


ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم / تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید برنا / تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران / تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را ای کهن زاد بوم بزرگان / بزرگ آفرین نامور دوست دارم
هنروار اندیشهات رخشد و من / هم اندیشهات، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه، یا متن تاریخ / وگر نقد و نقل سیر دوست دارم
اگر خامه تیشهست و خط نقر در سنگ / بر اوراق کوه و کمر دوست دارم
وگر ضبط دفتر ز مشکین مرکب / نئین خامه، یا کلک پر دوست دارم
گمانهای تو چون یقین میستایم / عیانهای تو چون خبر دوست دارم
به جان، پاک پیغمبر باستانت / که پیریست روشننگر دوست دارم
سه نیکش بهین رهنمای جهان است / مفیدی چنین مختصر دوست دارم
ابرمرد ایرانیی راهبر بود / من ایرانی راهبر دوست دارم
نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد / ازینروش هم معتبر دوست دارم
من آن راستین پیر را گر چه رفته است / از افسانه آن سوی تر دوست دارم
هم آن پور بیداردل بامدادت / نشابوری هورفر دوست دارم
فری مزدک آن هوش جاوید اعصار / که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم
دلیرانه جان باخت در جنگ بیداد / من آن شیردل دادگر دوست دارم
جهانگیر و داد آفرین فکرتی داشت / فزونترش زین رهگذر دوست دارم
ستایش کنان مانی ارجمندت / چو نقاش و پیغامور دوست دارم
هم آن نقش پرداز ارواح برتر / هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم
همه کشتزارانت، از دیم و فاراب / همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم
کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل / همه بوم و بر، خشک و تر دوست دارم
شهیدان جانباز و فرزانه ات را / که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسیم سحر روحشان را / چنان چون ز آهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را که اعصار / از آن گشته زیر و زبر دوست دارم
هم آثارشان را، چه پند و چه پیغام / و گر چند سطری خبر دوست دارم
من آن جاودان یاد مردان که بودند / به هر قرن چندین نفر دوست دارم
همه شاعران تو وآثارشان را / به پاکی نسیم سحر دوست دارم
ز فردوسی، آن کاخ افسانه کافراخت / در آفاق فخر و ظفر دوست دارم
ز خیام، خشم و خروشی که جاوید / کند در دل و جان اثر دوست دارم
ز عطار، آن سوز و سودای پر درد / که انگیزد از جان شرر دوست دارم
وز آن شیفته شمس، شور و شراری / که جان را کند شعلهور دوست دارم
ز سعدی و از حافظ و از نظامی / همه شور و شعر و سمر دوست دارم
خوشا رشت و گرگان و مازندرانت / که شان همچو بحر خزر دوست دارم
خوشا حوزه شرب کارون و اهواز / که شیرین ترینش از شکر دوست دارم
فری آذرآبادگان بزرگت / من آن پیشگام خطر دوست دارم
صفاهان نصف جهان تو را من / فزونتر ز نصف دگر دوست دارم
خوشا خطه نُخبهزای خراسان / ز جان و دل آن پهنهور دوست دارم
زهی شهر شیراز جنت طرازت / من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم
بر و بوم کُرد و بلوچ تو را چون / درخت نجابت ثمر دوست دارم
خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت / کهشان خشک و تر، بحر و بر دوست دارم
من افغان همریشهمان را که باغیست / به چنگ بتر از تتر دوست دارم
کهن سُغد و خوارزم را با کویرش / کهشان باخت دودهٔ قجر دوست دارم
عراق و خلیج تو را چون ورازورد / که دیوار چین راست در، دوست دارم
هم ارّان و قفقاز دیرینهمان را / چو پوری سرای پدر دوست دارم
چو دیروز افسانه، فردای رویات / به جان این یک و آن دگر دوست دارم
هم افسانهات را، که خوشتر ز طفلان / برویاندم بال و پر، دوست دارم
هم آفاق رویاییات را که جاوید / در آفاق رویا سفر دوست دارم
چو رویا و افسانه، دیروز و فردات / به جای خود این هر دو سر دوست دارم
تو در اوج بودی، به معنا و صورت / من آن اوج قدر و خطر دوست دارم
دگر باره برشو به اوج معانی / کهت این تازه رنگ و صور دوست دارم
نه شرقی، نه غربی، نه تازی شدن را / برای تو، ای بوم و بر دوست دارم
جهان تا جهان است، پیروز باشی / برومند و بیدار و بهروز باشی