درباره شیوه کار میتوان افزود که در این پژوهشنامه، سرهنویسان در پنج دوره بررسی شدهاند: سبک خراسانی، سبک عراقی، سبک هندی، روزگار بازگشت و پس از مشروطه. هنگام بررسی هر دوره نخست چند برگی درباره هر دوره نگاشته خواهد شد؛ سپس به یادکرد سرهنگاران پرداخته میشود. در این بخش، سبک تکتک سرهآفرینان گزارش نخواهد شد و هر از چندگاه طرز و شیوه برخی واکاوی میشود. برای نمونه در دوره پس از مشروطه، گزارشی سره از بیضایی و کزازی فراپیش میداریم؛ امّا درباره برخی تنها به نامشان بسنده میشود؛ زیرا ایشان سبکی ندارند و برخی تنها چند برگی به فارسی سره نگاشتهاند. کمتر نویسندهای را میتوان یافت که شیوه و قلم خود را داشته باشد. بیشتر سرهنگاران کمابیش همچون روند کلی دوره مینویسند و ویژگی بیهمتا و درخور نگرشی ندارند؛ ازین رو نیاز به گزارش و نگارش درازآهنگ کارهایشان نیست.
بایسته و شایسته نیست که درباره سرهنویس و سرهسُرایی که چند برگی به پارسی سره نوشته یا قلمش ویژگی بیهمتا و برجستهای ندارد، گزارش سره و نغزی داده شود و او را با سخنسالاران سبکآفرین برابر دانست و به هر دوان به یک چشم نگریست. تا آنجا که پژوهشگر آگاهی دارد دیگر تاریخنگاران ادبی نیز همین روند و روال را پی گرفتهاند؛ تنها از سخنسالاران و سرایندگان سرآمد و سبکآفرین گزارش کردهاند و دیگر نویسندگان گمنام را گلچینی از نام و کارشان فراپیش داشتهاند. پژوهشگر نیز همین راه و سان را میپسندد. هر از چندگاه اگر بایسته بداند، گزارشی بسته به جاه و جایگاه سرهنگار فراپیش میدارد و سبک سرهآفرین یا سرهگرا را میکاود یا گزارشی از شگرد او فراپیش میدارد.
همچنین باید در نظر داشت که در این پژوهشنامه تنها ویژگیهایی بررسی میشود که در پیوند با سرهنویسی است نه هر ویژگی سبکیای؛ ازین رو به اندیشهها و آرایههایی که هیچ پیوندی با سرهجویی ندارند، نگاه و نگرشی نخواهیم داشت.
از سوی دیگر میباید در نظر داشت که نام پایاننامه سرهنویسان ایران است؛ پس میباید نام همه سرهنگاران ایران گزارش شود. این کار گلچین نیست؛ بررسی فراگیر و فراخدامان همه سرهآفرینان است؛ چه دستهای که تنها برگی به سره نگاشتهاند چه گروهی که پیگیرانه به این روش روی آوردهاند. اگر از همه سرهنویسان یادی نمیشد کاوش و جویش کم و کاستی داشت و اگر همگان واکاوی میشدند بسیاری از گزارشها بازآورد کارهای پیشین میشد. پژوهشگر راه میانه را برگزید. از همگان یاد کرد؛ امّا تنها از سرهنگاران روشناس گزارشی سره فراپیش داشت.
پیش از یادکرد سرهآفرینان نخست آنچه در «فرهنگنامه ادب فارسی» درباره تاریخچه سرهنویسی آمده در زیر میآید:
تاریخچه سرهنویسی از زبان «فرهنگنامه ادب فارسی»
سرهنویسی، نگارش فارسی ناب بدون بهرهگیری از واژگان، اصطلاحات وتعبیرات بیگانه: از هنگامی که فارسی نو (دری) جایگزین زبان پهلوی شد تا سدههای ششم و هفتم هجری، زبان فارسی تا حد زیادی خالص و بیپیرایه بود و واژگان و اصطلاحات ادبی، دیوانی، دینی و علمی که از عربی به فارسی راه یافت، دامنهای محدود داشت. آثار فارسی به جا مانده از سدههای چهارم و پنجم هجری، آکنده از واژهها و عبارات ناب فارسی هستند. با این همه نمیتوان چنین دلیلی را برخاسته از فضای عربستیز آن دوره یا تعصب در به کارگیری فارسی ناب برشمرد. از سده سیزدهم هجری، حرکتی در ایران آغاز شد که پالایش فارسی را از واژگان، اصطلاحات و تعبیرات بیگانه، به ویژه عربی تجویز میکرد. این حرکت از زمان پادشاهی ناصرالدین شاه (۱۲۶۴-۱۳۱۳ق) آغاز شد و پس از چندی به صورت جنبشی درآمد که تا حدی بر آگاهیهای تاریخی و تعصب ملّی استوار بود. سرهنویسی در سده سیزدهم هجری به دنبال سادهنویسی پدید آمد که واکنشی در برابر نثر مصنوع و پرتکلف آن روزگار بود. کسانی چون عبدالرزاق دنبلی، متخلص به مفتون(۱۱۷۶-۱۲۴۳ق)، میزا عبدالوهاب نشاط (۱۱۷۵-۱۲۴۴) و میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی(۱۱۹۳-۱۲۵۱ق) آغازگران این حرکت بودند؛ سپس نویسندگانی چون مجدالملک سینکی، صاحب رساله مجدیه(-۱۲۹۸ق)، فرهاد میرزا معتمدالدوله (۱۲۳۳-۱۳۰۵ق)، فتحعلی آخوند زاده (۱۲۲۶-۱۲۹۵ق)، طالبوف تبریزی(۱۲۵۰-۱۳۲۸/۱۳۲۹ق)، میرزا ملکم خان ناظم الدوله (۱۲۴۹-۱۳۲۶ق)، محمد حسن خان اعتمادالسلطنه(-۱۳۱۳ق) و میرزا آقا خان کرمانی(-۱۳۱۴ق) آن را ادامه دادند. رفته رفته برخی از نویسندگان، اندیشه سادهنویسی را به اندیشه پالودن زبان فارسی از واژگان بیگانه تبدیل کردند. در پی این روند، آثاری که درباره تاریخ، فرهنگ و ادب ایران به دست خاورشناسان پدید آمد و ترجمه آثار تاریخ نگاران یونانی و رومی که نمایانگر بخشی از تاریخ فراموش شده ایران بود، در دل بستن درس خواندگان ایرانی به تاریخ، فرهنگ و زبان ملّی مؤثر افتاد. انتشار کتاب دساتیر/ دساتیر آسمانی در سده دهم هجری از آذرکیوان (۹۴۲-۱۰۲۷ق) و دیگر آثاری که به پیروی از این کتاب پدید آمدند(مانند شارستان، چهارچمن، دبستان مذاهب، جام کیخسرو، زردست افشار) با برساختن واژگان و عبارات جعلی، همچون گنجی بازیافته تلقی شدند و بسیاری از صاحبان قلم را به رهاسازی زبان فارسی از سیطره زبان عربی برانگیختند و آنان را واداشتند تا در نگارش، فقط به تواناییهای زبان فارسی تکیه کنند. شاخصترین نویسندگانی که در دوره ناصرالدین شاه به جنبش سرهنویسی اقبالی فراوان کردند عبارت بودند از ۱- شاهزاده جلالالدین میرزا (-۱۲۸۹ق) فرزند فتحعلیشاه قاجار(۱۲۱۲-۱۲۵۰ق) با نامه خسروان در تاریخ ایران با نثری ساده و بیپیرایه. این کتاب بر دیگر نوشتههای سرهنویسان آن روزگار برتری دارد و واژگان و عبارت مهجور نسبتاً اندکی نیز در آن به کار رفته است. ۲- میرزا رضاخان افشاربکشلو قزوینی یا پروز نگارش پارسی در معرفی شیوههای نامه نگاری دیوانی، سیاسی و عادی.۳- اسماعیل خان تویسرکانی یا فرازستان در تاریخ ایران که به سبب کاربرد فراوان واژگان فارسی و دساتیری، نثری پیچیده و گنگ دارد.۴- ابوالحسن یغمای جندقی که در بیشتر نامههایش خواه رسمی خواه اخوانی- ردی از سرهنویسی به چشم میخورد؛ البته در برخی از نامههای وی، واژگان و ترکیبات تازی نیز به کار رفته است که نمایانگر آگاهی او از زبان و ادب عربی است.۵- فرهاد میرزای معتمدالدوله که در شمار سادهنویسان دوره قاجار بود. وی گزارش لشکرکشی عباس میرزای نایب السلطنه به کرمان و خراسان و لشکرکشی محمدشاه به هرات را به فارسی سره نوشته است.
سرهنویسی در شبه قاره هند نیز رواج داشت. از جمله کسانی که در شبه قاره به سرهنویسی گرایش داشتند از میرزا نصرالله خان فدایی اسپهانی میتوان یاد کرد که کتاب ترکتازان هند را که شرحی در تاختن بیگانگان به سرزمین هند است به فارسی سره نوشته است. نثر این گروه از نویسندگان به دلیل کاربرد بیش از حد واژگان و عبارات مهجور و دساتیری دشوار و سنگین بود و به خاطر ناهمخواهی با ساختار نحوی فارسی از فصاحت و روانی بهره چندانی نداشت. دومین موج سرهنویسی پس از مشروطیت در دوره پادشاهی رضاشاه پهلوی (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) پدید آمد. این بار افزون بر واژگان و تعبیرات عربی، واژگان و اصطلاحات اروپایی نیز از راه ترجمه کتابها و نشریهها یا علم و تکنولوژی به زبان فارسی راه یافت. گرایشهای ملّیگرایانه حکومت وقت و روشنفکران آن دوره که به فرهنگ نیز تعمیم یافت، اندیشه پالایش زبان فارسی از واژگان، عبارات، تعبیرات و اصطلاحات بیگانه را تقویت کرد. بارزترین و مشخصترین نماینده سرهنویسی در این دوره، احمد کسروی (۱۲۶۹-۱۳۲۴ش) بود. وی در تاریخ، ادبیات و زبانشناسی، دستی چیره داشت و نثری نو بر پایه قواعد زبانشناسی پدید آورد. کسروی سرآن داشت که زبانی پالوده به روشی علمی بیافریند و در این راه کوشید تا عیوب زبان فارسی ( مانند درآمیختگی با زبانهای بیگانه و بهرهگیری از افعال جعلی همچون رستن/ روییدن و گفتن/ گوییدن) را بر طرف سازد. کسروی بسیاری از واژگان فارسی را از متون کهن فارسی برگرفت و در نوشتههای خود به کار برد؛ البته گاهی نیز دست به واژهسازی میزد و از واژگان دساتیری نیز بهره میگرفت. نثر کسروی در سنجش با دیگر سرهنویسان آن دوره (ذبیح بهروز) بهتر و پذیرفتنیتر بود؛ زیرا با دستور زبان و قواعد زبانشناسی آشنایی داشت. کسروی هنگام نگارش متون عقیدتی، نثری نسبتاً دشوار را به کار میگرفت. تاریخ مشروطه ایران از جمله آثار کسروی است که به فارسی سره و روان و بیپیرایه نوشته شده است. در برخی از قسمتهای این کتاب، صحنهپردازیها و توصیفهایی به چشم میخورد که نماینگر ذوق ادبی نویسنده است. نثر کسروی در این کتاب با نثر خشک و بیروح سرهنویسان آن دوره فاصله بسیار دارد.
گفتنی است که اقدامات فرهنگی دولت در آن زمان نیز که شالودههای ملّیگرایانه داشت، بر کارکرد فرهنگستان تأثیر گذارد؛ زیرا فرهنگستان نیز با برساختن صدها واژه و اصطلاح معادل برای واژگان و اصطلاحات بیگانه، به فرآیند سرهنویسی سرعت بخشید؛ امّا این جنبش- آنگونه که پیروانش میخواستند- با اقبال جامعه روبرو نشد و از حدود دهه ۱۳۳۰ ش. از شتاب نخستین باز ایستاد. با این همه تلاش و میراث سرهنویسان در نسل(های) بعدی تأثیر گذاشت و نیز بسیاری از واژگان و اصطلاحات برساخته فرهنگستان در دستگاههای اداری و فرهنگی کشور رواج یافت. اکنون نویسندگان و مترجمان میکوشند تا با آگاهی و نیز وسواس، واژگان، عبارات، تعبیرات و اصطلاحات مورد نیاز خویش را از گنجینه زبان فارسی برگزینند و گرایش آرام و متعادل سرهنویسی را بدون بیزاری از واژگان و اصطلاحات بیگانه، در نوشتهها و به ویژه در فرهنگهای لغت پیگیرند. در این دوره انتشار واژهنامههایی همچون فرهنگ واژههای فارسی سره از فریده رازی، برابریاب( در سه مجلد) از ابوالقاسم پرتو اعظم و فرهنگ حسابی از محمود حسابی نمایانگر گرایش به سرهنویسی است.(زیر واژه سرهنویسی)
برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.