کَیفَ نَحصُلُ عَلَی النِّفطِ؟ یَستَخرِجُ الْإنسانُ النِّفطَ مِنْ باطِنِ الْأرضِ؛
چگونه نفت را به دست میآوریم؟ انسان نفت را از درون زمین بیرون میآورد.
وَ هٰذَا الإسْتِخراجُ فی بَعضِ الْأوقاتِ یستَغرِقُ وَقتاً طَویلاً، لِأنَّ الْحَفْرَ یکونُ فی طَبَقاتِ الصُّخورِ.
و گاهی این استخراج وقت بسیاری میگیرد؛ زیرا حفر در لایههای صخرههاست.
فی إیران ثَرَواتٌ کَثیرَهٌ فی باطِنِ الْأرضِ؛ بِلادُنا غَنیهٌ بِالنِّفطِ وَ الْغازِ وَ هی تُصَدِّرُ قِسماً مِنهما إلَی الْبُلدانِ الصِّناعیهِ.
در ایران ثروتهای بسیاری درون زمین وجود دارد. کشور ما سرشار از نفت و گاز است و بخشی از آنها را به کشورهای صنعتی صادر میکند.
عَرَفَ الْإنسانُ النِّفطَ مِن قَدیمِ الزَّمانِ وَ کانَ یَجمَعُهُ مِن سَطحِ الْأرضِ
انسان نفت را از دیرباز شناخته است و آن را از سطح زمین گرد میآورد،
وَ یَستَفیدُ مِنهُ کَوَقودٍ وَ لِمُعالَجَهِ الْأمراضِ الْجِلدیهِ.
و به عنوان سوخت و برای درمان بیماریهای پوستی از آن بهره میبرد.
یَحفِرُ الْعُمّالُ بِئراً وَ یضَعُون أُنبوباً فیها. فَیُصعَدُ النِّفطُ بِواسِطَهِ الْأنبوبِ و یُفتَحُ وَ یُغلَقُ الْأنبوبُ بِحَنَفیّاتٍ.
کارگران چاهی را میکنند و در آن لولهای میگذارند. نفت با لوله بالا میرود. لوله با شیرهایی باز و بسته میشود.
نَقلُ النِّفطِ عَبْر الْأنابیبِ أَقَلُّ خَطَراً وَ نَفَقَهً مِن نَقلِهِ بناقِلاتِ النِّفطِ؛
ترابری نفت از راه لولهها کم خطرتر و کم هزینه تر از انتقال آن از راه نفتکشهاست.
وَ لِتَسهیلِ نَقلِ النِّفطِ بِواسِطَهِ الْأنابیبِ عَبْرَ الْمُنحَدَراتِ تُسْتَخدَمُ آلاتٌ تَقلیلِ الضَّغطِ حَتَّی تَبقَی الْأنابیبُ سالِمَهً.
و برای آسان سازی ترابری نفت به وسیلۀ لولهها در سرازیریها از دستگاههای کاهش فشار استفاده میشود تا لولهها سالم بمانند.
لِإیران تَجارِبُ کَثیرَهٌ فی صِناعَهِ نَقلِ النِّفطِ عَبْر الْأنابیبِ؛
ایران تجربههای بسیاری در صنعت ترابری نفت از راه لوله دارد.
وَ هی مِنْ أَکبَرِ الدُّوَلِ الْمُصَدِّرَهِ لِلنِّفطِ وَ أَنجَحِها فی مَدِّ خُطوطِ الْأنابیبِ وَ صیانَتِها مِنْ أَماکِنِ الْإنتاجِ إلَی أَماکِنِ الإسْتِهلاکِ.
و از بزرگ ترین کشورهای صادر کنندۀ نفت و موفّق ترین آنها در کشیدن خطوط لوله و نگهداری آنها از مکانهای تولید تا مکانهای مصرف است.
عَلَی امْتِدادِ الْأنابیبِ توجَدُ أَعمِدَهُ اتِّصالاتٍ کَمَحَطّاتِ إنذارٍ، وَ لَوحاتٌ تَحذیریهٌ بِاللَّونِ الْأصفَرِ تُحَذِّرُ الْمُواطِنینَ مِنْ حَفْرِ الْأرضِ لِبِناءِ عِمارَهٍ أَوْ لِلزِّراعَهِ؛
در راستای لولهها دکلهای مخابراتی به عنوان ایستگاههای هشدار وجود دارند و تابلوهای هشداری به رنگ زرد که به هممیهنان هشدار میدهد تا برای ساخت ساختمان یا کشاورزی زمین را نکنَند.
وَ یَجِبُ عَلَی کُلِّ مُواطِنٍ صیانَهُ هٰذِهِ الْأنابیبِ وَ الِإتِّصالُ بِالشَّرکَهِ عِندَ مُشاهَدَهِ الْخَطَرٍ.
و بر هر هممیهنی بایسته است که از این لولهها نگهداری کند و هنگام دیدن خطر با شرکت تماس بگیرد.
نَحصُلُ مِنَ النِّفطِ عَلَی مُشتَقّاتٍ کَثیرَهٍ کَالْبِنزینِ وَ الزُّیوتِ؛
از نفت فراوردههای بسیاری مانند بنزین و روغن به دست میآوریم.
وَ لِلنِّفطِ اسْتِعمالٌ آخَرُ فِی الصِّناعَهِ،
و نفت در صنعت، استفادۀ دیگری دارد،
فَیصنَعُ مِنهُ الْمَطّاطُ وَ الْعُطورُ وَ الْأدویهُ وَ مُبیداتُ الْحَشَراتِ، وَ مَوادُّ التَّجمیلِ وَ مَعجونُ الْأسَنانِ وَ السَّمادُ الْکیمیاوی وَ غَیرُها.
از آن پلاستیک، عطر، دارو، حشره کش، موادّ آرایشی، خمیر دندان، کود شیمیایی و غیره ساخته میشود.
کَیفَ یُنقَلُ النِّفطُ وَ إلَی أَینَ؟ یُنْقَلُ النِّفطُ مِنَ الْآبارِ أَوِ الْمَوانِئِ إلَی الْمَصافی عَبْرَ الْأنابیبِ.
نفت چگونه و به کجا برده میشود؟ نفت با لوله [ها] از چاهها یا بندرها به پالایشگاهها ترابری میشود.
ثُمَّ تَنْقُلُ النّاقِلاتُ مُشتَقّاتِ النِّفطِ مِنَ الْمَصافی إلَی مَحَطّاتِ الْوَقودِ فِی الْبِلادِ.
سپس نفت کشها فرآوردههای نفتی را از پالایشگاهها به ایستگاههای سوخت در کشور انتقال میدهند.

عَینِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (درست و نادرست را با توجه به متن درس شناسایی کنید.)
۱- لِبِلادِنا تَجارِبُ کَثیرَهٌ فی صِناعَهِ نَقلِ النِّفطِ عَبَرالأنابیبِ. √ (کشورما تجربههای بسیاری در صنعت ترابری نفت از راه لولهها دارد.)
۲- یستَفیدُ الْإنسانُ مِنَ النِّفطِ فی صِناعَهِ مَوادِّ التَّجمیلِ. √ (آدمی از نفت در ساخت مواد آرایشی بهره میبرد.)
۳- عَلَی امْتِدادِ الْأَنابیبِ لاتوجَدُ أَعمِدَهُ اتَّصالاتٍ. √ (در راستای لولهها دیرکهای مخابراتی یافت نمیشود.)
۴- یُنقَلُ النِّفطُ مِنَ الْبِئرِ إلی میناءِ التَّصدیرِ. √ (نفت از چاه به بندر صادرات ترابرده میشود.)
۵- نَقلُ النِّفطِ عَبْرَ الْأَنابیبِ أَکثَرُ خَطَراً. × (ترابرد نفت از راه لولهها خطر بیشتری دارد.)
اِعلَموا (بدانید.)
الفعل المجهول
در زبان فارسی برای مجهول کردن فعل از مشتقات مصدر «شدن» استفاده میشود؛ مثال:
زد: زده شد / میزند: زده میشود / دید: دیده شد / میبیند: دیده میشود
در جمله دارای فعل معلوم، فاعل معلوم است؛ ولی در جمله دارای فعل مجهول، فاعل ناشناس میباشد؛ یعنی حذف شده است.
در جمله «نگهبان در را گشود.» میدانیم فاعل نگهبان است؛ ولی در جمله «در گشوده شد.» فاعل نامشخص است. ٔ
اکنون با فعل مجهول در دستور زبان عربی آشنا شویم.
(غسَلَ: شست / غُسِل: شسته شد ) (خلَقَ: آفرید / خُلقَ: آفریده شد )
(یغسُلُ: میشوید/ یغسَلُ: شسته میشود) ( یخلُقُ: میآفریند / یخلَقُ: آفریده میشود )
در دستور زبان عربی هنگام مجهول شدن فعل حرکتهای آن تغییر میکند.
کتبَ: نوشت | کُتِبَ: نوشته شد | یکتبُ: مینویسد | یکتَبُ: نوشته میشود |
ضرَبَ: زد | ضُرِبَ: زده شد | یضربُ: میزند | یضرَبُ: زده میشود |
عرَفَ: شناساند | عُرِفَ: شناسانده شد | یعرفُ: میشناساند | یعَرفُ: شناسانده میشود |
أنزَلَ: فرو فرستاد | أُنزِلَ: فرو فرستاده شد | ینزلُ: فرو میفرستد | ینزَلُ: فرو فرستاده میشود |
استَخدمَ: به کار گرفت | اُستُخدِمَ: به کار گرفته شد | یستخدمُ: به کار میگیرد | یستخدَمُ: به کار گرفته میشود |
تفاوت فعل معلوم و فعل مجهول را در مثالهای بالا بیابید.
بعد از فعل مجهول «نایب فاعل» می آید. نایب فاعل مانند فاعل مرفوع است؛ فقط فعل های متعدی مجهول می شوند.
﴿… سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ و یُسْأَلونَ﴾ = گواهی آنها نوشته خواهد شد و [از آن ] پرسیده خواهند شد.
نایب فاعل و مرفوع
﴿یعرَفُ الْمُجرِمونَ بِسیماهُم﴾ اَلرَّحمن: ۵۵ = تبهکاران از چهره شان شناخته می شوند.
نایب فاعل و مرفوع به واو
ما عُمّرَت البُلدانُ بِمثلِ العَدلِ. = با هیچ چیز مانند عدل، شهرها آباد نشده است.
نایب فاعل و مرفوع به ضمه
یُفْتَحُ بابُ صالَهِ الإِمْتِحانِ لِلطُّلّابِ. = درِ سالن امتحان برای دانشآموزان گشوده می شود.
نایب فاعل و مرفوع
۱- نایب فاعل همانند فاعل فقط به صورت یک اسم ظاهر در کتاب تدریس شده است.
اخْتبر نَفْسَکَ: أَکْمِلْ تَرجَمَهَ الْعِباراتِ التّالیهِ، ثُمَّ أَعرِبِ الْکَلِماتِ الْمُلَوَّنَهَ. (خودت را بیازما: ترجمه عبارتهای زیر را کامل کن؛ سپس اعراب واژگان رنگی را بازگو کن.)
۱- ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ ﴾
(ماه رمضان که در آن قرآن فروفرستاده شد.) / شهر: مبتدا و مرفوع به ضمه / الْقُرْآنُ: نایب فاعل و مرفوع به ضمه
۲- ﴿وَ إذا قُرِئَ القُرآنُ فَاستَمِعوا لَهُ﴾
(هرگاه قرآن خوانده میشود[شد] پس به آن گوش فرادهید.) / الْقُرْآنُ: نایب فاعل و مرفوع به ضمه
۳- ما عُبِدَ اللهُ بِشَیءٍ أفضَلَ مِنْ أداء حَقِّ الْمؤمن.
(خداوند به چیزی برتر از به جای آوردنِ حقّ مؤمن پرستیده نمیشود.) / اللهُ: نایب فاعل و مرفوع به ضمه / / الْمؤمن: مضاف الیه و مجرور به کسره
۴- تُعْرَفُ الْأشَیاءُ بِأَضدادِها.
(چیزها به کمک متضادهایشان شاخته میشوند.) / الْأشَیاءُ: نایب فاعل و مرفوع به ضمه
۵- أَغْلَقَ السّائِقُ بابَ حافِلَهِ الْمَدرَسَهِ.
(راننده درِ اتوبوس مدرسه را بست.) / السّائِقُ: فاعل و مرفوع به ضمه / بابَ: مفعول و منصوب به فتحه / الْمَدرَسَهِ: مضاف الیه و مجرور به کسره
۶- طَبَخَتْ والِدَهُ سَعیدٍ طَعاماً لَذیذاً.
(مادرِ سعید خوراک خوشمزه ای پخت.) / والِدَهُ: فاعل و مرفوع به ضمه / سَعیدٍ: مضاف الیه و مجرور به کسره / طَعاماً: مفعول و منصوب به فتحه
۱- أَکْمِلْ: کامل کن ۲- اِسْتَمِعوا: گوش فرا دهید
حوارٌ (گفتگو.)
(مَعَ مَسؤولِ استِقبالِ الفُندُقِ) (با مسئول پذیرش مهمانسرا.)
السّائحُ (گردشگر.) | مَسؤولِ الِاستِقبالِ (مسئول پذیرش.) |
رَجاءً أعطِنی مِفتاحَ غُرفَتی. (لطفا کلید اتاقم را به من بده.) | ما هُوَ رَقَمُ غُرفَتکَ؟ (شماره اتاقت چیست؟) |
مِئَتانِ وَ عِشرینَ. (دویست و بیست.) | تَفَضَّل. (بفرما.) |
عَفواً، لَیسَ هذا مِفتاحَ غُرفَتی. (ببخشید؛ این کلید اتاق من نیست.) | أعتذِرُ مِنکَ؛ أعطَیتُکَ ثَلاثَمئَهٍ وَ ثلاثینَ. (از تو پوزش میخواهم؛ سیصد و سی را به تو دادم.) |
لا بَأسَ یا حَبیبی. ما هِی ساعَهُ دَوامِکَ؟ (دوستم! اشکالی ندارد. ساعت کاری تو چیست؟) | مِنَ السّادِسَهِ صَباحاً إلَی الثّانیهِ بَعدَ الظُّهرِ؛ ثُمَّ یأتی زمیلی بَعدی. (از ساعت ۶ بامداد تا ۲ بعد از ظهر. سپس همکارم پس از من میآید.) |
مَتَی مَواعِدُ الفَطورِ وَ الغَداءِ وَ العَشاءِ؟ (وقت ناشتایی، نهار و شام کی است؟) | الفَطورُ مِنَ السّابِعَهِ وَ النِّصفِ حَتَّی التّاسِعَهِ إلاّ رُبعاً؛ الغَداءُ مِنَ الثّانیهَ عَشرَهَ حَتَّی الثّانیهِ وَ الرُّبعِ؛ العَشاءُ مِنَ السّابِعَهِ حَتَّی التّاسِعَهِ إلاّ رُبعاً. (ناشتایی پس از ساعت ۵/۷ تا ساعت۴۵/۸؛ نهار از ساعت ۱۲ تا ۱۵/۲ ؛ شام از ساعت ۷ تا ساعت ۴۵/۸٫) |
ما هُوَ طَعامُ الفَطورِ؟ (برای ناشتایی چه داریم؟) | شای وَ خُبزٌ وَ جُبنَهٌ وَ زُبدَهٌ وَ حَلیبٌ وَ مُرَبَّی المِشمِشِ. (چای، نان، پنیر، کره شیر و مربای زردآلو.) |
ما هُوَ طَعامُ الغَداءِ؟ (برای نهار چه داریم؟) | رُزٌّ مَعَ دَجاجٍ. (چلومرغ.) |
ما هُوَ طَعامُ العَشاءِ؟ (برای شام چه داریم؟) | رُزٌّ مَعَ مَرَقِ باذِنجانٍ. (چلوخورشت بادمجان.) |
أشکُرُکَ. (سپاسگزارم از شما.) | لا شُکرَ عَلَی الواجِبِ. (وظیفه است.) [هیچ سپاسگزاری برای کار واجب نیاز نیست] |
۱- مَسْؤولُ الِاسْتِقبالِ: مسئول پذیرش ۲– دَوام: ساعت کار ۳- مَواعِد: وقتها ۴- حتّی: تا ۵- جُبْنَه: پنیر ۶- زُبْدَه: کَره ۷- مُرَبَّی المِشمِشِ: مربای زردآلو ۸- دَجاج: مرغ ۹- مَرَق: خورشت
التَّمارین
اَلتَّمْرینُ الأوَّلُ: أی کلمهٍ مِن کلماتِ المُعجَمِ، تُناسِبُ التَّوضیحاتِ التّالیهَ؟ (چه واژهای از واژگان لغتنامه با گزارشهای زیر سازگار است.)
۱- مکانٌ عَلَی ساحِلِ البَحرِ تُشاهَدُ السُّفُنُ إلَی جَنبِها. (جایی، کنار دریا که کشتیها در پهلویش دیده میشود.) / المیناء
۲- حُفرَهٌ عمیقَهٌ یُستَخرَجُ الماءُ أوِ النِّفطُ مِنها. (حفره ژرفی که از آن آب یا نفت بیرون آورده میشود.) / البئر
۳- مادَّهٌ کَالبِنزینِ وَ النِّفطِ وَ الغازِ. (مادهای مانند بنزین، نفت و گاز.) / الوَقود
۴- الإستِعمالُ وَ الاِستفادهُ. (استفاده و بهره بردن.) / الاستهلاک
۵- الحِفاظُ عَلَی الأشیاءِ. (نگهداری از اشیا.) / الصیانه
۱- سُفُن: کشتی» مفرد: سَفینَه»
اَلتَّمْرینُ الثانی: ضَع فی الفَراغِ کَلِمَهً مُناسِبَهً مِنَ الکلماتِ التّالیهِ. «ثلاثُ کلماتٍ زائدهٌ.» (در جای خالی واژه مناسب از واژگان زیر بگذار.)
الاِستِهلاک / سَمادٌ / سائلٌ / تَنقُلُ / تَستَغرِقُ / سُفُنٌ / المَحَطَّهِ
۱- وَقَفَتِ الحافِلَهُ فی المَحَطَّهِ حَتَّی یذهَبَ المُسافِرونَ إلَی دَوراتِ المیاهِ. (اتوبوس در ایستگاه ایستاد تا راهیان به سرویسهای بهداشتی بروند.)
۲- کَم ساعَهً تَستَغرِقُ السَّفرهُ مِن مَکَّهَ إلَی المدینَهِ المُنَوَّرَهِ؟ (سفر از مکه تا مدینه نورانی چند ساعت طول میکشد.)
۳- السّیارَهُ تَنقُلُ أخشاباً مِنَ الغابَهِ إلَی مَصنَعِ الوَرَقِ. (خودرو، چوبها را از جنگل تا کارخانه کاغذ میبرد.)
۴- صُنِعَ جِهازٌ لِتَقلیلِ الاِستِهلاک الکَهرَباءِ فی الحاسوبِ. (دستگاهی برای کمکرد مصرف برق در رایانه ساخته شد.)
۵- النِّفطُ سائلٌ أسوَدُ تُصنَعُ أشیاءُ کثیرهٌ مِنهُ. (نفت، مایعی سیاه رنگ است که از آن چیزهای بسیاری ساخته میشود.)
اَلتَّمْرینُ الثالث: ضَع فی الفَراغِ فعلاً مُناسِبَاً. (در جای خالی فعل مناسب بگذار.)
۱- اللَّوحاتُ التَّحذیریهُ … المُواطنینَ مِن حَفرِ الأرضِ. یحَذَّرُ تُحَذِّرُ■
(تابلوهای هشدار به شهروندان از کندن زمین هشدار میدهد.)
۲- … صَدیقی صورَهً خَلّابَهً عَلَی جِدارِ المَدرَسَهِ. یَرسُمُ■ یَرسَمُ
(دوستم نقاشی دلربایی روی دیوار دبیرستان میکشد.)
۳- … صَوتٌ قوی مِن بعیدٍ، فَخافَ الجمیعُ. سَمِعَ سُمِعَ■
(صدای قویای از دور شنیده شد؛ در نتیجه همه ترسیدند.)
۴- … النِّفطُ عَبرَ النّاقِلاتِ إلَی المَصافی. یَنقُلُ یَنقَلُ■
(نفت با نفت کشها به پالایشگاه برده میشود.)
۵- … الطّبّاخُ طَعاماً طَییاً فی المَطعَمِ. یطبُخُ■ یطبَخُ
(آشپز در آشپزخانه خوراک خوبی میپزد.)
۶- … حَلَویاتٌ لذیذهٌ فی مدینهِ یزد. تُصنَعُ■ یَصنَعُ
(شیرینیهای خوشمزهای در شهر یزد ساخته میشود.)
اَلتَّمْرینُ الرابع: اُکتُب مفردَ الأسماءِ التّالیهِ، مُستَعیناً بِمُعجَمِ الدّرسِ. (مفرد نامهای زیر را با استفاده از واژه نامه درس بنویس.)
آبار: بئر (چاه) مَوانِئ: میناء (بندر) أدویه: دواء (دارو) دُوَل: دوله (دولت)
صُخور: صخره (خرسنگ) سُفُن: سفینه (کشتی) خُطوط: خط (خط) أنابیب: أنبوب (لوله)
مَصافی: مصفی (پالایشگاه) مَوادّ: ماده (ماده) مَواعِد: موعد (وقت) بُلدان: (کشورها) بلد (شهر)
اَلتَّمْرینُ الخامس: عَین الکلمهَ الّتی لا تُناسِبُ الکلماتِ الأُخرَی فی المَعنَی مَعَ بیانِ السَّبَبِ. (به همراه بازگفت دلیل، واژهای را که با واژگان دیگر در معنا هماهنگ نیست شناسایی کن.)
۱- وَقود(سوخت)۵ غاز(گاز)۵ نِفط(نفت)۵ حَرب(جنگ) ■
۲- ناقِلَه(نفت کش)۵ ثامِنَه(هشتم) ■ طائرَه (هواپیما)۵ حافِلَه (اتوبوس)۵
۳- سَماد (کود) ■ مَحَطَّه (ایستگاه)۵ ساحَه (میدان)۵ مَطار (فرودگاه)۵
۴- زُبدَه (کره)۵ جُبنَه (پنیر)۵ تَقاعُد (بازنشستگی) ■ حَلیب (شیر)۵
۵- دَجاجَه (مرغ)۵ حَمامَه (کبوتر)۵ بومَه (جغد)۵ نَفَقَه (هزینه) ■
۶- أحمَر (سرخ)۵ أحسَن (بهتر) ■ أزرَق (آبی)۵ أصفَر (زرد)۵
۷- مَوانِئ (بندرها)۵ أُنبوب (لوله) ■ بُلْدان (کشورها)۵ مُدُن (شهرها)۵
۸- صُخور (صخره ها)۵ کُهوف (غارها) ۵ إنذار (هشدار) ■ آبار (چاه ها)۵
اَلْبَحثُ الْعِلمی(پژوهش علمی)
اُکْتُبْ آیهً أَوْ حَدیثاً أَو شِعراً أَو کَلاماً جَمیلاً مُرتَبِطاً بِمَفهومِ الدَّرسِ. (آیه، حدیث، شعر یا سخنی زیبا در ارتباط با مفهوم درس بنویس.)
(لِلْإشارَهِ إلَی النِّعَمِ الْإلهیهِ) (برای نمونش به نعمتهای ایزدی.)
مَنجَمُ الفَحْمِ فی مُحافَظَهِ کرمان (معدن زغال سنگ در استان کرمان.)
۱- مَنجَمُ الفَحْم: معدن زغال سنگ