التَّمارین
التمرین الأوّل: أیّ کلمهٍ مِن کلماتِ مُعجَمِ الدّرسِ تُناسِبُ التَّوضیحاتِ التّالیهَ؟
(چه واژهای از کلمههای واژهنامه درس با گزارشهای زیر همخوان است.)
۱- آلَهٌ ذاتُ یدٍ مِنَ الخَشَبِ وَ سِنٍّ عَریضَهٍ مِنَ الحَدیدِ یقطَعُ بِها. (الفَأس)
(ابزاری دارای دستهای از چوب و دندانهای [سری] پهن از آهن که با آن میبرند.[بریده میشود])
۲- تِمثالٌ مِن حَجَرٍ أو خَشَبٍ أو حدیدٍ یعبَدُ مِن دونِ الله. (الصَنَم)
(تندیسی از سنگ یا چوب یا آهن که به جای خدا پرستیده میشود.)
۳-عُضوٌ مِن أعضاءِ الجِسمِ یقَعُ أعلَی الجِذعِ. (الکَتِف)
(اندامی از اندامهای بدن که بالای تن قرار دارد.)
۴- التّارِکُ لِلباطِلِ وَ المُتَمایلُ إلَی الدِّینِ الحَقِّ. (الحَنیف)
(رهاکننده باطل و متمایل به دین حق.)
۵- إنَّهُم بَدَؤوا یتَکَلَّمونَ بِکَلامٍ خَفی. (یَتَهامسونَ)
(ایشان با زبانی پنهان شروع به سخن گفتن کردند.)
التمرین الثانی: تَرجِمَ العباراتِ التّالیهَ ثُمَّ عَینِ الحَرفَ المُشَبَّهَ بِالفِعلِ وَ لا النّافیهَ لِلجِنسِ.
(عبارت های زیر را به فارسی برگردان؛ سپس حرف مشبهه بالفعل و لای نفی جنس را شناسایی کن.)
۱- ﴿ قیلَ ادخُلِ الجَنَّهَ قالَ یا لَیتَ قَومی یعلَمونَ بِما غَفَرَ لی رَبِّی وَ جَعَلَنی مَنَ المُکرَمینَ﴾
(گفته شد: داخل بهشت شو. گفت: ای کاش، قومِ من بدانند که پروردگارم مرا آمرزید و از گرامیانم قرار داد.) / لَیتَ= از حروف مشبّهه بالفعل
۲- ﴿… لا تَحزَنْ إنَّ اللهَ مَعَنا …﴾
(اندوه مدار که خدا با ماست.) حرف «لا» در «لا تَحْزَن» لای نهی است. / إنَّ: حرف مشبّه بالفعل
۳- ﴿… لا إلهَ إلاَّ اللهُ …﴾
(هیچ خدایی جز خداوند نیست.) / لای نفی جنس
۴- لا دینَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ.
(کسی که هیچ [وفای به] پیمانی ندارد، هیچ دینی ندارد.) / لای نفی جنس
۵- إنَّ مِنَ السُّنَّهِ أنْ یخْرُجَ الرَّجُلُ مَعَ ضَیفِهِ إلى بابِ الدّارِ.
(همانا آیین و هنجار (رسم) است که مرد تا در خانه با میهمانش بیرون رود.) / حرف مشبهه بالفعل ۱- قیلَ: گفته شد (قالَ: گفت) 2- اَلدّار: خانه
التمرین الثالث:
أ) اقرأ الشِّعرَ المنسوبَ إلیَ الْإمامِ عَلی، ثمّ عَیّنْ ترجَمَهَ الکلِماتِ الَّتی تحَتَها خَطٌّ. (شعر بازخوانده به امام علی را بخوان؛ سپس ترجمه کلمههایی را که زیرشان خط است شناسایی کن.)
۱- أَیهَا الْفاخِرُ جَهلاً بِالنَّسَبْ / إنَّمَا النّاسُ لِأُمٍّ و لِأبْ
ترجمه: ای که نابخردانه افتخار کننده به دودمانی، مردم، تنها از یک مادر و یک پدرند.
۲- هَل تَراهُم خُلِقوا مِن فِضَّهٍ / أَمْ حَدیدٍ أَمْ نُحاسٍ أَمْ ذَهَبْ
ترجمه: آیا ایشان را میبینی (میپنداری) که از نقره، آهن، مس یا طلا آفریده شدهاند؟
۳- بَل تَراهُم خُلِقوا مِنْ طینَهٍ / هَل سِویٰ لَحْمٍ و عَظمٍ وعَصَبْ
ترجمه: بلکه ایشان را میبینی [دیدی] از تکّه گِلی آفریده شدهاند. آیا به جز گوشت و استخوان و پیاند؟
۴- إنَّمَا الْفَخْرُ لِعَقلٍ ثابِتٍ / وَ حَیاءٍ وَعَفافٍ وأَدَبْ
ترجمه: افتخار، تنها به خِردی استوار، شرم، پاکدامنی و ادب است.
ب) اِستَخرِج مِنَ الأبیاتِ اسمَ الفاعِلِ وَ الفِعلَ المَجهولَ وَ الجارَّ وَ المَجرورَ وَ الصِّفَهَ وَ المَوصوفَ.
(از بیت های اسم فاعل، فعل مجهول، جار و مجروز و صفت و موصوف را بیرون بیاور.)
اسمَ الفاعِلِ: الْفاخِرُ، ثابِتٍ / الفِعلَ المَجهول: خُلِقوا / الجارَّ وَ المَجرورَ: بِالنَّسَبْ، لِأُمٍّ، لِأبْ، مِن فِضَّهٍ، مِنْ طینَهٍ، لِعَقلٍ / الصِّفَهَ وَ المَوصوفَ: عَقلٍ ثابِتٍ
۱- اَلطّین: گِل ۲- سِوی: به جز ۳- العَظْم: استخوان «جمع: اَلْعِظام» ۴- اَلعَصَب: پی
التّمرینُ الرّابعُ: تَرجِمِ الأحادیثَ؛ ثُمَّ عَیّنِ المَطلوبَ مِنکَ. (حدیث های نبوی را ترجمه کن، سپس آنچه را از تو خواسته شده شناسایی کن.)
۱- کُلُّ طَعامٍ لا یذکَرُ اسمُ اللهِ عَلَیهِ لا بَرَکَهَ فیهِ. (الفعلَ المجهول و نوعَ لا)
(هر خوراکی که اسم خداوند بر آن یاد نشود، برکتی در آن نیست.)
الفعلَ المجهول: لا یذکَرُ / نوعَ لا: لای نفی مضارع در «لا یذْکَرُ»، لای نفی جنس در «لا بَرَکَهَ»
۲- لا تَغضَبْ فَإنَّ الغَضَبَ مَفسَدَهٌ. (نوعَ الفعل)
(خشمگین مشو؛ همانا خشم مایه تباهی است.) لا تَغضَبْ: فعل نهی
۳- لا فَقرَ أشَدُّ مِنَ الجَهلِ وَ لا عِبادَهَ مِثلُ التَّفَکُّرِ. (المضاف إلیه و نوع لا)
(هیچ تهیدستیای سخت تر از نادانی و هیچ نیایشی مانند اندیشیدن نیست.)
المضاف إلیه: التفکّر / نوع لا: لای نفی جنس
۴- لاتُطْعِمُوا الْمَساکینَ مِمّا لاتأکلونَ. (نوَعَ لا، وَ مُفرَدَ «مَساکین»)
(مسکینان را از آنچه نمیخورید خوراک ندهید.)
نوَعَ لا: لای نهی در«لاتُطْعِمُوا»، لای نفی مضارع در «لاتأکلون» / مُفرَدَ «مَساکین»: مسکین
۵- لا تسُبُّوا النّاسَ فَتَکتَسِبُوا العَداوَهَ بَینَهُم. (فِعلَ النهَّی، وَ مُضادَّ عَداوَه)
(مردم را دشنام ندهید؛ که با این کار میانشان دشمنی به دست میآورید.)
فِعلَ النهَّی: لا تسُبُّوا / مُضادَّ عَداوَه: صداقه
۶- خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أهْلِ البْاطِلِ و لاتأخُذُوا البْاطِلَ من أهْلِ الْحَق کونوا نُقّاد الکَلام. (اَلْمحَلَّ الْإعرابی لِما تَحتَهُ خَطٌّ)
(حق را از اهل باطل [یاد] بگیرید و باطل را از اهل حق نگیرید؛ سخن سنج باشید.)
البْاطِلِ: مضاف الیه / البْاطِلَ: مفعول / أهْلِ: مجرور به حرف جرّ
۱- الَمَفْسَدَه: مایه تباهی ۲- خُذوا: بگیرید (أَخَذَ: گرفت) ۳- کونوا: باشید (کان: بود)
التمرین الخامس: تَرجِمْ أَنواعَ الْفِعلِ فِی الْجُمَلِ التّالیَهِ (فعلها را در جمله های زیر به فارسی برگردانید.)
۱ | رَجاءً، اُکْتُبْنَ حَلَّ الْأسَئِلَهِ مَعَ زَمیلاتِکُنَّ. | لطفاً حلّ پرسشها را با هم کلاسیهایتان بنویسید. |
۲ | إنْ تَکتُبْ بعَجَلهٍ، فسَیُصْبحُ خَطّک قبَیحا.ً | اگر با عجله بنویسی، خطّت زشت خواهد شد. |
۳ | أرُیدُ أَنْ أَکْتُبَ ذِکری فی دَفتَرِ الذِّکْرَیاتِ. | می خواهم [که] خاطرهای در دفتر خاطرات بنویسم. |
۴ | لَن یکَتْبَ العْاقلُ عَلَی الْآثارِ التّاریخیّهِ. | [انسانِ] خردمند، روی آثارِ تاریخی نخواهد نوشت. |
۵ | إنَّهُ سَوفَ یکَتْبُ أفَکارَهُ عَلیَ الوَرَقهِ. | قطعاً او اندیشههایش را روی کاغذ خواهد نوشت. |
۶ | عِندَما شاهَدْتُهُ کانَ یَکتُبُ تَمرینَهُ. | هنگامی که او را دیدم، تمرینش را مینوشت. |
۷ | قَدْ یکَتْبُ الکَسولُ تَمارینَ الدَّرسِ. | تنبل، تمرینهای درس را شاید بنویسد/ گاهی مینویسد. |
۸ | یا تَلامیذُ، لِمَ لاتکَتْبُونَ التَّرجَمَهَ؟ | ای دانشآموزان، چرا ترجمه را نمینویسید؟ |
۹ | رَجاءً، لاتَکتُبوا عَلی جِلدِ الکِتابِ. | لطفاً روی جلدِ کتاب ننویسید. |
۱۰ | هیَ قَد کَتَبَتْ رِسالَهً لِصَدیقَتِها. | او نامهای به دوستش نوشته است. |
۱۱ | لِنَکْتُبْ جُمَلاً جَمیلَهً فی دَفاتِرِنا. | در دفترهایمان جملههایی زیبا باید بنویسیم. |
۱۲ | أَنَا لَم أَکْتُبْ واجِباتی أَمسِ. | من دیروز تکلیفهایم را ننوشتم. |
۱۳ | ما کَتَبْنا شَیئا عَلَی الجِدارِ. | روی دیوار چیزی ننوشتیم. |
۱۴ | کُتِبَ حَدیثٌ عَلَی اللوَّح.ِ | حدیثی روی تخته نوشته شد. |
۱۵ | کانوا یَکْتُبونَ الْأَجوِبَهَ. | جوابها را می نوشتند. |
۱۶ | کانوا قَد کَتَبوا درسَهمُ. | درسشان را نوشته بودند. |
۱۷ | یُکْتَبُ نَصٌّ قَصیرٌ. | متنی کوتاه نوشته می شود. |
التّمرینُ السّادسُ: إقرأ هٰذِهِ الأنشودَهَ؛ ثمّ ترَجِمْها إلیَ الفْارِسیه. ( این سرودهها را بخوان؛ سپس آنها را به فارسی برگردان.)
۱- یا إلٰهی، یا إلٰهی / یا مُجیبَ الدَّعَواتِ
ای خدای من، ای خدای من، ای برآورنده دعاها.
۲- اِجْعَلِ الْیوْمَ سَعیداً / وَ کَثیرَ الْبَرَکاتِ
امروز را خوشاقبال و پر برکت بگردان (قرار بده).
۳- وَ امْلأ الصَّدْرَ انْشِراحاً / وَ فَمی باِلْبَسَماتِ
و سینه [ام] را از شادمانی و دهانم را از لبخندها پر کن.
۴- وَ أعِنّی فی دُروسی / وَ أَداءِ الواجِباتِ
و مرا در درسهایم و انجام تکالیف یاری کن.
۵- وَ أَنِرْ عَقْلی وَ قَلْبی / بِالْعُلومِ النّافِعاتِ
و خردم و دلم را با دانشهای سودمند روشن کن (نورانی کن).
۶- وَ اجْعَلِ التَّوْفیقَ حَظّی / وَ نَصیبی فی الْحَیاهِ
و موفقیت را بختم و بهره ام در زندگی قرار بده.
۷- وَ امْلَأ الدُّنیا سَلاماً / شامِلاً کُلَّ الْجِهاتِ
و دنیا را از آشتی فراگیر در همه جهتها پر کن.
۸- وَ احْمِنی وَ احْمِ بلِادی / مِنْ شُرورِ الحادِثاتِ
و من و کشورم را (سرزمینم را) از پیشامدهای ناگوار نگه دار.
۱- اَلأُنشودَه: سُرود «جمع: اَلأَناشید» ۲- اَلْمُجیب: برآورنده 3- الإِنشِراح: شادمانی ۴- اَلبَسَمات: لبخندها «مفرد: اَلْبَسْمَه» ۵- أعِنّی: مرا یاری کن (أعَانَ، یعینُ / أعِنْ + نون وقایه + ی) ۶- أنِرْ: روشن کن (أَنارَ، ینیرُ) ۷- الَحَظّ: بخت «جمع: اَلْحُظوظ» ۸- السَلاَّم: آشتی ، صلح ۹- احْمِنی: از من نگهداری کن (حَمی، یحْمی / احْمِ + نون وقایه + ی)
اَلتَّمرینُ السّابِعُ: ضَعْ فی الفَراغ کلَمَهً مُناسِبهً. (در جای خالی واژه مناسب را بگذار.)
۱- قالَ الْإمامُ الحَسَنُ: «… أحَسَن الْحسَنِ الْخُلُقُ الْحسَن.» (أنَّ □ إنَّ ■ لکِنَّ □)
امام حسن گفت: «بهترین نیکی، خوی نیک است.»
۲- سُئلَ المُدیرُ: أ فِی المَدرَسَهِ طالبٌ؟ فأَجَابَ: «… طالبَ هُنا.» (لِأنَّ □ لا ■ فَإنَّ □)
از مدیر پرسیده شد: آیا در مدرسه دانش آموزی هست؟ او پاسخ داد: هیچ دانش آموزی اینجا نیست.
۳- حَضَرَ السُّیاحُ فی قاعَهِ الْمَطارِ؛ … الدَّلیلَ لمَ یحْضُرْ. (أنَّ □ لکنَّ ■ لعَلَّ □ )
گردشگران در سالن فرودگاه حاضر شدند؛ ولی راهنما (گردشبر) حاضر نشد.
۴- تَمَنَّی المُزارِعُ: «… الْمَطَرَ ینزِلُ کَثیراً!» (کَأَنَّ □ لِأنَّ □ لیتَ ■)
کشاورز آرزو داشت: کاش باران بسیار ببارد.
۵- لِماذا یبکِی الطِّفلُ؟ – … جائِعٌ. (أنَّهُ □ لِأنَّهُ ■ لیتَ □)
چرا کودک میگرید؟ – زیرا او گرسنه است.
اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: أَکْمِلْ تَرجَمَهَ هذَا النَّصِّ؛ ثُمَّ اکْتُبِ الْمَحَلَّ الْإعرابی لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحْتَها خَطٌّ.
(ترجمه این متن را کامل کن؛ سپس نقش (محل اعرابی) واژههایی را که زیر آنها خط است بنویس.)
حینَ یرَی «الطاّئرُ الذَّکی» حَیواناً مُفْتَرِساً قُربَ عُشِّهِ، یتَظاهَرُ أَمامَهُ بِأَنَّ جَناحَهُ مَکسْورٌ، فَیتْبَعُ الحَیوَانُ المُفترِسُ هذِهِ الفَریسَهَ، وَ یبتعِدُ عنَ العُشّ کَثیراً؛ وَ عِندَما یتَأَکَّدُ الطاّئرُ مِنْ خِداع العَدوِّ وَ ابتْعِادِهِ وَ إنِقاذِ حَیاهِ فِراخِهِ، یطیرُ بَغْتَهً.
پرنده باهوش هنگامی که جانورِ درندهای را نزدیکِ لانهاش میبیند، روبه رویش وانمود میکند که بالش شکسته است، در نتیجه جانورِ درنده این شکار را تعقیب میکند و از لانه بسیار دور میشود. و وقتی که این پرنده از فریبِ دشمن و دور شدنش و نجاتِ زندگی جوجههایش مطمئن میشود، ناگهان پرواز میکند.
الطاّئرُ: فاعل / حَیوانا: مفعول / مُفْتَرِساً: صفت / عُشّ: مضاف الیه / الحَیوَانُ: فاعل / المُفترِسُ: صفت / عنَ اِلعْشُّ: جارّ و مجرور / خِداع: مجرور به حرف جارّ / حَیاهِ: مضاف الیه
۱- تَمَنی: آرزو داشت «مضارع: یتَمَنی» 2- مَکسور: شکسته ۳- تبِعَ: تعقیب کرد ۴- فَریسَه: شکار «جمع: فرَائس ۵- تَأَکَّدَ: مطمئن شد ۶- خِداع: فریب
البَحثُ العلمیّ
ابِحثْ عَنْ وَصیهِّ أحَدِ شُهَداءِ الحَرْبِ المَفروضَهِ أوْ ذِکرَیاتِهِ أوْ أقَوالِهِ أوْ أعَمالِهِ، ثمَ اکتْبْها فی صَحیفَهٍ جِداریهٍ، أَوْ ضَعْها فی مُدَوَّنَتِکَ أَوْ مُدَوَّنَهِ مَدْرَسَتِکَ.
به دنبال وصیت یکی از شهیدان جنگ تحمیلی یا خاطراتش یا گفتههایش یا کارهایش بگرد؛ سپس در روزنامه دیواری بنویس یا در وبجایت یا وبجای مدرسه ات بگذار.