این زندگی حلال کسانی که همچو سرو
آزاد زیست کرده و آزاد می روند (علی اکبر گلشن آزادی)
قلمرو زبانی: حذف فعل: «باشد» / زیست کردن: زندگی کردن / قلمرو ادبی: همچو سرو: تشبیه / آزاد: تکرار (واژه آرایی) / می روند: کنایه از اینکه می میرند
بازگردانی: این زندگی گوارای وجود کسانی باشد که مانند سرو، آزاد و بی وابستگی زندگی کرده اند و آزاد از این جهان می روند.
پیام: آزاده زیستن

گلشن آزادی (۱۳۹۴ــ ۱۳۱۹هـ.ق)
علی اکبر آزادی متخلّص به گلشن در سال ۱۳۱۸ قمری در تربت حیدریه دیده به جهان گشود. پس از کسب علوم رایج زمان، به روزنامهنگاری و سیاست روی آورد و در آزادیخواهی تلاشهایی کرد. وی دارای آثار فراوانی است که از جمله دیوان اشعار و تذکره شعرای خراسان «گلشن ادب» را میتوان نام برد.
فصل سوم:
سبک زندگی
ــ قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
ــ علم زندگانی
ــ دعای مادر (حکایت)
ــ زندگی همین لحظههاست
ــ سفرنامۀ اصفهان (روانخوانی)



آموزه ششم: قلب کوچکم را به چه کسی بدهم
من قلب کوچولویی دارم، خیلی کوچولو، خیلی خیلی کوچولو.
مادربزرگم میگوید: «قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، مثل یک گلدان خالی، زشت است و آدم را اذیت میکند.»
برای همین هم مدّتی است دارم فکر میکنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم. یعنی چه کسی را باید توی قلبم جا بدهم که از همه بهتر باشد؟ یعنی، راستش چطور بگویم؟ دلم می خواهد تمام تمام این قلب کوچولوی کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم … یا … نمی دانم … کسی که خیلی خوب است. کسی که واقعاً حقّش است توی قلب خیلی کوچولو و خیلی تمیز من خانه داشته باشد.
خوب راست می گویم دیگر، نه؟
پدرم میگوید: «قلب، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب لانه گنجشک نیست که بهار ساخته شود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد… .»
قلمرو زبانی: توی: درون / قلمرو ادبی: مثل یک گلدان خالی، مثل یک خانه قشنگ کوچولو: تشبیه / قلب، مهمانخانه نیست، قلب لانه گنجشک نیست: حذف (مثل)
قلبم راستش، نمیدانم چیست؛ امّا این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خیلی خوب است؛ برای همیشه …
خوب… بعد از مدّتها فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم. تمام قلبم را. تمام تمامش را بدهم به مادرم و این کار را کردم …
اما…
اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم با اینکه مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده …
خوب، معلوم است. من از اوّل هم باید عقلم میرسید که قلبم را به هر دوتاشان میدادم؛ به پدرم و به مادرم. پس همین کار را کردم.
بعدش می دانید چطور شد؟ بله، درست است، نگاه کردم و دیدم که باز هم توی قلبم مقداری جای خالی مانده …
فوری تصمیم گرفتم آن گوشه خالی قلبم را بدهم به چند نفر که خیلی دوستشان داشتم و این کار را هم کردم. برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدربزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوشاخلاقم را هم توی قلبم جا دادم …
فکر کردم حالا دیگر توی قلبم خیلی شلوغ شده … این همه آدم توی قلب به این کوچکی، مگر میشود؟
قلمرو زبانی: مگر: آیا / قلمرو ادبی:
اما وقتی نگاه کردم، خدا جان، خدا جان! می دانید چی میدیدم؟
دیدم که همه این آدمها درست توی نصف قلبم جا گرفته اند. درست نصف.
– با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می گفتند و میخندند و هیچ گلهای هم از تنگی جا نداشتند …
خوب… بعدش نوبت کی ها بود؟
بله، درست است. باقی قلبم، یعنی آن نصف خالی را، به خوشحالی و رضایت دادم به همه آدم های خوبی که توی محله ما زندگی می کنند، همه قوم و خویش های خوبی که دارم و همه دوستانم، و همه معلّم هایی که بچه ها را دوست دارند …
و خودتان میدانید چی شد …
(خدایا چیز به این کوچکی چطور میتواند این قدر بزرگ باشد؟)
راستش، بین خودمان باشد، پدرم یک عمو دارد؛ این عموی پدرم خیلی خیلی پولدار است.
من وقتی دیدم همه آدمهای خوب را دارم توی قلبم جا میدهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدم … اما … جا نگرفت … هر چی کردم جا نگرفت … دلم هم سوخت … اما چه کار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست، حتماً تقصیر خودش است. یعنی راستش هر وقت که خودش هم با زحمت و فشار جا میگرفت، صندوق بزرگ پولهایش بیرون میماند و او دوان دوان از قلبم میآمد بیرون تا صندوقش را بردارد …
بله … تازه یواش یواش داشتم میفهمیدم که یک قلب کوچک کوچک، چقدر میتواند بزرگ باشد. بنابراین یک شب که به یاد آن روزها و شبهای خیلی سخت آن جنگ افتادم، یک دفعه فریاد زدم: «باقی قلبم را میبخشم به همه آنهایی که جنگیدند و دشمن را از خاک ما، از سرزمین ما، و از خانه ما انداختند بیرون … .»
قلمرو زبانی: ولو: پخش و پراکنده / گله: شکایت / رضایت: خرسندی / قلمرو ادبی: دلم هم سوخت: کنایه از اینکه اندوهگین شدم، ترحم آوردم
خوب … حالا دیگر قلبم مثل یک شهر بزرگ شده بود. مدرسه داشت، بیمارستان داشت، سربازخانه داشت، کوچه و محله و خیابان و مسجد داشت و باز هم یک عالم جای خالی داشت.
این طور شد که به خودم گفتم: «دیگر انتخاب کردن بس است.»
قلب من مال همه و همه آدم های خوب سراسر دنیاست؛ از این سر دنیا تا آن سر دنیا …
خودتان که میبینید، حالا فقط یک جای خیلی خیلی کوچک در یک گوشه قلبم باقی مانده. میدانید آنجا را برای چه کسانی باقی گذاشتم؟ بله درست است، برای همه آدمهای بد، به شرطی که خودشان را درست کنند و دست از بد بودن و بدی کردن بردارند؛ بچهها را اذیت نکنند، دریاها را کثیف نکنند، جانورها را نکشند و به کسی زور نگویند …
آدمهای بد هم اگر خوب بشوند خوب حق دارند یک خانه کوچک توی قلب من داشته باشند نه؟
تازه اگر آدمهای بد هم خوب بشوند و بیایند توی قلب من، من فکر میکنم باز هم کمی جا باقی بماند … شاید برای جنگلها، پرندهها، کوهها، ماهیها، آهوها، فیلها و خیلی چیزهای دیگر …
عجیب است. واقعا معلوم نیست این قلب است یا دریا! قلب به این کوچکی آخر چطور هیچ وقت پر نمیشود؟ ها؟
خوب این به من مربوط نیست.
شاید وقتی بزرگ بشوم، بفهمم که چرا اینطور است؛ اما حالا تا وقتی توی قلبم جا هست، باید آنجا را ببخشم به آدم های خوب و مهربان …
قلب برای همین است دیگر. مگر نه؟
قلمرو زبانی: اذیت کردن: آزار رساندن / کثیف: آلوده / قلمرو ادبی: مثل یک شهر بزرگ: تشبیه
نادر ابراهیمی
ابراهیمی، نادر (۱۳۸۷ــ ۱۳۱۵هـ.ش)
نویسنده و سینماگری است که با داستان های کودک و نوجوان فعالیتهای فرهنگیاش را شروع کرد. کلاغها، سنجابها، دور از خانه، قصههای ریحانه خانم، قصه سار و سیب، نوسازی حکایتهای خوب قدیم برای کودکان و… بعضی از کتابهای کودک و نوجوان اوست. نخستین کتابش را با اسم «خانهای برای شب» در سال ۱۳۴۱ نوشت. پس از انقلاب، زندگی امام خمینی (قدس سرّه) را با نام «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما آمد» نوشت. وی در خرداد ماه سال ۱۳۸۷درگذشت.
خودارزیابی
۱- چرا قلب آدم نباید خالی بماند؟ – اگر دل آدمی تهی و خالی باشد، مثل گلدانی است که در آن گلی نیست. بشر جانداری اجتماعی است؛ برای همین همه ما نیاز داریم که دیگران را دوست بداریم و دیگران نیز ما را دوست بدارند.
۲- چرا قلب به دریا تشبیه شده است؟ شما قلب را به چه چیزهایی تشبیه می کنید؟ – زیرا دل ما، مانند دریا بسیار بزرگ و پاک. دریا دارای گوهر و چیزهای گرانبهاست. دل ما نیز گرانبها و ارزشمند است. من دلم را مانند کتابی می دانم که دانشهای بسیاری در آن پنهان است و با خودشناسی می توان این کتاب را خواند
۳- به نظر شما چرا نویسنده نمیتوانست عموی پدرش را در قلب خود جای دهد؟ – زیرا عموی پدرش عاشق پول بود و بیشتر به پول خود دلبسته بود تا مردم. این امر باعث شد نویسنده از او دلگیر باشد.
۴- ……………………………………………….
دانش زبانی
به این جمله ها توجه و درباره آنها گفت وگو کنید.
الف) علی آمد.
مریم رفت.
ب) حسن میوه را خورد.
مینا نامه را خواند.
همانطور که پیشتر گفتیم «فعل»، اصلیترین بخش جمله است. فعل های بخش «الف» کلمه های «آمد» و «رفت» است. در جمله های اول و دوم، تنها با اضافه شدن نهاد به فعل، معنی جمله کامل میشود؛ اما معنی جمله های بخش «ب» با نهاد، تمام نمیشود. در این جمله ها وقتی شما بگویید «خورد» شنونده میپرسد «چه چیزی را خورد؟» درواقع چیزی خورده شده است؛ بنابراین برای تمام شدن معنی جمله، لازم است بخشی به فعل اضافه شود. این بخش که معمولاً ٔ با کلمه «را» به کار میرود، مفعول است. در زبان فارسی معیار امروز، «را» نشانه مفعول است.
انواع «را» در ادبیات

دانش ادبی
◄ تکرار (واژه آرایی)
به این جمله توجه کنید:
دلم میخواهد تمام تمام این قلب کوچولوی کوچولو را، مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم.
میبینید که نویسنده بعضی کلمه ها را تکرار کرده است. گاهی اوقات تکرار به زیباتر شدن نوشته کمک میکند. آیا همه تکرارها زیبا هستند؟
هر گاه نویسنده بخواهد بر چیزی تأکید کند، آن را تکرار میکند. این تکرار آگاهانه بر تأثیر سخن میافزاید. شاعران، از «تکرار» برای زیباسازی و تأثیرگذاری شعر استفاده می کنند. حتی گاه به تکرار یک بیت در شعر میپردازند.
ــ در نوشتن املا دقت و سرعت موجب میشود تا متن آن به دور از هر گونه خطا باشد.
ــ واژههای همآوا از مباحث دشوار املایی است. شناخت شکل درست آنها به معنا و کاربردشان در جمله، وابسته است؛ مانند: «غالب، قالب»
واژههای همآوا: به واژههایی گفته میشود که یکسان به زبان آورده می شوند؛ ولی نوشتن آنها یکسان نیست؛ مانند: قریب (نزدیک) و غریب (ناشناس)؛ خوان (سفره) و خان (رئیس)؛ حیات (زیست) و حیاط (محوّطه).
گفت و گو
۱- چه ویژگیهایی باعث میشود تا ما کسی را در قلبمان جای دهیم؟ – ویژگی های اخلاقی خوب مانند مهربانی، گذشت، وفاداری، خوش خویی، بردباری، دادگری، خوش برخوردی.
۲- نمونههایی از تکرارهای زیبا را در «آفرینش» خدا بیان کنید. – من قلب کوچولویی دارم، خیلی کوچولو، خیلی خیلی کوچولو.
فعالیت های نوشتاری
۱- نمونههای تکرار را از درس پیدا کنید و بنویسید. – خیلی خیلی، کوچولو کوچولو، خدا خدا، جان جان، خالی خالی، تمام تمام، کوچک کوچک، درست، نصف، همه.
۲- نهاد و مفعول هر جمله را مشخص کنید.
ــ رزمندگان، دشمن را از خاک ما بیرون انداختند.
نهاد: رزمندگان / مفعول: دشمن
ــ من، عموی خوش اخلاقم را توی قلبم جا دادم.
نهاد: من / مفعول: عموی خوش اخلاقم
ــ همه معلّم ها، بچه ها را دوست دارند.
نهاد: معلمها / مفعول: بچهها
۳- با توجه به معنی جمله ها، واژه های مناسب را در جای خالی قرار دهید.
الف) مادربزرگ دربارهٔ حیات گلهای باغچه با نوه اش در حیاط خانه گفت وگو میکرد. (حیاط، حیات)
ب) مراقب پولهای خرد خود باشیم و از خورد و خوراکهای بیهوده پرهیز کنیم. (خورد، خرد)
۴- جدول زیر را حل کنید.
۱- جمله ای که برای بیان احساسات، عواطف، آرزو و … بیان می شود.
۲- برای اشاره به دور به کار می رود.
۳- «مکان»
۴- ضمیر اوّل شخص مفرد
۵- «اگر» دم بریده
۶- از آن طرف بخوانید، یکی از دو جنس بشر است.
۷- مخفف «اگر»
۸- مخفف «ماه»
۹- یکی از سوره های قرآن
۱۰- همان گزارش است.
۱۱- جمع «یار» است.
۱۲- بخشی از جمله است.


