در زندگی مطالعه دل غنیمت است
خواهی بخوان و خواه نخوان ما نوشته ایم (عبدالقادر بیدل)
قلمرو زبانی: غنیمت: مغتنم / قلمرو ادبی: دل: نماد معنویت و جهان معنا / تضاد: بخوان، نخوان
بازگردانی: در زندگی مطالعه جهان معنا را مغتنم بشمار. خواهی این اندرز ما را بخوان و به آن عمل کن و خواه نخوان ما این وظیفه خود را انجام داده ایم.
پیام: به سفر معنوی و سفر عشق رفتن

آموزه ۳: مثل آیینه
متنهای تعلیمی، با هدف آموزش و اندرز، نوشته شده اند، از این رو ، خواننده باید آهنگ و لحن متناسب با فضای تعلیمی را رعایت کند. در لحن تعلیمی، خواننده با حفظ روحیه نیکاندیشی و خیرخواهی، نرمی و ملایمت در گفتار را به کار می گیرد. حفظ آرامش و نرم گفتاری، بر تأثیر کلام اندرزی میافزاید، البته گاهی اندرز و تعلیم با زنهار و پرهیز، همراه است و نباید آن را با لحن دستوری و فرمان، یکی دانست.
نوجوانی، تولّد دوبارۀ انسان است. در این مرحلۀ پر تب و تاب، نوجوان، افزون بر رابطه با خود، نیازمند رابطهای دیگر نیز هست؛ نیازمند دو چشم دیگر که نوجوان را ببیند و به او بگوید: کیست و چگونه است؛ از همین جاست که دوستی و پیوند با دیگران آغاز میشود. این ارتباط، وابسته به نیاز درونی است که به نوجوان کمک میکند تا به خودشناسی برسد. دیگران، زبان نقدِ او و پنجرههایی هستند که در برابر دیدگانِ پرسشگرِ وی، گشوده شدهاند.
دوستان واقعی، راه نیکبختی را به ما نشان میدهند و همراهان خوبی برای شکوفایی بهتر هستند. آنها مثل آیینه، همان قدر که خوبیها را پیش چشم میآورند، عیبها را هم به ما مینمایانند و مهمتر آنکه این همه را بیصدا و بیهیاهو، بازمیگویند. رسم دوستی، شکستن آیینه نیست؛ درست آن است که فرصت بازاندیشی و خود شکوفایی را پدید آوریم و گامی به سوی فراتر رفتن برداریم.
قلمرو زبانی: پر تب و تاب: پر شور و شوق / نقد: ارزیابی / دیده: چشم / نمایاندن: نشان دادن / بازاندیشی: بازنگری و بررسی دوباره / فرا: بالا / قلمرو ادبی: دیگران، زبان نقدِ او و پنجرههایی هستند: تشبیه (مشبه: دیگران ، مشبه به: زبان نقد، پنجره ها) / آنها مثل آیینه: تشبیه /آیینه: استعاره از دوست
آینه چون نقش تو بنمود راست / خود شکن آیینه شکستن خطاست (نظامی گنجه ای)
قلمرو زبانی: نقش: نقاشی / بنمود: سرکش، گستاخ / راست: درست / قلمرو ادبی: نقش: استعاره از چهره / شکستن: کنایه از اصلاح کردن / قافیه: راست، خطاست / مثل / آینه: تکرار
بازگردانی: اگر آینه (دوست) نقش (چهره راستین) تو را درست نشان دهد، [و تو آن را نمی پسندی] خودت را اصلاح کن؛ شکستن آیینه کار درستی نیست.
کار و شایستگی
۱– جوانی، گهِ کار و شایستگی است / گهِ خودپسندی و پندار نیست
قلمرو زبانی: جوانی: (نهاد) / گه: مخفف گاه، زمان (مسند)/ شایستگی: لیاقت / است: (فعل اسنادی)/ خودپسندی: غرور / پندار: خیالپردازی / قلمرو ادبی: قالب: قطعه / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی) / قافیه: پندار / ردیف: نیست / است، نیست: تضاد
بازگردانی: دوره جوانی زمان کار و کوشش برای اندوختن لیاقت و شایستگی است. جوانی، زمان غرور و تکبر و خیالپردازیهای بیهوده نیست.
۲- چو بفروختی، از که خواهی خرید؟ / متاعِ جوانی به بازار نیست
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / که: چه کسی / مَتاع: کالای با ارزش / قلمرو ادبی: پرسش انکاری: از که خواهی خرید؟ / متاعِ جوانی: اضافه تشبیهی (جوانی مانند کالاست.) / بازار: استعاره از جهان/ واج آرایی «خ»
بازگردانی: اگر جوانی ات را ارزان فروختی، از چه کسی آن را دوباره پس خواهی گرفت؟ / کالای جوانی در بازار یافت نمی شود.
۳- غنیمت شِمُر، جز حقیقت مجوی / که باری است فرصت، دگر بار نیست
قلمرو زبانی: غنیمت شمر: قدر بدان / شمر: شمار، بشمار (بن ماضی: شمرد، بن مضارع: شمار) / مجوی: جستجو نکن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جوی) / باری: یک بار، یک دفعه / قلمرو ادبی: تکرار: بار/ واج آرایی «ر»
بازگردانی: جوانی ات را قدر بدان و فقط در پی حقیقت باش؛ زیرا فرصت جوانی فقط یک بار دست می دهد؛ بار دومی ندارد.
۴- مَپیچ از رهِ راست، بر راه کج / چو در هست، حاجت به دیوار نیست
قلمرو زبانی: مپیچ: منحرف نشو، کج نشو / ره: مخفف راه / هست: وجود دارد (فعل غیراسنادی) / قلمرو ادبی: مپیچ از رهِ راست: کنایه از اینکه منحرف نشو / راست، کج: تضاد / بر، در: جناس / مصراع دوم مثل است / واج آرایی «ر»
بازگردانی: از راه راست به راه کج منحرف نشو؛ وقتی میتوانی از در به خانه روی، نیازی نیست از دیوار بالا بروی و داخل خانه شوی.
۵- زِ آزادگان، بردباری و سعی / بیاموز، آموختن عار نیست
قلمرو زبانی: آزادگان: جوانمردان / بردباری: صبوری / سعی: کوشش / عار: ننگ / قلمرو ادبی:
پیام: فراخوانی به بردباری، کوشش و آموختن
بازگردانی: از انسان های وارسته و آزاده، شکیبایی و بردباری را بیاموز؛ زیرا یادگیری بی آبرویی و ننگی ندارد.
۶- به چشم بصیرت به خود دَرنگر / تو را تا در آیینه، زنگار نیست
قلمرو زبانی: بصیرت: بینایی / درنگر: نگاه کن، توجه کن / زنگار: زنگ زدگی / قلمرو ادبی: آیینه: استعاره از دل / زنگار: استعاره از آلودگی و لغزش/ واج آرایی «ر»
بازگردانی: تا زمانی که دلت پاک است و جوانی و گرفتار آلودگی نشده ای، در احوال خودت درنگ کن و به آن بیندیش.
۷- همی دانه و خوشه، خروار شد / ز آغاز، هر خوشه خروار نیست
قلمرو زبانی: همی: شکل دیگری از حرف «می» که در قدیم به کار میرفت / خروار: واحد شمارش وزن / قلمرو ادبی: خروار: تکرار / دانه، خوشه: مراعات نظیر
بازگردانی: دانه و خوشه و گندم، کمکم بر روی هم جمع میشوند و به خرمن تبدیل می گردد؛ هیچ خوشه گندمی از آغاز خرمن نبوده است.
پیام: آهسته و پیوسته به هدف می رسی.
۸- همه کار ایام، درس است و پند / دریغا که شاگرد هشیار نیست
قلمرو زبانی: ایام: ج یوم، روزگار / دریغا: افسوس / قلمرو ادبی: کار ایام، درس است و پند: جانبخشی / درس، شاگرد: مراعات نظیر / جانبخشی: جهان و روزگار به ما درس می دهد
بازگردانی: این جهان، به ما درس و آموزش و پند می دهد؛ اما افسوس که جوانان کمی هستند که هشیار و آگاه باشند و از روزگار درس بگیرند.
پروین اعتصامی



خودارزیابی
۱- نویسنده به چه نوع ارتباطهایی در دوران نوجوانی اشاره کرده است؟
– ارتباط با خود، یعنی توجه به ظاهر خود، عواطف و احساسات درونی و ارتباط با دیگران. ارتباط با دیگران و دوستان خوب سبب می شود، جوان از کم و کاستی های خود آگاه شود و بکوشد خود را اصلاح کند و در راه پیشرفت گام بردارد.
۲- ویژگیهای مشترک آیینه و دوست را بیان کنید.
– هر دو در کمال راستی و صداقت، زیبایی و زشتی آدمی را نشان می دهند و بازگو می کنند. هیچ کدام بزرگ نمایی و کوچک نمایی نمی کنند و حقیقت را آشکار می دارند.
۳- به نظر شما چه ارتباطی میان دو بخش نثر و شعر درس وجود دارد؟
– هر دو متن، آدمی را به غنیمت شمردن دوران جوانی و نوجوانی و کوشش برای کسب خوبی ها، فضیلت ها و خودشناسی فرامی خوانند.
۴- …………………………………..
دانش ادبی
به بیت زیر، توجّه کنید:
«چو بفروختی، از که خواهی خرید؟ / متاع جوانی به بازار نیست»
گاهی برای تأکید بر سخن و گاهی برای رد یا نفی آن، پرسشی را مطرح میکنیم. همان گونه که میبینید در مصراع اوّل بیت بالا، پرسشی مطرح شده است. مقصود گوینده آن نیست که جوانی را از چه کسی خواهی خرید؟! شاعر، خود از این موضوع آگاه است. قصد او تأکید بر اِنکار این موضوع است که دوره جوانی، قابل خرید و فروش نیست؛ چنانچه از این دوره به خوبی بهره نگیری، به هیچ روی نمیتوانی آن را جبران کنی؛ یا اگر شخصی به دیگری بگوید من کی این حرف را زدم منظور او این است که من این حرف را نزده ام. به این گونه پرسشها «پرسش انکاری» میگویند.
گفت و گو
۱- درباره مفهوم جمله «المؤمنُ مِرآهُ المؤمن» و ارتباط آن با درس بحث و گفت وگو کنید.
– آیینه خوبی و زشتی ما را به ما نشان می دهد. دوستان راستین نیز کمک می کنند تا ما به خودشناسی برسیم و خوبی و بدی های خود را ببینیم و خود را کامل کنیم؛ ازین رو مؤمن مانند آیینه است. آیینه به ما دروغ نمی گوید و هر چه را که هست آشکار می دارد. مؤمن نیز همین گونه است.
۲- بیت زیر، کدام ضرب المَثَل را به یاد میآورد؟ درباره ارتباط آنها توضیح دهید.
«همی دانه و خوشه، خروار شد / ز آغاز، هر خوشه خروار نیست»
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
ما برای رسیدن به کمال باید کم کم و پیوسته گام برداریم تا به هدف خود برسیم. پیشرفت و کمال یک شبه به دست نمی آید؛ تلاش و کار پیوسته و پایدار می طلبد.
واژه شناسی
در نوشتن واژگانی مانند پائیز، آئینه، کجائید و …. به جای همزه، بهتر است از حرف «ی» بهره گیریم. مانند: پاییز، آیینه و …
به چشم بصیرت به خود درنگر/ تو را تا در آیینه، زنگار نیست


فعالیت های نوشتاری
۱- در میان واژههای زیر، هم خانواده کدام واژهها در متن درس به کار رفته است؟ آنها را بیابید و بنویسید.
غنی، حجّت، یوم، مغتنم، مبصر، احتیاج، صبور، دوام، مساعی، سعید
غنی = / حجّت = */ یوم = ایام / مغتنم = غنیمت / مبصر = بصیرت / احتیاج = محتاج / صبور = * / دوام = * / مساعی = سعی / سعید = *
۲- در بیت زیر کنایهها را مشخّص کنید و معنی آنها را بنویسید.
مپیچ از ره راست بر راه کج / چو در هست، حاجت به دیوار نیست
از راه راست پیچیدن: کنایه از منحرف شدن.
به راه کج رفتن: کنایه از دچار لغزش و خطا شدن.

۳- با ذکر دلیل، گونههای پرسش را در بیتهای زیر مشخّص کنید.
◙ که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟ / یا که داند که بر آرد گل صد برگ از خار؟
در هر دو مصراع پرسش انکاری دیده می شود.
زیرا سخنور می گوید چه کسی می تواند میوه های رنگارنگ را از یک شاخه چوب بیرون بیاورد؟ هیچ کس جز خدا نمی تواند و در مصراع دوم می گوید چه کسی می تواند از بوته ای خار گل صدبرگ بیافریند؟ جز خدا هیچ کس نمی تواند. سخنور پرسش می کند؛ ولی مقصود او آن است که هیچ کس نمی تواند جز خدا.
◙ خار بر پشت زنی زین سان گام / عزّتت چیست؟ عزیزیت کدام؟
پرس انکاری است؛ زیرا پسر جوان می خواهد بگوید: ای خارکن، با این همه کار و زحمت تو چه چیزی را به دست آورده ای؟ این همه کوشش تو چه دستاوردی برای تو داشته است؟ از نظر جوان پاسخ این پرسشها منفی است و خارکش به هیچ جایگاهی نرسیده است.
◙ هر شب که روی به جامه خواب / کن نیک تأمل اندر این باب
کان روز، به علم تو چه افزود؟ / وز کرده خود، چه برده ای سود؟حک
پرسش معمولی است؛ زیرا سخنور به ما می گوید هر گاه لباس خواب می پوشی از خودت بپرس که روزت را چگونه گذراندی؟ آیا کار سودمندی انجام دادی یا نه؟





حکایت: باغبان نیک اندیش
روزی خسروی به تماشای صحرا بیرون رفت. باغبانی پیر و سالخورده را دید که سرگرم کاشتن نهال درخت بود.
خسرو گفت ای پیرمرد، در موسم کهنسالی و فرتوتی، کار ایام جوانی پیشه کرده ای. وقت آن است که دست از این میل و آرزو برداری و درخت اعمالِ نیک در بهشت بنشانی، چه جای این حرص و هوسِ باطل است؟ درختی که تو امروز نشانی، میوه آن کجا توانی خورد، باغبان پیر و پاکدل گفت دیگران نشاندند، ما خوردیم اکنون ما بنشانیم تا دیگران خورند.
قلمرو زبانی: خسرو: پادشاه / صحرا: دشت / نهال: درخت جوان / موسم: فصل / فرتوت: از کار افتاده، بی حال، پیر / پیشه کردن: حرفه خود ساختن / نشاندن: کاشتن (بن ماضی: نشاند، بن مضارع: نشان) / حرص: زیاده طلبی/ هوسِ: شهوت / باطل: بیهوده، نادرست / قلمرو ادبی: سالخورده: کنایه از پرسال / درخت اعمالِ نیک: اضافه تشبیهی
بازنویسی از مرزبان نامه، سعدالدّین وَراوینی