اَلدَّرْسُ الثّانی: اَلْعُبورُ الْآمِنُ

درس دوم عربی نهم
لغات عربی نهم درس دوم

رَجَعَ سَجّادٌ مِنَ الْمَدرَسَهِ حَزیناً؛ (سجاد با ناراحتی از مدرسه برگشت؛)

عِنْدَما جَلَسَ عَلَی الْمائِدَهِ مَعَ أُسْرَتِهِ، بَدَأَ بِالْبُکاءِ فَجْأَهً؛ (هنگاهی که با خانواده اش بر سر سفره غذا نشست؛ ناگهان گریه اش گرفت.)

وَ ذَهَبَ إِلیٰ غُرفَتِهِ؛ ذَهَبَ أبَوهُ إِلَیهِ وَ تَکَلَّمَ مَعَهُ وَ سَأَلَهُ: (و به اتاقش رفت؛ پدرش نزد او رفت و با او صحبت کرد و از او پرسید:)

»لِماذا ما أَکَلْتَ الطَّعامَ؟! «( چرا غذا نخوردی؟!)

أَجابَ»: هَلْ تَعْرِفُ صَدیقی حُسَیناً» (پاسخ داد: «آیا دوستم، حسین را می‌شناسی؟»)

قالَ: «نَعَم؛ أَعْرِفُهُ؛ هوَ وَلَدٌ ذَکیٌّ وَ هادِئٌ. ماذا حَدَثَ لَهُ؟» (گفت: آری، او را می‌شناسم؛ او پسری باهوش و آرام است. چه اتفاقی برایش افتاده است؟)

أَجابَ سَجّادٌ: «هوَ رَقَدَ فِی الْمُسْتَشفیٰ؛ (سجاد پاسخ داد: او در بیمارستان بستری شد؛)

صَدَمَتْهُ سَیّارَهٌ؛ وَقَعَتِ الْحادِثَهُ أَمامی؛ (خودرو به او برخورد کرد؛ تصادف روبه روی من اتفاق افتاد؛)

عِندَما شاهَدْتُهُ عَلَی الرَّصیفِ الْمُقابِلِ؛ نادَیْتُهُ؛ (هنگامی که او را در  پیاده‌روی مقابل دیدم؛ صدایش کردم؛)

فَقَصَدَ الْعُبورَ بِدونِ النَّظَرِ إلَی السَّیّاراتِ و مِنْ غَیْرِ مَمَرِّ الْمُشاهِ؛ (خواست بدون نگاه کردن به خودروها و از غیر گذرگاه پیاده (خیابان) عبور کند؛)

فَقَرُبَتْ مِنْهُ سَیّارَهٌ وَ صَدَمَتْهُ. کانَتْ سُرعَهُ السَّیّارَهِ کَثیرَهً.» (خودروی به او نزدیک شد و با او برخورد کرد. سرعت خودرو زیاد بود.)

قالَ أَبوهُ:« کَیْفَ حالُهُ الْآنَ؟» (پدرش گفت: « اکنون حالش چطور است؟»)

قالَ سجّادٌ: «هوَ مَجروحٌ.» (سجاد گفت: «او زخمی است.».)

فِی الْیَومِ التّالی، طَلَبَ الْمُدَرِّسُ مِنْ تَلامیذِهِ کِتابَهَ قَوانینِ الْمُرورِ  (در روز بعد آموزگار از دانش‌آموزانش خواست تا قوانین راهنمایی و رانندگی را بنویسند.)

وَ رَسْمَ إشاراتِ الْمُرورِ فی صَحیفَهٍ جِداریَّهٍ و رِعایهَ الْأَعمالِ الصَّحیحَهِ فِی الشَّوارعِ وَ الطُّرُقِ.

(و علامت‌های راهنمایی و رانندگی را در یک روزنامۀ دیواری بکشند و رفتار درست در خیابان‌ها و راه‌ها را رعایت کنند.)

ثُمَّ أَخَذَ الْمُدیرُ تَلامیذَ الْمَدرَسَهِ إِلیٰ مِنطَقَهِ تَعلیمِ الْمُرورِ. (سپس مدیر، دانش‌آموزان را به منطقه آموزش راهنمایی و رانندگی برد.)

وَ بَعْدَ یَومَینِ، جاءَ شُرطِیٌّ إِلَی الْمَدرَسَهِ مِن إِدارَهِ الْمُرورِ (پس از دو روز، پلیسی از راهنمایی و رانندگی به مدرسه آمد.)

 لِشَرْحِ إشاراتِ الْمُرورِ وَ طَلَبَ مِنهُمُ الْعُبورَ مِن مَمَرِّ الْمُشاهِ. (تا علامت‌های راهنمایی و رانندگی را توضیح دهد و از ایشان بخواهد از گذرگاه پیاده‌ها عبور کنند.)

کَتَبَ التَّلامیذُ صَحیفَهً جِداریَّهً وَ رَسَموا فیها عَلاماتِ الْمُرورِ وَ شَرَحوا مَعانیَها.

 (دانش‌آموزان روزنامهٔ دیواری‌ای نوشتند و در آن علامت‌‌های راهنمایی و رانندگی را کشیدند و معانی آن را توضیح دادند.)

راهنمایی و رانندگی
علایم راهنمایی و رانندگی
علایم راهنمایی و رانندگی
علایم راهنمایی و رانندگی

۱- کانَ مَوضوعُ الصَّحیفَهِ الْجِداریَّهِ قَوانینَ الْمُرورِ. (موضوع روزنامه دیواری، قوانین راهنمایی و رانندگی بود.)          √

۲- الْمُدیرُ أَخَذَ التَّلامیذَ إلَی مِنطَقَهِ تَعلیمِ الْمُرورِ. (مدیر، دانش‌آموزان را به منطقه آموزش راهنمایی و رانندگی برد.)        √

۳- رَقَدَ حسینٌ فِی مُستَوصَفٍ قَریبٍ مِن بَیتِهِ. (حسین در درمانگاهی نزدیک خانه اش بستری شد.)                        ×

۴- رَجَعَ سجّادٌ إلَی مَنزِلِهِ مَسروراً. (سجاد شادمان به منزلش برگشت.)                                                   ×

۵- أَبو سجّادٍ ما عَرَفَتْ حُسَیناً. (پدر سجاد حسین را نشناخت.)                                                         ×

کلمات هم خانوادهحروف اصلی
حاکم، محکوم، حکیم، حکمه، محاکمه، حکومه، أحکامح ک م
عالم، معلوم، علیم، تعلیم، أعلم، علوم، إعلامع ل م

در کلماتی مانند «حاکم، محکوم، حکیم و…» سه حرف «ح ک م» به ترتیب تکرار شده اند. به این سه حرف «حروف اصلی» یا «ریشۀ» کلمه می گویند. شناختِ حروف اصلی به املای ما کمک می کند. با نگاه به هم خانواده‌های یک کلمه می توان به حروف اصلی آن پی برد؛ اگر با دقت به این کلمه‌ها «مجالسه / مَجالس / مَجلِس / إجلاس / جُلوس / جَلسَه / جَلیس» نگاه کنیم؛ درمی یابیم که به ترتیب سه حرف «ج ل س» در آنها مشترک است.

سه حرف اصلی این کلامت چیست؟

حروفی که همراه حروف اصلی می آیند؛ «حروف زائد» نامیده می شوند. این حروف معنای جدیدی به کلمه می دهند. حروف اصلی کلمه ها به ترتیب با سه حرف «ف ع ل» سنجیده می شوند.

مـُجـالـَسـَـهمُجالَسَه
مـُفـاعـَلـَـهمُفاعَلَه
کلماتوزن
ناصر – عارف – ضالم – فاتح – قاتل – ضارب – رافعفاعِل
منصور – معرف- مظلوم – مفتوح – مقتول – مضروب – مرفوعمَفعول

کدام کلمه بر وزن فاعل و کدام بر وزن مفعول است؟

مقطوع، حامد، عابد، مذکور

فاعِل: حامد، عابد / مَفعول: مقطوع، مذکور

با معنای دو وزن «فاعل» و «مفعول» آشنا شوید.

معمولاً وزن «فاعل» به معنای «انجام دهنده یا دارندۀ حالت» و وزن «مَفْعول» به معنای «انجام شده» است؛ مثال:

یا صانِعَ کُلِّ مَصْنوعٍ، یا خالِقَ کُلِّ مَخْلوقٍ. (ای سازنده هر ساخته شده. ای آفریدگار هر آفریده شده.)

ریشهماضیمضارعمصدر
خ ر جأَخْرَجَیُخْرِجُإخْراج
 أفْعَلَیُفْعِلُإفْعال
س ل مسَلَّمَیُسَلِّمُتَسْلیم
 فَعَّلَیُفَعِّلُتفْعیل
ع م لتَعامَلَیَتَعامَلُتَعامُل
 تفاعَلَیَتفاعَلُتَفاعُل
ع ل متَعَلَّمَیَتَعَلَّمُتَعَلُّم
 تَفَعَّلَیَتَفَعَّلُتَفَعُّل
خ د ماِسْتَخْدَمَیَسْتَخْدِمُاِسْتِخْدام
 إسْتَفْعَلَیَسْتَفْعِلُاِسْتِفْعال
س ف رسافَرَیُسافِرُمُسافَرَه
 فاعَلَیُفاعِلُمُفاعَلَه
ک س راِنْکَسَرَیَنْکَسِرُاِنْکِسار
 اِنْفَعَلَیَنْفَعِلُاِنْفِعال
ش غ لاِشْتَغَلَیَشْتَغِلُاِشْتِغال
 اِفْتَعَلَیَفْتَعِلُاِفْتِعال

۱- قوانین المرور (قوانین راهنمایی)              (۱) قواعدُ المُرور فی الشّوارع وَ الطُرُق. (قوانین راهنمایی و رانندگی در خیابان ها و راه ها.)

۲- المستشفی (بیمارستان)                        (۴) أوراقٌ فیها أخبارٌ وَ مَعلوماتٌ أُخرَی. (برگ هایی که در آن خبرها و دانسته های دیگری هست.)

۳– الرصیف (پیاده رو)                           (۳) جانبٌ مِن الشّارع لِمرورِ النّاس. (طرفی از خیابان برای گذر مردم.)

۴- الصحیفه (روزنامه)                            (۲) مکانٌ مُجهّز لفَحصِ المَرضی. (جایی آماده برای معاینه بیماران.)

۵- البکاء (گریه)                                   (۵) جریانُ الدُّموع مِنَ الحُزن. (ریزش اشک ها از[به خاطر] اندوه.)

ضمایر عربی
ضمیر منفصل در عربی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا