خودارزیابی
۱- در بیتهای زیر، انواع جناس را مشخّص کنید.
در دل، عطش عشق خدایی ما راست / دیوانۀ وصلیم و جدایی ما راست (قیصر امین پور) [جناس ناهمسان اختلافی]
بازگردانی: ما در دلمان، عطش عشق خدایی داریم. دیوانۀ رسیدن به خداییم؛ ولی جدایی، بهره ما شده است.
بهرام که گور میگرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت (خیام) [جناس همسان] [گور:۱- گورخر ۲- قبر]
بازگردانی: بهرام که همه عمر گورخر میگرفت، دیدی که چگونه قبر بهرام را گرفت و در خود جای داد. (پیام: مرگ قطعی است.)
بگفت از سور کمتر گوی با مور / که موران را قناعت خوش تر از سور (پروین اعتصامی) [جناس ناهمسان اختلافی]/ / مور: مورچه / سور: مهمانی
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را / مُهر لب او بر در این خانه نهادیم (حافظ) [جناس ناهمسان حرکتی] / مِهر: دوستی / مُهر: مهر نامه / بر، در: [جناس ناهمسان اختلافی]
قلمرو زبانی: بت: تندیس پرستیدنی / مهر: عشق / مُهر: مهر نامه / قلمرو ادبی: بت: استعاره از دلبر / مُهر لب: اضافه تشبیهی / خانه: استعاره از دل / مهر نهادن: کنایه از بستن و به گفته امروزیان پلمب کردن.
بازگردانی: پس از این، عشق دلبرهای دیگر را در دلم راه نمیدهم؛ زیرا مُهر لب او را بر در خانه دلم نهاده ام و دیگر کسی را به آن راه نمی دهم.
پیام: یار یگانه
زد به دلم در آتشی، عشق بتی که نام او / زُهره و آفتاب را زَهره به آب میکند (نظامی) [جناس ناهمسان حرکتی]
قلمرو زبانی: به دلم در: دو حرف اضافه برای یک متمم / زُهره: ناهید / زَهره: کیسه صفرا / قلمرو ادبی: آتش: استعاره از عشق / بت: استعاره از دلبر / آفتاب: مجاز از خورشید / زهره آب کردن: کنایه از ترساندن
بازگردانی: عشق دلبر، چنان آتشی در دلم افروخته است که فقط نام او، زَهره سیاره ناهید و خورشید را میترکاند.
پیام: آتش عشق
هر که گوید کلاغ چون باز است / نشنوندش که دیدهها باز است (سعدی) [جناس همسان] / [باز:۱- باز شکاری ۲- گشاده]
تا روانم هست نامت بر زبان دارم روان / تا وجودم هست خواهد بود نقشت در ضمیر (سعدی) [جناس همسان] / [روان:۱- جان ۲- جاری]
غم خویش در زندگی خور که خویش / به مرده نپردازد از حرص خویش (سعدی) [جناس همسان] / [خویش:۱- خود ۲- خویشاوند ۳- خود]
بازگردانی: در زندگانی غم خودت را بخور؛ زیرا خویشاوندان و نزدیکانت پس از مرگ تو از حرصی که به مالت دارند به تو نخواهند پرداخت.
آسمان صاف و شب آرام/ بخت خندان و زمان رام/ خوشۀ ماه فروریخته در آب / شاخهها دست برآورده به مهتاب (فریدون مشیری) [جناس ناهمسان افزایشی]
وه چه بیگانه گذشتی، نه کلامی نه سلامی / نه نگاهی به نویدی، نه امیدی به پیامی (شفیعی کدکنی) [جناس ناهمسان اختلافی] / وه: به به
به مُلکِ جَم، مشو غرّه که این پیران رویین تن / به دستانت به دست آرد، اگر خود پور دستانی (خواجوی کرمانی) [جناس ناهمسان افزایشی]/ [دستان:۱- نیرنگ ۲- لقب زال]
قلمرو زبانی: جَم: جمشید / غرّه: مغرور / که: زیراکه / دستان: ۱- فریب ۲- لقب زال / پور دستان: رستم / قلمرو ادبی: پیران رویین تن: استعاره از جهان / به دست آرد: کنایه
بازگردانی: حتا با داشتن پادشاهی جمشید، مغرور نشو؛ زیرا این جهان پیر و آسیب ناپذیر اگر رستم هم باشی، با فریب دادن آن را از دستت درخواهد آورد.
پیام: فریب جهان را نخوردن
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق / مژه بر هم نزند، گر بزنی تیر و سنانش (سعدی) [جناس ناهمسان اختلافی]
مرا زمانه ز یارم به منزلی انداخت / که راضی ام به نسیمی کز آن دیار آید (یغمای جندقی) [جناس ناهمسان افزایشی]
ای دلیل دلِ گم گشته، خدا را مددی / که غریب ار نبرد ره، به دلالت برود (حافظ)
واژههای دلیل و دلالت، جناس از نوع اشتقاق است. این دو واژه در سه صامت «د، ل، ل» مشترک اند. [کتاب راهنمای آموزگار]
ای بسا شاعر، که او در عمر خود، نظمی نساخت / وی بسا ناظم، که او در عمر خود، شعری نگفت (محمّد تقی بهار)
◙ واژههای نظم و ناظم، جناس از نوع اشتقاق است. حروف صامت مشترک: «ن ظ م» است. واژههای شاعر و شعر، نیز جناس از نوع اشتقاق است. دو واژهٔ شاعر و شعر در سه صامت «ش، ع، ر» مشترک اند. [کتاب راهنمای آموزگار]
اختلاف «نظم و ناظم» و «شاعر و شعر» بیش از دو واج است برای همین جناس معمولی نمی سازند.
گر تیغ برکشد که محبّان همی زنم / اوّل کسی که لاف محبّت زند، منم (سعدی) [جناس ناهمسان اختلافی]/ لاف زدن: ادعا کردن
◙ دو واژهٔ «مُحِبّ و مَحبَّت» و «زنم و زند»، جناس از نوع اشتقاق است. دو واژهٔ «زنم، منم» جناس ناهمسان اختلافی است.
۲- برای هر یک از انواع جناس از کتاب فارسی خود، نمونه ای بنویسید.
[جناس ناهمسان اختلافی]: الهی فضـل خود را یار ما کن / ز رحمت یک نظر در کار ما کن
[جناس ناهمسان افزایشی]: در بر مـن ره چـو به پایان بـرد / از خجـلی سر به گریبان برد
[جناس ناهمسان حرکتی]: شکر کند چرخ فلک، از مَلِک و مُلک و مَلَک / کز کرم و بخشش او، روشن و بخشنده شدم
[جناس همسان]: به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب / که علم کند به عالم شهدای کربلا را [که:۱- چه کسی ۲- حرف پیوند]
پی دی اف درس دوازدهم علوم و فنون دهم