درآمدی بر عصر خواجه رشیدالدین یا دوره اوج تاریخنویسی
مغولان با همه تباهکاریها و ویرانگریهای خود، نتوانستند خویش را از زبان فارسی بینیاز ببینند. ایشان نیز همچون کشورگشایان غزنوی و سلجوقی در عمل از جولان زبان فارسی پیشگیری نتوانستند کرد؛ از اینرو در بحبوحه خونریزیهای مغولان و تاخت و تازهای بیرحمانه تیمور در همه شهرها و مراکز فرهنگی واقع در مسیر این تازشگران، کتابهایی بهویژه در زمینه تاریخ نگارش یافت. تاریخنویسی در عصر فرمانروایی مغولان و تیمور به دو دلیل عمده رونق گرفت؛ نخست این که مغولان و تیموریان بهویژه خود تیمور به ثبت و ضبط رخدادها و کشورگشاییها و حفظ نام و آوازه خویش بسیار علاقهمند بودند و به همین دلیل، تاریخنگاران را حمایت و تشویق میکردند. دیگر آنکه برخی از فرزانگان ایرانی از بیم آنکه مبادا ارزشهای فرهنگی و تاریخی ایرانیان دستخوش نابودی شود و هم برای آن که تیرهبختی این ملت در اوراق تاریخ به ثبت رسد، به نگارش جریان رویدادهای گذشته و حال دست مییازیدند و از رغبت ایلخانان به نامجویی سود میبردند.
در عصر خواجه رشیدالدین همان شیوههای نویسندگی دورههای پیش ادامه یافت. نویسندگان دشوارنویس از به کار بردن واژههای ترکی که در اثر حضور و حکومت بیگانگان در فرهنگ و تاریخ ایران رو به فزونی بود، رویگردان نبودند؛ بنابراین میزان بهرهگیری از واژههای ترکی که از دوره پیش آغاز شده بود، افزود. البته وجود پارهای واژههای ترکی در زبان پارسی نمیتوانست فارسیزبانان را با مشکل بزرگی روبهرو سازد؛ به خصوص که بیشتر این واژهها بعدها فراموش شد و از قلمرو زبان پارسی رخت بربست.
اثرگذاری زبان عربی به مراتب بیشتر از این بود؛ زیرا واژگان و تعبیرات زیادی از عربی به فارسی راه مییافت و ساختمان دستوری این زبان هم کمابیش بر زبان پارسی أثر میگذاشت. بهویژه در دوره صفویان که بر اثر کشمکش شدید میان حکومت شیعه مذهب صفوی با دولت سنّی عثمانی بسیاری از دیندانان شیعه از مراکز متعدد – جبل عامل لبنان و شام و عتبات (شهرهای نجف، کاظمین، کربلا و سامرا) – وادار به مهاجرت به ایران شدند و بیشتر آنها هم در اصفهان – پایتخت شاهان صفوی – جای گرفتند، موجی از عربیمابی بالید.
با این همه اثر ناخوشایند زبان ترکی و عربی در پارسی بلافاصله ظاهر نشد و در قلم و زبان همه نویسندگان نیز یکسان نبود. چنان که در عصر خواجه رشیدالدین، کتابهای ساناسان و نسبتاً استواری در زمینههای گوناگون پدید آمد و میراث گرانبهای زبان و ادب پارسی را مایهورتر ساخت.
تاریخ جهانگشا
از میان خاندان جوینی، علاءالدّین عطاملک جوینی به دلیل نگارش تاریخ جهانگشا در ادب ایران امتیاز شایانی به دست آورده است.
عطاملک به سال ۶۲۳ هـ. در اوج ویرانگریهای قوم مغول زاده شد وبه دلیل آن که پدرش، بهاءالدین محمد از دولتمردان بانفوذ دستگاه بود، از نوجوانی به کارهای دیوانی پرداخت و به جمع نزدیکان امیر ارغون درآمد و در سفرهای فراوانی همراه او بود. او در این سفرها اطّلاعات زیادی درباره مغولان و سرگذشت و کارهای چنگیز و جانشینانش گرد آورد و آنها را دستمایه کتاب خود کرد.
عطاملک در سال ۶۸۱هـ. درگذشت. مهمترین اثر تاریخی و ادبی او همان تاریخ جهانگشاست در شرح پیدایی چنگیزخان و احوال کشورگشاییهای او و تاریخ خوارزمشاهیان و فتح قلعههای اسماعیلیّه و حکومت جانشینان حسن صبّاح.
نثر جهانگشا دشوار و در همان مسیر کلّی نثر فنی فارسی در سده هفتم هجری است و در آن واژگان عربی و مغولی فراوانی به کار رفته است. البته جوینی در عین کاربرد صنایع ادبی از معنا و محتوا نیز غافل نمانده است. کتاب او رویهم رفته در زمره بهترین متون تاریخی بازمانده از عصر مغول و از جمله کتابهای ارزنده نثر فارسی شمرده میشود.
جامع التواریخ
یکی از چهرههای علمی و سیاستمدار در روزگار ایلخانان، خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی است که تا مرحله وزارت نیز پیش رفت. او در زمان زمامداریاش در عصر غازانخان و اولجایتو کارهای فرهنگی و عمرانی بسیاری انجام داد؛ از آن جمله بنیانگذاری مجموعه علمی – فرهنگی رَبْع رشیدی در تبریز.
خواجه در آغاز حکومت ابوسعید بهادر هم در سمت خود ماند تا اینکه بر اثر دمیدن برخی از دولتمردان و بداندیشی دستهای از امیران مغول با وی، سرانجام در سال ۷۱۸ هـ. به فرمان ایلخان مغول کشته شد.
از خواجه رشیدالدین افزون بر بنیادها و آموزشگاههای فرهنگی، آثار و نوشتههای زیادی بر جای مانده است که مهمترین آنها جامعالتّواریخ است که نگارش آن در سال۷۱۰ هجری به پایان رسید.
این کتاب با نثری پخته و عالمانه نوشته شده و اگر از پارهای واژگان ترکی و مغولی که در روزگار او در دستگاه اداری مغولان رایج بوده است، بگذریم، نثر خواجه به سبب سادگی و استواری آن شایان و از نمونههای سالم نویسندگی در سده هشتم هجری است و برای تاریخنویسان بعدی سرمشق بهحساب میآمده است. خواجه بهتر از هر نویسندهای توانسته است اوضاع اجتماعی، باورها و رفتار زمانه خود را در کتاب خویش باز بتاباند.