از سپیده دم حیات تا آن دم که انسان دیده از دیدار آفرینش روی فرومیبندد، با منظرهها و دگرگونیهای طبیعت، صفات ظاهری اشخاص، زیباییها و زشتیها و احساسات و ویژگیهای عاطفی و روانی خود و دیگران مواجه است و همین، او را برمیانگیزد که به شناخت، توصیف و تحلیل آن با بپردازد.
توصیف عناصر و زیباییهای جهان وجود، شرح وقایع و مناظر دل پذیر سهمگین، از کارهای فطری و غریزی بشر است و شاید یکی از تفاوتهای آشکار انسان با دیگر موجودات زنده همین باشد که آنچه از خاطرانسان گذشته و آن چه دیده و یا احساس کرده است، در یاد او میماند و آن را برای دیگران شرح میدید و در وصف شادمانی و طرب، نیمی از آن چه را در وی مسرّت و نشاط آفریده، به دیگران میبخشد، همان طور که غم و دردهای خود را نیز این رهگذر به دیگران منتقل میسازد. در ادب فارسی، شاعران و نویسندگان، دل پذیرترین، زیباترین و شکوه مندترین وصف با تصویر نگاریها را در سرودهها و نوشتههای خویش آورده اند. توصیف میدانهای رزم، رویاروی پهلوانان، وصف ساز و برگ جنگی در شاهنامه فردوسی، توصیف عناصر طبیعی (بهار، طوفان، باران، شب، ستارگان، ژاله و گل) در شعر شاعرانی چون منوچهری، فرخی، عنصری و ملک الشعرای بهار، توصیف شور عاشقانه و وجد عارفانه و لحظههای هجران و وصل در سرودههای سعدی، حافظ و مولانا تا بدیع ترین توصیفات مجالس بزم درخمسه نظامی، گواه باریکاندیشی وخیالپردازی و لطافت طبع شاعران ماست. در آثار برجسته نثر فارسی چون تاریخ بیهقی، کلیله و دمنه، گلستان سعدی، مرزبان نامه، توصیف صحنههای طبیعی، حادثههای تاریخی، روحیات و حالات افراد به زیبایی رسایی تمام مشهود و محسوس است.
در سرودن اشعار وصفی، محسوسات در تصویرنگاری شاعر و پیدایی صور خیال او نقش مهمی دارند؛ زیرا سرایندگان توانا به مدد نیروی ذوق، هر آن چه از اشخاص صحنههای زندگی و طبیعت احساس میکنند با کمک نیروی تخیل باز آفرینی مینمایند؛ چونان نقاشانی چیرهدست به تصویر میکشند. وصف شاعرانه، حاصل احساس لطیف شاعر است توأم با صور خیال، سراینده شعر وصفی به یاری تخیل سازنده و قوی خود به عناصر بی جان طبیعت، پرندگان، گل و دیگر موجودات احساس و صفت بشری میبخشد و با دادن شخصیت انسانی به آنها (جان بخشی: Personification ) کائنات بی روح را جان میدهد.
ادبیات توصیفی ایران را میتوان به سه دست تقسیم کرد:
۱- توصیفات تخیلی
وصفهایی است که گوینده، واقعه با منظره ای را پس از گذشت سال ها به خاطری آورده و براساس سایه روشنی که درحافظه وی بر جای مانده به نگارگری میپردازد. گاهی نیز از تصور و پندار خویش مدد میگیرد. واقعه ای تخیلی را به وجود میآورد و آن را چنان که میخواهد و توانایی بیان آن را دارد. برای دیگران مجسم میسازد. این توصیفها را که محصول گره خوردگی حواس ظاهری با احساسات انسانی است، بسیاری از سخن گستران بزرگ جهان، زیباترین و دل انگیزترین شیوه توصیف میدانند.
۲- توصیفات نمادین
توصیفهایی اند که بر تشبیه و مقایسه بنا نهاده شده اند و منظور از آنها ترسیم یک منظره یا چهره نیست بلکه نماد هستند یعنی نماینده کیفیت و حالتی که اشیا ومناظر در ذهن به وجود میآورند و این همان است که در اروپا به آن ادبیات نمادین (سمبلیک) میگویند؛ مثلا سنگ نشان از نرمشناپذیری کسی و لاله نشان شهید و نی نمونه غریب دور افتاده از وطن و اصل خویش است.
۲- توصیفات واقعی
توصیف هایی اند که گوینده با بیان آنها به شرح جزئیات وقایع یا مناظر و اشخاص بپرداز بی آن که در آنها دخل و تصرف کند. در این جا گوینده همچون دوربین بی احساس عکاسی همه چیز را آن گونه که هست، زشت یا زیبا- نشان میدهد و به آرایههای ادبی و سایر رموز هنر که دست مایه سخن سرایان است – کاری ندارد. این طرز توصیف عمدتا از آن نویسندگانی است که نوعی مکتب ادبی به نام طبیعت گرایی (ناتورالیسم) معتقدند. امیل زولا (۱۸۴۰ – ۱۹۰۲م ) که از برجسته ترین چهرههای این کتب است، واقع بینی را – به جای تخیل – اصلی ترین شرط – نویسندگی میداند. این شیوه بیشتر در دنیای رمان نویسی و داستان پردازی پایگاه و جایگاه یافته است تا در عالم شعر و شاعری.
به هر حال نویسنده و شاعر موفق کسی است که با ذهن خلاق و آفریننده، توصیفات زیبا و مناسب و تصویرگریهای دل پذیر و به جا را آن چنان با بیان خویش درآمیزد که در انتقال احساس و پیام و اندیشه خویش و همسو سازی شنونده با فضای که میخواهد بسازد، به تنگنا و دشوار نیفتد و این زمانی میسراست که شاعر و نویسنده تنها به اطلاعات و آموخته ها تکیه نکرده و تجربههای عاطفی و برقراری ارتباط با دنیای بیرون بپردازد. گسترش آفاق احساس و اندیشه و پیوند با واقعیتها و فراتر از همه این ها صیقل دادن و شفاف ساختن روح و اندیشه، شرط آفرنیش آثار ماندگار و تاثیرآفرین است.