لحن میهنی، گونه ای از لحن خوانش متن است که در آن، خواننده میکوشد با شور و حرارتی برانگیزاننده، غیرت ملّی و حس همدلی را بیدار سازد و با بهره گیری از عاطفه و حس وحال مناسب، شنونده را به احترام و دوستی میهن، فراخواند.


مادران، دل به مهر فرزندان، گرم و تپنده میدارند و فرزندان در پرتو گرم و گوارای مادر، جان میگیرند و میپرورند و میبالند . این دو را پیوندها و آوندهایی به سرچشمه های یکتایی میرساند و خوشی و ناخوشی یکی را به دیگری پیوند میزند.
قلمرو زبانی: مهر: خورشید، محبّت / تپنده: بیقرار، لرزان و جنبان / پرتو: نور، روشنی / گوارا: خوشگوار، نوشین / بالیدن: رشد کردن، بزرگ شدن (بن ماضی: بالید، بن مضارع: بال) / آوند: لولههای باریکی در ساختمان گیاهان که در آنها مایعات غذایی برای تغذیه یاخته (سلول) جریان دارد / یکتایی: یگانگی / قلمرو ادبی: مادران و فرزندان، گرم و تپنده، گرم و گوارا: مراعات نظیر / دل گرم داشتن به کسی یا چیزی: کنایه از امید داشتن به آن / پروردن: پرورش یافتن، بزرگ شدن / جان گرفتن: کنایه از نیرو گرفتن، قوت گرفتن / پرتو گرم: حس آمیزی / پرتو مادر: اضافه استعاری (مادر مانند خورشیدی است که پرتو دارد) / سرچشمه یکتایی: اضافه تشبیهی / خوشی، ناخوشی: تضاد
مادر، گرامی گوهری است که در کارگاه آفرینش خدای مهربان، همتایی ندارد. از این روست که هر چیز گرانمایه را اگر بخواهند از راه همانندی، بزرگ بشمارند و عزیز بدارند، به مام یا مادر مانند میکنند.
قلمرو زبانی: گوهر: جواهر / گرامی: عزیز، ارجمند / گرانمایه: باارزش، گرامی / از راه همانندی: به شیوه تشبیه و مانند کردن / مام: مادر / قلمرو ادبی: مادر، گرامی گوهری است: تشبیه / کارگاه آفرینش: اضافه تشبیهی
ترکیب «مام میهن» را شنیده اید؛ از همان دست ترکیبهای زبانی است که میهن را در پرورندگی و همزیستی به مام یا مادر همانند و همنشین کرده است. از این دید، میهمن، با همه همپیوندان و باشندگانش، مادرانه رفتار میکند. در چشم میهن، همه فرزندان این آب و خاک، که زادوبودشان و ریشه وجودشان در خاک اینجاست، یکسان اند و هیچ رنگ و نژاد و لهجه و گویش و زبانی به دیده این مادر، بر آن دیگری برتری ندارد.
قلمرو زبانی: دست: نوع / پرورندگی: پرورش / همزیستی: در کنار هم زندگی کردن / دید: دیدگاه و نظر / همپیوند: خویشاوند، قوم و خویش / باشندگان: ساکنان، حاضران، ج باشنده / زادوبود: هست و نیست و همه سرمایه / گویش: گونۀ خاصی از یک زبان، گفتار / قلمرو ادبی: مام میهن: اضافه تشبیهی / مادرانه رفتار می کند: تشبیه رفتار میهن به رفتار مادر / تشخیص یا جانبخشی به میهن / چشمِ میهن: اضافه استعاری، جانبخشی / آب و خاک: مجاز از سرزمین / ریشه وجود: اضافه تشبیهی / ریشه وجودشان در خاک اینجاست: کنایه از اینکه به این سرزمین وابستگی دارند. / مادر: استعاره از میهن
اگر به گلستانی درآیید، نمونه این گونه گونی و یگانگی را به چشم میبینید و به عقل درمییابید که به قد و قامت و رنگ و رخسار، اگرچه بسیارند؛ اما رگ و ریشه همه در یک خاک نهاده شده است و از یک آبشخور، مایهور و سیراب میشوند. گلستان، مام میهن و گاهواره گل های رنگین است و خارها و گل ها، فرزندان این مادرند.
قلمرو زبانی: رخسار: چهره / آبشخور: سرچشمه، جایی که از آن میتوان آبی گوارا نوشید / مایهور: : پُرمایه، سرشار، ارجمند / گاهواره: گهواره، مهد / قلمرو ادبی: مام میهن: اضافه تشبیهی / گلستان، مام میهن و گاهواره؛ خارها و گل ها، فرزندان این مادرند: تشبیه / قد، قامت، رنگ، رخسار: مراعات نظیر / مادر: استعاره از خاک
ایران ما با همه فراخنای فرهنگی و گستردگی جغرافیایی و گوناگونی گویش ها و رنگارنگی لهجه ها، به گلستانی میماند که در دل و دامان خود عزیزکانی را بی توجه به رنگ و چهره، نوا و ناله میپروراند و شیره جان خویش در کامشان میدارد.
قلمرو زبانی: فراخنا: پهنا و گستردگی / مانستن: مانند بودن (بن ماضی: مانست، بن مضارع: مان)/ نوا: خوراک، غذا / ناله: روزی / کام: دهان / میدارد: نگه می دارد / قلمرو ادبی: ایران ما به گلستانی میماند: تشبیه / شیره جان: استعاره از تمام وجود
این ستدوداد مادر- فرزندی و جان فشانی یکی برای دیگری، دوسویه است. اگر فرزند را ناخوشی و گزندی روی نماید، مادر بی خویش و ناخوش و ناآرام است و هر گاه مادر را اندوه و آسیبی فراگیرد، فرزندان نیز آرام و قرار ندارند و بی شکیب و به جان میکوشند تا آرامجای خانه را به آرامش بازآورند و خفاشخویان را از مهر رخ مادر، دور بدارند.
قلمرو زبانی: ستدوداد: دادوستد، بده بستان / دوسویه: دوطرفه / گزند: آسیب / شکیب: آرام، صبر و تحمّل / آرامجا: جای آرامش، محل آرامش / مهر: مهربانی / قلمرو ادبی: روی نمودن: کنایه از ظاهر شدن، پدیدار شدن / بی خویش: کنایه از بی قرار / به جان کوشیدن: با تمام توان کوشش کردن / خفّاشخوی: تشبیه (کسی که خویَش مانند خوی خفاش است.)
در طول تاریخ، بارها دیده ایم که هر گاه دشمنان و بدخواهان، دست ستم به سوی این مهرآشیان وطن دراز کرده اند ، همه فرزندان، از همه سوی ایران به هر رنگ و نشان، همصدا فریاد برآورده اند و مشت ها را گره کرده اند و پشت به پشت هم بر بیگانه تاخته اند! در دوران هشت ساله دفاع مقدس، ایرانیان همه برای وطن، تن را سپر کرده اند .
مسلمان، مسیحی، زردشتی و دیگران از چهار سوی ایران چون آذری، بلوچ، ترک، عرب، فارس، کرد، گیلک، لر، مازندرانی و … ایستاده اند و فریاد برآورده اند:
قلمرو زبانی: بدخواه: دشمن، بداندیش / مهرآشیان: لانه خورشید (مهر: خورشید) / برآوردن: بلند کردن / تاختن: هجوم بردن / مقدس: پاک / قلمرو ادبی: دست دراز کردن: کنایه از تجاوز کردن / مشت ها را گره کردن: کنایه از مصمم بودن در دفاع و جنگ / پشت به پشت هم: کنایه از در کنار هم و با حمایت از هم / تن را سپر کردن: تشبیه تن به سپر
همی خواهم از کردگار جهان / شناسنده آشکار و نهان
قلمرو زبانی: همیخواهم: میخواهم / کردگار: آفریدگار / شناسنده: دانا، شناسا / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی/ آشکار، نهان: تضاد / موقوف المعانی
بازگردانی: از خداوند بزرگ که آفریننده جهان است و پنهان و آشکار جهان را میشناسد، میخواهم،
که باشد ز هر بد، نگهدارتان / همه نیک نامی بود یارتان (شاهنامه فردوسی)
بازگردانی: که از هر بدی و آسیب شما را در امان نگه دارد و همیشه نیک نامی، یار و یاورتان باشد.
یکی از جلوه های مهربانی و همدلی را در رفتار شوق انگیز حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر نظام اسلامی با خانواده شهدای اقلیتهای مذهبی میبینیم؛ ایشان در دیدار با وابستگان شهدای مسیحی میفرمایند :
« ما در ایران، عرب ایرانی داریم، ترک ایرانی داریم، فارس ایرانی داریم، کرد ایرانی داریم، آشوری ایرانی داریم، ارمنی ایرانی داریم و … همه ایرانی هستیم …. ایرانی بودن، اصل است. جمهوری اسلامی، مال همه است… یعنی شهروندان، آن کسانی که در زیر پرچم جمهوری اسلامی هستند، اینها با هم فرقی نمی کند …. .»
قلمرو زبانی: همدلی: یکرنگی، یگانگی، اتحاد / شوق انگیز: شورانگیز، شادی بخش / وابستگان: خویشاوندان، نزدیکان / قلمرو ادبی: در زیر پرچم جمهوری اسلامی هستند: کنایه از اینکه شهروند ایران اند.
این همزیستی و همدلی اقوام ایرانی، پشتوانه ای بسیار شکوهمند برای وطن است و سدّی استوار به بلندای ارادۀ پولادین ایرانیان پدید میآورد و میهن را در آوردگاهها، از گزند دشمنان و اهرمنخویان میرهاند.
قلمرو زبانی: همزیستی: با هم زیستن / همدلی: یکرنگی، یگانگی، همبستگی / بلندا: بلندی / آوردگاه: پهنه پیکار، میدان جنگ / گزند: آسیب / رهاندن: نجات دادن (بن ماضی: رهاند، بن مضارع: رهان) / اهرمن: اهریمن، شیطان / قلمرو ادبی: این همزیستی و همدلی اقوام ایرانی، سدّی استوار: تشبیه / اهرمنخویان: تشبیه (کسی که خویی مانند خوی شیطان دارد.)
به هر روی، ایران از آن همه ایرانیان است؛ همه اینان که در خاکش بزرگ شده اند و از آبش نوشیده اند و در هوایش پرورده اند؛ با آرامش آن آرمیده اند و در آشوبش بی قراری کرده اند؛ در صحنه های رزمش، دلاورانه، پیکار کرده اند و در جشن هایش، صف های میلیونی بسته اند و دشمنان را انگشت به دهان گذاشته اند .
امروز همین حس مشترک، همجوشی و همکوشی، همزیستی ما را معنا میبخشد. به همین سبب است که ملت ایران، یک صدا چونان شیر میغرند و مانند فردوسی ندای واحدی برمی آورند که:
قلمرو زبانی: به هر روی: به هر حال / از آنِ: مال، متعلق به / آرمیدن: آسودن، استراحت کردن، آرامش گرفتن / آشوب: آشفتگی، هرج و مرج / رزم: جنگ / پیکار: جنگ / همجوشی: به هم پیوند خوردن / قلمرو ادبی: از آبش نوشیده اند: کنایه از اینکه از نعمتهایش برخوردار شده اند / انگشت به دهان گذاشتن: کنایه از متعجب کردن / ملت ایران همچون شیر میغرّند: تشبیه



۱- ندانی که ایران نشست من است / جهان سر به سر زیر دست من است
قلمرو زبانی: ندانی: نمیدانی / نشست: اقامتگاه / سر به سر: سراسر، همه / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / واج آرایی: «ن» «س»/ زیر دست بودن: کنایه از در اختیار بودن / ردیف: من است / قافیه: نشست، دست / دست، است: جناس / اغراق (بزرگنمایی)
بازگردانی: نمیدانی که ایران، میهن من است و سراسر جهان زیر فرمان من است.
۲- همه یکدلانند یـزدان شناس / بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
قلمرو زبانی: یکدل: همبسته، صمیمی / یزدان: خدا / یزدان شناس: خداشناس، با ایمان / قلمرو ادبی: قافیه: یزدان شناس، هراس / واج آرایی: «ن»
بازگردانی: مردم ایران از هر قوم و قبیلهای، با هم متّحدند و خدای یگانه را پرستش میکنند و با نیک نامی از بدی و پلیدی ترسی ندارند.
۳- دریغ است ایـران که ویـران شـود / کنام پلنگان و شیران شـود
قلمرو زبانی: دریغ: حیف / کُنام : محل زندگی جانوران وحشی / قلمرو ادبی: پلنگان و شیران: استعاره از دشمنان و ستمگران / ردیف: شود / قافیه: ویران، شیران / واج آرایی: «ن» / ایران، ویران: جناس ناهمسان
بازگردانی: حیف است ایران ویران گردد و محل زندگی حیواناتی درنده مانند پلنگ و شیر شود. (محل زندگی دشمنان و ستمگران گردد).
۴- چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد / در این بوم و بر زنده یک تن مباد
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / مباد: نباشد / بوم و بر: سرزمین / قلمرو ادبی: ردیف: مباد / قافیه، جناس: من، تن / جناس همسان: تن (۱- بدن ۲- نفر) / تن: مجاز از وجود
بازگردانی: اگر قرار است، ایران نابود شود، وجود من هم از بین برود و در این سرزمین حتی یک نفر هم زنده نماند.
۵- همه سربه سر تن به کشتن دهیم / بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
قلمرو زبانی: سر به سر: سراسر / به: بهتر / قلمرو ادبی: ردیف: دهیم / قافیه: کشتن، دشمن
بازگردانی: اگر ما همگی کشته شویم و جانمان را برای میهنمان بفشانیم، از آن بهتر است که کشورمان را به دشمن واگذار کنیم.
فریدون اکبری شلدره
خودارزیابی
۱- چرا میهن را به مادر تشبیه میکنند؟ – زیرا همان گونه که فرزند در آغوش مادر بزرگ می شود و فرزند بدون داشتن مادر به سختی می تواند آینده خود را بسازد. میهن نیز همان گونه است. شهروندان در آغوش میهن شکوفا می شوند. کشوری که بستر مناسبی برای شهروندانش نداشته باشد، شهروندان به سختی می توانند پیشرفت کنند و خود را به جاه و جایگاه بالایی برسانند.
۲- به نظر شما منظور از دو سویه بودن رابطۀ مادر و فرزند چیست؟ – همان طور که مادر به فرزندش مهر می ورزد و او را با مهر در آغوشش می پرورد، فرزند نیز باید به مادرش مهر بورزد و جان و دارایی خود را در پای مادرش بفشاند؛ پس این رابطه دوطرفه است.
۳- یک جامعۀ همدل چه ویژگیهایی دارد؟ – شهروندانش دوست و یاور یکدیگرند. اگر یکی از شهروندان دچار آسیب و زیان شود، دیگران به او یاری می رسانند. اگر دشمنی این کشور را تهدید کند، همگی یکزبان و یکدل در برابر تازش بیگانه خواهند ایستاد. همه با هم متحد و یکپارچه اند. همه در کنار هم شرافتمندانه کار می کنند تا کشور و جامعه خود را آباد کنند.
دانش ادبی
به بیت و جمله زیر، دقت کنید:
همیخواهم از کردگار جهان / شناسنده آشکار و نهان (فردوسی)
خوشی و ناخوشی یکی را به دیگری پیوند میزند.

در بیت و عبارت بالا به ترتیب واژههای «آشکار و نهان» و «خوشی و ناخوشی» به کار رفته است. شما با نوع رابطۀ بین این واژهها آشنا هستید. این واژهها با هم «متضاد» هستند. هرگاه دو یا چند واژه از نظر معنایی در تضاد باشند به آنها واژههای «متضاد» میگویند. تضاد یک عنصر معنایی است و نوع رابطۀ دو واژه از این دید، رابطۀ معنوی خوانده میشود. بهرهگیری از این ویژگی، سبب گسترش دامنۀ معنا و جذابیت فضای معنایی سخن میشود.
گفت و گو
۱- شعری با محتوای همدلی و اتّحاد، انتخاب کنید و درباره آن، گفت وگو کنید. – به عهده دانش آموز
۲- نمونههایی از همزیستی و همدلی اقوام ایرانی را در کلاس مطرح کنید. – با اینکه اقوام گوناگونی مانند ترک، کرد، لر، گیلک، بلوچ و … در کشورمان ایران زندگی می کنند و هر کدام زبان، دین، آیین، رسوم و فرهنگ ویژه خود را دارند؛ با این وجود مردم ایران هیچ گونه اختلاف و دشمنی با هم ندارند و همگان در کنار، همدلانه در این کشور کار می کنند و می کوشند این کشور را آبادان کنند.
فعالیت نوشتاری
۱- ده واژۀ مهم املایی از متن درس بیابید و بنویسید. – شوق انگیز، نظام اسلامی، لهجه و گویش، گزند اهرمن خویان، اقوام یک صدا، دریغ، مهرآشیانِ وطن، بدخواهان، رخسار، اقوام ایرانی
۲- در گروههای اسمی مشخص شده، هسته، وابسته و نوع آنها را بنویسید.
الف) فرزندان در پرتو گرم و گوارای مادر، جان میگیرند.
پرتوِ: هسته (متمم) / گرم و گوارا: وابسته پسین (صفت) / مادر: وابسته پسین (مضاف الیه)
ب) در همین دوران دفاع مقدس، ایرانیان همه برای وطن، تن را سپر کردهاند.
همین: وابسته پیشین (صفت اشاره) / دوران: هسته (متمم) / دفاع: وابسته پسین (مضاف الیه) / مقدّس: وابسته پسین (صفت)

۳- پیام عبارت زیر را بنویسید.
«ایران ما به گلستانی میماند که در دل و دامان خود، عزیزکانی را میپروراند و شیر ۀ جان خویش در کامشان میدارد.»
ایران محیطی را فراهم کرده است که فرزندان این سرزمین با کرامت و بزرگمنشی در آن بزرگ شوند و از نعمت ها و مواهب آن برخوردار گردند.
۴- جمله و بیتهای زیر را از نظر رابطۀ تضاد معنایی واژهها بررسی کنید و نتیجه را بنویسید.
◙ تا کی آخر چو بنفشه، سر غفلت در پیش / حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار (سعدی)
قلمرو زبانی: غفلت: ناآگاهی، بی خبری / نرگس: گونه ای گل / قلمرو ادبی: چو بنفشه: تشبیه، جانبخشی / خواب، بیدار: تضاد / نرگس بیدار: جانبخشی / خواب بودن: کنایه از ناآگاه بودن / بیدار بودن: کنایه از آگاه و باخبر بودن
بازگردانی: تا کی مانند گل بنفشه، ناآگاه و بی خبری. حیف است که تو در خواب باشی و گل نرگس بیدار باشد.
◙ گر تکبّر میکنی، با خواجگان سفله کن / ور تواضع میکنی، با مردم درویش کن (شمس الدین محمد جوینی)
قلمرو زبانی: تکبّر: خودبزرگ بینی / خواجه: آقا / سفله: پست / تواضع: فروتنی کردن / ور: و اگر / درویش: گدا، تهیدست / قلمرو ادبی: تکبر، تواضع؛ خواجه، درویش: تضاد
بازگردانی: گر خودت را میگیری، برای توانگران پست خودت را بگیر و اگر فروتنی می ورزی، با مردم تنگدست فروتن باش.
◙ به نزد مهان و به نزد ِکهان / به آزار موری، نیرزد جهان (فردوسی)
قلمرو زبانی: کهان: ج که، کوچک و خرد / مهان: ج مه، بزرگ تر، بزرگ / مور: مورچه / قلمرو ادبی: مهان، کهان: تضاد
بازگردانی: نزد توده مردم، همچنین انسان های بزرگ، این جهان این اندازه نمی ارزد که به خاطرش مورچه ای را بیازاری.
◙ … با آرامش آن آرمیدهاند و در آشوبش بیقراری کردهاند.
قلمرو زبانی: آرمیدن: آسودن، استراحت کردن، آرامش گرفتن / آشوب: آشفتگی، هرج و مرج / قلمرو ادبی: آرامش، آشوب؛ آرمیدهاند، بیقراری کردهاند: تضاد
بازگردانی: با آرامش ایران ایشان نیز آرامش گرفته اند و در هنگام هرج و مرج، بی قراری کرده اند.




شعر خوانی: دوراندیشی
۱- کودکی از جمله آزادگان / رفت برون با دو سه همزادگان
قلمرو زبانی: از جمله: از گروه / آزادگان: ج آزاده، اصیل و نجیب، جوانمرد / همزادگان: جمع همزاد، همسن و سال ها / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی
بازگردانی: کودکی از میان جوانمردان با دو سه نفر از همسنّ و سالانش برای بازی کردن بیرون رفت.
۲- پای چو در راه نهاد آن پسر / پویه همیکرد و درآمد به سر
قلمرو زبانی: پویه کردن: دویدن، پوییدن / قلمرو ادبی: پای در راه نهادن: کنایه از «شروع به راه رفتن کردن» / پا، سر: مراعات نظیر / پسر، سر: جناس / به سر درآمدن: کنایه از با سر به زمین خوردن
بازگردانی: هنگامی که آن پسر آغاز به حرکت و دویدن کرد، با سر به زمین خورد.
۳- پایش از آن پویه درآمد ز دست / مهر دل و مهره پشتش شکست
قلمرو زبانی: مهر: عشق و علاقه / مهره پشت: ستون فقرات / قلمرو ادبی: از دست درآمدن: کنایه از اختیار خارج شدن / پا، دست، دل: مراعات نظیر
بازگردانی: به هنگام دویدن، مهار خودش را از دست داد و مهره کمرش شکست و علاقهاش به بازی از بین رفت.
۴- شد نفس آن دو سه همسال او / تنگتر از حادثه حال او
قلمرو زبانی: تنگ شدن نفس: کنایه از احساس ناراحتی و ترس / او: ردیف
بازگردانی: به خاطر این رخداد (زمین خوردن کودک)، دوستان و همسالهایش احساس ناراحتی و اندوه کردند.
۵- آن که ورا دوستترین بود گفت: / «در بن چاهیش بباید نهفت
قلمرو زبانی: بن: ریشه، ته، انتها / نهفتن: پنهان کردن (بن ماضی: نهفت؛ بن مضارع: نهنب) / بباید نهفت: باید پنهان کرد
بازگردانی: نزدیکترین دوستش گفت: باید او را در داخل چاهی عمیق بیندازیم و او را آن جا پنهان کنیم.
۶- تا نشود راز چو روز آشکار / تا نشویم از پدرش شرمسار»
قلمرو زبانی: چو: مانند / شرمسار: شرمنده / قلمرو ادبی: راز چو روز: تشبیه / راز، روز: جناس / واج آرایی حرف «ر»
بازگردانی: تا این حادثه برای کسی آشکار نشود و ما پیش پدرش شرمنده نشویم.
۷- عاقبت اندیشترین کودکی / دشمن او بود از ایشان کسی
قلمرو زبانی: عاقبت اندیش: آینده نگر
بازگردانی: یکی از بچهها که دشمن او بود، کودکی آیندهنگر و زیرک بود.
۸- گفت: «همانا که در این همرهان / صورت این حال نماند نهان
قلمرو زبانی: همانا: بی گمان، یقیناً / قلمرو ادبی: همرهان، نهان: قافیه
بازگردانی: آن کودک آیندهنگر گفت: بیگمان این رخداد در میان این دوستان و همراهان پنهان نمیماند.
۹- چون که مرا زین همه دشمن نهند / تهمت این واقعه بر من نهند»
قلمرو زبانی: زین: از این / تهمت: گمان بد، نسبت ناروا دادن به کسی / واقعه: رخداد، اتفاق / نهادن: قرار دادن (بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه) / قلمرو ادبی: نهند: ردیف
بازگردانی: چون که از میان این بچهها، من را دشمن او میدانند. پس به من اتهام میزنند.
۱۰- زی پدرش رفت و خبردار کرد / تا پدرش چاره آن کار کرد
قلمرو زبانی: زی: به سوی، سوی / قلمرو ادبی: کرد: ردیف
بازگردانی: به سوی پدرش رفت و او را از ماجرا آگاه کرد تا این که پدرش برای آن کار، چارهای بیندیشد.
۱۱- هر که در او جوهر دانایی است / بر همه چیزیش توانایی است
قلمرو زبانی: که: کس / جوهر: اصل؛ گوهر؛ جوهر دانایی: اصل و اساس آگاهی و هوشیاری / قلمرو ادبی: است: ردیف / هر، در؛ هر، بر: جناس
بازگردانی: در هر کسی گوهر دانایی وجود داشته باشد، بر هر کاری تواناست.
۱۲- دشمن دانا که غم جان بود / بهتر از آن دوست که نادان بود
قلمرو زبانی: بُوَد: است، می باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / قلمرو ادبی: دشمن، دوست: تضاد / دانا، نادان: تضاد / این بیت یک ضرب المثل است. / واج آرایی «ن»
بازگردانی: دشمن دانایی که سبب غم و اندوه انسان است، از دوست نادان بهتر است.
مخزن اسرار، نظامی گنجه ای
مخزن الاسرار: مثنوی مخزن الاسرار سروده نظامی و در حدود ۲۲۶۰ بیت در اخلاق و مواعظ و حکم است که در حدود سال ۵۷۰ هـ. ق به اتمام رسید.
