جانبخشی / روز، شب: تضاد / واجآرایی: «ر»/ جناس ناهمسان: روی، روز
بازگردانی: چهره روشن روز در پشت پرده سیاهی شب پنهان میشد.
پیام: توصیف غروب
۶- در آن تاریک شب میگشت پنهان / فروغ خرگه خوارزمشاهی
قلمرو زبانی: فروغ: روشنایی، پرتو / خرگه: خیمه بزرگ، سراپرده بزرگ / خوارزمشاهیان: دودمانی شاهی پس از فرمانروایی سلجوقیان / قلمرو ادبی: خرگه: مجاز از توان و شکوه خوارزمشاهیان. / کنایه: کل عبارت کنایه از زوال پادشاهی خوارزمشاهی است.
بازگردانی: درآن شب سیاه، درخشش خیمه (حکومت) خوارزمشاهیان هم خاموش میشد و از میان میرفت.
پیام: شکست خوارزمشاهیان
۷- به خوناب شفق در دامن شام / به خون آلوده ایران کهن دید
قلمرو زبانی: خوناب: خونابه / شفق: سرخی آسمان هنگام غروب خورشید / شام: شامگاه، سر شب / قلمرو ادبی: خوناب شفق: اضافه تشبیهی / دامن شام: اضافه استعاری
بازگردانی: جلال الدین هنگام غروب به سرخی آسمان نگاه کرد و با خود اندیشید که چگونه ایران باشکوه در خون فروخواهد نشست.
پیام: پیشبینی شکست ایران
۸- در آن دریای خون در قرص خورشید / غروب آفتاب خویشتن دید
قلمرو زبانی: قرص: گرده / قلمرو ادبی: دریای خون: استعاره از سرخی شفق هنگام غروب یا استعاره از جای نبرد که پر از خون شده بود / غروب آفتاب خویشتن: کنایه از نابودی / اغراق / آفتاب: مجاز از خورشید / آفتاب خویشتن: اضافه تشبیهی / واجآرایی «د»، «ی»
بازگردانی: هنگام غروب آفتاب و دریای خونی که از کشته شدگان در نظرش پدیدار شده بود، نابودی خورشید حکومت خود را دید.
پیام: شکست خوارزمشاه
۹- چه اندیشید آن دم، کس ندانست / که مژگانش به خون دیده تر شد
قلمرو زبانی: دم: نفس / مژگان: مژهها / دیده: چشم / قلمرو ادبی: دم: مجاز از لحظه / به خون دیده تر شدن: کنایه از اینکه چشمانش کاسه خون شد / چه، که: جناس ناهمسان
بازگردانی: کسی نفهمید که جلال الدین در آن لحظه با خودش چه میاندیشید که از شدت اندوه با خونابه، مژههایش را خیس کرد.
پیام: اندوه سلطان جلال الدین
۱۰- چو آتش در سپاه دشمن افتاد / ز آتش هم کمی سوزنده تر شد
قلمرو زبانی: چو: مانند / هم: نیز / سوزنده: سوزاننده / قلمرو ادبی: چو آتش: تشبیه / واژهآرایی: آتش / اغراق
بازگردانی: جلال الدین مانند آتش حتی سوزندهتر از آن به سپاه مغولان حمله کرد.
پیام: تاخت و تاز جلال الدین
۱۱- در آن باران تیر و برق پولاد / میان شام رستاخیز میگشت
قلمرو زبانی: برق: درخشش / پولاد: فولاد / شام: سر شب / رستاخیز: قیامت / قلمرو ادبی: باران تیر: اضافه تشبیهی / پولاد: مجاز از شمشیر / شام رستاخیز: استعاره از جبهه جنگ / اغراق در باران تیر
بازگردانی: جلال الدین در میدانی که تیرها مانند باران بر او میباریدند و شمشیرها میدرخشیدند، در میدان جنگ که مانند روز قیامت بود میجنگد.
پیام: توصیف نبرد سلطان جلال الدین
۱۲- در آن دریاى خون در دشت تاریک / به دنبال سر چنگیز میگشت
قلمرو زبانی: دشت: هامون / قلمرو ادبی: دریای خون: استعاره از میدان جنگ / اغراق / به دنبال سر کسی گشتن: کنایه از قصد نابود کردن کسی را داشتن
بازگردانی: در آن شب و دشت تاریک که از کشته شدگان مانند دریای خون شده بود، جلال الدین به دنبال چنگیز میگشت تا سر از تنش جدا کند.
پیام: کوشش برای کشتن چنگیز
۱۳- بدان شمشیر تیز عافیت سوز / در آن انبوه، کار مرگ میکرد
قلمرو زبانی: عافیت: تندرستی / عافیت سوز: برّنده و کشنده (صفت فاعلی مرکب کوتاه) / انبوه: ازدحام / قلمرو ادبی: عافیتسوز: کنایه از نابودگر / کار مرگ کردن: کنایه از کشتن
بازگردانی: جلال الدین با شمشیر برّنده و کشندهاش سربازان مغول را میکشت و نابود میکرد.
پیام: دلاوری جلال الدین
۱۴- ولی چندان که برگ از شاخه میریخت / دو چندان میشکفت و برگ میکرد
قلمرو زبانی: دوچندان: دو برابر / شکفتن: شکوفه کردن (بن ماضی: شکفت؛ بن مضارع: شکف)/ برگ میکرد: برگ تولید میکرد / قلمرو ادبی: برگ: استعاره از تک تک سربازان مغول / شاخه: استعاره از سپاه مغول / واژهآرایی: چندان و برگ / تناسب: برگ، شاخه شکفتن/ تضاد: برگ ریختن و شکفتن
بازگردانی: اما آنقدر تعداد سربازان مغول زیاد بود که هر چه میکشت چندین نفر جای کشته شدهها را میگرفتند.
پیام: بسیاری سپاه مغول
۱۵- میان موج میرقصید در آب / به رقص مرگ، اخترهای انبوه
قلمرو زبانی: اختر: ستاره / انبوه: فراوان، متراکم / قلمرو ادبی: اخترها میرقصیدند: جانبخشی
بازگردانی: ستارههای انبوه آسمان در آب رودخانه، رقص مرگ میکردند.
پیام: توصیف دریا
۱۶- به رود سند میغلتید بر هم / ز امواج گران کوه از پی کوه
قلمرو زبانی: گران: سنگین، عظیم / از پیِ: دنبالِ، عقبِ / قلمرو ادبی: تشبیه: موجهای بزرگ مانند کوه بودند
بازگردانی: در رود سند امواجی کوهمانند روی هم میغلتیدند.
پیام: بزرگی و خطرناک بودن عبور از رود
۱۷- خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود / دل شب میدرید و پیش میرفت
قلمرو زبانی: خروشان: فریادزنان / ژرف: عمیق / پهنا: عرض / دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در) / قلمرو ادبی: بی پهنا: کنایه از عریض / دل شب: سیاهی شب یا نیمه شب، اضافه استعاری و تشخیص / دل شب دریدن: کنایه از پیش رفتن در تاریکی
بازگردانی: رود سند در حالی که میخروشید و بسیار عمیق و گسترده و کفآلود بود دل شب را میشکافت و به راهش ادامه میداد.
پیام: توصیف رود سند
۱۸- از این سدّ روان، در دیده شاه / ز هر موجی هزاران نیش میرفت
قلمرو زبانی: دیده: چشم / نیش: نوک هر چیز نوک تیز، مانندِ سوزن، خنجر، و نشتر./ قلمرو ادبی: سد روان: استعاره از رود سند؛ متناقض نما / نیش در دیده رفتن: کنایه از آزار و اذیّت دیدن؛ موج مانند نیش در دیده شاه میرفت
بازگردانی: هر موج این رود مانند سدّی راه جلال الدین را بسته بود و هر موج مانند هزاران نیش بر چشمان جلال الدین فرومیرفت. [زیرا مانع گریز او و خانوادهاش بود.]
پیام: مشکل آفرینی رودخانه برای سپاه ایران
۱۹- ز رخسارش فرومیریخت اشکی / بنای زندگی بر آب میدید
قلمرو زبانی: رخسار: چهره / قلمرو ادبی: رخسار: مجاز از چشم / بنای زندگی: اضافه تشبیهی / بنای چیزی را بر آب دیدن: کنایه از ناپایداری
بازگردانی: اشک از چشمان سلطان جلال الدین جاری میشد و پایان زندگی خودش را نیز حس میکرد.
پیام: اندوهان جلال الدین
۲۰- در آن سیمابگون امواج لرزان / خیال تازهای در خواب میدید
قلمرو زبانی: سیماب: جیوه / گون: مانند / امواج : م موج / قلمرو ادبی: سیماب گون: مانند جیوه، تشبیه / خیال در خواب دیدن: کنایه از نقشه کشیدن
بازگردانی: جلال الدین در میان امواج جیوهای رنگ و ناآرام سند فکر تازهای به ذهنش رسید.
۲۱- به یاری خواهم از آن سوی دریا / سوارانی زرهپوش و کمانگیر
قلمرو زبانی: یاری: کمک / دریا: رودخانه بزرگ / زره: جامه جنگی / قلمرو ادبی: زرهپوش، کمانگیر: کنایه از جنگجو
بازگردانی: از آن سوی دریا سوارکارانی جنگجو و جنگآور خواهم یافت.
پیام: درخواست نیروی کمکی
۲۲- دمار از جان این غولان کشم سخت / بسوزم خانمانهاشان به شمشیر
قلمرو زبانی: سخت: به سختی / سوختن: سوزاندن (بن ماضی: سوخت؛ بن مضارع: سوز) / خانمان: خانه و آنچه در آن است / قلمرو ادبی: دمار کشیدن: دمار درآوردن، کنایه از نابود کردن / غول: استعاره از مغولان / شمشیر: مجاز از جنگ / سوختن: کنایه از نابود کردن / واجآرایی: «ن» و «ا»
بازگردانی: من مغولان را به سختی خواهم کشت و با نبرد، خانمانشان را نابود میکنم.
پیام: نابود کردن دشمن
۲۳- شبی آمد که میباید فدا کرد / به راه مملکت فرزند و زن را
قلمرو زبانی: مملکت: کشور / قلمرو ادبی: فرزند، زن: تناسب / جناس ناهمسان: راه، را
بازگردانی: شبی رسیده است که باید در راه کشور زن و فرزندانم را قربانی کنم
پیام: میهن دوستی
۲۴- به پیش دشمنان استاد و جنگید / رهاند از بند اهریمن، وطن را
قلمرو زبانی: استاد: مخفف ایستاد، ایستادگی کرد / رهاند: نجات داد / بند: ریسمان / اهریمن: شیطان / قلمرو ادبی: بند: مجاز از اسارت / اهریمن: استعاره از چنگیز یا دشمن / ایستادن در برابر کسی: کنایه از پایداری ورزیدن /
بازگردانی: جلال الدین در برابر این دشمنان ایستادگی کرد و کشور را از دست چنگیزیان نجات داد.
پیام: ایستادگی سلطان جلال الدین
۲۵- شبی را تا شبی با لشکری خُرد / ز تنها سر، ز سرها خود افکند
قلمرو زبانی: شبی تا شبی: یک شبانه روز/ خرد: کوچک / خود: کلاه خود / قلمرو ادبی: تن، سر: تناسب / واژهآرایی: شب، سر / واجآرایی: «ش» / از سر خود افکندن: کنایه از جدا کردن سر از تن / جناسواره: خُرد، خود
بازگردانی: جلال الدین یک شبانه روز همراه یاران کمشمار خود سر از تن مغولها جدا کرد و ایشان را کشت.
پیام: دلاوری سلطان جلال الدین
۲۶- چو لشکر گرد بر گردش گرفتند / چو کشتی، بادپا در رود افکند
قلمرو زبانی: «چو»ی نخست: هنگامی که / گرد بر گرد: پیرامون / «چو»ی دوم: مانند / بادپا صفت جانشین اسم (اسب بادپا) / قلمرو ادبی: چو کشتی: تشبیه / بادپا: تشبیه (ستوری که مانند باد سریع میدود) / واجآرایی: «گ»، «ر»،«د» / جناس همسان: چو (۱- هنگامی که ۲- مانند)
بازگردانی: وقتی سپاهیان مغول پیرامون او را گرفتند، اسب تندروی خود را مانند کشتی به دریا زد.
پیام: قصد عبور از رود
۲۷- چو بگذشت، از پس آن جنگ دشوار / از آن دریای بی پایاب، آسان
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / گذشتن: عبور کردن(بن ماضی: گذشت؛ بن مضارع: گذر) / دریا: رود بزرگ / پایاب: ته آب که پای بر زمین رسد / بی پایاب: عمیق / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: دشوار، آسان: تضاد
بازگردانی: وقتی که جلال الدین از آن جنگ سخت خود را نجات داد و به آسانی از آن رود عمیق گذشت؛
پیام: نجات سلطان جلال الدین
۲۸- به فرزندان و یاران گفت چنگیز / که گر فرزند باید، باید این سان
قلمرو زبانی: گر: اگر / سان: مانند، گونه / قلمرو ادبی: واژهآرایی: باید
بازگردانی: چنگیز به یاران و فرزندان خود گفت: اگر وجود فرزند لازم است باید مانند جلال الدین دلاور باشد.
پیام: نصیحت چنگیز به فرزندان، دلاوری سلطان جلال الدین
۲۹- به پاس هر وجب خاکی از این ملک / چه بسیار است، آن سرها که رفته
قلمرو زبانی: به پاس: به خاطر / ملک: سرزمین / قلمرو ادبی: وجب: مجاز از مقدار اندک / سر: مجاز از سرباز دلاور / سرها رفته: کنایه از درگذشته و جان باخته / جناس ناهمسان: هر، سر
بازگردانی: برای حفظ و پاسداری هر وجب از این کشور، انسانهای بزرگ و دلاوری کشته شدهاند.
پیام: جانبازی برای میهن
۳۰- ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک / خدا داند چه افسرها که رفته
قلمرو زبانی: افسر: تاج و کلاه پادشاهان، صاحب منصب / قلمرو ادبی: ز مستی: از روی عشق وعلاقه به وطن / افسر: مجاز از سرداران / خاک: مجاز از سرزمین ایران/ افسر رفته: کنایه از درگذشته و جان باخته / جناس ناهمسان: بر، سر، هر / چه، که: جناس ناهمسان
بازگردانی: خدا میداند ازعشق این آب و خاک و پاسداری از هر بخش این سرزمین چه انسانهای بزرگی جنگیدند و جان دادند.
پیام: جانبازی برای میهن
مهدی حمیدی شیرازی
کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱) در متن درس، کدام واژهها در معانی زیر، به کار رفته است؟
اسب(بادپا، باره) نابودکننده (عافیتسوز) عمیق(ژرف)
۲) جملههای زیر را با هم میخوانیم و به نقشهای مختلف کلمه «امروز» توجه میکنیم:
■ امروز را غنیمت دان. نقش: مفعول
■ امروز، روز شادی است. نقش: نهاد
■ گنجینه عمر، امروز است. نقش: مسند
■ برنامه امروز، تأیید شد. نقش: مضاف الیه
■ امروز، به کتابخانه ملّی میروم. نقش: قید
در همه جملههای بالا به جز جمله آخر، کلمه «امروز»، نقشهای اسم را گرفته است.
کلمه «امروز» در جمله آخر، هیچ یک از نقشهای اسم را ندارد.
منادا هم نیست. «امروز» در جمله مذکور، «گروه قیدی» است.
گروه قیدی، بخشـی از جمله اسـت که جمله یا جزئی از آن را مقید میکند یا توضیحی نظیر مفهوم حالت، زمان، مکان، تردید، یقین، تکرار و … را به جمله میافزاید.
قید میتواند از نظر «نوع»، اسم، صفت یا قید باشد.
در بیتهای نهم و دهم، قیدها را مشخص کنید. – آن دم / هم / کمی
یادآوری
مفعول: به گروه اسمی گفته می شود که کار بر روی آن انجام می گردد و در پاسخ «چه چیزی را» یا «چه کسی را» می آید. نشانه مفعول «را» است. مانند: دوستم را در خیابان دیدم. چه کسی را دیدم؟ – دوستم را
نهاد: گروه اسمی است که خبری از آن داده می شود و اگر شخص و شمار نهاد را تغییر دهیم شناسه فعل تغییر می کند؛ نهاد در پاسخ «چه چیزی» یا «چه کسی» می آید. مانند: بهرام آمد. چه کسی آمد؟ – بهرام.
مسند: بخشی از جمله است که به وسیله فعل اسنادی به نهاد نسبت داده می شود و در پاسخ «چگونه است» می آید؛ مانند: گل زیباست. گل چگونه است؟ – زیبا.
فعل اسنادی: فعلهایی اند که مسند را به نهاد نسبت می دهند و معنای دیگری ندارند؛ «ام، ای، است، ایم، اید، اند» فعلهای اسنادی اند؛ ولی «بود، شد، گشت، گردید» اگر به معنای «است» بیایند اسنادی خواهند بود.
مضاف الیه: ترکیب «اسم ﹻ اسم» را ترکیب اضافی می گویند. اسم نخست مضاف و دومی مضاف الیه است؛ مانند: دست بهرام.
$ راه شناسایی صفت و مضافالیه
۱- صفت،«تر و ترین» میپذیرد؛ امّا مضافالیه نمیپذیرد. ۲- صفت و موصوف یک پدیدهاند؛ امّا مضاف و مضافالیه دو پدیده ۳- موصوف «ی» نکره میپذیرد؛ امّا مضاف نمیپذیرد. 4- اگر به ترکیب، صفت دیگری را بیفزاییم، در ترکیب اضافی، صفت مضافالیه را وصف میکند و در ترکیب وصفی موصوف را؛ مانند: در چوبی بزرگ ، در خانۀ بزرگ. 5- مضاف الیه همیشه اسم است، پس «نشانۀ جمع» میپذیرد؛ اما صفت نمیپذیرد. ۶- با افزودن «است» به ترکیب اضافی، جملۀ نامعنایی ساخته میشود. ۷- صفت نقش مسندی میپذیرد؛ امّا اسم نمیپذیرد.
قلمرو ادبی
۱) دریای خون در بیتهای هشتم و دوازدهم استعاره از چیست؟ – بیت هشتم: سرخی شفق هنگام غروب / بیت دوازدهم: استعاره از میدان جنگ
۲) ابیات زیر را از نظر کاربرد تشبیه و کنایه بررسی کنید.
۱۹- ز رخسارش فرومیریخت اشکی / بنای زندگی بر آب میدید
۲۰- در آن سیماب گون امواج لرزان / خیال تازهای در خواب میدید
بنای زندگی: اضافه تشبیهی /بنای چیزی را بر آب دیدن: کنایه از چیزی را در معرض نابودی دیدن / سیماب گون: تشبیه / خیال در خواب دیدن: کنایه از نقشه کشیدن
۳) به شعر «در امواج سند» دقت کنید. این شعر از چند بند هم وزن و هماهنگ تشکیل شده است. هر بند شامل چهار مصراع است؛ به این نوع شعر «چهارپاره» یا «دوبیتیهای پیوسته» میگویند چهارپاره بیشتر برای طرح مضامین اجتماعی و سیاسی به کار میرود و رواج آن از دوره مشروطه بوده و تاکنون ادامه یافته است.
ملک الشعرای بهار، فریدون مشیری، فریدون توللی سرودههایی در این قالب دارند.
■ اکنون نحوه قرار گرفتن قافیهها در چهارپاره را به کمک شکل نشان دهید.
————————– / ————————– ■
————————– / ————————– ■
♣♣♣
————————– / ————————– ▲
————————– / ————————– ▲
قلمرو فکری
۱) شاعر در بیت زیر، قصد بیان چه نکتهای را دارد؟ – فروپاشی فرمانروایی خوارزمشاهیان نزدیک بود.
در آن تاریک شب میگشت پنهان/ فروغ خرگه خوارزمشاهی.
۲) حمیدی شیرازی در ابیات زیر، چه کسی را و با چه ویژگیهایی وصف میکند؟ – سلطان جلال الدین خوارزمشاه را توصیف میکند که اندوهگین، دلاور و جنگجو بود.
چه اندیشید آن دم، کس ندانست / که مژگانش به خون دیده تر شد
چو آتش در سپاه دشمن افتاد / زآتش هم کمی سوزنده تر شد
۳) درباره ارتباط معنایی زیر و پیام درس توضیح دهید. – جانفشانی در راه میهن
در ره عشق وطن از سر جان خاستهایم / تا در این ره چه کند همّت مردانه ما (رهی معیری)
۴) شاعر در بیت زیر، چه صحنهای از نبرد را وصف میکند؟ – صحنهای را توصیف میکند که با مردن سربازان مغول گروه دیگر جای آنها را میگرفتند.
ولی چندان که برگ از شاخه میریخت / دو چندان میشکفت و برگ میکرد
چو سرو باش
حکیمی را پرسیدند: «چندین درخت نامور که خدای عزّ و جلّ آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخواندهاند؛ مگر سرو را که ثمرهای ندارد. در این چه حکمت اسـت؟
گفت: هر درختی را ثمرهای معیّن است که به وقتی معلوم، به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش اسـت و این اسـت صفت آزادگان.
قلمرو زبانی: حکیمی را پرسیدند: «را» به معنای «از»؛ حرف اضافه / نامور: نامدار، مشهور / عَزَّ و جَلّ: عزیز است و بزرگ و ارجمند / برومند: دارای میوه (بر: میوه) / ثمره: بر، میوه / معینّ: مشخص / «را» در «هر درختی را ثمرهای معیّن»: دارندگی / آید: شود / به وجودِ آن تازه آید: با وجود آن خرّم و شاداب میشود / عدم: نبود / قلمرو ادبی: وجود، عدم: تضاد
بازگردانی: از حکیمی پرسیدند: «این همه درخت مشهور و میوه داری که خدای عزّ و جلّ آفریده است به هیچ کدام آزاد نگفته است؛ مگر سرو که میوه ندارد. در این کار چه حکمتی وجود دارد؟
حکیم گفت: هر درختی را میوه مشخصی دارد که در زمان مشخصی، به وجود آن میوه، طراوت و تازگی مییابد و گاهی به خاطر عدم آن میوه پژمرده میشود و سرو به هیچ وجه اینگونه نیست و همیشه سرسبز اسـت و این، صفت انسانهای آزادگان اسـت.
۱- به آنچه میگذرد دل منه که دجله بسی / پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
قلمرو زبانی: که: زیرا / دجله: رودی در عراق / بسی: بسیار / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (رشته انسانی) / دل نهادن: کنایه از علاقمند شدن، دلبستگی شدن / دجله: نماد دنیای پایدار
بازگردانی: به آنچه پایدار نیست دل بسته نشو؛ زیرا دجله بسیار پس از خلیفه در بغداد روان خواهد بود.(ما میمیریم اما دنیا میماند)
پیام: دل نبستن به دنیا
۲- گرت ز دست برآید، چو نخل باشد کریم / ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد
قلمرو زبانی: گرت: اگر تو؛ جهش ضمیر(اگر از دست تو) / کریم: بخشنده / ور: و اگر / قلمرو ادبی: دست: مجاز از توان و نیرو / چو نخل: تشبیه / کریم: وجه شبه / آزاد: وجه شبه / واجآرایی: «د» و «ر» / نخل، سرو: تناسب / واژهآرایی: دست / کریم بودن نخل؛ آزاد بودن سرو: جانبخشی / وجه شبه: آزاد
بازگردانی: اگر توانش را داری، مانند نخل بخشنده باشد و اگر توانش را نداری، مانند سرو آزاده باش.
پیام: بخشندگی و آزدگی
گلستان سعدی