حَولَ النَّصِّ
أ- أجِب عَنِ الأسئلَهِ التّالیهِ مُستَعیناً بِالنَّصِّ. (با کمک متن به پرسشهای زیر پاسخ بده.)
۱- ما قالَتِ الشَّیماءُ لِلمُسلمینَ حینَ وَقَعَت فِی الأَسْر؟ – قالَتْ لَهُم: إنّی لَأُختُ النَّبی مِنَ الرَّضاعَهِ.
(هنگامی که شیما در اسارت افتاد به مسلمانان چه گفت؟ ـ به ایشان گفت: من خواهر شیری (همشیره) پیامبرم.)
۲- کَم دیناراً أمَرَ أنوشِروانُ أن یعطَی لِلفَلّاحِ؟ – أَمَرَ أَنْ یعْطیٰ لِلْفَلّاح أَلْفَ دینارٍ.
(انوشیروان فرمود چند دینار به برزگر داده شود؟ ـ فرمود که هزار دینار به کشاورز داده شود.)
۳- مِن أی شَیءٍ انزَعَجَ رسولُ اللهِ (ص)؟ – انزَعَجَ رَسولُ اللهِ حینَما رأی لم یُقبّل الرّجلُ إلّا إبنه.
(فرستاده خدا از چه چیزی آزرده شد؟ ـ فرستاده خدا هنگامی که دید مرد تنها پسرش را بوسید آزرده شد.)
۴- ماذا کانَ یغرِسُ الفَلّاحُ العَجوزُ؟ – کان الفَلّاح یغْرِسُ فَسیلَهَ جَوْز. (برزگر سالخورده چه چیزی را مینشاند؟ ـ برزگر نهال گردو مینشاند.)
۵- مَن قَبَّلَ الوَالِدُ فِی البِدایهِ؟ – قَبَّلَ الأَبُ إبنَه فِی البِدایهِ. (پدر در آغاز چه کسی را بوسید؟ ـ پدر در آغاز پسرش را بوسید.)
۶- مَن هِی الشَّیماءُ؟ – إنّها أُختُ النَّبی مِنَ الرَّضاعَهِ. (شیما کیست؟ ـ او خواهر شیری (همشیره) پیامبر است.)
ب- عَیِّنْ الصَّحیحَ وَ الخَطَأَ حَسَبَ الحقیقَهِ. (با توجه به حقیقت درست و نادرست را شناسایی کن.)
۱- دَعَتِ الشَّیماءُ قَبیلَتَها إلَی الإسلامِ بَعدَ أن أَعتَقَها النبیّ. √ (شیما پس از اینکه پیامبر او را آزاد کرد قبیله اش را به اسلام فراخواند.)
۲- لَو کانَ النَّبی (ص) فَظّاً لَانفَضَّ النّاسُ مِن حَولهُ. √ (اگر پیامبر تندخو بود مردم از پیرامونش پراکنده میشدند.)
۳- الاِهتِمامُ بِغَرْسِ الأشجارِ واجِبٌ عَلَی کُلِّ فردٍ مِنّا. ꭓ (توجه به کاشت درختان بر هر فردی از ما بایسته است.)
۴- کانَ أَنوشِروانُ أَحَدَ مُلوکِ إیران قَبْلَ مِئَهِ سَنَهٍ. ꭓ (انوشیروان یک صد سال پیش یکی از پادشاهان ایران بود.)
۵- تُثمِرُ شَجَرَهُ الجَوزِ بَعدَ سَنَتَینِ عادَهً. ꭓ (درخت گردو معمولا پس از دو سال بار میدهد.)
۶- کانَ النَّبی (ص) یُحِبُّ الأطفالَ. √ (پیامبر کودکان را دوست میداشت.)
إعلَموا
أسلوبُ الاِستثناء
به این جمله دقت کنید.
حَضَرَ الزُّمَلاءُ فی صالَهِ الاِمتِحانِ إلّا حامداً. (همشاگردیها به جز حامد در سالن امتحان حاضر شدند.)
■ کلمه «حامِداً» در جمله بالا مُستَثنی، «الزُّمَلاءُ» مستثنی مِنْهُ و «إلّا» ادات استثناء نامیده میشوند.
■ مستثنی یعنی «جدا شده از حکم ماقبل».
■ به کلمه ای که مستثنی از آن جدا شده است، مستثنی مِنه گفته میشود.
حَضَرَ | الزُّمَلاءُ | فی صالَهِ الاِمتِحانِ | إلّا | حامداً |
مستثنی مِنْهُ | ادات استثناء | مستثنی | ||
الزُّمَلاءُ | حَضَروا | فی صالَهِ الاِمتِحانِ | إلّا | حامداً |
مستثنی مِنْهُ | ادات استثناء | مستثنی |
مثال دیگر: کُلُّ شَیءٍ یَنقُصُ بِالإنفاقِ إلّا العِلمَ. (هر چیزی با انفاق میکاهد بهجز دانش.)
مستثنی مِنْهُ ادات استثناء مستثنی
۱- مطابق آموزش کتاب درسی در جملههایی مانند «اَلزُّمَلاءُ حَضَروا فی صالَهِ الِمْتِحانِ إِلّا حامِداً.» مستثنی مِنه «واو» در «حَضَروا» نیست؛ بلکه مرجعِ این «واو» یعنی «الزُّمَلاءُ» مستثنی مِنه است.
اِختَبِر نفسَکَ: تَرجِم ما یلی ثُمَّ عَیِّنْ المُستَثنَی وَ المُستَثنَی مِنهُ. (خودت را بیازما: آنچه را میآید ترجمه کن؛ سپس مستثنا و مستثنا منه را شناسایی کن.)
۱- ﴿ کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَهُ﴾(هر چیزی به جز چهره او نابود شدنی است.) / مستثنی: وَجهَ / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ شَیءٍ
۲- ﴿فَسَجَدَ المَلائکَهُ کُلُّهُم أجمَعونَ إلّا إبلیسَ استَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ﴾(پس همه فرشتگان باهم سجده کردند؛ به جز شیطان که خود را بزرگ یافت و از بی دینان بود[شد].) / مستثنی: إبلیسَ / مستثنی مِنْهُ: المَلائکَهُ
۳- کُلُّ عَینٍ باکیهٌ یَومَ القیامَهِ إلّا ثَلاثَ أعیُن؛ عَینٌ سَهِرَت فی سَبیلِ اللهِ وَ عَینٌ غُضَّت عَن مَحارِمِ اللهِ وَ عَینٌ فاضَت مِن خَشیهِ اللهِ.
(هر چشمی روز رستاخیز گریان است، به جز سه چشم: چشمی که در راه خدا بیدار مانده و چشمی که از محارم بر هم نهاده شده و چشمی که از پروای خدا لبریز شده است.)
مستثنی: ثَلاثَ أعین / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ عَینٍ
۴- کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إلّا وِعاءَ العِلمِ فَإنَّهُ یتَّسِعُ بِهِ. (هر ظرفی با آنچه در آن نهاده شده تنگ میشود، به جز ظرف دانش؛ زیرا به کمک دانش، ظرف فراخ میشود.)
مستثنی: وِعاءَ العِلمِ / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ وِعاءٍ
۵- کُلُّ شَیءٍ یرخُصُ إذا کَثُرَ إلّا الأدَبَ فَإنَّهُ إذا کَثُرَ غَلا. (هر چیزی به جز ادب هر گاه فراوان شود ارزان میشود؛ زیرا ادب هر گاه زیاد شود پر بها میشود.)
مستثنی: الأدَبَ / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ شَیءٍ
۶- لا تَعْلَمُ زَمیلاتی اللُّغَهَ الْفَرَنسیهَ إلّا عَطیهَ. (هم شاگردیانم به جز عطیه زبان فرانسه نمیدانند.) / مستثنی: عَطیهَ / مستثنی مِنْهُ: زَمیلاتی
۷- حَلَّ الطُّلابُ مَسائِلَ الرّیاضیاتِ إلّا مَسأَلَهً. (دانش آموزان به جز یک مسئله [همه] مسایل ریاضی را حل کردند.)
مُستثنی: مَسأَلَهً / مُستثنی مِنْهُ: مَسائِلَ الرّیاضیاتِ
۱- سَهِرَ: بیدار ماند ۲- غضَّ عَینهُ: چشم بر هم نهاد ۳- فاضَ: لبریز شد ۴- اَلْخَشْیه: پروا ۵- اَلْوِعاء: ظرف 6- ضاقَ: تنگ شد ۷- اتِسَّعَ: فراخ شد ۸- رَخُصَ: ارزان شد ۹- غَلا: گران شد
أُسْلوبُ الْحَصْرِ
حصر با إلّا:
■ «إلّا» در «اسلوب حصر» برای استثناء نمیآید؛ بلکه برای «اختصاص و حصر» است.
■ «حصر» یعنی اختصاص دادنِ چیزی به کسی یا موضوعی؛ مانند:
«ما فازَ إلَّا الصّادِقُ.» یعنی «کسی جز راستگو موفّق نشد.» یا «تنها راستگو موفّق شد.»
در این جمله موفّقیت را به شخص راستگو منحصر کرده و از دروغگو سلب کرده ایم.
■ این اسلوب معمولاً هنگامی است که پیش از «إلّا» جمله منفی آمده و مستثنی مِنه ذکر نشده باشد؛ مثال:
ما حَفِظَ القَصیدَهَ إلّا کاظِم. ← تنها کاظم قصیده را حفظ کرد.
کسی جز کاظم قصیده را حفظ نکرد.
در جمله بالا «حفظ قصیده» تنها به کاظم اختصاص دارد و فقط در او حصر شده است.
■ در اسلوب حصر میتوانیم عبارت را به صورت مثبت و مؤکَّد نیز ترجمه کنیم.
ما شاهَدْتُ فِی الْمَکْتَبَهِ إلّا کاظِماً ← در کتابخانه، تنها کاظم را دیدم.
در کتابخانه، کسی جز کاظم را ندیدم.
۱- در اسلوب حصر یافتن مستثنی و مستثنی منه از اهداف آموزشی و ارزشیابی نیست.
اِختَبِر نفسَکَ: تَرجِم العبارات التّالیهَ ثُمَّ مَیّز أُسلوبَ الحَصرِ مِن أُسلوب الاِستثناء.
(خودت را بیازما؛ عبارات زیر را ترجمه کن؛ سپس اسلوب حصر را از اسلوب استثنا جدا کن.)
۱- ﴿ وَ مَا الحَیاهُ الدُّنیا إلّا لَعِبٌ وَ لَهوٌ…﴾ (و زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است.) / أُسلوبَ الحَصرِ
۲- ﴿… لا ییأَسُ مِن رَوحِ اللهِ إلّا القَومُ الکافِرونَ﴾( کسی به جز قوم کافران از رحمت خدا ناامید نمیشود.) / أُسلوبَ الحَصرِ
۳- ﴿إنَّ الإنسانَ لَفی خُسرٍ إلّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ﴾( همانا انسان در زیان است به جز کسانی که ایمان آوردند و کارهاى نیک انجام دادند.) / أُسلوب الاِستثناء
۴- حَضَرَ جَمیعُ الطُّلّابِ فی صالَهِ الإِمْتِحاناتِ إلّا جَواداً. (همه دانش آموزان به جز جواد در سالن امتحانات حاضر شدند.) / أُسلوب الاِستثناء
۵- شارَکْتُ فی جَمیعِ الْمُبارَیاتِ إلّا کُرَهَ الْمِنضَدَهِ. (در همه مسابقات به جز تنیس روی میز شرکت کردم.) / أُسلوب الاِستثناء
۶- قَرَأتُ الکِتابَ التاریخیّ إلّا مَصادِرَهُ. (کتاب تاریخی به جز منابعش را خواندم.) / أُسلوب الاِستثناء
۷- اِشتَرَیتُ أنواعَ الفاکِهَهِ إلّا أناناسَ. (انواع میوه به جز آناناس را خریدهام.) / أُسلوب الاِستثناء
۱- المَصادِر: منابع
التَّمارین
اَلتَّمْرینُ الأوّل: ابْحَثْ عَنْ کَلِمَهٍ مُناسِبَهٍ لِلتَّوضیحاتِ التّالیهِ فی مُعْجَمِ الدَّرسِ. (در واژهنامه درس به دنبال واژه مناسبی برای توضیحات زیر بگرد.)
۱- صَبیّ قَبلَ سِنِّ البُلوغِ. (کودکی پیش از سنّ بلوغ.) الیافِع / الأمرَد
۲- جَعَلَهُ حُرّاً وَ أخرَجَهُ مِنَ العُبودیهِ. (او را آزاد کرد [قرار داد] و از بردگی درآورد.) أعتَقَ
۳- الرَّجُلُ أوِ المَرأهُ الکَبیرَهُ فِی السِّنِّ. (مرد یا زن بزرگسال.) العَجوز
۴- قِطعَهٌ مِنَ قُماشٍ یلبَسُ فَوقَ المَلابِسِ کَالعِباءَهِ. (تکهای پارچه که مانند چادر روی لباسها پوشیده میشود.) الرّداء
۵- ثَمَرَهٌ قِشرُها صُلبٌ وَ غَیرُ صالِحٍ لِلأکلِ، یکسَرُ لِتَناوُلِها. (میوهای که پوستش سخت است و نامناسب برای خوردن است؛ برای خوردنش شکسته میشود.) الجوز
اَلتَّمْرینُ الثّانی: إقرَأ النَّصَّ التّالی ثُمَّ عَیِّنْ ترَجَمَهَ الکلماتِ الحَمراء. (متن زیر را بخوان؛ سپس ترجمه واژگان سرخ را شناسایی کن.)
دَخَلَ رَسولُ اللهِ (ص) فی مَسجِدٍ. کانَ فِی المَسجِدِ جَماعَتانِ. جَماعَهٌ یَتَفَقَّهونَ وَ جَماعَهٌ یَدعونَ اللهَ وَ یَسألونَهُ. فَقالَ: کِلَا الجَماعَتَینِ إلَی خَیرٍ. أمّا هؤلاءِ فَیَدعونَ اللهَ؛ وَ أمّا هؤلاءِ فَیَتَعَلَّمونَ وَ یفَقِّهونَ الجاهِلَ. هؤلاءِ أفضَلُ. بِالتَّعلیمِ أُرسِلتُ. ثُمَّ قَعَدَ مَعَهُم.
پیامبر خدا وارد مسجدی شد. دو گروه در مسجد بودند. گروهی دانش فرا میگرفتند و گروهی به درگاهِ خدا دعا میکردند و از او درخواست میکردند. پس (ایشان) فرمودند: هر دو گروه در راه خوبی هستند؛ امّا اینها به درگاهِ خدا دعا میکنند؛ و امّا اینان دانش فرامیگیرند و نادان را دانا میکنند؛ اینان برترند. (من) برای یاد دادن برانگیخته شدهام. سپس با آنها نشست.
و الآنَ أجِب عَمّا یلی حَسَبَ النَّصِّ. (و اکنون با توجه به متن به آنچه میآید پاسخ بده.)
۱- لِماذا جاءَت کَلِمَهُ «مَسجِدٍ» فِی المَرَّهِ الأُولَی بِدونِ أل وَ فِی المَرَّهِ الثّانیهِ مَعَ أل؟ (چرا واژه «مسجد» بار نخست بدون «ال» و بار دوم با «ال» آمده است؟)
– زیرا کلمه مسجد بار نخست ناشناس بود، یا به اصطلاح نکره بود و بار دوم، شناس شده، یعنی به اصطلاح معرفه است.
۲- ما هُوَ نَوعُ هذِهِ الکَلِماتِ؟ – التَّعلیم: مصدر باب تفعیل / الجاهِل: اسم فاعل / الأفضَل: اسم تفضیل
۳- اُکتُب نَوعَ هذَینِ الفِعلَینِ وَ صیغَتَهُما وَ بابَهُما. (نوع این دو فعل و صیغه آن دو و بابشان را بنویس.)
– یَتَفَقَّهونَ: فعلٌ مضارعٌ معلومٌ للغائبینَ من باب تَفعُّل
– أُرسِلتُ: فعلٌ ماضٍ لِلمُتِکلّم وَحدَه مَجهول مِن باب إفعال
۴- أَعرِبِ الکَلماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ: (نقش (اعراب) واژگانی را که زیرششان خط است بازگو کن.)
– اللهِ: مضاف الیه و مجرور / اللهَ: مفعول و منصوب / خَیرٍ: مجرور به حرف جرّ / الجاهِلَ: مفعول و منصوب / أفضَلُ: خبر و مرفوع
۵- اُکتُب مُتَرادِف «جَلَسَ» وَ «بُعِثتُ» و «أحسَنُ» فِی النَّصِّ. (مترادف «جَلَسَ» وَ «بُعِثتُ» و «أحسَنُ» در متن را بنویس.) – قعَدَ (نشست) / أُرسلتُ (فرستاده شدم) / أَفضَل: (برتر)
۶- اُکتُب جَمعَ التَّکسیرِ لِهذِهِ الأسماءِ: (جمع شکسته برای این اسمها را بنویس.) – رَسول(فرستاده): ج رُسُل، جاهِل(نادان): ج جُهّال، أفضَل(برتر، برترین): ج أفاضل و تَعلیم(یاددادن): ج تعالیم
۱- اَلصُّلبْ: سخت و سفت ۲- بِحارُ الْأنوارِ، ج ۱، ص ۲۰۶ / مُنیهُ المُریدِ، ص ۱۰۶ (بِتصَرُّفٍ) ۳- تفَقَّهَ: دانا شد، دانش فرا گرفت ۴- فَقَّهَ: دانا کرد، دانش آموخت ۵- قَعَدَ: نشست
الَتمرینُ الثاّلثُ: عَیِّنْ الکلمهَ الغریبهَ فی کُلِّ مَجموعَهٍ مَعَ بَیانِ السَّبَبِ. (واژه ناهماهنگ را در هر مجموعه با بیان علت شناسایی کن.)
۱- الیافِع (جوان کمسال) 5 الشّابّ(جوان) 5 الأَمرَد (نوجوان بیریش) 5 العَجوز(پیر) 5 الوِعاء(ظرف) ■
۲- الرَّصید(اعتبار مالی) ■ الرِّداء(بالاپوش) 5 الفُستان (پیراهن زنانه) 5 القَمیص(پیراهن) 5 السِّروال(شلوار) 5
۳- الأَفراس(اسبها؛ فَرَس) ۵ القَصیر(کوتاه) ■ الکِلاب (سگها؛ کَلب) 5 الذِّئاب(گرگها؛ ذِئب) ۵ الأُسود(شیرها؛ أَسَد) 5
۴- الإخوَه (برادران؛ أخ) 5 الأُمَّهات(مادران؛ أمّ) ۵ الأجداد (نیاکان؛ جدّ) 5 الآبار(چاهها؛ بِئر) ■ الأخَوات(خواهران؛ أُخت) ۵
۵- القِشر(پوست) 5 الفَظّ (تندخو) ■ الجِذع (تنه) 5 الغُصن (شاخه) 5 الثَّمَر (میوه) 5
۶- الفُستُق (پسته) 5 الجَوز (گردو) 5 النَّوم (خواب) ■ العِنَب (انگور) 5 التُّفّاح (سیب) 5
اَلتَّمرینُ الرّابِعُ: ضَعِ المُتَرادفاتِ وَ المُتَضادّاتِ فی مکانِهَا المُناسِب. (مترادف و متضاد را در جایگاه مناسبش بگذار)
غَلا(گران شد) ≠ رَخُصَ (ارزان شد)/ الشِّراء (خرید)≠ البَیع (فروش) / اتَّسَعَ (فراخ شد) ≠ ضاقَ (تنگ شد)
أعطَی (داد) ≠ أخَذَ (گرفت) / الشَّمال (راست) ≠ الیَمین(چپ)
قَدَرَ(توانست) = اِستَطاعَ / الدَّاء(بیماری) = المَرَض / الصَّبی (کودک) = الوَلَد (فرزند) / راحَ (رفت) = ذَهَبَ
الأعوام (سالها) = السِّنین / الرَّوح(رحمت) = الرَّحمَه / صارَ(گشت) = أصبَحَ
الَتمرینُ الخْامِسُ:
أ- تَرجِمِ الأفعالَ. (فعلها را ترجمه کن)
۱- تَقتَرِحْنَ: پیشنهاد میدهید | رجاءً، اِقتَرِحْنَ: لطفاً پیشنهاد دهید | ۷- اِنفَتَحَ: گشوده شد | لَم یَنفَتِحْ: گشوده نشد؛ گشوده نشده است |
۲- تَبتَعِدُ: دور میشوی | لا تَبتَعِدْ: دور نشو | ۸- تَظاهَرَ: وانمود کرد | لا نَتَظاهَرُ: وانمود نمیکنیم |
۳- تُسْرِعُ: میشتابی | أسْرِعْ: بشتاب | ۹- تَوَکَّلَ: توکّل کرد | سَنَتَوَکَّلُ: توکل خواهیم کرد |
۴- یَعتَذِرُ: پوزش میخواهد | أعتَذِرُ: پوزش میخواهم | ۱۰- عَلِّمْ: آموزش بده | عَلِّمْنی: به من آموزش بده |
۵- قاتَلَ: جنگید | لا یُقاتِلْ: نباید بجنگد | ۱۱- یَرجِعُ: برمیگردد | لَن یَرجِعَ: برنخواهد گشت |
۶- اِسْتَهلَکَ: مصرف کرد | مَا اسْتَهلَکنا: مصرف نکردیم | ۱۲- یَنجَحُ: موفّق میشود | لِینجَحْ: باید موفق شود |
ب- تَرجِمِ الأسماء. (اسمها را ترجمه کن)
۱- کَبُرَ: بزرگ شد | الأکابِر: بزرگتران (جمع أکبَر) اسم تفضیل(أفعل) | ۷- اِحتَفَلَ: جشن گرفت | الاِحتِفالات: جشن [گرفتن]ها مصدر (افتعال) |
۲- نَدِمَ: پشیمان شد | النّادِمون: پشیمانها اسم فاعل(فاعل) | ۸- اِستَمَعَ: گوش فرا داد | المُستَمِعینَ: گوش فرادهندگان اسم فاعل (مُـ ـِ ) |
۳- عَمِلَ: کار کرد | المَعمَل: کارگاه اسم مکان(مَفعَل) | ۹- غَفَرَ: آمرزید | الغَفّار: بسیار آمرزنده اسم مبالغه (فَعّال) |
۴- نَصَرَ: یاری کرد | المَنصورات: یاری شدگان اسم مفعول (مفعول) | ۱۰- لَعِبَ: بازی کرد | المَلاعِب: ورزشگاهها (جمع مَلعَب) اسم مکان (مَفعَل) |
۵- شَجَّعَ: تشویق کرد | المُشَجِّعَه: تشویق کننده اسم فاعل (مُـ ـِ ) | ۱۱- صَغُرَ: کوچک شد | الصُّغرَی: کوچک تر/ کوچکترین اسم تفضیل (فُعلی) |
۶- عَیّنَ: مشخّص کرد | المُعَیّن: مشخص شده اسم مفعول (مُـ ـَ ) | ۱۲- دَرَّسَ: درس داد | التَّدریس: درس دادن مصدر (تفعیل) |