کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱) معنای واژههای مشخّص شده را بنویسید.
تا در تحصیل فضل و ادب، رغبتی صادق نباشد، این منزلت نتوان یافت. (کلیله و دمنه)/ رغبت: میل و اراده، خواست / منزلت: جاه، جایگاه، ارزش
بازگردانی: تا زمانی که در کسب فضل و ادب، میل و اراده قوی نداشته باشیم، به این جایگاه نمیتوانیم دست یابیم.
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست / در حضرت کریم، تمنّا چه حاجت است؟ (حافظ) / حضرت: آستانه، پیشگاه، درگاه
بازگردانی: ما نیازمندیم؛ ولی زبان درخواست کردن نداریم. در بارگاه انسان بخشنده، نیازی به درخواست و لابه نیست.
نانم افزود و آبرویم کاست / بینوایی به از مذلّتِ خواست (سعدی) / مذلّتِ: خواری
بازگردانی: روزی ام را زیاد کرد؛ ولی آبرویم را برد. تهیدست بودن بهتر از آن است که با خواری چیزی را بخواهی.
۲) با دقّت و توجّه به جدول زیر، شکلها و جایگاه همزه را در زبان فارسی بهتر بشناسیم:
شکل همزه | ا | ء | آ | أ | ؤ | ئ |
مثال | ابر اراده اجرت | جزء شیء | آسان الآن مار بوآ | رأفت مبدأ | رؤیا مؤلّف لؤلؤ | هیئت متلألئ |
رأفت: مهربانی، شفقت / متلألئ: درخشان، تابان / هیئت: شکل، ظاهر، دستهای از مردم
اکنون برای کاربرد هر یک از شکلهای مختلف همزه، سه واژه مناسب بیابید و بنویسید.
شکل همزه | ا | ء | آ | أ | ؤ | ئ |
مثال | اصناف اسرافیل اردک | سوء بطیء | آمدن مآخذ مار بوآ | مأخذ ملجأ | رؤیت رؤسا تلألؤ | عزرائیل متأنّئ |

۳) در بند پایانی درس، جملههای مرکّب و پیوندهای وابسته ساز را مشخّص کنید.
جمله مرکب: به جملهای گفته میشود که بیش از یک فعل دارد؛ مانند: اگر به دانشگاه بیایی من را میبینی.
◙ ابلیس با خود گفت (که)هر چه دیدم سهل بود؛ کار مشکل این جاست. / پیوندهای وابسته ساز: که
◙ اگر ما را وقتی آفتی رسد، ازین شخص ازین موضع تواند بود. / پیوندهای وابسته ساز: اگر
◙ اگر حق تعالی را با این قالب سر و کاری باشد یا تعبیهای دارد درین موضع تواند داشت. / پیوندهای وابسته ساز: اگر/ پیوندهای هم پایه ساز: یا
◙ ابلیس را چون در دل آدم بار ندادند و دست رد به رویش باز نهادند مردود همه جهان گشت. / پیوندهای وابسته ساز: چون / پیوندهای هم پایه ساز: و

قلمرو ادبی
۱) عبارت زیر را از دید آرایههای ادبی، بررسی کنید.
پس، از ابر کرم، باران محبّت بر خاک آدم بارید و خاک را گِل کرد و به ید قدرت در گِل از گِل، دل کرد.
قلمرو ادبی: ابر کرم: اضافه تشبیهی / باران محبّت: اضافه تشبیهی / خاک آدم: مجاز از کالبد آدم / جناس: گل، دل / مراعات نظیر: خاک، گل، ابر، باریدن / عبارت مسجّع است (پایه سجع: گل، دل) / تلمیح / دل: نماد یا مجاز از عشق و جایگاه احساسات
۲) در بیت زیر «استعاره» را مشخّص کنید و آن را بررسی نمایید.
سرنشترِ عشق بر رگِ روح زدند / یک قطره فرو چکید و نامش دل شد
رگ روح: اضافه استعاری
۳) برای هر مفهوم زیر، از متن درس، معادل کنایی بیابید و بنویسید.
نپذیرفتن: تن درندادن / متوسّل شدن: در دامن کسی آویختن / شتاب داشتن: دو اسبه




قلمرو فکری
۱) در عبارتهای زیر، مقصود از قسمتهای مشخّص شده چیست؟
الف) شما در این آینه، نقشهای بوقلمون بینید. / آینه: استعاره از کالبد آدمی
ب) هیچ کس استحقاق خزانگی و خزانه داری آن گوهر نیافته، خزانگی آن را دل آدم لایق بود./ گوهر: استعاره از عشق یا علم یا هر چیز ارزشمند
پ) از حکمتِ ربوبیّت به سِرّ ملایکه فرومیگفت. / سرّ: مجاز از دل
۲) هر بیت، با کدام قسمت از متن درس تناسب مفهومی دارد؟
◙ نازِ تو و نیازِ تو شد، همه دلپذیر من / تا ز تو دلپذیر شد، هستی ناگزیر من (حسین منزوی)
بازگردانی: از زمانی که هستی ناگزیر من به خاطر تو دلپذیر شد، ناز و نیازِ تو برای من همه دلپذیر من گشت.
آیا این چه سرّ است که خاک ذلیل را به حضرت عزّت به چندین اعزاز میخوانند و خاک در کمال مذّلت و خواری، … این سرّ با دیگری در میان ننهاد.
◙ نیست جانش محرم اسرار عشق / هر که را در جان، غم جانانه نیست (خواجوی کرمانی)
بازگردانی: غم جانانه (عشق) در جان هر کسی نیست، او شایسته نیست که اسرار عشق را بداند.
شما چه دانید ما را با این مشتی خاک چه کارها از ازل تا ابد در پیش است؟ معذورید که شما را سر و کار با عشق نبوده است.
◙ تو ز قرآن، ای پسر، ظاهر مبین / دیو، آدم را نبیند غیر طین (مولوی) / طین: خاک، گل
بازگردانی: ای پسر، تو، ظاهر قرآن را نبین. دیو، آدم را فقط خاک میبیند. (پیام: دوری از ظاربینی)
و در هر ذرّه از آن گل، دلی تعبیه میکرد و آن را به نظر عنایت پرورش میداد و حکمت با ملایکه میگفت: شما در گل منگرید در دل نگرید.
۳) درباره ارتباط معنایی آیات شریفه زیر و متن درس توضیح دهید.
الف) «و عَلّمَ آدمَ الأسَماء کُلَّها» = همه نامها را به آدم آموخت. (سوره بقره، آیه ۳۱)
◙ آدم به زیر لب آهسته میگفت: اگر شما مرا نمیشناسید، من شما را میشناسم. باشید تا من سر از خواب خوش بردارم، اسامی شما را یک به یک برشمارم.
ب) «إِنَّا عَرَضْنَا الْأمَانه عَلىَ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ وَالجبالِ فَأَبینَ أنَ یحْمِلنْهَا وَأشَفَقْنَ مِنْهَا وحَملَهَا الْإنِسَانُ إنِّه کاَنَ ظَلوما جَهولا» (سوره احزاب، آیه ۷۲)= ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم؛ پس، از پذیرفتن و حمل آن خودداری کردند و از آن هراسناک بودند و انسان، آن را بر دوش کشید. به درستی که او بسیار ستمگر و نادان بود.
◙ آن چه بود؟ گوهر محبت بود که در صدف امانت معرفت تعبیه کرده بودند و بر ملک و ملکوت عرضه داشته هیچ کس استحقاق خزانگی و خزانه داری آن گوهر نیافته خزانگی آن را دل آدم لایق بود که به آفتاب نظر پرورده بود و به خزانه داری آن جان آدم شایسته بود.