آموزه دوازدهم: رستم و اشکبوس

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

مرتب ساخته: رهّام تیز با خود و گبر بشد. گرد رزم به ابر همی اندرآمد.

بازگردانی: رهّام به تندی با کلاهخود و زره رفت. گرد و خاک جنگ به خاطر شدت جنگ به ابر می‌رسید.

درخت، گل، شکوفه، جوانه، شکفتن و… از چیزهایی هستند که به ذهن می‌رسند و به صورت یک مجموعه یا شبکه با هم می‌آیند؛ به این گونه شبکه‌ها یا مجموعه‌ها «شبکه معنایی» می‌گویند.

اکنون معنای هر واژه را بنویسید؛ آنگاه با انتخاب کلماتی دیگر از متن درس برای هر واژه، شبکه معنایی بسازید.

معنا: چماق؛ کوپال

شبکه معنایی: شمشیر؛ تیروکمان؛ تبر؛ نیزه

معنای: سیاره زحل

شبکه معنایی: ماه؛ خورشید؛ تیر؛ ستاره

بازگردانی: روزگار جمشید، تیره و تار شد و تابش و درخشش او که جهان را روشن می کرد، خاموش شد.

در این درس، نمونه دیگری برای این گونه کاربرد متمّم پیدا کنید.

به رستم بر آنگــــه ببارید تیر /  تهمتن بدو گفت بر خیره خیر

متمم: گروه اسمی است که پس از حروف اضافه می‌آید.

حرف اضافه: از، به، با، بر، برای، در، درباره، تا …

رِکاب ← رِکیب / جهاز  ← جهیز

به این شکل‌های تغییر یافته، کلمات «مُمال» گفته می‌شود.

چند نمونه «مُمال» در متن درس بیابید و بنویسید.

سلیح: افزار جنگی، ممال سلاح/ مزیح: شوخی، ممال مزاح / اسلامی← اسلیمی / کتاب← کتیب / حجاب← حجیب

مصوّت ها: / / / و / ا / ی

قلمرو ادبی

عنان را گران کردن: کنایه از نگه داشتن اسب / سر هم نبرد به گرد آوردن: کنایه از شکست دادن، برابر با پوزه کسی را به خاک مالیدن

بیت‌های هجدهم؛ نوزدهم؛ بیستم …

شود کوه آهن چو دریای آب / اگر بشنود نام افراسیاب (فردوسی)

۳- نماند ایچ با روی خورشید رنگ / به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ (اینکه خورشید رنگش از ترس پرید اغراق دارد)

۳۹- بزد بر بر و ســینه‌ اشکبوس /  سپهر آن زمان دست او داد بوس (اینکه آسمان به خاطر ضرب شست رستم، دست رستم را بوسید اغراق دارد)

۲۱- مرا مادرم نام مرگ تو کرد /  زمانه مرا پتک ترگ تو کرد

۳۱- بخندید رستم به آواز گفت /  که بنشین به پیش گران مایه جفت

قلمرو فکری

۱- چرا رستم از رهّام برآشفت؟ – زیرا رهام از میدان جنگ گریخت.

۲- به نظر شما چرا رستم پیاده به نبرد، روی آورد؟ – زیرا رستم تازه از راه رسیده بود و رخش خسته بود.

۳- بر پایه این درس، چند ویژگی برتر رستم را بنویسید. – میهن دوستی؛ دلاوری؛ نیرومندی؛ آشنایی با هنر رزم

۴- از دید جنبه‌های فکری و شخصیتی چه ویژگی‌هایی در کلام فردوسی هست که ما ایرانیان بدان می‌بالیم؟ – میهن دوستی؛ شیوایی سخن؛ ستایش آزادگی؛ پاسداشت زبان پارسی

ذوالنون مصری پادشاهی را گفـت: «شـنیده ام فلان عامل را که فرستاده‌ای به فلان ولایت بر رعیّت، درازدستی می‌کند و ظلم روا می‌دارد. گفت: «روزی سزای او بدهم.»، گفت: بلی روزی سزای او بدهی که مال از رعیت تمام ستده باشد. پس به زجر و مصادره از وی بازستانی و در خزینه نهی؛ درویش و رعیّت را چه سود دارد؟

پادشاه خجل گشت و دفع مضرّت عامل بفرمود درحال.

قلمرو زبانی: ذوالنون مصری: نام عارفی مصری /  نوع «را» در «پادشاهی را گفت»: حرف اضافه به معنای «به» / عامل: حاکم، کارگزار، والی (شبه هم آوا← آمل: نام شهری)  / ولایت: سرزمین؛ استان / روا داشتن: اجازه دادن، جایز شمردن / سزا: جزا / رعیت: توده مردم؛ شهروندان / ستدن: گرفتن (بن ماضی: ستد، ستاند؛ بن مضارع: ستان) / زجر: آزار، اذیت، شکنجه / مصادره: مال کسی را به‌زور ضبط کردن، تاوان گرفتن، جریمه کردن / بازستاندن: پس گرفتن / خزینه: خزانه / نهی: می‌گذاری / درویش: گدا و تهیدست / «را» در عبارت«درویش و رعیت را چه سود دارد»: به معنای برای / خَجِل: شرمنده / دفع: جلوگیری، راندن از نزد خود؛ دور کردن / مضرّت: زیان، گزند رسیدن / بفرمود: دستور داد (بن ماضی: فرمود، بن مضارع: فرما) / درحال: فوری، بی درنگ / قلمرو ادبی: درازدستی: کنایه از تعدی و تجاوز / درویش و رعیت را چه سود دارد؟: پرسش انکاری

سر گرگ باید هم اوّل برید / نه چون گوسفندان مردم درید

قلمرو ادبی: برید، درید: جناس ندارد؛ زیرا تفاوت در دو واج است / گرگ: استعاره از کارگزار ستمگر / گوسفند: استعاره از مردم

بازگردانی: سر گرگ را باید همان اول کار ببریم. نه پس از آن که گوسفندان مردم را درید و همه را کشت.

پیام: پیشگیری پیش از وقوع                                                                                                           

گلستان: سعدی

شاهنامه در یک نگاه

پیمایش به بالا