۱- وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم
/ دل بر عبور از سدِّ خار و خاره بندیم

قلمرو زبانی: برگ: توشه و هر چیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه / باره: اسب / بستن: سفت کردن (بن ماضی: بست؛ بن مضارع: بند) / سد: بند (هم آوا؛ صد: صفت شمارشی) / خار: (هم آوا خوار: فرومایه) / خاره: سنگ خارا، سنگ / سفر: مسافرت (هم آوا؛ صفر: ماه صفر) / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع(رشته انسانی) / برگ سفر بستن: کنایه از آماده سفر شدن / سدّ خار و خاره: اضافه تشبیهی / جناس ناهمسان: خار، خاره/ دل بستن: کنایه از قصد کردن / واج آرایی: «ر» / جناس ناهمسان: باره و خاره / خار و خاره: استعاره از مشکلات
بازگردانی: زمان آن است که توشه سفرمان را بر روی اسبهایمان ببندیم؛ آماده سفر شویم و با دشواری ها روباروی گردیدم.
پیام: تشویق به سفر و مبارزه
۲- از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم / بانگ از جرس برخاست وایِ من خموشم
قلمرو زبانی: کران: طرف، جهت، کنار/ بانگ: آواز، فریاد / رحیل: از جایی به جای دیگر رفتن، کوچ کردن، سفر کردن/ جرس: زنگ / برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست؛ بن مضارع: برخیز)؛ (هم آوا؛ خواست: طلب کردن) / وای: فغان، دردا / خموش: خاموش، ساکت / قلمرو ادبی: بانگ از جرس برخاست: کنایه از کاروان آماده سفر شد / گوشم، خموشم: جناسواره / واژه آرایی: بانگ / واج آرایی: «ا»
بازگردانی: از هر طرف فریاد سفر به گوشم میآید. صدای زنگ کاروان برخاسته است؛ وایِ بر من که ساکتم و هنوز راه نیفتاده ام.
پیام: تشویق به سفرو مبارزه
۳- دریادلان راه سفر در پیش دارند / پا در رکاب راهوارِ خویش دارند
قلمرو زبانی: دریادل: بخشنده، دلیر / رکاب: حلقهای فلزی که در دو طرف زین اسب آویخته میشود و سوار پا در آن میگذارد./ راهوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت میکند؛ خوش حرکت و تندرو / قلمرو ادبی: دریادل: تشبیه (دلی مانند دریا)/ «راه سفر در پیش داشتن» و «پا در رکاب داشتن»: کنایه از آماده حرکت شدن / پیش، خویش: جناسواره / واج آرایی: «ر»
بازگردانی: مردان دلیر و بخشنده قصد سفر دارند. پای خود را در رکاب اسب خویش نهاده اند و آماده کوچ اند.
پیام: تشویق به کوچ و مبارزه
۴- گاه سفر آمد برادر، ره دراز است / پروا مکن، بشتاب، همّت چاره ساز است
قلمرو زبانی: گاه: زمان / ره: راه / پروا کردن: ترسیدن / شتافتن: عجله کردن (بن ماضی: شتافت؛ بن مضارع: شتاب) / همّت: اراده و عزم نیرومند / قلمرو ادبی: است: ردیف، واژه آرایی / واج آرایی: «ا»
بازگردانی: زمان سفر شد، ای برادر، راه سفر دراز است. از چیزی نترس، بشتاب، همّت بلند تو چاره این راه دشوار و دراز است.
پیام: تشویق به سفر و درازی راه
۵- گاه سفر شد باره بر دامن برانیم / تا بوسه گاهِ وادی ایمَن برانیم
قلمرو زبانی: باره: اسب / دامن: دامنه کوه / بوسه گاه: مکان بوسه / وادی: سرزمین / وادی ایمَن: جایی در فلسطین که به حضرت موسی وحی رسید. / راندن: راه بردن و واداشتن به حرکت (بن ماضی: راند؛ بن مضارع: ران)/ قلمرو ادبی: باره بر جایی راندن: کنایه از به آنجا رفتن / تلمیح به داستان حضرت موسا / بوسه گاه: کنایه از جای مقدس / برانیم: ردیف، واژه آرایی
بازگردانی: زمان سفر رسیده است. باید حرکت کنیم و خودمان را به وادی ایمن که جایی مقدس است برسانیم.
پیام: تشویق به سفر به آستانه های مقدس
۶- وادی پر از فرعونیان و قِبطیان است / موسی جلودار است و نیل اندر میان است
قلمرو زبانی: وادی: سرزمین / قبطیان: پیروان و دستیاران فرعون / جلودار: پیشرو / اندر: در / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت موسا / فرعونیان و قبطیان: استعاره از اشغالگران / موسی: استعاره از رهبر / نیل: استعاره از دشواری ها / واژه آرایی: است
بازگردانی: سرزمین ایمن پر از پیروان و دستیاران فرعون است. موسا راهبر است و در راه به نیل پرخطر رسیده ایم.
پیام: هشدار به وجود دشمنان و خطر
۷- تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر / بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
قلمرو زبانی: ای برادر: حرف ندا و منادا، شبه جمله / را: حرف اضافه به معنای «برای» / قلمرو ادبی: واژه آرایی: تنگ، ای برادر، است / خانه: استعاره از میهن / تنگ، ننگ: جناس / خانه تنگ است: کنایه از اینکه جای مناسبی برای ما نیست / واج آرایی: «گ»
بازگردانی: ای برادر، امروز ماندن در میهن برای ما مناسب نیست. برای ما ننگ است که بیگانه سرزمین ما، فلسطین را بگیرد.
پیام: تشویق به پیکار با دشمنان
۸- فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید / تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
قلمرو زبانی: خانه: منزل / اهریمن: شیطان؛ منظور اشغالگران است / قلمرو ادبی: خانه: استعاره از فلسطین / تخت و نگین: مجاز از فرمانروایی / نگین: مجاز از انگشتر / تلمیح به داستان حضرت سلیمان / دست: مجاز از تحت اختیار /
بازگردانی: از خداوند فرمان رسیده است که فلسطین را از دشمن بگیریم و نگذاریم اهریمن بر این سرزمین فرمان براند.
پیام: تشویق به پیکار با دشمنان
۹- یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد / ای یاوران باید ولی را یاوری کرد
قلمرو زبانی: کلیم: سخنگو، لقب حضرت موسا / آهنگ کردن: قصد کردن / سامری: منسوب به سامره، مردی که در نبود موسا مردم را گمراه کرد / ولی: دارندۀ بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر (ص)، سرپرست، ولی امر / یاوری: کمک / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت موسا و سامری / کلیم: استعاره از رهبر / سامری: استعاره از اشغالگران / آهنگ جان کسی را کردن: کنایه از قصد کشتن کسی را داشتن / یاور، یاوری: جناس، همریشگی(رشته انسانی)
بازگردانی: رهبر قصد کشتن اشغالگران را دارد. ای دوستان، باید ولی خدا را پشتیبانی کنیم.
پیام: کمک به رهبر و ولی امر
۱۰- حُکمِ جلودار است بر هامون بتازید / هامون اگر دریا شود از خون، بتازید
قلمرو زبانی: حکم: فرمان / جلودار: پیشرو / هامون: دشت / تاختن بر: حمله کردن (بن ماضی: تاخت؛ بن مضارع: تاز) / قلمرو ادبی: هامون اگر … شود: تشبیه / هامون اگر از خون دریا شود: کنایه از اینکه خیلی ها کشته شوند / اغراق / واژه آرایی: هامون، بتازید
بازگردانی: فرمان رهبر است که به دشمنان حمله کنیم. اگر خون همه دشت را بگیرد و گروهی کشته شوند، نترسید و باز هم به دشمنان یورش برید.
پیام: فرمان رهبر به پیکار با دشمنان
۱۱- فرض است فرمان بردن از حکمِ جلودار / گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار
قلمرو زبانی: فرض: واجب گردانیدن، آنچه انجام آن بر عهدۀ کسی نهاده شده باشد، لازم، ضروری؛ سفر: مسافرت (شبه هم آوا؛ فرز: چابک) / فرمان بردن: اطاعت کردن / حکم: فرمان / جلودار: پیشرو، رهبر / گر: اگر / تیغ: هر ابزار تیز و برنده / قلمرو ادبی: واژه آرایی: بارد / تیغ باریدن: استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ / واج آرایی: «د»
بازگردانی: واجب است که از رهبر فرمان ببریم. اگر جنگ، بسیار خطرآفرین و مرگ بار باشد ما باکی نداریم.
پیام: وجوب اطاعت از رهبر
۱۲- جانان من برخیز و آهنگ سفر کن / گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر کن
قلمرو زبانی: جانان: دوست، یار / آهنگ کردن: قصد کردن / قلمرو ادبی: تیغ باریدن: استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ / جان سپر کردن: کنایه از جان فشانی / سفر، سپر: جناسواره، جناس ندارد
بازگردانی: ای دوست، بلند شو و قصد سفر داشته باش. اگر در این راه جانت در خطر باشد، باکی نیست. جانت را فدا کن.
پیام: تشویق به جان فشانی
۱۳- جانان من برخیز بر جولان برانیم / زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم
قلمرو زبانی: راندن: راه بردن و واداشتن به حرکت (بن ماضی: راند؛ بن مضارع: ران) / «جولان» نخست: سرزمینی در سوریه / قلمرو ادبی: جناس: جولان (۱- سرزمینی در سوریه، ۲- تاخت و تاز)
بازگردانی: ای یار من، بلند شو تا به سوی سوریه برویم و از آنجا با تاخت و تاز راهی جنوب لبنان شویم.
پیام: تشویق به پیکار با اشغالگران
۱۴- آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد / آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
قلمرو زبانی: آنجا: منظور لبنان است / صد: (هم آوا؛ سد: بند) / خفته: خوابیده / کوی: محله، برزن / نهفته: پنهان / قلمرو ادبی: صد: مجاز از بسیار / واژه آرایی: آنجا که هر / شهید خفته: تشبیه (شهیدان مانند انسانهای خفته اند) / کوی: مجاز از مردم کوی / اغراق
بازگردانی: سرزمینی که هر سویش شهیدی آرمیده است و مردمش یکسره غمگین و دردمندند.
پیام: رنج و درد مردم لبنان
۱۵- جانان من اندوه لبنان کُشت ما را / بشکست داغ دیرِ یاسین پشت ما را
قلمرو زبانی: جانان: یار، دوست / داغ: بسیار گرم / دیر یاسین: روستایی در فلسطین / قلمرو ادبی: لبنان: مجاز از مردم لبنان / داغ: مجاز از درد و رنج / دیر یاسین: مجاز از مردم دیریاسین / ما را کشت؛ پشت ما را بشکست: کنایه از بسیار آزرد / کشت، پشت: جناس / واج آرایی: «ن» / عیب قافیه: «کشت» و «پشتِ» با یکدیگر قافیه نمی شوند، زیرا «پشت» دارای کسره است. (رشته انسانی) / تلمیح به رخداد دیر یاسین / اغراق
بازگردانی: ای دوست، اندوه مردم لبنان تحمل ناپذیر است. تحمل داغ و درد مردم روستای دیر یاسین برای ما بسیار دشوار است.
پیام: همدردی با مردم لبنان
۱۶- باید به مژگان رُفت گَرد از طُور سینین / باید به سینه رَفت زین جا تا فلسطین
قلمرو زبانی: مژگان: مژه ها / رفت: رُفتن، زدودن، جارو کردن (بن ماضی: رفت؛ بن مضارع: روب) / گرد: غبار / طور سینین: نام کوهی که حضرت موسا برای راز و نیاز با خدا بدانجا رفت. (هم آوا؛ تور: تور ماهیگری) / قلمرو ادبی: واژه آرایی: باید / با مژگان رفتن: کنایه از بزرگ داشتن / رُفت، رَفت: جناس ناهمسان / با سینه رفتن: سینه خیز رفتن، کنایه از بزرگ داشتن
بازگردانی: باید طور سینا را بزرگ بداریم و با مژگانمان گرد و غبارش را بروبیم. باید از اینجا تا فلسطین سینه خیز برویم.
پیام: بزرگداشت فلسطین
۱۷- جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش / آنَک امام ما عَلم بگرفته بر دوش
قلمرو زبانی: جانان: دوست، یار/ بانگ: فریاد، آواز / چاووش: چاووش خوان، آن که پیشاپیش زائران حرکت میکند و با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی میخواند./ آنک: اکنون / علم: پرچم، درفش (هم آوا؛ الم: درد) / قلمرو ادبی: بانگ چاووش را شنیدن: کنایه از آماده حرکت شدن / علم بر دوش گرفتن: آماده حرکت شدن /
بازگردانی: ای دوست، بلند شو و آواز چاووش خوان را بشنو. اکنون امام و رهبر ما درفش بر دوش گرفته و آماده حرکت شده است.
پیام: تشویق به حرکت
۱۸- تکبیرزن، لبّیک گو بنشین به رهوار / مقصد دیار قدس همپای جلودار
قلمرو زبانی: تکبیر: الله اکبر / لبّیک: فرمان تو را اطاعت میکنم، چشم / رهوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت میکند؛ خوش حرکت و تندرو / دیار: سرزمین / قدس: بیت المقدس/ همپا: همراه، هم قدم، هر یک از دو یا چند نفری که با هم کاری انجام میدهند. همپایی: همگامی، همراهی/ جلودار: پیشرو / قلمرو ادبی: بنشین به رهوار: کنایه از اینکه آماده حرکت شو /
بازگردانی: الله اکبر گویان، لبیک بگو و آماده سفر باش؛ زیرا همراه رهبر، به سوی هدفمان که بیت المقدس است حرکت میکنیم.
پیام: تشویق به کمک به فلسطینیان
حمید سبزواری
کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱- معادل معنایی واژه های زیر را از متن درس بیابید.
◙ زنگ: جرس ◙ کوچ: رحیل ◙ واجب گردانیدن: فرض
۲- در مصراع زیر «جولان» چه معنایی دارد؟
زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم/ جولان: تاخت و تاز
۳- نقش واژه ها را مشخص کنید.
◙ گاه سفر آمد برادر، ره دراز است / پروا مکن، بشتاب، همّت چاره ساز است
◙ [ای] برادر/ گاه سفر آمد/ ره دراز است / پروا مکن/ بشتاب/ همّت چاره ساز است (شش جمله)
برادر: منادا / ره: نهاد / چاره ساز: مسند
۴- سه واژۀ مهم املایی از متن درس بیابید و معادل معنایی آنها را بنویسید.
سفر / سدِّ / رحیل / جرس / برخاست / قِبطیان / فرض / داغ / عَلم / قدس / مقصد /
قلمرو ادبی
۱- از متن درس برای هر یک از آرایه های ادبی زیر، نمونه ای بیابید و بنویسید.
جناس همسان: جولان (۱- سرزمینی در سوریه، ۲- تاخت و تاز) / جناس ناهمسان: کشت، پشت
گونه های جناس
۲- مفهوم کنایه های زیر را بنویسید.
◙ برگ سفر بر باره بستن: کنایه از آماده سفر شدن / ◙ عَلَم بر دوش گرفتن: آماده حرکت شدن
قلمرو فکری
۱- در بیت زیر، منظور شاعر از فرعونیان و قبطیان و موسی (ع) چیست؟
◙ وادی پر از فرعونیان و قبطیان است / موسی جلودار است و نیل اندر میان است.
منظور سراینده اسرائیلیانی است که فلسطین را اشغال کرده اند. / موسی: رهبر انقلاب
۲- معنی و مفهوم بیت پنجم را به نثر روان بنویسید.
بازگردانی: زمان سفر رسیده است. باید حرکت کنیم و خودمان را به وادی ایمن که جایی مقدس است برسانیم.
۳- آیا میتوان شعر بانگ جرس را نوعی حماسه دانست؟ چرا؟
حماسه طبیعی نیست؛ زیرا همه ویژگی های حماسه طبیعی را ندارد؛ ولی زمینه قهرمانی را دارد.
چهار زمینه حماسه: داستانی و روایی/ ملی / قهرمانی / شگفت آوری
۴- مقصود از مصراع «پا در رکاب راهوار خویش دارند» چیست؟ – آماده حرکت و سفر شدند
۵- در مصراع «تخت و نگین از دست اهریمن بگیریم» منظور شاعر از «تخت و نگین اهریمن» چیست؟
فرمانروایی و حکومت اسرائیلیان
♣♣♣
ای کعبه به داغ ماتمت، نیلی پوش / وز تشنگی ات، فرات در جوش و خروش
قلمرو زبانی: نیلی: سیاه، کبود / جوش و خروش: تب و تاب / ماتم: سوگ / تشنگی: تشنه گی نادرست / قلمرو ادبی: قالب: رباعی / کعبه: جانبخشی / نیلی پوش: کنایه از سوگوار / فرات: جانبخشی / حسن تعلیل
بازگردانی: ای حضرت عباس که کعبه به خاطر از دست دادن تو سیاه پوشیده و رود فرات به خاطر تشنگی تو در هنگام شهادت در تب و تاب است.
جز تو که فرات، رشحهای از یم توست / دریا نشنیدم که کشد مشک به دوش
قلمرو زبانی: رشحه: قطره، چکیده / یم: دریا / مشک: انبان، خیک، کیسه ای از پوست گوسفند/ قلمرو ادبی: فرات، رشحهای از یم: تشبیه / تلمیح به داستان حضرت ابوالفضل در کربلا / واج آرایی حرف «ش» و«د» / یم و فرات و دریا: تناسب / اغراق
بازگردانی: به جز تو که وجودت دریایی از شناخت و جان فشانی است و فرات در برابر آن قطرهای بیش نیست، تا کنون نشنیده ام که دریا مشک آب بر دوش داشته باشد.
محمدعلی مجاهدی(پروانه)
گنج حکمت: به یاد ۲۲ بهمن
آسمان با هفت دستِ گرم و پنهانی دف میزد، و رنگین کمانی از شوق و شور، کلاف ابرهای تیره را از هم باز میکرد .خورشید در جشنی بی غروب، بر بام روشن جهان ایستاده بود، و تولّد جمهوری گل محمّدی را، کِل میکشید.
قلمرو زبانی: بام: پشت بام / کِل: آوایی برای شادی / قلمرو ادبی: جانبخشی: آسمان … دف میزد؛ کنایه از شادمانی بسیار / کلاف ابرهای تیره: اضافه تشبیهی / ابرهای تیره: استعاره از ستم و بیداد / رنگین کمانی از شوق و شور: تشبیه / بام جهان: اضافه استعاری / خورشید … ایستاده بود: جانبخشی / جشن بی غروب: کنایه از بی پایان / تولّد جمهوری گل محمّدی: جانبخشی / گل محمدی: استعاره از اسلامی
بیست و دوّم بهمن در هیأت روزی شکوهمند، آرام آرام از یال کوههای بلند و برفگیر فرود آمد و در محوِطه آفتابی انقلاب، ابدی شد. صمیمیترین فصل زندگی ما در بهمن آغاز شد و ما در سایه خورشیدی ترین مرد قرن به بارِ عامِ تفضّل و رحمت الهی راه یافتیم و صبح روشن آزادی را به تماشا ایستادیم.
قلمرو زبانی: هیأت: شکل / یال: تیغه (خط الرأس) کوه / محوِطه: پهنه، میدانگاه، صحن / ابدی: جاودانه / بارِ: اجازه، رخصت؛ بارِ عام: پذیراییِ عمومی، شرفیابی همگانی؛ مقابل بارِ خاص (پذیرایی خصوصی) / تفضل: لطف و مهربانی / جلودار: پیشرو / قلمرو ادبی: بیست و دوّم بهمن … فرود آمد: جانبخشی / محوِطه انقلاب: اضافه استعاری / سایه: استعاره از عنایت و توجه / سایه خورشیدی ترین مرد: تناقض / صبح روشن آزادی: اضافه تشبیهی / «را» در «آزادی را»: اضافه گسسته؛ تماشای صبح روشن آزادی
اندک اندک جلوههایی از تقدیرِ درخشان این نهضت به ملّت ما لبخند زد. حلول این صبح روشن را بزرگ میداریم و یاد ایثارگران سهیم در این حماسه سترگ را – تا همیشه – در خاطره خویش به تابناکی پاس خواهیم داشت .
قلمرو زبانی: حلول: فرارسیدن / حماسه: دلاوری / ایثارگر: فرمان تو را اطاعت میکنم، چشم / سترگ: بزرگ، عظیم / تابناک: درخشان، نورانی / قلمرو ادبی: جلوههایی از تقدیرِ … لبخند زد: جانبخشی / صبح روشن: استعاره از ۲۲ بهمن