مهدی اخوان ثالث

| زادسال زادگاه | ۱۰ اسفند ۱۳۰۶ مشهد، ایران |
| درگذشت | ۴ شهریور ۱۳۶۹ (۶۲ سال) تهران، ایران |
| آرامگاه | آرامگاه فردوسی، توس، مشهد |
| نام هنری | م. امید |
| پیشه | سراینده، نویسنده، موسیقیدان |
| زمینه کاری | ادب، موسیقی ایرانی |
| دوره | پهلوی، جمهوری اسلامی |
| کتابها | زمستان، ارغنون، آخر شاهنامه، در حیاط کوچک پاییز در زندان |
| تأثیرپذیرفته از | فردوسی، نیما یوشیج |
| تأثیرگذارنده بر | بهرام بیضایی، محمّدرضا شفیعی کدکنی، اسماعیل خویی، داریوش آشوری، علی شریعتی |
| همسر | خدیجه(ا. ۱۳۲۹) |
| فرزندان | ۶ |
زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و
لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای
جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان
بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد،
بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت
را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است




کالبدشکافی شعر زمستان اخوان
۩ سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
۩ کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
قلمرو زبانی: «را»ی نخست: اضافه گسسته / نمی خواهند پاسخ گفت: نمی خواهند که پاسخ بدهند / گریبان: یقه / یارستن: جرأت کردن (بن ماضی: یارست؛ بن مضارع: یار) / سر بر نیارد کرد: جرأت نمی کند که سرش را بالا بگیرد / «را»ی دوم: در معنای «برای» / قلمرو ادبی: وزن: مفاعیلن (ت تن تن تن) / شعر نوی نیمایی / واج آرایی «س» / سر، بر: جناس / واژهآرایی: «سر»، «پاسخ» / همریشگی (اشتقاق): گفت، گفتن
بازگردانی: پاسخ سلامت را نمی خواهند بدهند. سرهایشان در یقه است. کسی برای پاسخ گفتن و دیدار یاران جرأت نمی کند سرش را بالا بگیرد.
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و
لغزان است
قلمرو زبانی: دید، نتواند: نمی تواند ببیند / لغزان: لیز / که: زیرا / قلمرو ادبی: نگاه: مجاز از چشم / قافیه: گریبان، لغزان / ردیف: است
بازگردانی: چشم جز جلوی پا را نمی تواند ببیند؛ زیرا راه تاریک و لیز است.
۩ و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
قلمرو زبانی: یازیدن: دراز کردن (بن ماضی: یاخت؛ بن مضارع: یاز) / اکراه: اجبار، بی میلی، ناخواست / که: زیرا / دست محبت: اضافه همراهی (اقترانی)/ قلمرو ادبی: واج آرایی «س»/ قافیه: سوزان / ردیف: است
بازگردانی: و اگر دست محبت به سوی کسی دراز کنی، به زور دستش را از جیبش بیرون می آورد؛ زیرا سرما بسیار سوزان است.
۩ نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
قلمرو زبانی: گرمگاه: جای گرم / قلمرو ادبی: نفس، ابری شود تاریک؛ چو دیوار ایستد: تشبیه، جانبخشی / چشم داشتن: کنایه از انتظار داشتن / «چشم» دوم: مجاز از خود / دور یا نزدیک: تضاد / واژهآرایی: چشم / قافیه: تاریک، نزدیک / پرسش انکاری
بازگردانی: نفس، که از گرمگاه سینه می آید برون، مانند ابری تاریک شود و مانند دیوار در پیش چشمانت می ایستد. نفس که این چنین است، پس دیگر از دیگران چه چشم داری، از چشم دوستان دور یا نزدیکت؟
مسیحای
جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
قلمرو زبانی: ترسا: مسیحی/ باد: باشد (فعل دعایی) / بس: بسیار / آی: ایا، هان، های / «را»: اضافه گسسته / قلمرو ادبی: واج آرایی «ﹻ» [ترسای پیر پیرهن چرکین] / مسیح: نماد انسان معنوی / دمت گرم: کنایه از اینکه سخنت گیرا باشد. / سرت خوش باد: همیشه سرزنده و سرخوش باشی. / در بگشای: کنایه از اینکه از من استقبال کن و من را بپذیر. / پیرهن چرکین: کنایه از باتجربه و سختی کشیده
بازگردانی: ای مرد معنوی و جوانمرد من! ای مسیحی پیر و کارآزموده، هوا بسیار ناجوانمردانه سرد است … هان. سخنت تأثیرگذار و خودت همیشه خوب باشی. به سلام من، تو پاسخ بگو. از من استقبال کن.
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان
بیرنگ بیرنگم
قلمرو زبانی: لولی: کولی، لوری، بی آزرم (به نظر می رسد منظور کسی باشد که به هنجارهای اجتماعی بی توجه است.) / وش: مانند (ادات تشبیه) / مغموم: اندوهگین / رنجور: رنج کشیده / روم: نام پایتخت کشور ایتالیا که در گذشته پایتخت رومیان بوده است / زنگ: نام تیره های سیاه پوست باشنده در افریقای خاوری / قلمرو ادبی: منم، سنگ تیپاخورده؛ منم، دشنام پست آفرینش؛ نغمه ناجور: «۳» تشبیه / تیپاخورده: کنایه از «رانده شده توسط مردم و جامعه» / قافیه درون بندی: رنجور، ناجور / روم، زنگ: تضاد / بیرنگ: کنایه از اینکه «وابستگی ندارم» / نه از رومم، نه از زنگم: سجع؛ مجاز از همه جا
بازگردانی: منم من، میهمان هر شبت، کسی که مانند کولیان است، مردی اندوهگین. منم من، کسی که ماننده سنگ تیپاخورده و رنج کشیده، از جامعه رانده شده است. منم، کسی که دشنام پست آفرینش است (بدترین آفریده یزدان است.)، و مانند آهنگ ناساز است. نه از رومم، نه از زنگم، همان کسی ام که هیچ وابستگی به هیچ کس و هیچ جایی ندارد.
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
قلمرو زبانی: حریف: همدم، یار / نمی خواهند پاسخ گفت: نمی خواهند که پاسخ بدهند / گریبان: یقه / یارستن: جرأت کردن (بن ماضی: یارست؛ بن مضارع: یار) / سر بر نیارد کرد: جرأت نمی کند که سرش را بالا بگیرد / «را»ی دوم: در معنای «برای» / قلمرو ادبی: بگشای در: کنایه از اینکه از من استقبال کن و من را بپذیر. / میهمان سال و ماهت: کنایه از دوست دیرینه ات / چون موج می لرزد: تشبیه / قافیه و ردیف: دندان است / تگرگی نیست، مرگی نیست: سجع، واژه آرایی
بازگردانی: بیا در را باز کن، از من استقبال کن، دلتنگم. ای دوست ! ای میزبان ! میهمان دیرینه ات، پشت در مانند موج از سرما می لرزد. تگرگی نیست، مرگی نیست. اگر صدایی شنیدی، به خاطر سرما و صدای دندان او است.
۩ من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد،
بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
قلمرو زبانی: آمدستم: فعل نیشابوری، ویژگی سبکی اخوان ثالث / گزاردن: ادا کردن / بیگه: بی وقت / این سرخی: (گمارش)؛ این گروه اسمی هم نهاد جمله پیشین و هم نهاد جمله پسین است / قلمرو ادبی: واژه آرایی: شد / قافیه درون بندی و جناس: بگزارم، بگذارم / سیلی سرد زمستان: جانبخشی و حسن تعلیل
بازگردانی: من امشب آمده ام، بدهی ام را به تو بدهم. حسابت را با جام شراب تصفیه کنم. چه می گویی که بی وقت شد، سحر شد، بامداد آمد؟ این سرخی، فریبت می دهد. این سرخی بر آسمان، سرخی بعد از سحرگاه نیست. ای دوست ! این سرخی، سرخی گوشی است که از سرما سرخ شده است. این سرخی، یادگار تأثیرات سرمای زمستان است. (پیام: هیچ امید و نشانه ای برای فرارسیدن بامداد در دست نیست. ناامیدی)
۩ و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
قلمرو زبانی: قندیل: چراغدان، چلچراغ، شمعدان / سپهر: آسمان / تنگ میدان: یقه / ستبر: ضخیم / نه توی: نه لایه (اشاره به نه فلک در اخترشماری کهن) / قلمرو ادبی: قندیل: استعاره از خورشید / مرده، زنده: تضاد / تابوت ظلمت: اضافه تشبیهی / قافیه: پنهان/ ردیف: است
بازگردانی: و خورشید که مانند قندیل آسمان است و جای زیادی در اختیارش نیست چه مرده باشد چه زنده، در درون این تاریکی تابوت نه توی مرگ اندود، پنهان شده است.
۩ حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
۩ سلامت
را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
قلمرو زبانی: افروختن: روشن کردن / نمی خواهند پاسخ گفت: نمی خواهند که پاسخ بدهند / گریبان: یقه / مهر: خورشید / قلمرو ادبی: چراغ باده: اضافه تشبیهی / شب، روز: تضاد / درها بسته: کنایه از اینکه راه حلی وجود ندارد / سرها در گریبان: کنایه از اینکه مردم به فکر خودشان اند/ دستها پنهان: کنایه از اینکه به هم کمک نمی کنند / قافیه درون بندی: غمگین، بلورآجین / قافیه و ردیف بندها: زمستان است / درختان اسکلتهای بلورآجین: تشبیه
بازگردانی: ای دوست ! برو چراغ باده را روشن کن (باده بیاور)، شب با روز تفاوتی ندارد. نمی خواهند به سلامت پاسخ بدهند. هوا دلگیر، درها بسته، سرها در یقه، دستها در جیب، نفسها ابر، دلها خسته و غمگین، درختان مانند اسکلتهای بلورآجین، زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه، خورشید و ماه غبار آلوده است. زمستان است. (پیام: شکوه از وضعیت بد جامعه و محیط؛ نبود دلگرمی و امید به بهبودی)
گزارشی از این قطعه
شعر از چند بند ساخته شده است که هر بند در پایان دارای ردیف و قافیه است (گریبان است، سوزان است …). در درون هر بند نیز قافیههای درون بندی دیده میشود (تاریک، نزدیک …). زبان شعر باستانی و کهن است. واژههایی مانند «آمدستم»، «را» در معنای «به» یا «برای» و «نمیخواهند پاسخ گفت» نمونه ای از این باستان گرایی زبانی است. گاه در شعر واژههای محاوره راه یافته است؛ مانند: تیپاخورده.
سنجشی میان شعر شکسپیر و شعر اخوان ثالث
در شعر اخوان زمستان، نمادی از وضعیت بد جامعه است و دید سخن آفرین در کل منفی و ناامیدانه؛ اما در شعر شکسپیر به نظر نمیرسد که زمستان نماد باشد. سخنور تنها برآن است که زمستان را به سادگی توصیف کند. در کل نگاه سخنور در زمستان شکسپیر مثبت و خوش بینانه است. آرایههای شعر اخوان بسیار بیشتر است؛ آرایههایی همچون: واج آرایی، جناس، واژهآرایی، همریشگی، مجاز، تضاد، پرسش انکاری، کنایه، نماد، تشبیه، سجع، جانبخشی، استعاره، حسن تعلیل؛ اما شکسپیر فقط آرایههایی همچون: واج آرایی و واژه آرایی بهره میبرد. میتوان گفت شعر اخوان از نظر صورخیال و تصویرسازی بسیار از شعر شکسپیر مایه ورتر و هنری تر است. هر دو شعر دارای وزن اند؛ اما وزن شعر اخوان هجایی است و وزن شعر شکسپیر بر پایه تکیه. هر دو شعر دارای قافیه اند؛ اما روشن است که قافیه در شعر فارسی بسیار نیرومندتر و پیچیده تر از شعر انگلیسی است. دیگر اینکه شعر اخوان دو گونه پساوند (قافیه) دارد. یک قافیه که در پایان بندها آمده است و من به آن «قافیۀ بند» میگویم. دودیگر پساوندی که در برخی از مصراعها و در درون بند به طور جداگانه آمده است که من به آن «پساوند درون بندی» میگویم. تعداد مصراعهای شعر اخوان بیشتر است. زبان شعر اخوان باستانی و کهن است و بسیار نزدیک به سبک خراسانی؛ اما شعر شکسپیر بیشتر گرایش به سادگی و زبان محاوره دارد.

