آفتاب حسن
۱- بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوسـت
قلمرو زبانی: بنما: نشان بده،(بن ماضی: نمود، بن مضارع: نما) / رخ: چهره / که: زیرا / بگشا: باز کن،(بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا) / جابجایی ضمیر در بیشتر بیتها دیده میشود.(مرا آرزوی باغ و گلستان است.)/ قلمرو ادبی: قلب شعر: غزل / گونه: غزل غنایی عاشقانه / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (رشته انسانی) / باغ، گلستان: تناسب، استعاره از تن و چهره یار / لب: مجاز از دهان / لب گشودن: کنایه از خندیدن و سخن گفتن / رخ، لب: تناسب / قند: استعاره از خنده و سخن شیرین / تشبیه پنهان: رخ یار مانند باغ و گلستان است؛ سخن یار مانند قند است.
بازگردانی: چهره ات را نشان بده که آرزوی باغ و گلستان دارم. سخن بگو؛ زیرا آرزوی خنده و سخن زیبای فراوان تو را دارم.
پیام: آرزوی دیدار یار
۲- ای آفتاب حســــــن برون آ دمی ز ابر / کان چهره مشعــشع تابانم آرزوسـت
قلمرو زبانی: حسن: زیبایی / برون آ: بیرون بیا / دم: نفس / کان: زیرا که آن / مشعشع: درخشان، تابان / تابان: تابنده / قلمرو ادبی: آفتاب: مجاز از خورشید / آفتاب حسن: تشبیه / ای آفتاب حسن: استعاره از دلبر / دم: مجاز از لحظه / از پشت ابر بیرون بیا: کنایه از اینکه خودت را آشکار کن/ آفتاب، ابر، تابان: تناسب
بازگردانی: ای دلبری که مانند آفتاب زیبا هستی، خودت را نشان بده، زیرا چهره درخشان و تابان تو را آرزو دارم.
پیام: آرزوی وصال
۳- گفتی ز ناز بیش مـــرنجان مـــرا برو / آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
قلمرو زبانی: از ناز: با ناز و افاده / بیش: بیشتر از این / مرنجان: رنج نده / قلمرو ادبی: گفتی، گفتن: همریشگی(رشته انسانی) / واژهآرایی: بیش، مرنجان / واجآرایی: «ن»
بازگردانی: از روی ناز گفتی بیش از این من را مرنجان و برو. آن سخن تو را میخواهم که گفتی بیش از این من را مرنجان.
پیام: آرزوی یار
۴- زین همرهان سستعناصر دلم گرفت / شیر خدا و رســتم دســتانم آرزوست
قلمرو زبانی: زین: از این / همرهان: همراهان / سستعناصر: بی اراده، بی غیرت / رستم دستان: رستم پسر دستان / دستان: لقب زال / قلمرو ادبی: دلم گرفت: کنایه از اینکه اندوهگین شدم / شیر خدا: استعاره از شمس / رستم دستان: استعاره از شمس / واجآرایی: «س»
بازگردانی: از این همراهان بی اراده اندهگین شدم. شمس را میخواهم که مانند شیر خدا و رستم دستان است.
پیام: دلآزردگی از دوستان بی وفا
۵- دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر / کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوسـت
قلمرو زبانی: دی: دیشب / شیخ: پیر / گرد: پیرامون / کز: که از / دیو: اهریمن / دد: درنده / ملول: خسته / قلمرو ادبی: دیو: استعاره از انسان پلید / دد: استعاره از انسان ستمگر
بازگردانی: دیشب پیر با چراغ پیرامون شهر میگشت و میگفت از انسانهای پلید و ستمگر خسته ام و انسانی را جستجو میکنم.
پیام: فقدان انسان خدایی
۶- گــفتند یافت مینشود جــستهایم ما / گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست
قلمرو زبانی: جستهایم: جستجو کردهایم،(بن ماضی: جست، بن مضارع: جوی) / «م» در «آنم» نقش اضافی دارد، آرزویم است. (جهش ضمیر) / قلمرو ادبی: گفتند، گفت: همریشگی(رشته انسانی) / واژهآرایی: یافت مینشود / واجآرایی: «ت»
بازگردانی: مردم گفتند یافت نمیشود، ما همه جا را جستهایم. شیخ گفت آن کس که یافت نمیشود، آن را میخواهم.
پیام: آرزوی دیدار با مردان اهورایی
۷- پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست / آن آشکــار صنعت پنهــانم آرزوست
قلمرو زبانی: دیده: چشم / صنعت: هنر، ساختن / جهش ضمیر در «پنهانم»: آن آشکار صنعت پنهان، آرزوی من است./ قلمرو ادبی: پنهان، آشکار: تضاد / واژهآرایی: دیدهها، پنهان / واجآرایی / «دیده» دوم: ایهام (۱- چشم ۲- آنچه دیده میشود) / جناس همسان: دیده نخست و دوم / تلمیح به آیه «لایُدرِکهُ الأَبصار وَ هو یُدرک الابصار» = چشمها او را نمیبینند و او بینندگان را میبیند. / آشکار صنعت پنهان: تناقض
بازگردانی: خداوند پنهان از چشم است و همه چشمها (یا پدیدهها) از خداست. آرزوی آن کسی را دارم که آفریدههایش آشکار است و خود او پنهان.
پیام: ناپیدایی خدا
غزلیات شمس: جلال الدین محمد مولوی
درک و دریافت
۱- سه بیت نخستین این شعر را با توجّه به گونه ادب غنایی بررسی کنید.
این بیتها عارفانه به شمار میرود. سخنور به بیان احساسات خود نسبت به دلبر آسمانی میپردازد.
ادبیات غنایی: به ادبیاتی گفته میشود که شاعر در آن به بیان عواطف و احساسات درونی خودش میپردازد.
۲- درباره دنیای آرمانی شاعر توضیح دهید.
سخنور و سراینده در پی رسیدن به انسان اهورایی است؛ انسانی تابنده و خداخوی. او از اینکه با مردمی نادان و خاکی زیست میکند دلگیر است و در پی انسانی الهی است.