۱- به حق نالم ز هجر دوست زارا / سحرگاهان چو بر گلبن هَزارا
قلمرو زبانی: حق: خداوند / هجر: دوری / زارا: با پریشانی، با حال نزار / چو: مانند / گلبن: بوته گل / هَزارا: هزاردستان، بلبل / قلمرو ادبی: وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن / قالب: چامه (قصیده) / چو بر گلبن هَزارا: تشبیه
بازگردانی: من سحرگاهان از دوری دوست با پریشانی به درگاه خداوند ناله می کنم، مانند بلبلی که برای گل آواز می خواند.
۲- قضا گر داد من نستاند از تو / ز سوز دل بسوزانم قضا را
قلمرو زبانی: قضا: سرنوشت / داد: حق / نستاند: نگیرد / قلمرو ادبی: قضا … نستاند: جانبخشی / بُنسری یا رد العجز علی الصدر / سوزاندن: کنایه از نابود کردن
بازگردانی: اگر سرنوشت حق من را از تو نستاند، با سوز دلم سرنوشت را نابود می کنم.
گوشزد: به نظر نگارنده مصرع دوم باید اینگونه باشد: ز سوز دل بسوزم مر قضا را. (در سبک خراسانی فعل «سوختن» دووجهی بوده است. به دیگر سخن هم ناگذر بوده است هم گذرا. بیت پسین هم گواهی است بر همین نکته.)
۳- چو عارض برفروزی میبسوزد / چو من پروانه بر گردت هِزارا
قلمرو زبانی: عارض: گونه / برفروزی: شعله ور ساختن، به خشم آمدن، خشمگین شدن، سرخ شدن / میبسوزد: ببینی / قلمرو ادبی: عارض: مجاز از چهره
بازگردانی: هنگامی که چهره ات را برافرخته می کنی هِزاران نفر بر گردت را از جمله من را پروانه وار می سوزانی.
۴- نگُنجم در لَحَد گر زان که لَختی / نشینی بر مزارم سوگوارا
قلمرو زبانی: لَحَد: گورگاه / لَختی: اندکی / مزار: زیارت گاه / قلمرو ادبی: نگُنجم در لَحَد: کنایه از اینکه «زنده می شوم»
بازگردانی: اگر اندک مدتی سوگوارانه کنار قبرم نشینی و سوگواری کنی در قبرم نخواهم گنجید و زنده می شوم.
۵- جهان این است و چونین بود تا بود / و همچونین بُوَد اینند بارا
قلمرو زبانی: چونین: همین گونه / همچونین: این چنین / بُوَد: می باشد / اینند بارا ؟؟؟؟؟؟ / قلمرو ادبی: بود، بُوَد: همریشگی
بازگردانی: جهان این گونه است و تا جهان بوده همین گونه بوده است و همچنین خواهد بود. [در جهان وفاداری نخواهی دید.]
۶- به یک گردش به شاهنشاهی آرد / دهد دیهیم و تاج و گوشوارا
قلمرو زبانی: دیهیم: تاج، پیشانی بند گوهرنشان / گوشوارا: گوشواره / قلمرو ادبی: گوشوارا: مجاز از زر و زیور (گوشواره و گوشوار می تواند مجاز از بنده و خدمتکار و پرستار باشد؛ زیرا در گذشته بندگان گوشواره و حلقه در گوش می کرده اند.)
بازگردانی: با یک گردشش مردی را به شاهنشاهی می رساند و دیهیم و تاج و زر و زیور (یا بنده و خدمتکار) به او میدهد.
۷- توشان زیر زمین فرسوده کردی / زمین داده مر ایشان را زغارا
قلمرو زبانی: زغار: زمین نمناک و تر، سختی و رنج و محنت / را: به / قلمرو ادبی: جانبخشی
بازگردانی: ای جهان، تو ایشان را زیر زمین فرسوده کردی و زمین به ایشان را نم و رطوبت و سختی داده است.
۸- از آن جانسوز لَختی خونِ رَز ده / سپرده زیرِ پای اَندَر سِپارا
قلمرو زبانی: جانسوز: برافروزنده جان / لختی: اندکی / سُپار: چرخی که با آن شیره انگور گیرند، چَرخُشت، چرخ گوشت / سپَردن: پیمودن / اندر: در / قلمرو ادبی: خونِ رَز: استعاره از باده
بازگردانی: از آن باده ای که جان را برمی افروزد مقداری به من بده؛ باده ای که چرخشت با له کردن انگور آن را ساخته است.
♣♣♣♣♣♣♣♣
به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم / که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
قلمرو زبانی: خواجه: آقا / فریفته: فریب خورده / زرق: حقه بازی، ظاهرنمایی / را: حرف اضافه به معنای «برای» / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / نام نیک … دام است: تشبیه / نان: مجاز از روزی
بازگردانی: ای آقا، به خاطر نام نیک تو فریب نمی خوردم؛ زیرا نام نیک تو دام و کلکی است برای کسب روزی.
کسی که دام کند نام نیک از پی نان / یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را
قلمرو زبانی: از پی: به خاطر / را: حرف اضافه به معنای برای / قلمرو ادبی: نان: مجاز از روزی / زمانه پندی داد مرا: جانبخشی
بازگردانی: کسی که نام نیکش را دامی به دست آوردن روزی کند، تو یقین بدان که روزی اش دامی است برای جان تو.
♣♣♣♣♣♣♣♣
۱- دلا تا کی همی جویی منی را / چه داری دوستْ هرزه دشمنی را
قلمرو زبانی: منی: منیت، خودخواهی / هرزه: بیهوده / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن مفاعلن فعولن / دلا: جانبخشی / پرسش انکاری
بازگردانی: ای دل، تا کی در پی خودخواهی و خودبینی هستی؟ چرا بیهوده دشمنی و بدخواهی را دوستْ داری.
۲- چرا جویی وفا از بیوفایی / چه کوبی بیهُده سرد آهنی را
قلمرو زبانی: سردآهن: آهن سرد (ترکیب وصفی وارون) / قلمرو ادبی: وفا، بیوفایی: تضادواره / پرسش انکاری
بازگردانی: چرا با بیوفایی به دنبال وفا می گردی؟ چرا بیهُوده آهن سرد را می کوبی؟
۳- اَیا سوسن بناگوشی که داری / به رشک خویشتن هر سوسنی را
قلمرو زبانی: ایا: ای / بناگوش: نرمه گوش، غذار، گیجگاه / رشک: حسادت / قلمرو ادبی: بناگوش: مجاز از چهره / سوسن بناگوش: تشبیه، کسی که بناگوشش مانند سوسن است
بازگردانی: ای سوسن بناگوشی که هر سوسنی به تو حسد می برد.
۴- یکی زین برزن ناراه برشو / که بر آتش نشانی برزنی را
قلمرو زبانی: برزن: محله و کوی / ناراه: یاوه، نامربوط، کج رو / برشو: بلند شو / قلمرو ادبی: «برزن» دوم: مجاز از مردم برزن / از برزن ناراه برشدن: کنایه از رفتار ناشایست و کج داشتن
بازگردانی: یک بار از این رفتار کج دست بردار که با این کار نادرست گروه پرشماری را با آتش عشق خودت نابود می کنی.
۵- دل من ارزنی عشق تو کوهی / چه سایی زیر کوهی ارزنی را
قلمرو زبانی: چه: چرا / قلمرو ادبی: دل من ارزنی عشق تو کوهی: تشبیه / پرسش انکاری
بازگردانی: دل من مانند ارزن کوچکی است و عشق تو مانند کوهی بزرگ است. چرا دل من را که مانند ارزن است زیر کوه بزرگ خودت می سایی و نابود می کنی.
۶- ببخشا ای پسر بر من ببخشا / مکُش در عشق خیره چون منی را
قلمرو زبانی: بخشاییدن: رحم کردن، جوانمردی کردن، درگذشتن (بن ماضی: بخشود، بن مضارع: بخشا) / خیره: بیهوده / قلمرو ادبی:
بازگردانی: ای پسر، بر من ببخشا و از من درگذر. در عشق بیهوده افرادی مانند من را نابود نکن.
۷- بیا اینک نگه کن رودکی را / اگر بیجان روان خواهی تنی را
قلمرو زبانی: اینک: اکنون / قلمرو ادبی: روان: ایهام تناسب / بازآورد آغازینه / جان، تن: تضاد
بازگردانی: بیا حالا رودکی را نگه کن اگر می خواهی تنی را در حال راه رفتن ببینی که جان ندارد.
♣♣♣♣♣♣♣♣
گرفت خواهم زلفین عنبرین ترا / به بوسه نقش کنم برگ یاسمین ترا
قلمرو زبانی: زلفین: زرفین است و آن حلقه ای باشد که بر صندوق و چهارچوب در خانه نصب کنند / عنبرین: خوشبو یا مشکی و سیاه چون عنبر / یاسمین: گلی است سپید با بوی خوش / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / زلفین: استعاره از موی کج روی چهره / برگ یاسمین: استعاره از پوست اندام
بازگردانی: موی عنبرین ترا خواهم گرفت و پوست اندام ترا با بوسه نقش خواهم زد.
پیام: عشق
هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی / هزار سجده برم خاک آن زمین ترا
قلمرو زبانی: ره: بار / را: به معنای حرف اضافه «بر» / قلمرو ادبی: قدم نهادن: کنایه از وارد شدن / هزار: مجاز از بسیار
بازگردانی: آن زمینی که تو یک بار روی آن گام بگذاری، هزار بار خاک آن زمین را سجده خواهم کرد.
پیام: عشق
هزار بوسه دهم بر سحای نامهٔ تو / اگر ببینم بر مهر او نگین ترا
قلمرو زبانی: سحا: عنوان نامه، مهرنامه، بندنامه / قلمرو ادبی: هزار: مجاز از بسیار / نگین: مجاز از نشان نگین
بازگردانی: بارها بر مهر نامهٔ تو بوسه می زنم، اگر بر مهر نامه، نشان نگین انگشتر تو را ببینم.
پیام: عشق
به تیغ هندی گو: دست من جدا بکنند / اگر بگیرم روزی من آستین ترا
قلمرو زبانی: گو: بگو / قلمرو ادبی: به تیغ هندی گو: جانبخشی / آستین گرفتن: کنایه از مانع شدن
بازگردانی: به شمشیر هندی بگو، دست من را جدا کند، اگر روزی من مانع تو شوم.
پیام: عشق
اگر چه خامش مردم که شعر باید گفت / زبان من به روی گردد آفرین ترا
قلمرو زبانی: خامش: ساکت / قلمرو ادبی:
بازگردانی:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
پیام: عشق
♣♣♣♣♣♣♣♣
پوپک دیدم به حوالی سرخس / بانگک بر برده به ابر اندرا
قلمرو زبانی: پوپک: شانه به سر / سرخس: روستایی در خراسان / بانگک: صدای ظریف / به ابر اندرا: دو حرف اضافه برای یک متمم [در ابر] / قلمرو ادبی: اغراق
بازگردانی: اطراف شهر سرخس شانه به سری را دیدم که صدایش به ابر می رسید.
پیام: توصیف
چادرکی دیدم رنگین برو / رنگ بسی گونه بر آن چادرا
قلمرو زبانی: چادرک: چادر کوچک / قلمرو ادبی: گونه: نوع
بازگردانی: چادرکی رنگین روی سرش دیدم که رنگارنگ بود.
پیام: توصیف
ای پرغونه و باژگونه جهان / مانده من از تو به شگفت اندرا
قلمرو زبانی: پرغونه: زشت و نازیبا، خشن، درشت و ناهموار/ باژگونه: واژگونه، معکوس، وارون / به شگفت اندرا: دو حرف اضافه برای یک متمم [در شگفت] / قلمرو ادبی:
بازگردانی: ای جهان زشت و کج، من از تو در شگفت مانده ام.
پیام: نکوهش دنیا
♣♣♣♣♣♣♣♣
جهانا! چه بینی تو از بچگان / که گه مادری، گاه مادندرا؟
نه پاذیر باید تو را نه ستون / نه دیوار خشت و نه زآهن درا
♣♣♣♣♣♣♣♣
کس فرستاد به سر اندر عیار مرا / که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا
وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت / برهاناد ازو ایزد جبار مرا