سعید

درس سوم: مثل آیینه

قلمرو زبانی: غنیمت: ارزشمند / قلمرو ادبی: دل: نماد معنویت و جهان معنا / تضاد: بخوان، نخوان

پیام: به سفر معنوی و سفر عشق رفتن

آینه
آیینه

نوجوانی، تولّد دوبارۀ انسان است. در این مرحلۀ پر تب و تاب، نوجوان، افزون بر رابطه با خود، نیازمند رابطه‌ای دیگر نیز هست؛ نیازمند دو چشم دیگر که نوجوان را ببیند و به او بگوید: کیست و چگونه است؛ از همین جاست که دوستی و پیوند با دیگران آغاز می‌شود. این ارتباط، وابسته به نیاز درونی است که به نوجوان کمک می‌کند تا به خودشناسی برسد. دیگران، زبان نقدِ او و پنجره‌هایی هستند که در برابر دیدگانِ پرسشگرِ وی، گشوده شده‌اند.

دوستان واقعی، راه نیک‌بختی را به ما نشان می‌دهند و همراهان خوبی برای شکوفایی بهتر هستند. آنها مثل آیینه، همان قدر که خوبی‌ها را پیش چشم می‌آورند، عیب‌ها را هم به ما می‌نمایانند و مهم‌تر آنکه این همه را بی‌صدا و بی‌هیاهو، بازمی‌گویند. رسم دوستی، شکستن آیینه نیست؛ درست آن است که فرصت بازاندیشی و خود شکوفایی را پدید آوریم و گامی به سوی فراتر رفتن برداریم.

قلمرو زبانی: زنهار: بر حذر بودن / تب و تاب: شور و هیجان / پر تب و تاب: سرشار از شور و هیجان / نقد: بررسی کردن و آشکار ساختن خوبی‌ها و زشتی‌های چیزی / دیده: چشم  / نمایاندن: نشان دادن / هیاهو: غوغا، جار و جنجال، سر و صدا، آشوب / بازاندیشی: بازنگری و بررسی دوباره / فرا: بالا / قلمرو ادبی: دو چشم: مجاز از انسان / دیگران، زبان نقدِ او و پنجره‌هایی هستند: تشبیه (مشبه: دیگران ، مشبه به: زبان نقد، پنجره ها) / آنها مثل آیینه: تشبیه /آیینه: استعاره از دوست

قلمرو زبانی: نقش: تصویر / بنمود: نشان داد / راست: درست/ قلمرو ادبی: قافیه: راست، خطاست / شکستن: کنایه از اصلاح کردن / مثل، تلمیح / آینه: تکرار / تضاد: راست، خطا

بازگردانی: اگر آینه (دوست) نقش (چهره راستین) تو را درست نشان دهد، [و تو آن را نمی پسندی] خودت را اصلاح کن؛ شکستن آیینه کار درستی نیست.

قلمرو زبانی: جوانی: (نهاد) / گه: مخفف گاه، زمان (مسند)/ شایستگی: لیاقت / است: (فعل اسنادی)/ خودپسندی: غرور / پندار: خیال، تخیّل / قلمرو ادبی: قالب: قطعه / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی) / قافیه: پندار / ردیف: نیست / است، نیست: تضاد

بازگردانی: دوره‌ جوانی زمان کار و کوشش برای اندوختن لیاقت و شایستگی است. جوانی، زمان غرور و تکبر و خیال‌پردازی‌های بیهوده نیست.

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / که: چه کسی / مَتاع: کالای با ارزش، چیز گرانبها / قلمرو ادبی: پرسش انکاری: از که خواهی خرید؟ / متاعِ جوانی: اضافه تشبیهی (جوانی مانند کالاست.) / بازار: استعاره از جهان/ واج آرایی «خ»

بازگردانی: اگر جوانی ات را ارزان فروختی، از چه کسی آن را دوباره پس خواهی گرفت؟ / کالای جوانی در بازار یافت نمی شود.

قلمرو زبانی: غنیمت شمر: قدر بدان، بهره ببر / شمر: شمار، بشمار (بن ماضی: شمرد، بن مضارع: شمار) / مجوی: جستجو نکن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جوی) / باری: یک بار، یک دفعه / قلمرو ادبی: تکرار: بار/ واج آرایی «ر»

بازگردانی: جوانی ات را قدر بدان و فقط در پی حقیقت باش؛ زیرا فرصت جوانی فقط یک بار دست می دهد؛ بار دومی ندارد.

قلمرو زبانی: مپیچ: منحرف نشو، کج نشو / ره: مخفف راه / هست: وجود دارد (فعل غیراسنادی) / حاجت: نیاز / قلمرو ادبی: مپیچ از رهِ راست: کنایه از اینکه منحرف نشو / راست، کج: تضاد / بر، در: جناس / مصراع دوم مثل است / واج آرایی «ر»

بازگردانی: از راه راست به راه کج منحرف نشو؛ وقتی می‌توانی از در به خانه روی، نیازی نیست از دیوار بالا بروی و داخل خانه شوی.

قلمرو زبانی: آزادگان: جوانمردان / بردباری: صبوری / سعی: کوشش / عار: عیب و ننگ، باعث سرافکندگی / قلمرو ادبی:

پیام: فراخوانی به بردباری، کوشش و آموختن

بازگردانی: از انسان های وارسته و آزاده، شکیبایی و بردباری را بیاموز؛ زیرا یادگیری بی آبرویی و ننگی ندارد.

قلمرو زبانی: بصیرت: زیرکی، روشن‌بینی / درنگر: نگاه کن، توجه کن / زنگار: زنگ فلزات و آیینه / قلمرو ادبی: آیینه: استعاره از دل / زنگار: استعاره از آلودگی و لغزش/ واج آرایی «ر»

بازگردانی: تا زمانی که دلت پاک است و جوانی و گرفتار آلودگی نشده ای، در احوال خودت درنگ کن و به آن بیندیش.

قلمرو زبانی: همی: شکل دیگری از حرف «می» که در قدیم به کار می‌رفت / خروار: خربار، مقدار بار یک خر، معادل ۳۰۰کیلوگرم / قلمرو ادبی: خروار: تکرار / دانه، خوشه: مراعات نظیر

بازگردانی: دانه و خوشه و گندم، کمکم بر روی هم جمع می‌شوند و به خرمن تبدیل می گردد؛ هیچ خوشه گندمی از آغاز خرمن نبوده است.

پیام: آهسته و پیوسته به هدف می رسی.

قلمرو زبانی: ایام: ج یوم، روزگار / دریغا: افسوس / قلمرو ادبی: کار ایام، درس است و پند: جانبخشی / درس، شاگرد: مراعات نظیر / جانبخشی: جهان و روزگار به ما درس می دهد

بازگردانی: این جهان، به ما درس و آموزش و پند می دهد؛ اما افسوس که جوانان کمی هستند که هشیار و آگاه باشند و از روزگار درس بگیرند.

اِعتصامی، پروین: شاعر پرآوازه زبان فارسی است که در سال ۱۲۸۵هـ.ش در شهر تبریز دیده به جهان گشود. سروده‌های او در زمینه‌های اجتماعی، اخلاقی و انتقادی است و حالتی اندرزگونه دارد. پروین در سال ۱۳۲۰ خورشیدی درگذشت؛ آرامگاه وی در شهر قم کنار صحن حضرت معصومه (س) قرار گرفته است.

ارتباط با خود، یعنی توجه به ظاهر خود، عواطف و احساسات درونی و ارتباط با دیگران. ارتباط با دیگران و دوستان خوب سبب می شود، جوان از کم و کاستی های خود آگاه شود و بکوشد خود را اصلاح کند و در راه پیشرفت گام بردارد.

– هر دو در کمال راستی و صداقت، زیبایی و زشتی آدمی را نشان می دهند و بازگو می کنند. هیچ کدام بزرگ نمایی و کوچک نمایی نمی کنند و حقیقت را آشکار می دارند.

– هر دو متن، آدمی را به غنیمت شمردن دوران جوانی و نوجوانی و کوشش برای کسب خوبی ها، فضیلت ها و خودشناسی فرامی خوانند.

۴- …………………………………..

به بیت زیر، توجّه کنید:

– آیینه خوبی و زشتی ما را به ما نشان می دهد. دوستان راستین نیز کمک می کنند تا ما به خودشناسی برسیم و خوبی و بدی های خود را ببینیم و خود را کامل کنیم؛ ازین رو مؤمن مانند آیینه است. آیینه به ما دروغ نمی گوید و هر چه را که هست آشکار می دارد. مؤمن نیز همین گونه است.

قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
ما برای رسیدن به کمال باید کم کم و پیوسته گام برداریم تا به هدف خود برسیم. پیشرفت و کمال یک شبه به دست نمی آید؛ تلاش و کار پیوسته و پایدار می طلبد.

برگه آموزگاری و تدریس
سعید جعفری

در نوشتن واژگانی مانند پائیز، آئینه، کجائید و …. به جای همزه، بهتر است از حرف «ی» بهره گیریم. مانند: پاییز، آیینه و …

غنی = / حجّت = */ یوم = ایام / مغتنم = غنیمت / مُبصر (با بصیرت، فهماننده)= بصیرت / احتیاج = محتاج / صبور = * / دوام = * / مساعی(ج مسعی، کوشش‌ها، سعی‌ها) = سعی / سعید = *

از راه راست پیچیدن: کنایه از منحرف شدن.

به راه کج رفتن: کنایه از دچار لغزش و خطا شدن.

گیف آبنبات

در هر دو مصراع پرسش انکاری دیده می شود.

زیرا سخنور می گوید چه کسی می تواند میوه های رنگارنگ را از یک شاخه  چوب بیرون بیاورد؟ هیچ کس جز خدا نمی تواند و در مصراع دوم می گوید چه کسی می تواند از بوته ای خار گل صدبرگ بیافریند؟ جز خدا هیچ کس نمی تواند. سخنور پرسش می کند؛ ولی مقصود او آن است که هیچ کس نمی تواند جز خدا.

پرس انکاری است؛ زیرا پسر جوان می خواهد بگوید: ای خارکن، با این همه کار و زحمت تو چه چیزی را به دست آورده ای؟ این همه کوشش تو چه دستاوردی برای تو داشته است؟ از نظر جوان پاسخ این پرسش‌ها منفی است و خارکش به هیچ جایگاهی نرسیده است.

پرسش معمولی است؛ زیرا سخنور به ما می گوید هر گاه لباس خواب می پوشی از خودت بپرس که روزت را چگونه گذراندی؟ آیا کار سودمندی انجام دادی یا نه؟

سعید جعفری

قلمرو زبانی: خسرو: پادشاه / صحرا: دشت / سالخورده: پرسال، سالمند / نهال: درخت جوان / موسم: هنگام، زمان / فرتوت: پیر، سالخورده / ایام: ج یوم، روزگار / پیشه کردن: حرفه خود ساختن / نشاندن: کاشتن (بن ماضی: نشاند، بن مضارع: نشان) / حرص: زیاده طلبی، طمع / هوسِ: میل / باطل: بیهوده، نادرست/ قلمرو ادبی: سرگرم بودن: کنایه از مشغول بودن / دست برداشتن: کنایه از رها کردن / درخت اعمالِ نیک: اضافه تشبیهی / پرسش انکاری: چه جای این حرص و هوسِ باطل است؟ درختی که تو امروز نشانی، میوه آن کجا توانی خورد

وراوینی، سعدالدین: یکی از دانشمندان اهل وراوین در نزدیکی اهر که در قرن هفتم هجری قمری می‌زیست و کتاب «مرزبان‌نامه» اثر مرزبان بن رستم شروین پَریم را که به زبان طبری (مازندرانی کهن) بود، به فارسی برگرداند.

مرزبان نامه: کتابی است به شیوه کلیله و دمنه تألیف مرزبان بن رستم یکی از اسپهبدان مازندران. این کتاب مشتمل بر داستان و تمثیل است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا